_*رمان ویدئو چک*_
14 subscribers
9 photos
1 video
12 links
بسم‌الله‌الرحمن‌رحیم
رمان‌ویدئوچک=آنلاین

به‌قلم:سارا راد و مهشید

پارت‌گذاری= هفتگی به تعداد نامعلوم

آیدی جهت سوال،درخواست وتبادل‌در رابطه‌با رمان وچنل👇
@moon_shidd

هرگونه کپی،پیگرد قانونی دارد
Download Telegram
نام رمان:ویدئوچک
#پارت_صد_چهل_و_سه

^سارا^

با صدای گوشی بیدار میشم .عصبی برای قطع کردن صدای رو مخش دنبالش میگردم و زیر بالش پیداش میکنم و صداشو خفه میکنم.
بی حوصله و غرق در خواب از اتاق بیرون میرم.یک هفته ای از تصادف سهیل میگذشت.
بعد از دست شویی جلوی اینه می ایستم.
موهام مثل همیشه پف کرده بود و دورم ریخته بود.
دیشب دیر خوابیده بودم سردرد شدیدی داشتم به ساعت نگاه میکنم که دیدن ساعت همانا و از کاسه در اومدن چشمام همانا.
با کف دست محکم رو پیشونیم میکوبم. فکر کنم دیشب حواسم نبود ساعت الارام رو اشتباهی گذاشتم چهل دقیقه دیگه شیفتم شروع میشد.
سریع در کمد رو باز میکنم و هول هولکی لباس هام رو برمیدارم و میپوشم.سمت میز توالتم میرم و سر و ته ارایشم رو با یه کرم و رژ صورتی و ریمل هم میارم.
جورابمو که در اخر تو پام میکنم و سریع از اتاق خارج میشم و مامان و بلند صدا میکنم:

-مامااااان؟؟ سوییچ من کو؟؟ دیرم شد

مامان خواب الود از اتاقش اومد بیرون گفت:

+چیه اول صبحی جیغ و داد میکنی، سوییچت رو اپن بردار

سویچ رو سریع از اپن برمیدارم از روی لپ مامان یه ماچ میکنم ازش خداحافظی میکنم ، بیرون میرم.
********
ای تف تو این شانس. الان که من دیرم شده این ماشینم یادش افتاده پنچر کنه.
کلافه یه لگدی به ماشین میزنم. مردشورت ببرم الان من چیکار کنم وسط راه.
گوشیمو از کیفم در میارم تو مخاطبینم میرم و شماره بابا رو میگیرم.
یه بوق
دو بوق
سه بوق
و در اخر بعد پنج بوق، بوق ازاد تو گوشی پخش میشه.
کلافه به صفحه موبایل نگاه میکنم ، بابا هم که جواب نمیده.تصمیم میگیرم به امیرطاها زنگ بزنم روی اسمش میزنم و میزارم دم گوشم بعد از سومین بوق جوابمو میده:

+الو جانم خواهری؟؟

-سلام امیر داداش پنچر کردم بیا دنبالم.

امیرطاها مکثی میکنه و میگه:

+شرمندم سارا من الان کار دارم نمیرسم بهت. زنگ بزن امداد خودرو بیاد یاماشینو اونجا پارک کن با اژانس برو

کلافه هوفی میکنم میگم :

+ نخواستم ، یه بار کارم افتاد بهت .خداحافظ

نمیزارم چیزی بگه و قطع میکنم.من الان چیکار کنم اخه؟؟ ماشینو که نمیتونم اینجا بزارم برم!! امدادم معلوم نیست کی بیاد!! ترنج و یکتا هم که هیچ سرکارن الان. یدفعه جرقه ای که تو سرم زد، گوشیو روشن میکنم و تند تند شماره علیهان رو میگیرم خداکنه برداره.
بوق چهارم میخوره که ناامید میشم و میخوام قطع کنم که صدای خواب الود علیهان تو گوشم پخش میشه:

+الو بفرمایید؟؟

-سلام اقای خوابالوی من

صداش یهدفعه هوشیار شد:

+عههه سارا تویی، خوبی؟؟
 
-خوبم تو خوبی؟؟ علیهان؟

+خوبم عزیزم ، جانم؟

-کجایی؟؟

-اول صبح کجا میخوای باشم خونه ام دیگه

لبام هامو میگزم  اصلا حواسم نبود امروز بیمارستان نمیاد ، زدم استراحتشو خراب کردم.

-ای وای ببخشید عزیزم حواسم نبود، اصلا بیخیال خدافظ

سریع گفت:

+عههه عشقم، کار داشتی که زنگ زدی بگو عزیزم چیکار داشتی؟؟

-چیز علیهان.....من وسط اتوبان پنچر کردم کسی هم نیست بیاد بابام جواب نداد طاها هم گفت کار داره ترنج و یکتا هم سرکارن. به خاطر همین زنگ زدم به تو. میخواستم ببینم میتونی بیای ؟
با صدای مهربونی که کمی توش سرزنش بود بهم میگه :

+عه سارا این چه حرفیه؟ تو بایدم به من زنگ بزنی.اصلا همون اول به جای بقیه باید به من زنگ میزدی.حالا بگو ببینم کجایی؟

خوشحال و با ذوق میگم:

-مرسی عشم الان ادرسو برات اس میکنم.

+اوکی عزیزم. زود میرسم.فعلا

ادرس رو بهش میفرستم و به ماشین تکیه میدم و منتظر میشم.

🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻

آیدی چنل👇🏽

@roman_videochek