_*رمان ویدئو چک*_
14 subscribers
9 photos
1 video
12 links
بسم‌الله‌الرحمن‌رحیم
رمان‌ویدئوچک=آنلاین

به‌قلم:سارا راد و مهشید

پارت‌گذاری= هفتگی به تعداد نامعلوم

آیدی جهت سوال،درخواست وتبادل‌در رابطه‌با رمان وچنل👇
@moon_shidd

هرگونه کپی،پیگرد قانونی دارد
Download Telegram
نام رمان:ویدئوچک
#پارت_هشتاد_نه

اونم گذاشتم روی اپن و در یخچال رو بستم. قابلمه هارو روی گاز گذاشتم تا گرم بشه و بعد به ساعت بزرگ توی پذیرایی نگاه کردم ساعت تازه ۱۰:۲۰ دقیقه بود . فکرکنم تا ساعت ۱۱ ترانه آرین رو بیاره.رفتم روی مبل نشستم و تلویزیون رو روشن کردم تا غذا گرم بشه.
غذامو خوردم و ظرف هایی که کثیف کرده بودم هم شستم.همون موقع زنگ در رو زدن رفتم از چشمی نگاه کردم ترانه بود با آرین بغلش.در رو باز کردم و ترانه اومد تو.
-سلام ترانه جون.خوبی؟
+سلام عزیزم خوبم تو چطوری؟
-منم خوبم ممنون.وای این فسقلو ببین ماشالا چه بزرگ شده.
+مرسی گلم.ترنج گفت قراره تا شب وقتی که خودش برگرده تو آرین رو نگه داری
-اره دیگه.یه امروز رو این فسقل خان باید پیش من بمونه
+پس بیا بگیرش اینم ساکشه میزارم اینجا کنار در. شیرشم خورده جاش هم فعلا تمیزه شیر خشکش هم تو ساک هست من دیرم شده باید برم حسام پایین منتظره.
آرین رو که با چشمای درشت و مشکیش که شیطنت ازش میبارید به دو رو بر نگاه میکرد بغل کردم .
-راستی تسلیت میگم . غم اخرتون باشه
+مرسی سارا جان
روبه ارین کرد
+مامان جون خاله رو اذیت نکنیا باشه این چند روز رو پیش خاله ترنج باش تا من برگردم
آرین تا اسم ترنج رو شنید شروع کرد با ذوق تو بغلم تکون خوردن
-اخی نگاه کن تا اسم ترنج رو شنید چه ذوق کرد
+تعجبی هم نداره انقد که این دوتا همو دوس دارن حتی آرین هم قیافش به ترنج رفته .
خب فعلا پس خدانگهدار سارا جان امیدوارم با آرین من خوب بتونید کنار بیایید.
خندیدم
-نگران نباش ترانه.ما باهم کنار میاییم.به سلامت برید خدافظ.

بعد رفتن ترانه در رو بستم و ساک آرین رو برداشتم و به اتاق ترنج رفتیم.کاپشن و کلاهش رو دراوردم و شلوارش هم با یه شلوار خونگی عوض کردم ولی بچه پدرمو دراورد تا تونستم لباساشو عوض کنم از بس که شیطنت کرد و اینور اونور میخواست بره.کلی هم جیغ کرد .
نمیدونستم چیکار کنم که سرش گرم بشه.شاید تو ساکش اسباب بازی داشته باشه البته اتاق ترنج هم کم عروسک نداشت هم خودش خیلی دوست داشت همم اینکه به خاطر ارین کلا تو خونش پر عروسک و اسباب بازی بود.
ساکش رو گشتم و یه ماشین اسباب بازی با یه جقجقه پیدا کردم از عروسکای تو اتاق ترنج هم یه دونه خرس با یه دونه سگ برداشتم اسباب بازی هارو گرفتم دستم و آرین هم بغل کردم و رفتم تو پذیرایی.
آرین رو گذاشتم زمین و اسباب بازی هارم گذاشتم دوروبرش تا بازی کنه. آرین هم مشغول شد خیلی بامزه بود از خودش صداهای عجیب غریب درمیاورد منم کلی میخندیدم تا اینجا که اسون بود خدا کنه بقیش هم اسون باشه.
همون لحظه گوشیم زنگ خورد ترنج بود حتما میخواست از آرین بپرسه جواب دادم
-الو سلام ترنج
+سلام سارا.ترانه اورد آرین رو؟
-اره اوردش الانم اینجا نشسته داره بازی میکنه
+ای من قربونش برم عشقمو.سارا گوشیو ببر پیشش باهاش حرف بزنم.
-باش صبر کن
کنار ارین نشستم .آرین ببین خاله ترنج میخواد باهات حرف بزنه.بعد هم زدم روی آیفون
+آرین عشقم خوبی ؟؟
آرین همش میگفت ت ت ت تر و بعدش جیغ های ذوق زده میکشید.فکر کنم میخواست بگه ترنج
+من قربون اون ترنج گفتنت بشم اخه.خاله جون یه ذره سارا رو تحمل کن میدونم سخته ولی دیگه چاره ای نیست تحملش کن شب میام پیشت عشق و حال میکنیم
آرین هم انگار میفهمید ترنج چی میگفت همش میخندید
-هی ترنج خانم اینا چیه به بچه میگی؟
+شوخی کردم بابا سارا.راستی سارا من حرف زدم با یکتا اونم امشب میاد اونجا شاید اون زودتر برسه حالا نمیدونم.<br>
-اها اوکی باش .میگم ترنج آرین میتونه غذا بخوره یا فقط شیر بدم بهش
+اره میتونه بخوره چنتا دندون دراورده مثلا سوپ اینا و برنج رو له کنی میخوره سوپ دارم تو یخچال اونو گرم کن بهش بده بخوره
-باش فهمیدم.فعلا خدافظ میبینمت
+خدافظ مراقب باشید
گوشی رو قطع کردم و تلویزیون رو روشن کردم و رفتم تو فلش ترنج و کارتون باب اسفنجی رو گذاشتم
آرین تا چشمش به تلویزیون افتاد بازم ذوق کرد چقد این بچه شیرینه مثل ترنج برای همه چی ذوق میکنه.
آرین اروم و ساکت جلوی تلویزیون نشسته بود و باب اسفنجی میدید رفتم از اتاق یه بالش اوردم و گذاشتم رو زمین بعد رفتم شیشه شیر و شیر خشکش رو برداشتم و رفتم آشپزخونه و آب گذاشتم تا جوش بیاد و همون جا تو اشپز خونه نشستم .
بعد به جوش اومدن اب شیرخشک رو درست کردم و رفتم پیش آرین دیدم خودش اومده دراز کشیده جلوی تلویزیون .
اخی خیلی گوگولیه ولی من نمیدونم چرا کلا از بچه مچه خوصم نمیاد حوصلشونو ندارم رابطه ام باهاشون زیاد خوب نیست.حالا خوبه آرین زیاد بچه بدقلقی نیست وگرنه نمیدونستم چیکار کنم باهاش.