_*رمان ویدئو چک*_
15 subscribers
9 photos
1 video
12 links
بسم‌الله‌الرحمن‌رحیم
رمان‌ویدئوچک=آنلاین

به‌قلم:سارا راد و مهشید

پارت‌گذاری= هفتگی به تعداد نامعلوم

آیدی جهت سوال،درخواست وتبادل‌در رابطه‌با رمان وچنل👇
@moon_shidd

هرگونه کپی،پیگرد قانونی دارد
Download Telegram
نام رمان:ویدئو چک
#پارت_چهل_هفت
داشتم اینور اون ور گوشیمو چک میکردم که احساس کرد یکی بالا سرمه اروم سرمو بالا بردم که دیدم ستارست که مثل درخت بالا سرم وایساده ...
+سلام ..تو کی اومدی نفهمیدم.
ستاره یه نگاهی به منو یه نگاه به گوشی تو دستم کرد و گفت
ستاره- والا سرتون تو گوشی گرم بود نمیدونم با کی که متوجه من نشدی؟؟
+برو بابا..من مثل تو نیستم مثل خر بشینم چت کنم
ستاره-بله معلومه ...اصلا اینا هیچ ساعت 9:35 شد نمیخوای پاشی بریم خیر سرمون کار داریم ..
برای اینکه از حرفای اضافه جلوگیری کنم رفتیم..وقتی گزارش شروع کارمون رو زدیم مشغول شدیم
...
داشتم خانمی که جواب ازمایش رو اورده داشتم چک میکردم....بیچاره با چه امیدی چشم به لب من دوخته بود که جواب ازمایشش مثبت باشه ولی منفی بود و حامله نبود..
رو کردم به سمتشو گفتم
+عزیزم من جوابشو چک کردم اما جوابش متاسفانه منفی ..ولی شما پیش دکتر معتبر برید برای بار دوم اقدام کنید..
خانم با بغض بهم نگام کرد بیچاره معلوم نیس سر این مسئله چقدر تو فشاره که اینجور بغض کرده برگه ازمایش رو از دستم بیرون کشید. ..
خانم - خیلی ممنون خانم دکتر ..ببخشید مزاحم شدم خدانگهدار.
اشکاش سرازیر شد و رفت..اخی الهی ببین چقدر اقدام کرده نشده الان ناراحته..داشتم میرفتم دنبال ستاره که علیهان رو دیدم داشت میومد سمت نیشم تا بناگوش باز شد.اخی تو لباس پزشکی چقدر اقا شده...چقدر دلم واسش تنگ شده چقدر واسه محبتاش و نگاهاش تنگ شده..ولی فک کنم دیگه نتونم داشته باشمشون شاید نصیب کس دیگه ای بشه با این فکر اخمام رفت تو هم سارا این چه فکریه اخه ...همینجور داشتم با به خودم گیر میدادم که بهم رسید..یه لبخند رو لبش بود ..
علیهان-سلام سارا خوبی ؟؟
+سلام ممنون تو خوبی؟؟
علیهان-اره من که عالیم..اومدم بهت بگم که
+بگی که...
علیهان- میشه امروز باهام قرار بزاریم ..میخوام حرفامو بزنم..
من بهش خیره شدم به دوتا چشمای نافذش که به عسلی میزد ..این چشا زندگی منه ..اگه مال کس دیگه بشه میمیرم..
یکم فک کردم ببینم برم یا نه ..برم بهتره میخوام واسه چند دقیقه هم شده باهاش تنها باشم و باهاش حرف بزنم.
+باش ..فقط کجا و کی؟؟
علیهان- چه عجب بدون هیچ بهونه ای و غرغری؟
+حالا مثل ادم میخوام باهات یه جا بیام اگه پشیمونم نکردی
علیهان یه خنده مردونه ای کرد که قلبم زیر و رو شد ..
علیهان- باشه من ادرس و اس میکنم...زمانش هم ساعت3 اونجا باش ..من برم دیگه تا پشیمون نشدی
+باش ..ساعت 3 میبینمت ...
دستشو برام تکون داد..یه فعلا گفت
...
ساعت 3شده ولی من هنوز حرکت نکردم..علیهان که ساعت 2 رفتش ..اخرین کارامو با عجله انجام دادمو رفتم سمت رختکن دیگه نمیتونستم برگردم سمت خونه لباسامو عوض کنم...داشتم لباسامو میپوشیدم که ستاره هم اومد سرش تا گردن تو گوشی بود چند روزه معلوم نی با کی حرف میزنه ...
ستاره سرشو گرفت بالا و یه نگاه بهم کرد..
ستاره- کجا؟؟دو ساعت از شیفتت مونده که؟؟
+هااا ..کار دارم اون دوساعتم مرخصی گرفتم ..
ستاره- چیکار دااری؟؟
+ستاره بس کن عجله دارم بعدا میگم ..
ستاره سرشو تکون داد و هیچ نگفت ولی میدونم بعدا پدرمو در میار تا بفهمه چیکار داشتم ..
از بیمارستان که خارج شدم سوار ماشین شدم ..گوشیو از کیفم در اورد که ادرس و ببینم که دیدم کافه نزدیک بیمارستان هوفف خداروشکر نزدیکه..
ماشینو روشن کردمو رفتم سمت کافه..
بعد از چند مین لایی کشیدن بین ماشینا به کافه رسیدم ..
زودی ماشینو تو جا پارکی که پیدا کردم پارک کردم .خودمو تو اینه وارسی کردم..رژم پاک شده بود ..از داشبوردم یه رژ لبی که همیشه اونجاست برداشتم ..رنگ کالباسی بود زدم به لبم ..اها الان شد ..سریع رفتم سمت کافه 20 دقیقه تاخیر داشتم ...بهتر نمیگه دختره هول .
وقتی پامو گذاشتم تو کافه اروم شدم ..سرمو این ور اون ور کردم که یکی صدام کرد سمت صدا برگشتمو دیدم علیهان ...
که روی صندلی میزی که کنار پنجره بود نشسته ..سریع رفتم طرفش ..از رو صندلیش بلند شد و سلام کرد که جوابشو دادم ..اومد طرف صندلی که اینور میز بود صندلی رو بیرون کشید و گفت
علیهان-خب ..بفرما
+ممنون مرسی
رفتم نشستم رو صندلی یکم صندلی دادم جلو و اونم نشست رو به روم ..
گارسون اومد سفارشارو گرفت ..من که یه کوچولو گشنم بود یه کیک و هات چاکلت سفارش دادم ..علیهان هم یه قهوه سفارش داد ..گارسون که رفت به علیهان نگاه کردم تازه متوجه تیپش شدم .. یه بافت طوسی پوشیده بود .با یه بارونی مشکی که عجیب بهش میمیود ..منم همون لباسای صبح تنم بود..
علیهان-خب تا سفارشا بیاید بزار حرفامو شروع کنم..