_*رمان ویدئو چک*_
15 subscribers
9 photos
1 video
12 links
بسم‌الله‌الرحمن‌رحیم
رمان‌ویدئوچک=آنلاین

به‌قلم:سارا راد و مهشید

پارت‌گذاری= هفتگی به تعداد نامعلوم

آیدی جهت سوال،درخواست وتبادل‌در رابطه‌با رمان وچنل👇
@moon_shidd

هرگونه کپی،پیگرد قانونی دارد
Download Telegram
نام رمان:ویدئوچک
#پارت_نود_شیش

بلند شدم و یه کوله برداشتم و توش وسایل خودم و آرین رو گذاشتم.
ساعت یک ربع به ۳ بود. کاپشن آرین رو تنش کردم با بوت های کوچولو سفیدش و کلاه هم سرش کردم خودم هم کاپشنم رو پوشیدم و کلاه خودم رو هم مثل کلاه آرین رو بود سرم کردم و محض احتیاط برای وقتی که اگه گرمم شد شال سفید ابیم رو هم گذاشتم تو کیفم بعد از برداشتن کیف و بغل کردن آرین از اتاق خارج شدم.
از جا کفشی نیم بوت های سفید خودم رو برداشتم و پوشیدم و با برداشتن سوییچ ماشین از خونه خارج شدیم و با آسانسور به پارکینگ رفتیم.
آرین رو صندلی عقب نشوندم و کمربندش هم بستم.فکر کنم باید یه صندلی کودک هم بگیرم برای وقت هایی که آرین رو میخوام ببرم بیرون.
نشستم پشت فرمون و راه افتادم . برای اینکه ترافیک بود ساعت ۳ و ۲۰ دقیقه جلوی مطب یکتا بودیم.
گوشیم رو دراوردم بهش خبر دادم که ما پایینیم اونم با گفتن اینکه تا ۵ دقیقه دیگه میاد پایین قطع کرد.

بالاخره اومد و سوار ماشین شد سلام دادیم

-یکتا ماشینو چیکار کردی؟

+هیچی گذاشتم پارکینگ دیگه. بعدا برمیدارم

بعد عقب برگشت و مشغول حرف زدن با آرین شد.
ماشین رو راه انداختم و همون جور که نگاهم به رو به رو بود به یکتا گفتم

-خب، کجا برم؟

برگشت و صاف نشست سر جاش

+به نظرم برو شهر بازی. چن ساعت اونجا باشیم بعد بریم شام

سری تکون دادم

-اوکی

دست بردم و ضبط رو روشن کردم و یه اهنگ شاد پخش شد
صداش رو زیاد کردم و با یکتا تو جامون تکون میخوردیم و ادا میومدیم و آرین هم غش غش میخندید.
ساعت چهار رسیدیم به شهربازی ماشین رو پارک کردم و همه پیاده شدیم.
در عقب رو باز کردم و آرین رو گرفتم بغلم و بعد از قفل کردن ماشین به طرف ورودی شهربازی رفتیم چون هنوز هوا روشن بود ادمای زیادی نیومده بودن ولی بازم تک و توک بودن که بچع هاشون رو اورده باشن
بعد از پرداخت ورودی رفتیم تو

-خب اول چیکار کنیم؟

یکتا کمی به دورو بر نگاه کرد

+اوووم...به نظرم اول بریم استخر توپ آرین بازی کنه

-اره خوبه بریم

به طرف استخر توپ رفتیم و کنارش ایستادیم آرین رو دادم بغل یکتا

-ارین رو بگیر من برم بلیت بگیرم بیام

بعد از گرفتن بیلیت و دادنش به مسئول اونجا اجازه داد که بریم داخل چون آرین کوچیک بود و تنها نمیتونست و همم اینکه تو استخر به غیر از یه بچه دیگه کسی نبود یکتا هم رفت تا مواظب آرین باشه هر چقدر گفتم بزا خودم برم گفت نه میخوام خودم برم.
بعد از کلی بازی کردن و خوردن هله هوله هوا دیگه تاریک شده بود و ساعت نزدیک ۷ بود.
با یکتا تصمیم گرفتیم به سارا زنگ بزنیم اونم بیاد اینجا و بعد همگی باهم بریم برای شام.
بعد از حرف زدن با سارا و دادن ادرس که گفت الان خودشم میخواست راه بیوفته و تقریبا ۲۰ دقیقه دیگه میرسه ما هم گفتیم تا اون بیاد بریم یه وسیله دیگه هم سوار بشیم و بعد بریم بیرون کنار ورودی منتظر بشیم.
بعد از سوار شدن یه وسیله دیگه که مناسب آرین بود بیرون رفتیم و سارا ۵ دقیقه بعد از یه تاکسی زرد رنگ پیاده شد با دیدنمون به طرفمون اومد
اِوا این چرا با ماشین خودش نیومده؟!!

از دور بهش نگاه کردم یه مانتو لی خوشگل پوشیده بود با شال سرمه ای و شلوار لی و یه کیف مشکی.

سارا بهمون رسید و بعد از سلام و احوال پرسی ازش پرسیدم

-سارا چرا با ماشین خودت نیومدی؟!

سارا انگار که یاد یه چیز بد افتاده باشه صورتش یهو اویزون شد

+هیچی بابا از بیمارستان اومدم بیرون که سوار ماشین شم بیام پیش شما یهو دیدم ماشین پنچر کرده منم بلد نیستم که چرخ رو عوض کنم همم اینکه دیر شده بود برا همین با تاکسی اومدم فردا سوییچ رو میدم امیرطاها بره درس کنه

سری تکون دادم

-عه چه بد شدا. توهم چه عن شانسی ها
حالا اشکال نداره بیایید بریم سوار ماشین بشیم سرده هوا

همه گی به سمت جایی که ماشین بود رفتیم بعد سوار شدن که سارا پشت کنار ارین نشست راه افتادیم

-خب حالا بچه ها کجا بریم ؟

یکتا رو بهم گفت

+بریم یه جا سفره خونه هست رو تخت و اینا میشینیم. فضاش هم باز نیست که آرین سرما بخوره

-اوکی پس بریم همون جا که تو میگی

تو راه بازم میگفتیم و میخندیدم ولی این یکتا خیلی مشکوک بود داشت با یکی پیام بازی میکرد و توصورتش هم یه لبخند شیطانی بود
معلوم نیست که باز برای کی داره نقشه میریزه خداکنه هدف ایندفش من نباشم.
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻

آیدی چنل👇🏽
@roman_videochek