_*رمان ویدئو چک*_
14 subscribers
9 photos
1 video
12 links
بسم‌الله‌الرحمن‌رحیم
رمان‌ویدئوچک=آنلاین

به‌قلم:سارا راد و مهشید

پارت‌گذاری= هفتگی به تعداد نامعلوم

آیدی جهت سوال،درخواست وتبادل‌در رابطه‌با رمان وچنل👇
@moon_shidd

هرگونه کپی،پیگرد قانونی دارد
Download Telegram
نام رمان:ویدئوچک
#پارت_صد_هفتاد_و_هفت

به دیوار تکیه میدم. دست تو جیب شلوارم میکنم و برای فرار از حس های مختلفی که تو مغزم درحال جنگ و تنش بودن پاکت سیگارم رو بیرون میارم.
خیلی ادم سیگاری ای نبودم شاید فقط هفته ای یک یا دو نخ بکشم.برای فرار از مشکلات و فکرهای دیوونه کننده ای که مثل خوره به جون وجودت میافتادن راه بدی نبود.
یه نخ گوشه لبم میزارم و با دست کشیدم به جیبم فندک مشکی و خوش دستمو که روش طرح گرگ زیبا و فریبنده ای به قشنگی روش حک شده بود بیرون میارم.
دوباره با نگاه کردن بهش و لمس کردنش به گذشته پرتاب میشم.

"+تولد تولد تولدت مبارک ایشالا ۱۲۰ ساله بشی و زنت بدن زودتر از شرت راحت شیم

بعد این حرفش خودش هم همراه بقیه بچه ها قش قش شروع به خندیدن میکنه.

-دیوونه مطمئن باش تا تو زن نگیری منم نمیگیرم. خدا ببین امنیت مملکتو دادن دست کی.از بچه هم بچه تری.

+خب خب حالا نوبت کادو هاس.ببین دیگه چقد خاطرتو میخواییم کادوم گرفتیم برات با اینکه تو با کردن کلت تو کیک خرابش کردی.

دهنم از تعجب باز میمونه. چه بچه پرروییه این خوبه تا اومدم خودش کلمو گرفت کرد تو کیک.قبل از اینکه بتونم چیزی بگم با گرفته شدم جعبه کوچیکی جلوم دهنمو میبندم.

در مقابل اعتراض بچه ها که میگفتن چرا کادو اون باید اول باز بشه با گفتن اینکه من گردن سهیل حق اب و گل دارم جعبه رو تو بغلم پرت میکنه.

اروم بازش میکنم. با چیزی که میبینم از تعجب ابروهام بالا میپره و سرم رو بالا میگیرم

-این چیه گرفتی پسره دیوونه؟!

+ماشالا کورم که شدی نمیبینی فندکه دیگه

-مگه من سیگار میکشم که برام فندک گرفتی اخه؟

با تخسی تمام شونه ای بالا میندازه:

+از کجا معلوم شاید من یه روز نبودم و خواستی از غم دوریم سیگار بکشی. حداقل باید یه فندک خوب داشته باشی یا نه؟"

اون موقع با اون حرفش شروع همه شروع به خندیدن کردیم.نه من و نه هیچ کس دیگه ای فکر نمیکردیم که این حرفش ممکنه یه روز به حقیقت تبدیل بشه.

+اقا؟اقای محترم؟

با شنیدن صدایی از فکر بیرون میام و با بیحواسی سرم رو به سمت صدا میچرخونم.

-بله بفرمایید؟بخشید حواسم نبود.

مرد جوون و خوش قیافه ای که صدام کرده بود با شک به حرف میاد:

+نه خواهش میکنم فقط میخواستم بگم اینجا سیگار ممنوعه نمیتونید بکشید.

سیگار رو از گوشه لبم برمیدارم و همون جور که سرجاش میزارم سرم رو تکون میدم:

-درسته متاسفم. اصلا متوجه نبودم اینجا جای سیگار کشیدم نیست.ممنون

مرد جوون سری تکون میده.همون لحظه در مطب یکتا باز میشه و یکتا بیرون میاد:

+سهیل؟

نگاهش به اون مرد جوون میوفته:

+عه سلام اقای دکتر.خوبید؟

اقای دکتر با دیدن یکتا گل و از گلش میشکفه و نیشش تا بناگوش باز میشه

+سلام بله ممنون شما چطورید چه خبرا؟

اونا همون جور احوال پرسی میکردن و من با یه تای ابروی بالا رفته بهشون نگاه میکنم.برای جلب توجه شون تک سرفه ای میزنم و میگم:

-یکتا معرفی نمیکنی؟

+اه درسته. دکتر فیاضی که مطبشون همین جا رو به رو مطب منه.

دستش رو سمت من میگیره:

+سهیل یکی دوستان من.

رو بهم سر تکون میدیم.حس خوبی بهش نداشتم.همون لحظه بیمار یکتا از در بیرون میاد و با خداحافظی ای به سمت اسانسور میره و سوار میشه.
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
@roman_videochek