Forwarded from عکس نگار
📚رمان زیبای: #حال_خوبه_عشق
✍نویسنده: #mahshad_n
📃ژانر: #عاشقانه #پلیسی
@romankhoneir
📜خلاصه رمان: قصه در مورد دختری به اسم ويانا فرداده كه دست سرنوشت دست خوش اون رو وارده يک مسيره تازه و پيچيدهای از زندگی ميكنه ، دختره قصه ما توی راه پر پيچ خمی قرار می گيره كه هيچ راه برگشتی درش وجود نداره و بايد به راهش ادامه بده. از طرفي همراه شدنش توي اين راه با يك هم مسير كه هيچ وجه تشابهی بينشون وجود نداره اتفاقات تلخ و شيرينی براش توی اين راه به عمل مياره.
@romankhoneir
🖋مقدمه رمان: حال خوبه عشق، قصهای سراسر از هيجان و شور ناب جوانی؛ قصهای پر از فراز و نشیب؛ طعم تلخ انتقام روایتگر قصهای شیرین و دلچسب میشود که دو هم مسیر را در کنار یکدیگر قرار میدهد. دو قطب ناهمنام كه وجه تشابهي جز لجبازی ميانشان نيست، حال خوبه عشق بیانگر عشقی شیرین در میان نبرد انتقام و کینه و حسادت است.
@romankhoneir
📖قسمتی از رمان:
از صفحه اول سوالات اروم شروع کردم به خوندن شماره سوال های برگه. يك، دو، سه، چهار، پنج، شيش، هفت، هشت، نه، ده، يازده، دوازده، سيزده، چهارده، پانزده، شانزده، هفده، هجده، نوزده، بيست.
دوباره يه نگاهی به ورقهام انداختم و يه دور سوالاتم رو چك كردم تقريبا به همه جواب داده بودم. خودكارم را انداختم توی جامدادی كناره دستم از سر صندلی سخت و بدتركيب جلسه امتحان بلند شدم و به طرف مراقب ته سالن رفتم برگه رو روی ميزش گذاشتم و گفتم:
_تموم شد، میتونم ورقه رو بدم.
سرش و از ميون پوشه آبی رنگ برداشت و نگاهی بهم انداخت و گفت:
_مطمنی نميخوای دوباره چكش كنی؟
_نه، همين الان نگاهش كردم.
سری تكون داد و برگه رو از دستم گرفت كيفم و روي شونهام انداختم با گفتن خسته نباشيد از كلاس اومدم بيرون گوشيم رو از توی كيفم درآوردم به سوگند يه مسيج دادم. "هر وقت امتحانت تموم شد بيا تو حياط اونجا منتظرتم."
سرم همين جور كه توی گوشی بود به طرف در ورودی ساختمون قدم برداشتم بعد از اينكه براش مسيج فرستادم گوشيم و انداختم توي كيفم جزوه رو از توي كيفم درآوردم. نگاهی بهش انداختم مثل اينكه اوضاع زياد بدم نيست، نصف سوالات درست بود از اين بابت خيلي خوشحال بودم. داشتم براي خودم توی راهرو قدم میزدم كه ديدم يه نفر با شتاب داره از كنارم رد ميشه و تا به خودم اومدم ديدم كه تموم جزوه های منگنه نشده توی دستم معلق روی هوا بودن و با عجز نگاه شون میكردم، روي زمين نشستم شروع به جمع كردن برگههای نامرتب كف زمين كردم با حرص سرم و بلند كردم تا ببينم كدوم دست پا چلفتی من به اين گندگی رو نديده و زد زير دستم و جزوه رو از هم پاشونده. چشمهام و توی صورتش گردوندم كه ديدم داره با استرس و خجالت بهم نگاه ميكنه با ديدنش يه لحظه جا خوردم با تعجب گفتم:
_آقای كريمی؟
عينك ته استكانيش و از روی چشم هاش دراورد و گفت:
_ببخشيد خانوم فرداد، من نمیخواستم اينطوری بشه واقعاً شرمنده هستم.
تعجبم بهخاطر اين بود كه اميد كريمی دانشجوی درس خون كلاس چرا داشت اينقدر با عجله میدويد اين بشر و تا حالا نديده بودم كه اينقدر نا آروم و آشفته باشه. سری تكون دادم و شروع به جمع كردن برگهها كردم بلافاصله اونم برگه رو كمكم جمع كرد. تند، تند به خودش بد و بيراه ميگفت، بعد از چند دقيقه برگههای مرتب شده رو به سمتم گرفت و گفت:
_بازم شرمنده من خيلی عجله داشتم اتفاقا میخواستم بيام پيشتون تا امانتیتون رو بهتون برگردونم.
متعجب گفتم:
_امانتی به من بدين؟
@romankhoneir
♨️این رمان زیبا را در آدرس زیر دنبال کنید👇
http://yon.ir/BhLuS
✍نویسنده: #mahshad_n
📃ژانر: #عاشقانه #پلیسی
@romankhoneir
📜خلاصه رمان: قصه در مورد دختری به اسم ويانا فرداده كه دست سرنوشت دست خوش اون رو وارده يک مسيره تازه و پيچيدهای از زندگی ميكنه ، دختره قصه ما توی راه پر پيچ خمی قرار می گيره كه هيچ راه برگشتی درش وجود نداره و بايد به راهش ادامه بده. از طرفي همراه شدنش توي اين راه با يك هم مسير كه هيچ وجه تشابهی بينشون وجود نداره اتفاقات تلخ و شيرينی براش توی اين راه به عمل مياره.
@romankhoneir
🖋مقدمه رمان: حال خوبه عشق، قصهای سراسر از هيجان و شور ناب جوانی؛ قصهای پر از فراز و نشیب؛ طعم تلخ انتقام روایتگر قصهای شیرین و دلچسب میشود که دو هم مسیر را در کنار یکدیگر قرار میدهد. دو قطب ناهمنام كه وجه تشابهي جز لجبازی ميانشان نيست، حال خوبه عشق بیانگر عشقی شیرین در میان نبرد انتقام و کینه و حسادت است.
@romankhoneir
📖قسمتی از رمان:
از صفحه اول سوالات اروم شروع کردم به خوندن شماره سوال های برگه. يك، دو، سه، چهار، پنج، شيش، هفت، هشت، نه، ده، يازده، دوازده، سيزده، چهارده، پانزده، شانزده، هفده، هجده، نوزده، بيست.
دوباره يه نگاهی به ورقهام انداختم و يه دور سوالاتم رو چك كردم تقريبا به همه جواب داده بودم. خودكارم را انداختم توی جامدادی كناره دستم از سر صندلی سخت و بدتركيب جلسه امتحان بلند شدم و به طرف مراقب ته سالن رفتم برگه رو روی ميزش گذاشتم و گفتم:
_تموم شد، میتونم ورقه رو بدم.
سرش و از ميون پوشه آبی رنگ برداشت و نگاهی بهم انداخت و گفت:
_مطمنی نميخوای دوباره چكش كنی؟
_نه، همين الان نگاهش كردم.
سری تكون داد و برگه رو از دستم گرفت كيفم و روي شونهام انداختم با گفتن خسته نباشيد از كلاس اومدم بيرون گوشيم رو از توی كيفم درآوردم به سوگند يه مسيج دادم. "هر وقت امتحانت تموم شد بيا تو حياط اونجا منتظرتم."
سرم همين جور كه توی گوشی بود به طرف در ورودی ساختمون قدم برداشتم بعد از اينكه براش مسيج فرستادم گوشيم و انداختم توي كيفم جزوه رو از توي كيفم درآوردم. نگاهی بهش انداختم مثل اينكه اوضاع زياد بدم نيست، نصف سوالات درست بود از اين بابت خيلي خوشحال بودم. داشتم براي خودم توی راهرو قدم میزدم كه ديدم يه نفر با شتاب داره از كنارم رد ميشه و تا به خودم اومدم ديدم كه تموم جزوه های منگنه نشده توی دستم معلق روی هوا بودن و با عجز نگاه شون میكردم، روي زمين نشستم شروع به جمع كردن برگههای نامرتب كف زمين كردم با حرص سرم و بلند كردم تا ببينم كدوم دست پا چلفتی من به اين گندگی رو نديده و زد زير دستم و جزوه رو از هم پاشونده. چشمهام و توی صورتش گردوندم كه ديدم داره با استرس و خجالت بهم نگاه ميكنه با ديدنش يه لحظه جا خوردم با تعجب گفتم:
_آقای كريمی؟
عينك ته استكانيش و از روی چشم هاش دراورد و گفت:
_ببخشيد خانوم فرداد، من نمیخواستم اينطوری بشه واقعاً شرمنده هستم.
تعجبم بهخاطر اين بود كه اميد كريمی دانشجوی درس خون كلاس چرا داشت اينقدر با عجله میدويد اين بشر و تا حالا نديده بودم كه اينقدر نا آروم و آشفته باشه. سری تكون دادم و شروع به جمع كردن برگهها كردم بلافاصله اونم برگه رو كمكم جمع كرد. تند، تند به خودش بد و بيراه ميگفت، بعد از چند دقيقه برگههای مرتب شده رو به سمتم گرفت و گفت:
_بازم شرمنده من خيلی عجله داشتم اتفاقا میخواستم بيام پيشتون تا امانتیتون رو بهتون برگردونم.
متعجب گفتم:
_امانتی به من بدين؟
@romankhoneir
♨️این رمان زیبا را در آدرس زیر دنبال کنید👇
http://yon.ir/BhLuS
Forwarded from رمانخونه romankhone.ir
📚 #معرفی_رمانهای_در_حال_تایپ
💻 #انجمن_رمانخونه
@romankhoneir
رمان: #حال_خوبه_عشق
به قلم: #مهشاد_نظریان
ژانر: #عاشقانه_پلیسی
برای خواندن رمان کلیک کنید:
http://yon.ir/ZSs43
ادامه توضیحات در پست بعد
💻 #انجمن_رمانخونه
@romankhoneir
رمان: #حال_خوبه_عشق
به قلم: #مهشاد_نظریان
ژانر: #عاشقانه_پلیسی
برای خواندن رمان کلیک کنید:
http://yon.ir/ZSs43
ادامه توضیحات در پست بعد
Forwarded from رمانخونه romankhone.ir
📚رمان زیبا و خواندنی: #حال_خوبه_عشق
✍نویسنده: #مهشاد_نظریان
🖋ژانر: #عاشقانه_پلیسی
📌کانال رسمی رمانخونه:
@romankhoneir
💻متعلق به
#سایت_و_انجمن_رمانخونه:
www.romankhone.ir
📖خلاصه: قصه در مورد دختري به اسم ويانا فرداده كه دست سرنوشت دست خوش اون رو وارده يک مسيره تازه و پيچيده ای از زندگي ميكنه ، دختره قصه ما توي راه پر پيچ خمي قرار مي گيره كه هيچ راه برگشتي درش وجود نداره و بايد به راهش ادامه بده از طرفي همراه شدنش توي اين راه با يك هم مسير كه هيچ وجه تشابهي بينشون وجود نداره اتفاقات تلخ و شيرينی براش توي اين راه به عمل میاره.
🔴این رمان زیبا را در آدرس زیر بخوانید👇
http://yon.ir/ZSs43
✍نویسنده: #مهشاد_نظریان
🖋ژانر: #عاشقانه_پلیسی
📌کانال رسمی رمانخونه:
@romankhoneir
💻متعلق به
#سایت_و_انجمن_رمانخونه:
www.romankhone.ir
📖خلاصه: قصه در مورد دختري به اسم ويانا فرداده كه دست سرنوشت دست خوش اون رو وارده يک مسيره تازه و پيچيده ای از زندگي ميكنه ، دختره قصه ما توي راه پر پيچ خمي قرار مي گيره كه هيچ راه برگشتي درش وجود نداره و بايد به راهش ادامه بده از طرفي همراه شدنش توي اين راه با يك هم مسير كه هيچ وجه تشابهي بينشون وجود نداره اتفاقات تلخ و شيرينی براش توي اين راه به عمل میاره.
🔴این رمان زیبا را در آدرس زیر بخوانید👇
http://yon.ir/ZSs43
Forwarded from رمانخونه romankhone.ir
با سلام
ضمن تشکر از #نویسندگان عزیز و #نوقلمان گرامی و آرزوی موفقیت روز افزون برای همه عزیزانی که ما را در برگزاری #دوره_ششم_نظرسنجی
#رمان_برتر_مجازی همراهی کردند.
@romankhoneir
@romankhoneir
👌 نکته1:
در انجمن عضو شوید
🌐 www.romankhone.ir/register
و از قسمت پوستر و یا تاپیک به پست نظرسنجی مراجعه کنید.
👌 نکته2:
مهلت رای دادن به نظرسنجی (در کانال تلگرام) :
تا ساعت 23 چهارشنبه 97/02/12
✅لطفا با رای دادن به رمان محبوبتان از نویسنده حمایت کنید.
📝 پ.ن:
هرگونه سوال و راهنمایی در خصوص مسابقه
از اکانت پشتیبانی سوال فرمایید:
@romankhone_admin
باتشکر مدیریت انجمن
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#بزرگترین_مسابقه_رمان_برتر_مجازی
@romankhoneir
@romankhoneir
در #انجمن_رمانخونه
www.romankhone.ir
www.romankhone.ir
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
رمان شماره 16
📚 رمان: #به_زندگی_برگرد
📝 به قلم: #مینا_شیردل
https://telegram.me/romankhoneir/2036
رمان شماره 17
📚 رمان: #راه_ابری
📝 به قلم: #سوین
https://telegram.me/romankhoneir/2037
رمان شماره 18
📚 رمان: #دروغ_عشق_خیانت
📝 به قلم: #آرزو_ملک_زاده
https://telegram.me/romankhoneir/2038
رمان شماره 19
📚 رمان: #مهمان_ناخوانده
📝 به قلم: #marzban7731
https://telegram.me/romankhoneir/2039
رمان شماره 20
📚 رمان: #معجزه_نجات
📝 به قلم: #ملیسا_کیهان
https://telegram.me/romankhoneir/2040
رمان شماره 21
📚 رمان: #آراد_من_آراد_او
📝 به قلم: #کبری_دلیری ( #سامیا )
https://telegram.me/romankhoneir/2041
رمان شماره 22
📚 رمان: #علالا
📝 به قلم: #کارگروهی
https://telegram.me/romankhoneir/2042
رمان شماره 23
📚 رمان: #ماه_پیشونی
📝 به قلم: #hasti_sky
https://telegram.me/romankhoneir/2043
رمان شماره 24
📚 رمان: #آوارگی_و_دلدادگی
📝 به قلم: #فاطمه_سلیمانی
https://telegram.me/romankhoneir/2044
رمان شماره 25
📚 رمان: #در_امتداد_خوشبختی
📝 به قلم: #malihe2074
https://telegram.me/romankhoneir/2045
رمان شماره 26
📚 رمان: #وزش_ظلمت
📝 به قلم: #ملیک
https://telegram.me/romankhoneir/2046
رمان شماره 27
📚 رمان: #هوای_حوا
📝 به قلم: #مونا_هراتی
https://telegram.me/romankhoneir/2047
رمان شماره 28
📚 رمان: #اجبار_تقدیر
📝 به قلم: #کوثر_جباری
https://telegram.me/romankhoneir/2048
رمان شماره 29
📚 رمان: #روباه_ماده
📝 به قلم: #آرمان_فیروز
https://telegram.me/romankhoneir/2049
رمان شماره 30
📚 رمان: #حال_خوبه_عشق
📝 به قلم: #مهشاد_نظریان
https://telegram.me/romankhoneir/2050
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#بزرگترین_مسابقه_رمان_برتر_مجازی
@romankhoneir
@romankhoneir
در #انجمن_رمانخونه
www.romankhone.ir
www.romankhone.ir
ضمن تشکر از #نویسندگان عزیز و #نوقلمان گرامی و آرزوی موفقیت روز افزون برای همه عزیزانی که ما را در برگزاری #دوره_ششم_نظرسنجی
#رمان_برتر_مجازی همراهی کردند.
@romankhoneir
@romankhoneir
👌 نکته1:
در انجمن عضو شوید
🌐 www.romankhone.ir/register
و از قسمت پوستر و یا تاپیک به پست نظرسنجی مراجعه کنید.
👌 نکته2:
مهلت رای دادن به نظرسنجی (در کانال تلگرام) :
تا ساعت 23 چهارشنبه 97/02/12
✅لطفا با رای دادن به رمان محبوبتان از نویسنده حمایت کنید.
📝 پ.ن:
هرگونه سوال و راهنمایی در خصوص مسابقه
از اکانت پشتیبانی سوال فرمایید:
@romankhone_admin
باتشکر مدیریت انجمن
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#بزرگترین_مسابقه_رمان_برتر_مجازی
@romankhoneir
@romankhoneir
در #انجمن_رمانخونه
www.romankhone.ir
www.romankhone.ir
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
رمان شماره 16
📚 رمان: #به_زندگی_برگرد
📝 به قلم: #مینا_شیردل
https://telegram.me/romankhoneir/2036
رمان شماره 17
📚 رمان: #راه_ابری
📝 به قلم: #سوین
https://telegram.me/romankhoneir/2037
رمان شماره 18
📚 رمان: #دروغ_عشق_خیانت
📝 به قلم: #آرزو_ملک_زاده
https://telegram.me/romankhoneir/2038
رمان شماره 19
📚 رمان: #مهمان_ناخوانده
📝 به قلم: #marzban7731
https://telegram.me/romankhoneir/2039
رمان شماره 20
📚 رمان: #معجزه_نجات
📝 به قلم: #ملیسا_کیهان
https://telegram.me/romankhoneir/2040
رمان شماره 21
📚 رمان: #آراد_من_آراد_او
📝 به قلم: #کبری_دلیری ( #سامیا )
https://telegram.me/romankhoneir/2041
رمان شماره 22
📚 رمان: #علالا
📝 به قلم: #کارگروهی
https://telegram.me/romankhoneir/2042
رمان شماره 23
📚 رمان: #ماه_پیشونی
📝 به قلم: #hasti_sky
https://telegram.me/romankhoneir/2043
رمان شماره 24
📚 رمان: #آوارگی_و_دلدادگی
📝 به قلم: #فاطمه_سلیمانی
https://telegram.me/romankhoneir/2044
رمان شماره 25
📚 رمان: #در_امتداد_خوشبختی
📝 به قلم: #malihe2074
https://telegram.me/romankhoneir/2045
رمان شماره 26
📚 رمان: #وزش_ظلمت
📝 به قلم: #ملیک
https://telegram.me/romankhoneir/2046
رمان شماره 27
📚 رمان: #هوای_حوا
📝 به قلم: #مونا_هراتی
https://telegram.me/romankhoneir/2047
رمان شماره 28
📚 رمان: #اجبار_تقدیر
📝 به قلم: #کوثر_جباری
https://telegram.me/romankhoneir/2048
رمان شماره 29
📚 رمان: #روباه_ماده
📝 به قلم: #آرمان_فیروز
https://telegram.me/romankhoneir/2049
رمان شماره 30
📚 رمان: #حال_خوبه_عشق
📝 به قلم: #مهشاد_نظریان
https://telegram.me/romankhoneir/2050
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#بزرگترین_مسابقه_رمان_برتر_مجازی
@romankhoneir
@romankhoneir
در #انجمن_رمانخونه
www.romankhone.ir
www.romankhone.ir