_*رمان ویدئو چک*_
14 subscribers
9 photos
1 video
12 links
بسم‌الله‌الرحمن‌رحیم
رمان‌ویدئوچک=آنلاین

به‌قلم:سارا راد و مهشید

پارت‌گذاری= هفتگی به تعداد نامعلوم

آیدی جهت سوال،درخواست وتبادل‌در رابطه‌با رمان وچنل👇
@moon_shidd

هرگونه کپی،پیگرد قانونی دارد
Download Telegram
نام رمان:ویدئو چک.
#پارت_چهل_پنج
شماره رو نمیشناختم... پروفایل هم نداشت... معلوم نیست کیه فقط نوشته :سلام.. خوبید ؟؟
رفتم تو پی ویش و گفتم :سلام.. ممنون شما ؟؟
سند کردم.. به ثانیه نکشید که سین کرد.. درحال نوشتن شد..
نوشت بود:
من علیهانم.. شناختی؟؟
این شماره منو از کجا اورده.... خدای من...
+بله شناختم... بفرمایید کاری داشتید؟؟
علیهان -میشه انقدر رسمی باهام حرف نزنی
وایییی خداااا... من رسمی حرف میزنم که پرووو نشه اه...
+باش.. فقط انگار کار مهمی داشتی به من پیام دادی؟
علیهان -اهان اره...
+خب..
علیهان -میخواستم باهات قرار بزارم... باید باهم حرف بزنیم
+من حرفی ندارم.. میتونی حرفتو اینجا بزنی..
علیهان-نمیشه.. باید ببینمت این جور راحت ترم
میدونستم لج باز تر از این حرفاست.. تا حرفشو به کرسی نشونه ول کن نیست.. ولی بازم خیلی دوست داشتم باهاش قرار بزارم.. ولی کلاس دخترونم کجا رفته
+نمیدونم.. شاید این هفته وقت نداشته باشم
علیهان-هوففف... باشه.. الان فکراتو بکن خبر بده
از این هوفش فهمیدم کلافه شده و داره حرص میخوره بخور نوش جونت
+اوکی.. بای
همینو نوشتم و سند کردم و گوشیو گذاشتم کنار... خب چیکار کنیم... درس که نه... گوشی هم نه.. خواب هم نه... پس چی اره.. پاشم برم پفیلا درست کنم.حداقل سریال ببینم ...لب تاپم رو روشن کردم... اول فیلم و دانلود کنم.. بعد برم پفیلا درست کنم.. روشن که شد رفتم تو اینترنت و یه قسمتشو دانلود کردم... رفتم اشپزخونه و پفیلا رو از کابینت برداشتم و قابلمه هم برداشتم گذاشتم رو گاز... روغنم ریختم و پفیلا رو اضافه کردم... گذاشتم تا پف پف کنه..
داشتم میرفتم سمت اتاق تلفن زنگ خورد... وایی کیه الان...
+مامان... تلفن زنگ میخوره؟؟
مامان که صداش از اتاق میومد ولی ضعیف بود.. گفت
مامان-تو بردار... من تو حمومم
+باشههههه
ای خدااا به خدا خاله باشه جواب نمیدم... الان میخواد یه سوالایی بپرسه که جوایشو خودش میدونه
رفتم سمت تلفن و شماره رو دیدم.. شمارش اشنا بود نمیدونستم کیه ؟
برداشتم و گفتم :
+بله.. بفرمایید؟؟
پسر غریبه-سلام... منزل قربانی
+بله... شماااا؟؟
پسر غریبه-عههه.. سارا تویی؟؟
+ببخشیدا شمااااا؟؟
پسر غریبه-منم ...دیگه... سبحان.. عههه سبحان... پسر خاله حدیثه.. داداش سنااااا.... وایییییی
+عهههه سلام داداش سبحان.. حالت چطوره؟؟چه خبراا؟؟
سبحان-سلام... خانم خانما... چه عجب شناختی... خوبی ؟؟
+ارع خوبم...کجاییی. ؟؟ الان سوئدی؟؟
سبحان-نه بابا... اومدم ایران؟
+چیییی؟؟چرا هیچ کس به من نگفته؟؟؟
سبحان-خودم بهشون نگفتم بگن.. میخواستم خودم خبرت کنم...
+خیلی بیشعوری.... زنگ میزدی گوشیم
سبحان-شمارتو عوض کردی چجور زنگ بزنم
+خوب حالاا..
داشتم حرف میزدم بوی سوختنی اومد.. بوی این چیه... یکم فکر کردم... واییی پفیلام
+سبحاننننن.... پفیلام سوخت.. من برم بای
دیگه نتونستم به حرفش گوش کنم و قطع کردم و رفتم سمت اشپزخونه...
ادامه دارد..

🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻

آیدی چنل 👇🏽
@roman_videochek