_*رمان ویدئو چک*_
15 subscribers
9 photos
1 video
12 links
بسم‌الله‌الرحمن‌رحیم
رمان‌ویدئوچک=آنلاین

به‌قلم:سارا راد و مهشید

پارت‌گذاری= هفتگی به تعداد نامعلوم

آیدی جهت سوال،درخواست وتبادل‌در رابطه‌با رمان وچنل👇
@moon_shidd

هرگونه کپی،پیگرد قانونی دارد
Download Telegram
نام رمان:ویدئوچک
#پارت_نود_پنج

^سارا^

قهوه رو توی ماگ مخصوص خودم که سرمه ای بود و روش طرح ماه و ستاره داشت و از خونه برای وقت هایی که بیمارستان هستم اورده بودم،ریختم.
روی یکی از صندلی هایی که توی اتاق استراحت گذاشته بودن نشستم.
دیشب بعد از خوردن شام به خونه برگشتم. چون امروز صبح شیفت داشتم.امروز علیهان بیمارستان نبود و شاید یه فرصت خوب برای من که بدون اینکه ببینمش و فکرم بهم بریزه بتونم فکر کنم.
همون موقع در باز شد و ستاره خوشحال و خندون اومد تو.

+سلاااام سارا جونم. چطوری؟

خندیدم

-سلام. من که خوبم ولی انگار تو خیلی بهتری
شوهر بهت ساخته ها

+بله دیگه چرا باید وقتی به عشقم رسیدم بد باشم!؟

دوتایی با هم خندیدیم. اومد رو به روم روی صندلی نشست.
به قهوه ام اشاره کردم

+عه داری قهوه میخوری؟
-اره. توهم میخوری؟

+اوهوم. یهو دلم خواس

به پشت سرم جایی که قهوه ساز اونجا بود اشاره کردم

-اونجاس میتونی بری بریزی

چشم غره بهم رفت و بلند شد تا برای خودش قهوه بریزه
همون جور که پشتش بهم بود گفت

+راستی فهمیدی این الناز مارمولک چیکار کرده؟!

-اره بابا دیروز تو دانشگاه دیدمش داشت کار های انتقالیش رو میکرد که بره. موزمار شوهرم کرده

+اره این النازم زرنگه ها

بعد هر دو به این حرفش خندیدیم.
ستاره قهوه اش رو ریخت اومد نشست داشتیم حرف میزدیم که گوشیم زنگ خورد ترنج بود به ساعت نگاه کردم ۱۰ صبح بود عجیبه ترنج روزی که خونس زود بیدار بشه جواب دادم

-الو! سلام ترنج

+سلام. خوبی؟

-خوبم مرسی تو چطوری؟
چرا انقد زود بلند شدی؟

خندیدم

+خوبم.
بابا من یه روز زود پاشدم اونم نمیبینید؟ آرین بیدارم کرد بعدش هم یکتا داشت میرفت مطب بلند شدم صبحونه دادم بهش دیگه خوابم نبرد
الانم با یکتا حرف زدم قراره بعد ناهار ساعت ۳ ، ۴ اینا برم دنبالش بریم بیرون بگردیم با آرین. زنگ زدم ببینم میتونی بیای

-اها.
عه نه من نمیتونم بیام بیمارستانم دیگه. شماها برید خوش بگذره در عوض شام میام مهمونتون میکنم

+وای چه خوب. اوکی پس کارت تموم شد بزنگ بریم یه جا.

-باش. فعلا خدافظ

+بابای

قط کردم و گوشی رو انداختم توی جیب روپوشم

+ترنج بود؟

رو به ستاره کردم

-اره قراره برن بیرون زنگ زد به من گفت میام یا نه منم گفتم شام بریم بیرون
تو هم میای؟ بیا خوش میگذره

+نه مرسی نمیتونم بیام شب با محمد قرار دارم. شما برید خوش بگذره

سری تکون دادم و به ساعت اشاره کردم

-بیا بریم دیر شد. کلی کار داریم

هر دو از جا بلند شدیم و بعد از شستن ماگ های قهوه مون بیرون رفتیم تا به کار هامون برسیم.

*************

^ترنج ^

ساعت ۱ بعد از خوردن ناهار با آرین به یکتا دوباره زنگ زدم و گفتم که سارا نمیتونه بیاد ولی گفت شام رو مهمونمون میکنه و اونم گفت باشه و وقتی بهش گفتم حاضر بشم و ۳ بیام اونجا دنبالش گفت حاضر بشم و همون حدود ها برم اونجا و وقتی رسیدم زنگ بزنم که بیاد
ارین رو که پایین مبل نشسته بود سعی داشت پای عروسکش رو و دستش رو هم زمان با هم بکنه تو دهنش که اخرش هم به سرفه افتاد بغل کردم و بردم حموم تا دوتایی باهم حموم کنیم چون من که نمیتونستم تنهاش بزارم خودم برم حموم.
بعد شستن خودمون و کمی هم بازی کردن با اردک های توی وان دوتایی حوله پیچ از حموم پریدیم بیرون.
اوه اوه ساعت یک ربع به ۲ بود و ما تازه از حموم اومدیم.
سریع رفتم تو اتاق و اول لباس های آرین رو تنش کردم تا سرما نخوره و بعد موهاش رو هم سشوار کشیدم.
لباس آرین یه شلوار لی آبی و یه بلوز آستین بلند پشمی بود که روش یه ادم برفی خندون بود و یه کلاه خوشگل که سفید آبی و کاپشن سفید که خودم تازگیا براش خریده بودم با لباس ست خودم که ست کنیم.
خودم هم بعد پوشیدن شلوار لی آبی و بلوز پشمی آبیم که اونم روش مثل برای آرین طرح ادم برفی داشت و قدش تا تقریبا زیر باسنم میرسید پشت میز آرایشم نشستم.
اول به صورتم کرم زدم و با زدن یه ذره ریمل و یه رژ صورتی ارایشم رو تموم کردم.
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻

آیدی چنل👇🏽
@roman_videochek