_*رمان ویدئو چک*_
14 subscribers
9 photos
1 video
12 links
بسم‌الله‌الرحمن‌رحیم
رمان‌ویدئوچک=آنلاین

به‌قلم:سارا راد و مهشید

پارت‌گذاری= هفتگی به تعداد نامعلوم

آیدی جهت سوال،درخواست وتبادل‌در رابطه‌با رمان وچنل👇
@moon_shidd

هرگونه کپی،پیگرد قانونی دارد
Download Telegram
نام رمان: ویدئوچک
#پارت_صد_سی_و_هشت

(شنبه ۱۶ دی ماه_۶ روز قبل از روز حادثه)

^علیهان^

با چشمای گرد شده از تعجب و حیرت به سه تا دیوونه رو به روم نگاه کردم.خودمو روی مبل تک نفره خونه امیرعلی جلو کشیدم و بالاخره به حرف اومدم و گفتم:

-شماها دیوونه شدید نه؟!!! میفهمید چی میگید؟!!

امیرعلی هم مثل من خودشو جلو کشید گفت:

+ببین علیهان مو لای درز نقشمون نمیره. همه چی برنامه ریزی شده. فقط میخواییم بعد تصادف سهیل رو بیاریم بیمارستانی که تو هستی. سهیل اصلا قرار نیست آسیب خاصی ببینه. ما فقط به عنوان دکتر بهت نیاز داریم که بتونی برامون وقت بخری مثلا الکی بگیم نمیدونم دستش اینجوری شده سرش اینجوری شده که مراسم عقب بیوفته.

دستی لای موهام کشیدم.از وقتی جریان رو برام تعریف کرده بودن گیج شدم.قرار بود روز مراسم نامزدی سهیل یه تصادف ساختگی ترتیب بدن تا مراسم بهم بخوره.و حالا از منم کمک میخواستن.
سهیل به حرف اومد و گفت:

+داداش زوری نیست درکت میکنم. نمیخوام مجبور به این کار بشی چه کمک کنی چه نکنی در هر صورت برای من عزیزی.

به مبل تکیه دادم و گفتم:

-نه انجام میدم دیگه رفاقته دیگه. باید پاش همه چیو داد.

+مخلصتم داداش. جبران میکنم.

دستی تو هوا تکون دادم:

-تو فقط ببین چیزیت نشه جبران پیشکش.
حالا این نقش رو کی کشیده؟ کامل و با جرئیات برام بگید ببینم.

اینبار ترنج گفت:

+این نقشه از هم فکری هممون بود.جریان از این قراره که اون روز یعنی همون روز مراسم سهیل وقتی داره خونه یکی از دوستاش برمیگرده تصادف میکنه. امیرعلی چند نفری رو پیدا کرده که در ازای پول اینکارو میکنن.فقط قراره از پشت بزنن بهش و ماشین خراب بشه و صحنه تصادف جور بشه حالا اینجا تو وارد عمل میشی انبولانس بیمارستان شما میاد سهیل رو میبره درصورتی که سهیل اسیبی ندیده و تو باید جوری نشون بدی انگار چیزیش شده یعنی در نگاه خانوادش.بعدش هم که چند وقتی مراسم عقب میوفته و سهیل فرصت اینکه یه کاری بکنه رو پیدا میکنه.

نفسم رو به بیرون فرستادم:

-خب ظاهرا که نقشتون بینقصه و جای فکری هم توش نذاشتید.ولی خب فکر اینو کردید که خانواده سهیل چقدر قراره نگران بشن.

سهیل با ناراحتی سرش رو پایین انداخت:

+منم خودم دلم نمیخواد این کارو بکنم. ولی واقعا چاره ای برام باقی نمونده از هر راهی وارد شدم ولی متاسفانه به هیچ سراطی مستقیم نیستن.منم فقط اینکارو برای خریدن وقت انجام میدم.

سری تکون دادم:

-اوکی پس حالا که مطمئنید منم هستم دیگه. ولی چرا به سارا و یکتا نمیگید؟

+هر چی آدمای کمتری بدونن بهتره.

*****************

(چند ساعت قبل از وقوع حادثه)

^سهیل^

+الو سهیل اماده ای؟دارن میان.

-اره داداش حله.

+باش پس فعلا. من و ترنج ۱۰ دقیقه دیگه اونجاییم.مواظب خودت باش.

تماس رو قطع کردم و گوشی رو توی جیب شلوارم هل دادم.نفس عمیقی کشیدم و سرعت ماشین رو کمتر کردم و به طرف لاین سمت چپ که خلوت بود رفتم.
همون موقع از پشت ضربه محکمی به ماشین خورد. سرم محکم به فرمون کوبیده شد و کنترل ماشین از دستم خارج شد و ماشین از بغل به کاردلیل کوبیده شد و ایربگ ماشین باز شد تو صورتم خورد.گیج شده بودم پایین اومدن یه مایع رو از پیشونیم حس میکردم دست چپم هم که کنار در بود خیلی درد میکرد از سمت راننده به گاردلیل ها خورده بودم.

سعی کردم در ماشین رو باز کنم ولی نمیشد همون موقع در سمت کمک راننده باز شد و امیرعلی با عجله اومد تو.

+ای وای سهیل؟ داداش؟ حالت خوبه؟

چند ضربه به صورتم زد تا هوشیار نگهم داره و گفت:

+من و نگاه کن داداش؟ نخواب.

صدای ترنج رو میشنیدم که هول کرده بود و مدام از امیرعلی میپرسید که چیشد.بعد به علیهان زنگ زد و گفت که سریع خودشونو برسونن. کمی بعد علیهان و دونفر دیگه رسیدن و از ماشین بیرونم اوردم و دیگه چیزی متوجه نشدم.

🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻

آیدی چنل👇🏽
@roman_videochek