_*رمان ویدئو چک*_
15 subscribers
9 photos
1 video
12 links
بسم‌الله‌الرحمن‌رحیم
رمان‌ویدئوچک=آنلاین

به‌قلم:سارا راد و مهشید

پارت‌گذاری= هفتگی به تعداد نامعلوم

آیدی جهت سوال،درخواست وتبادل‌در رابطه‌با رمان وچنل👇
@moon_shidd

هرگونه کپی،پیگرد قانونی دارد
Download Telegram
نام رمان:ویدئوچک
#پارت_نود_چهار

منتظر بهش نگاه کردم تا حرفش رو بزنه

+خب یکتا ما اون روز تو کافه کامل نتونستیم حرف بزنیم. ینی من حرفام رو زدم ولی تو جواب قطعی ای به من ندادی و من نمیخوام که اون زدن با کیف رو جواب منفی در نظر بگیرم. میخوام بعد فکر کردن جواب بهم بدی.

خب الان جوابت چیه؟

با شیطنت نامحسوسی که تو چهرم پیدا نبود بهش نگاه کردم

-من بهت جواب.....

مکث کردم چند ثانیه اونم مشتاق به دهنم خیره شد

بهت جواب......

بازم مکث کردم تا قشنگ دق مرگ بشه اونم بی طاقت شد

+خب یکتا جواب چی؟بگو دیگه

خب دیگه زیادی دق مرگ شد البته من دوس داشتم بیشتر کش بدما ولی حوصله ندارم طرف بمیره خونش بیوفته گردنم.

-من هنوز نمیتونم بهت جواب بدم.

اراز با یه قیافه شوک زده نگاهم کرد

+چرا؟

پوکر فیس بهش نگاه کردم

-چون باید فعلا فکر کنم

+اها.الان متوجه شدم. خب تا کی میخوای فکر کنی؟

چهره متفکری به خودم گرفتم

-خب....معلوم نیست چقد طول بکشه.شاید یه ساعت،شاید یه روز،یه هفته،یه ماه یا یه سال طول بکشه.

شونه ای بالا انداختم

-معلوم نیست

از جلوی چهره مات زده اراز بلند شدم و بعد برداشتن وسایلم پیش بچه های دیگه رفتم و اونو تو شوک تنها گذاشتم

(زمان حال)

با یاد اوری اتفاقات امروز خنده م گرفته بود ولی به خاطر اینکه کنارم آرین خوابیده بود نمیتونستم بخندم حالا بچه خوابش سنگینه ها عین ترنج ولی دیگه ریسک نمیکنم بچه بترسه بد خواب بشه.
اصلا منم میخوابم.
چشم هام رو بستم و بعد چند دقیقه به خواب رفتم.

با احساس کوبیده شدن محکم یه چیزی تو صورتم از خواب پریدم. آرین بود ‌که از خواب بیدار شده بود و داشت سرخوش و با نیش باز به من نگاه میکرد.

خندیدم

-وای چه پسری. منو چرا میزنی اخه بچه ببین باید ترنج رو بزنی
با دست به ترنج که هنوز خواب بود اشاره کردم.
آرین اول یه بار به من نگا کرد یه بار به ترنج بعد محکم یه دونه کوبید به ترنج.
ترنج ترسیده و با یه اخ بلند یهو از جاش پرید.

+اوف کی بود؟

چشمش به ارین افتاد

+معلومه که کی بود.
ولی ارین خانم شما از این کارا بلد نبودی ها

نگاشو به سمتم کشید

+حتما یه بچه بد بهت یاد داده.دیگه نباید بزارم باهاش بازی کنی.

یه دونه محکم زدم پس گردنش و از تخت بلند شدم

-زر نزن ببینم.

ترنج گردنش رو مالید

+اه چرا میزنی

بدون جواب دادن بهش رفتم دست شویی و بعد انجام کارام بیرون اومدم
ساعت رو نگاه کردم ۸ صبح بود . ایول به آرین خوب بیدارم کرد وگرنه خواب میموندم. امروز مطب داشتم باید تا ساعت ۹ میرسیدم .

رفتم تو اتاق تا لباس بپوشم دیشب لباس های رسمیم رو بزای مطب اورده بودم. ترنج با آرین رفتن دست شویی تا ترنج آرین رو هم بشوره و پوشکش رو عوض کنه.

لباس هام رو که دیشب تو کمد ترنج آویزون کرده بودم رو برداشتم .
یه شلوار و مانتو کتی به رنگ مشکی که زیرش یه پیرهن میپوشیدم که طوسی و مشکی بود و باید زیر شلوار میدادیش. با پالتو نسکافه ای.
لباس هام رو پوشیدم و رو به روی میز توالت ترنج ایستادم و از وسایل ترنج یه کرم زدم با یه رژ کم رنگ.
شالم رو که رنگش طوسی بود سرم انداختم و بیرون رفتم.

ترنج تو اشپز خونه بود و داشت چایی میریخت و میز صبحانه رو اماده کرده بود.

آرین هم روی میز گذاشته بود و اونم انگشتش رو میزد تو ظرف مربا و میزد دهنش میخورد.
وارد آشپزخونه شدم ترنج هم چایی ها رو ریخت و روی میز گذاشت که چشمش به من افتاد

+عه اومدی بدو بیا صبحانتو بخور دیرت شد.

جلو رفتم و پشت میز نشستم

-دستت درد نکنه

چاییم رو برداشتم و اروم اروم شروع به خوردن کردم
بعد خوردن چایی چشمم به ساعت افتاد.
اوه اوه! ساعت یک ربع به نه بود.
سریع بلند شدم و کیفم و پالتوم رو که روی اپن گذاشته بودم رو برداشتم

-اوه اوه ترنج من برم دیگه.

+حداقل یه لقمه ای چیزی میخوردی فقط چایی خالی خوردی

به سمت در رفتم و از همون جا بلند گفتم نمیخواد دیگه دیرم شده باید برم.

پالتوم رو تنم کردم و کفش هام رو پوشیدم و میخواستم در رو ببندم که ترنج با آرین اومد دم در

+صبر کن یکتا بیا این لقمه نون پنیر گردو رو بخور نمیری یه وقت.

لقمه تو دستش رو به سمتم گرفت.
ازش گرفتم و دست بردم اول لپ ترنج رو بعدم لپ آرین رو کشیدم

-مرسی دستت درد نکنه. آرین جونم خدافظ تا بیام کلی ترنج اذیت کن باشه

یه چشمک هم بهش زدم آرین هم خندید و چنتا دندون بامزش بیرون افتاد.
دستی تکون دادم سوار آسانسور که خداروشکر تو طبقه خودمون بود شدم.
پیش به سوی کار.
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
آیدی چنل👇🏽
@roman_videochek