_*رمان ویدئو چک*_
14 subscribers
9 photos
1 video
12 links
بسم‌الله‌الرحمن‌رحیم
رمان‌ویدئوچک=آنلاین

به‌قلم:سارا راد و مهشید

پارت‌گذاری= هفتگی به تعداد نامعلوم

آیدی جهت سوال،درخواست وتبادل‌در رابطه‌با رمان وچنل👇
@moon_shidd

هرگونه کپی،پیگرد قانونی دارد
Download Telegram
نام رمان:ویدئوچک
#پارت_نود_یک

بعد چند دقیقه در باز شد و علیهان آرین رو که دیگه اروم شده بود و انگشتش رو میمکید رو به سمتم گرفت

+بیا حوله رو بپیچ دورش و بغلش کن ببر تا من دست هام رو بشورم تا اون موقع هم تو پوشکش رو ببند

با شک نگاهم کرد

+ببینم بلدی پوشکش کنی دیگه؟

برای اینکه دیگه ابروم بیشتر از این نره الکی گفتم

-اره بابا معلومه که بلدم.دیگه پوشک کردن که کاری نداره

علیهان هم انگار خیالش راحت شد

+خوبه. بدو برو تا بچه سرمانخورده

-باشه

به سمت اتاق ترنج رفتم و آرین رو روی تخت خوابوندم و به سمت ساکش رفتم و پوشکش رو برداشتم تا برگشتم سمت تخت دیدم آقا آرین قل خورده و کم مونده از تخت بیوفته پایین. تند رفتم سمتش و برشگردوندم سره جا اولش و یه چشم غره ای بهش رفتم

-اوف ارین تو خیلی منو اذیت میکنی ها چرا انقد تو شیطون اخه؟

آرین نیشش رو باز کرد و خنده ی شیطنت امیزی کرد انگار داشت میگفت حقته.

پوشک رو گرفتم دستم و این ور اونورش کردم قبلا ها که بچه بودیم میدیدم که چه جوری مامانم طاها رو پوشک میکرد ولی الان اصلا یادم نیست.
با کلی فشار اوردن به مغزم بالاخره
پوشکش رو بستم و با پیروزی به شاهکارم خیره شدم.
با صدای حیرت زده علیهان به عقب به خودم اومدم.

+ساراااا؟؟!!!چیکار میکنی؟

به عقب برگشتم و به چهره متعجب علیهان نگاه کردم و فکر کردم که ینی انقدر خوب پوشکش رو بستم که علیهان هم کف کرده از فکر ذوق کردم و نیشم رو باز کردم

-بیا ببین چقد خوب پوشکش رو بستم قبلا که مامانم پوشک طاها رو میبست دیده بودم ولی فکر نمیکردم یادم مونده باشه و انقد خوب بتونم ببندمش

+سارا الان به نظرخودت خیلی خوب بستیش؟

یه نگاه به آرین کردم

-اره دیگه مگه چشه؟

علیهان یه دفه شروع کرد به خندیدن.من خرم محو خندیدن قشنگش شده بودم.

+عزیزه من تو این پوشک رو کاملا اشتباه بستی ببین.

به سمتم اومد و کنارم روی تخت نشست. پوشک رو باز کرد

+حالا با دقت نگاه کن ببین چه جوری میبندن

سری تکون دادم و به دستش خیره شدم
باورم نمیشد پوشک رو کاملا اشتباه بسته بودم.
علیهان رو به چهره مات کردم و یه لبخند محبت آمیز زد.

+حالا دیدی چه جوریه؟

-اره مرسی فهمیدم.میگم علیهان تو چه جوری بلدی این کار ها رو؟

+کاری نداره که.من خواهرم وقتی بیست سالش بود بچه دار شد و به خاطر و درسش نمیتونست خیلی خوب از بچه نگهداری کنه برای همین بیشتر مواقع رهام خواهر زادم خونه ما بود و من ازش نگه داری میکردم.

-اها که اینطور. راستی اونطور که یادم میاد فک کنم اسم خواهرت عطیه بود درسته؟چند سال ازت بزرگ تره؟

+اره درسته اسمش عطیه بود و ۵ سال از من بزرگ تره .

-اها.خب علیهان حالا که انقدر واردی آرین رو بغل کن و بیارش تو پذیرایی اسباب بازی هاش هم اونجاس.منم برم چایی دم کنم تا خستگیمون در بره

+اره تو هم که خیلی خسته شدی

خندیدم و از اتاق بیرون رفتم و علیهان هم پشت سرم با آرین اومد و رفتن روی زمین کنار اسباب بازی ها نشستن.
من هم به آشپزخونه رفتم.چای ساز رو به برق زدم.هوف این ترنج هم که از بس تنبله همه وسلیه هاش برقیه. به نظر من چایی تو کتری و قوری میچسبه.

بعد از حاضر شدن چای اون رو توی دوتا از فنجون های خوشگل ترنج که قطعا سلیقه خودش نبودن چون خیلی قشنگ بودن و ترنج معمولا چیزای از نظر من و یکتا عجق وجق ولی از نظر خودش خیلی عالین رو انتخاب میکنه.اینم احتمالا مامانش به زور جا داده تو خونش.
سینی به دست به سمت پذیرایی رفتم و با صحنه خیلی قشنگی رو به رو شدم.علیهان روی زمان نشسته بود و به مبل تکیه داده بود و یه جورایی لم داده بود.آرین هم توی بغلش هر دو باهم به خواب رفته بودن.
اروم سینی رو روی میز گذاشتم و بعد رفتم آرین رو اروم جوری که بیدار نشه از بغلش بیرون کشیدم و سرش رو روی همون بالشی که از قبل اورده بودم گذاشتم و پتو هم روش کشیدم.به طرف علیهان برگشتم و با چشم های خواب الود ولی بازش و لبخند روی لبش روبه رو شدم.

-عه بیدارت کردم.ببخشید میخواستم آرین رو بزارم اینجا تا راحت بخوابه

بلند شد و روی مبل نشست و دستش رو چندبار توی موهاش کشید تا مرتبشون کنه.

+نه نه اشکال نداره بهتر که بیدار شدم چای هم ریختی .

-اره بیا بخور تا سرد نشده

فنجون چای رو برداشتم و روی میز رو به روش گذاشتم قندون هم روی میز بود.
علیهان چایش رو برداشت و نزدیک لبش برد و کمی ازش همون جور داغ داغ خورد.این نسوخت من که تا سرد نشه حتی نمیتونم بهش دست بزنم.
با یادآوری یه چیزی رو به علیهان کردم

-راستی علیهان تو چی میخواستی بهم بگی که زنگ زدی؟

فنجونش رو روی میز گذاشت

+اوووم...زنگ زده بودم که درمورد اون شب باهات صحبت کنم.

🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻

آیدی چنل👇🏽
@roman_videochek