_*رمان ویدئو چک*_
14 subscribers
9 photos
1 video
12 links
بسم‌الله‌الرحمن‌رحیم
رمان‌ویدئوچک=آنلاین

به‌قلم:سارا راد و مهشید

پارت‌گذاری= هفتگی به تعداد نامعلوم

آیدی جهت سوال،درخواست وتبادل‌در رابطه‌با رمان وچنل👇
@moon_shidd

هرگونه کپی،پیگرد قانونی دارد
Download Telegram
نام رمان:ویدئوچک
#پارت_صد_چهل_و_نه

در رو اروم باز کرد و جلو اومد با دیدن تاریکی خونه چند ثانیه مکث کرد. صدای غرغر کردنش میومد همون جور که چند قدم جلو میومد گفت:

+سارا؟ ترنج؟ کدوم گوری اید شماها؟
اینجا چرا تاریکه؟ خاک تو سرت سارا خودکشی که نکردی؟
اون گلابی ارزشش رو.....

همون موقع سهیل که مسئول روشن کردن چراغ ها بود. کلید برق رو زد و همه جا روشن شد و دقیقا همون لحظه هم امیرعلی بمب شادی رو ترکوند و ترنج برف شادی رو زد و ما هم شروع به دست زدن و خوندن شعر تولد مبارک کردیم.
یکتا شوکه ک با تعجب بهمون نگاه میکرد.یهو ترنج با شادی و خنده جلو رفت و محکم یکتا که هنوز مثل مجسمه ایستاده بود رو بغل کرد و گفت:

+تولدت مباررررک.

بعد عقب کشید و با خنده بهش نگاه کرد.یکتا کم کم به خودش اومد و جلوتر اومد.تو صداش هنوزم بهت و تعجب رو میشد حس کرد. خنده متعجبی کرد و گفت:

+روانیا، این چه کاری بود اخه ، انتظارش رو نداشتم

بعد با چشماش دنبال کسی میگرده که چشماش روی من ثابت میمونه و چشاشو ریز میکنه و میگه:

-که گلابی بهت خیانت کرده اره؟؟ یه خیانتی بهت نشون بدم!!

همگی از این حرفش خنده ای میکنیم و من لوس مانند به سمتش قدم برمیدارم میگم:

- اولا گلابی نه علیهان.. دوما علیهان جان غلط میکنن خیانت کنن

صدای گفتن (دستت درد نکنه ) علیهان میاد و خنده ی ریزی میکنم و ادامه میدم:

-سوما تولدت مبارکمون باشه عزیزم.

نزدیکش میشم و بغلش میکنم.اونم دستاش رو دورم حلقه میکنه.عقب میکشم بعد بقیه هم جلو میان و دونه دونه تبریک میگن. امیرعلی جلو میاد و با شیطنت میگه:

+تولدت مبارک باشه شیطونک.

سهیل هم جلو رفت و با لحن قشنگ و خاصی تولدش رو تبریک گفت و عقب رفت.
همون لحظه اراز با دسته گلش جلو میاد و به طرفش میگیره و با نگاهی عمیق میگه:

+تولدت مبارک خانم زیبا.

با خنده و تعجب ابروهامو بالا میندازم و با ترنج نگاهی بهم میکنیم و همون جور که جلوی خندمون رو گرفتیم چشمکی بهم میزنیم و سری تکون میدیم.
قیافه یکتا عالی شده بود. قیافش جوری شده بود که انگار از یه چیزی چندشش شده بود. ولی زورکی لبخندی زد که مصنوعی بودنش از صد فرسخی داد میزد. گل رو گرفته بود و تا خواست چیزی بگه. یهو سهیل جلو رفت و با لبخند و لحن حرصی که داد میزد دلش میخواد سر به تن اراز نباشه  گفت:

+اقا اراز بهتر نیست اجازه بدید یکتا بیاد بشینه. شمعش داره اب میشه.

معلوم بود حس کرده یه چیزی درمورد سهیل وجود داره که اونم خنده زورکی ای کرد و گفت:

+درست میگید.

ترنج سریع جلو رفت و گفت:

+بیا پالتوتو بده به من زود بشین فوت کن.

یکتا پالتوشو دراورد و به دست یکتا داد.یه شلوار مام استایل ذغالی پوشیده بود که اونم مثل ترنج پایینشو تا کرده بود. با یه پیرهن مدل مردونه سفید با طرح چهره های مینیمال صورتی رنگ که داده بود توی شلوارش و یه کلاه بافنتی سفید مشکی با پالتو تدی سفید که پوشیده بود.
لباساش خیلی قشنگ شده بود. و ارایشش هم مثل همیشه. شانس داره دیگه حالا تولد من بود میخواستن سوپرایز کنن در وحشتناک ترین حالت خودم میبودم.
پشت میزی که کیک رو روش گذاشته بودیم نشست.تا خواست فوت کنه. یکی دوستای قدیمیمون به اسم محیا جلو اومد و گفت:

+یکتا یکتا صبر کن. اول ارزو کن بعد.

یکتا بیخیال نگاش کرد و گفت:

+برو بابا. اینکارا چیه؟

بعد سرش رو جلو برد و شمع هاش رو فوت کرد. همه شروع به دست زدن کردیم بعد بریدن کیک نوبت دادن کادو ها رسید.
همه کادوهاشون رو روی میز گذاشته بودن.اولین کادویی که یکتا برداشت برای علیهان بود. کادوش رو باز کرد و بیرون اوردش یه هودی گشاد و قشنگ دقیقا از اونا که یکتا دوست داره.علیهان خندید و گفت:

+اینو برات گرفتم که شاید دست از سر هودیای منم برداری.

یکتا با خوشحالی به هودی نگاه کرد و گفت:

+دستت درد نکنه خیلی خوبه. ولی من عمرا دست از سر هودیای تو بردارم.

همه به این تخس بودنش خندیدیم. علیهان هم سری تکون داد و به یه باکس تقریبا کوچیک اشاره کرد و گفت:

+نمیدونم چرا امیدوار بودم. اینم کادوی اصلیمه امیدوارم خوشت بیاد.

یکتا باکس رو برداشت و گفت:

+چرا زحمت کشیدی همین هودی کافی بود.

🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻

آیدی چنل👇🏽
@roman_videochek