_*رمان ویدئو چک*_
14 subscribers
9 photos
1 video
12 links
بسم‌الله‌الرحمن‌رحیم
رمان‌ویدئوچک=آنلاین

به‌قلم:سارا راد و مهشید

پارت‌گذاری= هفتگی به تعداد نامعلوم

آیدی جهت سوال،درخواست وتبادل‌در رابطه‌با رمان وچنل👇
@moon_shidd

هرگونه کپی،پیگرد قانونی دارد
Download Telegram
نام رمان:ویدئوچک
#پارت_صد_سی_و_دو

گیج گفتم:

-مثلا چه رفتاری ؟اصلا با چه بهونه ای هی باهاش برم بیرون؟

نفسشو با حرص داد بیرون و گفت:

+اسکل مگه شماها دوست نیستید. مگه خانواده هاتون باهم رفت و امد ندارن دیگه نیاز به بهونه هست.تازه اون خودش هم دوست داره باهات بیاد بیرون مطمئن باش.
 در مورد رفتارش هم مثلا رفتار های تو شمالش رو یادته به اونا دقت کن خودت میفهمی.
بعد تموم اینا وقتی از حس خودت مطمئن شدی میتونی اولین بار خودت اعتراف کنی؟

تک خنده ای زد و با مسخره گی گفت:

+میتونی تموم کنی این بازی کثیفو؟؟

با وجود تموم آشفتگیم با حرف اخرش خندم گرفت و خندیدم.شونه ای بالا انداختم:

-نمیدونم الان نمیخوام به اینا فکر کنم. اینا رو میزارم همون لحظه بهش فکر میکنم.

یهو دستام رو توی هم گره زدم و روی میز کمی به سمت جلو خم شدم و نیشمو باز کردم و گفتم:

-یکتاااااااا.....

پوکر بهم نگاه کرد:

+چیه چی میخوای؟

یکتااا.....میگم که...حالا که من از حس هام بهت گفتم تو هم بگو دیگه.

تای یکی از ابروهاش رو بالا انداخت:

+اون وقت درمورد کی؟

شونه ای بالا انداختم مثلا من نمیدونم:

-نمیدونم هر کی. شاید سهیل مثلا.ها؟؟

لبخند حرص دراری زد:

+چرا باید به تو بگم؟

هیجان زده گفتم:

-یعنی خوشت میاد ازش؟

+من هیچ وقت همیچین حرفی نزدم

لب و لوچم آویزون شد:

-پس یعنی خوشت نمیاد.

شونه ای بالا انداخت:

+من اینم نگفتم.

با ناله گفتم:

-پس چی بالاخره خوشت میاد یا نمیاد؟

همون موقع اعلام کردن که وقت استراحت تموم شده.همون جور که بلند میشد با لحن و لبخند حرص دراری گفت:

+از من نمیتونی حرف بکشی الکی خودتو خسته نکن.حالام اگه کاری نداری دیگه برو من هنوز کارام مونده.

بعد بدون اینکه بزاره من چیزی بگم رفت.همون جور گیج و گنگ از نقشه ای شکست خورده بود به جای خالیش زل زدم.بعد چند ثانیه به خودم اومدم بعد از دست تکون دادن برای یکتا بیرون رفتم و توی ماشین نشستم.
با ناله سرمو روی فرمون گذاشتم و همون جور گوشیمو برداشتم و شماره سهیل رو گرفتم. تو همون بوق اول جواب داد انگار رو گوشی خوابیده بود.

+الو ترنج؟سلام چیشد؟چی گفت؟

ناامید و شکست خورده گفتم:

-سهیل عملیات با موفقیت انجام نشد.

با بهت گفت:

+چی؟درست بگو ببینم منظورت چیه؟

با ناراحتی گفتم:

-رفتم اونجا کلی خودمو جر...چیز ینی خودمو کشتم مقدمه چینی کردم اخرش هم گفت نمیگم.ینی نگفت خوشم میاد نه گفت خوشم نمیاد. البته تعجبی هم نداشت من خنگ چطور فکر کردم یکتا میاد میگه.با انبردستم از دهن این دختر نمیشه حرف کشید بیرون.

اهی کشید و گفت:

+پس بگو هیچی دیگه.پشت گوشمو دیدم یکتا رو هم دیدم.

با امید واری گفتم:

-نه خب میدونی یکتا دختری نیست که تو یک ماه به کسی دل ببنده یعنی سخت دل میبنده الانم چون مستقیم و دقیق نگفت که خوشش نمیاد شاید بشه یه امیدی داشت.باید بازم یه یکی دوماهی بگذره اون موقع متوجه میشی یکتا از کی خوشش میاد.تا اون موقع میتونیم یه جور دیگه نامزدی رو عقب بندازیم. راستش یه فکری به ذهنم رسیده حالا اگه میزاری به امیرعلی هم بگیم بعد نقشه رو کامل کنیم.

با صدایی که یه ذره بهش امید برگشته بود باشه ای گفت و بعد از خدافظی قطع کردیم.

🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻

آیدی چنل👇🏽
@roman_videochek