تکست و نوشته رمانخونه❤️
233 subscribers
2.63K photos
46 videos
12.9K files
9.16K links
چقدر خوبه که وسط
شلوغی های این زندگی پیدات کردم
تا دوست داشته باشم  ♡
                   ♡
@romankhone_ir💖
                   ♡
Download Telegram
Forwarded from MahdisMeskini📚novels
بعضی حرف ها مثل بارون اسیدیِ! اگه تو دریا، هرچند بزرگ، سرازیر شه، جون مرجان‌های بیچاره رو می‌گیره، این یه احتمال نیست، یه نظریه حتمیه. پس بهتره همون جا تو دل ابر بمونه. باریدنش بیهودست. این داستانا، مثل وقتیه که با دندون‌های جلوت میوفتی به جونِ لبت، اول یه تیکه است، اما انقدر می‌کَنیش تا شوریِ خون تو دهنت حس می‌شه. اون شوری که تو دهنت بازی بازی می‌کنه، مثل زندگیه. اونقدر میوفتی به جون زندگیت، تمام چاله‌ها، چاه می‌شن، تمامِ زخم‌ها، پاره می‌شن...
#تیک_کک
#رمان_کک
#مهدیس_مسکینی
#نیلوفر_پارسیان
@mahdismeskini
آینۀ نمونه را جلویش گذاشته بود، می‌خواست کاری که صبح انجام نداده بود را تکمیل کند. اتاقِ کارِ خلوتش را دوست داشت، به‌یاد داشت کودکی‌هایش را، وقتی هفت-هشت سال بیشتر نداشت، تازه کلاس نقاشی را شروع کرده بود، اینجا، همین چهاردیواری که آن‌روزها اتاق کارِ پدرش بود. آن‌وقت‌ها به دور از چشم مادر، با پدرش به آن‌جا می‌رفتند و پدر کار می‌کرد و او نقاشی می‌کشید.
هنوز هم به یاد دارد روزی که پدرش برایش بومی خریده بود و سه پایه‌‌ای که روی آن بشیند و نقاشی بکشد. برای خودش درخت می‌کشید، آسمان را آبی می‌کشید. آن موقع ها آسمان تهران آنقدر تیره نبود از غبار دود و غم....
اما اگر امروز آن بوم را هدیه می‌گرفت، شاید صفحه را خالی از همۀرنگ‌ها می‌گذاشت، شاید هم آن‌قدر سیاه می‌کرد که تیره تر از آن نباشد! اگر قرار بود آسمانی بکشد، آن را سیاه می‌کشید! اگر قرار بود خودش را نقاشی کند، واژه‌ها می‌چید و بوم را رها می‌کرد!
روپوشِ سفیدش را بست، ناخودآگاه با رنگ مشکی حروف لاتینی را روی آینه نوشت که بی‌شباهت به اسم ساقی سیاه پوشش نبود. باربد بود دیگر؟ باربد!
آینه را روی زمین گذاشت، به دقت نگاهش کرد! چه هارمونی زیبایی بود، تصویرِ چشمانی خمار و سرخ، خطوطی در هم تنیده و نام باربد که نهایت آن رنگ سیاهی بود. چقدر به هم وصل بودند، همه چیز در بطن هم بود و به وسیله آنها زنجیره‌ای ساخته بود به اسم "بدبختی"!
تینر را به دست گرفت. روی رنگ پاشید و نامرتب شروع به پاک کردنش کرد. لعنتی‌ها پاک نمی‌شدند! بلندش کرد و روی زمین کوبید. ترک برداشت، قلب آینه‌ای که رویش نام باربد حک شده بود. دیوانه شده بود... دیوانگی نه شاخ داشت نه دم، دیوانگی همین بود که ساقی‌ات هم‌جنس خونت را تامین کند و هم‌جنس افکارت را... جنون محض یعنی ساقیِ موادت هم در خون باشد و هم در فکر... یعنی چیزی این میان اشتباه است، یعنی کُکی واسطه است میان دستان تو و او!
#تیک_کک
#رمان_کک
#مهدیس_مسکینی
#نیلوفر_پارسیان
@Mahdismeskini