_*رمان ویدئو چک*_
15 subscribers
9 photos
1 video
12 links
بسم‌الله‌الرحمن‌رحیم
رمان‌ویدئوچک=آنلاین

به‌قلم:سارا راد و مهشید

پارت‌گذاری= هفتگی به تعداد نامعلوم

آیدی جهت سوال،درخواست وتبادل‌در رابطه‌با رمان وچنل👇
@moon_shidd

هرگونه کپی،پیگرد قانونی دارد
Download Telegram
نام رمان:ویدئوچک
#پارت_صد_هشتاد_و_سه

#183

دستی رو هوا تکون میده:

+اوف چقد شلوغش میکنید شماهام.
بابا یه نامزدی دو ماهس دیگه.
به مامان بابامم میگم به تفاهم نرسیدیم اسمون مگه به زمین میاد!

هردو دستمون رو به معنی خاک تو سرت به سمتش میگیریم.اونم طبق معمول به هیچ جاش نمیگیره. و با به زور گرفتن شیلنگ قلیون از ترنج خودشو مشغول میکنه و اجازه حرف دیگه ای رو به ما نمیده.

*********

+چته سارا؟!چرا قیافتو اینجوری کردی؟!

به خودم میام و نگاهم رو به یکتا میدم:

-چی؟نفهمیدم؟!

+میگم چرا قیافت توهمه؟!

-راستش به خاطر علیهان ناراحتم.الان با اون پاش خوابیده رو تخت هیچ کاری نمیتونه بکنه.
حتما هم کلی حوصلش سر رفته.اون موقع من اومدم اینجا خوش گذرونی.

ترنج همونجور که لیسی به بستنی قیفیش میزنه میگه :

+ناراحت نباش بابا.همچینم تنها نیست همین یه ساعت پیش که با امیرعلی حرف میزدم گفت یکی از دوستاشون یه دورهمی کوچیک و خودمونی گرفته.اینم با سهیل قراره ساعت نه برن به زور علیهانو بندازن تو ماشین ببرن اونجا.

نگاهی به ساعت مچیش میندازه:

+الانم ساعت ۱۰. رفتن حتما.

نفسم رو به بیرون فوت کردم:

-خوب کردن.از وقتی تصادف کرده همش افتاده تو خونه.
دوستاشو میبینه حال و هواش عوض میشه.

یکتا لبخند شیطونی میزنه و ابروهاش رو بالا میده:

+میگم نظرتون چیه ماهم الان بریم اونجا سوپرایزشون کنیم.

-چه جوری میخواییم سوپرایزشون کنیم ما نه میدونیم خونه کین نه ادرسو داریم

یکتا رو به ترنج میکنه:

+امیرعلی نگفت خونه کدوم دوستش میرن؟!

ترنج انگار که یهو چیزی یادش اومده با خوشحالی بشکنی میزنه:

+چرا چرا گفت اتفاقا! گفت میریم مهمونی محسن.
میشناسمش چن باری رفتم مهمونیاشو.

با کف دست روی پیشونیش میکونه:

+وای که چقد من خرم.
این محسن گور به گوری همیشه هر جشنی میگیره هرچی دختر در و دافه رو میریزه توش.
زود پاشید جمع کنیم بریم.الان مطمئنم هزار تا دختر خودشونو چسبوندن هم به شوهرای اینده شما هم دوس پسر من.

بستنیمون که تموم شد سریع سوار ماشین شدیم و به سمت جایی که مهمونی اونجا بود راه افتادیم.

بعد حدود نیم ساعت ترنج ماشینش رو جلوی یه برج پارک میکنه.

+خب بچه ها همینجاس بریزید پایین.

قبل از اینکه پیاده شیم رو بهشون میکنم:

-الان اینجا قطعا نگهبانی داره چه جوری میخواییم بریم بالا.

ترنج رژ لب قرمزش رو از کیفش بیرون میاره و با نگاه کردن به اینه ماشین روی لبش میکشه و بعد کش موهاش رو باز میکنه باز دورش میریزه.

+شمام زودتر قیافتونو شبیه اینایی که میرن مهمونی درست کنید.
نگران اینم که چه جوری میریم بالا نباشید.

بعد از اینکه من و یکتا هم سرو وضعمون رو درست کردیم هر سه از ماشین پیاده میشیم و سمت ورودی برج میریم.
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
@roman_videochek