_*رمان ویدئو چک*_
14 subscribers
9 photos
1 video
12 links
بسم‌الله‌الرحمن‌رحیم
رمان‌ویدئوچک=آنلاین

به‌قلم:سارا راد و مهشید

پارت‌گذاری= هفتگی به تعداد نامعلوم

آیدی جهت سوال،درخواست وتبادل‌در رابطه‌با رمان وچنل👇
@moon_shidd

هرگونه کپی،پیگرد قانونی دارد
Download Telegram
نام رمان:ویدئوچک
#پارت_صد_پنجاه_و_سه

^ترنج^

بعد از تموم شدن اهنگ همه شروع به دست زدن کردن. با مسخره ای بازی تعظیمی رو جمع کردم که صدای خنده های همه رو بلند کرد.
رفتیم سرجامون نشستیم. همون موقع سارا از جا بلند شد و با هیجان گفت:

+بیایید یه بازی بکنیم.

وقتی نگاه های منتظرمون رو دید با هیجان ادامه داد:

+مثلا مسابقه ماست خوری.یکی با یکتا مسابقه میده بازنده هم باید هرکاری که برنده میگه رو انجام بده.

یکتا میخواست مخالفت کنه که با شنیدن ادامه حرف سارا چیزی نگفت و لبخند خبیثی رو لبش نشست. یا خدا! فقط خدا به داد اونی که قراره با یکتا مسابقه برسه چون اگه ببازه بدبخته.
 همه شروع به خندیدن کردن و موافقت خودشونو اعلام کردن.یکی از بچه ها با خنده گفت:

+حالا شرکت کننده بعدی کیه؟

کنجکاو به سارا نگاه کردم تا اون شرکت کننده بدبخت رو انتخاب کنه که با نگاه خندونش که به من بود. چشمام کم مونده بود بزنه بیرون. سرم رو چرخوندم که دیدم بقیه هم دارن با خنده بهم نگاه میکنن.دستم رو به سمت خودم گرفتم و گفتم:

-م..ممم..من؟!!!

با ناله به امیرعلی نگاه کردم تا شاید چیزی بگه ولی اونم با خنده شونه ای بالا انداخت.سارا سری تکون داد و گفت:

+اره تو. الکی اون جوری هم به امیرعلی نگاه نکن اعتراضی هم قبول نیست.

بعد بدون اینکه بزاره چیزی بگم در مقابل نگاه وارفته ام رفت تو اشپزخونه و بعد یه دقیقه با دوتا ظرف ماست اومد و روی میز گذاشت. با یکتا پشت میز روی زمین دوزانو نشستیم. هردو موهامون رو با کش از پشت بستیم و برای اینکه لباسامون کثیف نشه نفری یه دونه از دستمال های پارچه ای تقریبا بزرگم رو دور گردنمون بستیم.
قبل از اینکه شروع کنیم دیدم که امیرعلی و یکتا باهم پچ پچ کردن. اهمیتی ندادم و رو برنده شدن و بدبخت نشدنم تمرکز کردم.امیرعلی اومد و بالای سر من ایستاد. با شمارش معکوس بچه ها شروع کردیم. هرکی نمیدونست فکر میکرد مسابقات جام جهانیه. چیزی تا پیروزی نمونده بود که با خوردن نفس های گرم و زمزمه ای دم گوشم خشک شدم.چیزی که شنیدم رو باورم نمیشد ضربان قلبم رو هزار بود حس میکردم کل دنیا میتونن صداشو بشنون.مبهوت سرم رو به طرفش چرخوندم به هر جون کندنی بود صدام رو هرچند کم جون پیدا کردم:

-چی؟!!

با صدای جیغ و تشویق بچه ها تکونی خوردم و به خودم اومدم. انگار یکتا برنده شده بود ولی هیچ کدوم برام مهم نبود نه برنده شدن یکتا نه شرطی که ممکنه بزاره نه جا و موقعیتی که توش بودم. فقط میخواستم بدونم چیزی که شنیدم واقعیت بود یا نه. با خنده بهم نگاه کرد و گفت:

+شوخی کردم. باور کردی؟! ولی خوب گول خوردیا.

چیزی که شنیدم رو باور نمیکردم. مبهوت بهش نگاه میکردم. شوخی کردم؟! هه همین قدر ساده؟ عصبی از جا بلند شدم بدون توجه به بقیه و صدا زدن هاشون که چی شده به سمت آشپزخونه رفتم. دستمال دور گردنم رو عصبی کشیدم که باعث شد گردنبندم هم باهاش کشیده بشه و گردنم رو بخراشه. اهمیتی ندادم و با همون دستمال صورتم رو تمیز کردم. یه بغضی تو گلوم نشسته بود که نه پایین میرفت و نه بالا میومد. همون بهتر همون جا بمونه خفم کنه تا بالابیاد و باعث گریه ام بشه. صدای بقیه رو میشنیدم که با تعجب میگفتن چیشد یهو؟ ناراحت شد؟ و صدای یکتا و سارا که میگفتن ترنج همچین دختری نیست که سر این چیزا ناراحت بشه. پشتم به پذیرایی بود و داشتم از پنجره آشپرخونه بیرون رو نگاه میکردم و فش هایی بود که روونه امیرعلی و خودم میکردم. هنوز صداش توی گوشمه اون زمزمه دوست دارم ترنجمش و نفسای گرمش رو هنوز حس میکنم.
با حس دستی رو شونم به خودم اومدم احتمال میدادم یکتا باشه. کلافه و بدون اینکه برگردم گفتم:

-برو یکتا چیزی نشده فقط از اینکه باختم ناراحتم. تو برو منم میام.

چیزی نگفت و هنوز دستش رو شونم بود. با کلافگی برگشتم چیزی بگم که با دیدن کسی که مقابلم بود حرف تو دهنم موند.کم کم اخمام توی رفت و گفتم:

-چیه چی میخوای؟ میخوای بازم از اون شوخیای بامزت بکنی؟ راحت باش بکن ایندفعه منم میشینم باهات به خودم میخندم.

پشیمونی رو توچشماش میدیدم. ولی اهمیتی برام نداشت. دستی تو موهاش کشید و گفت:

+ترنج تروخدا اینجوری نکن.من واقعا معذرت میخوام. تو نذاشتی من حرفم رو ادامه بدم...

پریدم وسط حرفش و گفتم:

-اهان یعنی الان تقصیر من شد اره؟ بفرما بفرما بگو ببینم چی میخوای بگی من ایندفه لال میشم تو حرف بزنی ببینیم بهونت چیه.

با ناراحتی بهم نگاه کرد و گفت:

+ترنج باور کن قصدم مسخره کردن و بهت خندیدن نبود.

دهن باز کردم چیزی بگم که گفت:

+چند لحظه لطفا چیزی نگو بزار توضیح بدم. یکتا قبل از مسابقه بهم گفت که اگه دیدی دارم میبازم حواس ترنجو پرت کن که نبره.

🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻

آیدی چنل👇🏽
@roman_videochek