_*رمان ویدئو چک*_
14 subscribers
9 photos
1 video
12 links
بسم‌الله‌الرحمن‌رحیم
رمان‌ویدئوچک=آنلاین

به‌قلم:سارا راد و مهشید

پارت‌گذاری= هفتگی به تعداد نامعلوم

آیدی جهت سوال،درخواست وتبادل‌در رابطه‌با رمان وچنل👇
@moon_shidd

هرگونه کپی،پیگرد قانونی دارد
Download Telegram
نام رمان: ویدئو چک
#پارت_چهل_شیش
وایییی خدااا...پفیلاهاا..قابلمه خوشگل مامانم...امروز دیگه مردم من خدایا خودت کمکم کن ..زیر قابلمه رو خاموش کردمو قابلمه رو برداشتم ..واییی سوختمممم...خدااا..اییی انگشت نانازم...سبحان خدا بگم چیکارت نکنه...تا مامان نیومده باید گندمو جمع کنم ...دستم هنوز میسوخت قرمز قرمز شده بود...حالا این به جهنم ...قابلمه چیکار کنم سیاه سیاه شده بود....شد من یه بار گند نزنم
.زود یه دستمال از کشو برداشتم و قابلمه رو گذاشتم تو سینک اب و باز کردم..وایی چه بخاری ازش بلند شد خوبه حالا چندتا پفیلا بود هااا..همین که یکم داغیش رفت اب و بستم ...هوففف باید الان دنبال پماد سوختگی باشم انگشتام بد میسوزه..داشتم تو جعبه کمک های اولیه دنبال پماد میگشتم که در اتاق مامان باز شد ..برگشتم دیدم مامان از حموم اومد ..واییی چجور ماسمالی کنم ..مامان رو قابلمه هاش حساسه...مامان یه نفس عمیق کشید و صورتش جمع شد ...مشکوک به من که داشتم خودمو خیس میکردم نگاه کرد...
چیکار کنم...اها بزار حواسشو پرت کنم..
+ به به مامان خوشگلم ببین چه کرده...عافیت باشه..
مامان- چی سوزندی؟؟ داری میپچونی هاا؟؟
من هول کرده بودمو دستپاچه شدم ...
+هااا من ؟؟ چی مثلا باید بسوزنم اخه
همونجو ر که نگاه میکرد اومد اشپزخونه ..سریع رفت سمت سینک...یه نگاه به قابلمه تو سینک کرد یه به من..خدا رحم کنه این نگاهاش خطریه..
+مامانی به من ربط نداره..اروم باش..تروخدا اونجور نگاه نکن غلط کردم همش تقصیر سبحان که بد موقع زنگ زد
مامان خم شد صندلی که پاش بود در اورد ..خواست طرف من پرت کنه که با جهش پریدم از اشپزخونه بیرون
مامان- دختره حواس پرت..مگه نگفتم خواستی از این قابلمه ها استفاده کنی مواظب باش...سیاهش کردی مثل ذغال..
من که با جهش و پرش و اینا رسیده بودم سمت اتاقم گفتم ..
+مامان غلط کردم...اخه من چه بدونم سبحان انقدر چونه میزنه ...
مامان که دید همش دارم چرت و پرت میگم ..خم شد اون یکی صندل رو در بیاره که من سریع رفتم تو اتاق.
هیچی دیگه خلاصه من رفتم اتاقم و نشستم پای لب تابمو سریال دیدم ...شامم بیرون نرفتم تا از دست مامان در امان باشم...خداروشکر خوراکی داشتم از قبل با اونا ته بندی کردم..امیر طاها و بابا تا اتاقم اومدن سراغمو گرفتن...ولی بهشون گفتم که بیرون نمیام تا مامان اروم بشه..دستامم کمی از سوزشش کم شده بود ..ولی قرمز قرمز بود..ساعت 1شب بود که قصد خواب کردم یعنی تا اون موقع چندتا قسمت سریال پشت سرهم دیدم.
.......
با صدای بیدار شو بیدارشو و تکون های شدید یکی از خواب پاشدم ...چشامو با زور باز کردم ..اخه این کیه اول صبحی گیر داده به من ولم نمیکنه...
چشام که عادت کرد به روشنایی دیدم که این مامان گرام هستش..که غرغرانه مارو سرزنش میکنه.
مامان- پاشووو ببینم ...مگه کارو زندگی نداری ..باید بری بیمارستان پاشووو اینم اتاقشه پر از اشغال.
+واییی صبح بخیر مامی ..بزار بیدار بشم بعد
مامان- پاشوو ..مگه نمیخوای بری بیمارستان امروز ..پاشوو دیگه
با شنیدن اسم بیمارستان گوشیمو از میز کنار تختم برداشتم ..دیدم ساعت 8 یا خداا دیرم شد. .
زود پاشدم رفتم سمت دستشویی میدونم الان مامان داره با تاسف نفرینم میکنه ..تو دستشویی که رفتم همانا ..با صورت باد کرده اول صبحم روبه رو شدن همانا ...یا بسم الله این چه حکمتی که اول صبح من شبیه این باد کرده های پروتزی بشم ...کارم که تو دستشویی تموم شد.رفتم اشپزخونه که دیدم مامان داره صبحونه اماده میکنه ..نشستم پشت میزو چند تا لقمه چپوندم تو دهنم...یعنی خوشم میاد اوج دیر بودنم دارم میخورم..چندتا دیگه خوردم و از مامان تشکر کردم..امروزم بیخیال چای شدم ولی میدونم بعدش سردرد میگیرم...
یه مانتو مشکی برداشتم و با شال طوسی و شلوار مشکی زودی تنم کردمو ..رفتم سراغ ارایشم که یکم کرم و اینا مالیدم ..یه رژ صورتی زدم...
از اماده شدنم که مطمئن شدم ...کیفمو سوییچمو گوشیمو برداشتم...از اتاقم زدم بیرون ..خداا دیرم شد..از مامانم هول هولکی خداحافظی کردم.کتونی هامو که پوشیدم رفتم به سمت اسانسور که برسم به پارکینگ
به پارکینگ که رسیدم رفتم سمت ماشین ..از اینکه دیرم شده بود هول کرده بودمو سوییچو از تو کیفم پیدا نمیکردم که اخرش پیدا شد ...سوار ماشین شدمو گازشو گرفتم سمت بیمارستان..
بعد از چند مین رسیدم ماشینو تو جاش پارک کردمو به سمت سالن بیمارستان دویدم...هوففف بالاخره به موقع شد ساعت 9:15 دقیقه بود ..شیفتم ساعت 9:30 شروع میشه ...
پس با خیال راحت رفتم قسمت رختکن ..ستاره و الناز که ندیدمشون..
وارد رختکن که شدم چند نفر از همکار ها بودن که بهشون یه سلام اروم دادم ...لباسامو که تعویض کردم...نشستم یه گوشه و گوشیمو از تو کیفم برداشتم نتشو روشن کردم رفتم واتساپ

🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻

آیدی چنل 👇🏽
@roman_videochek