_*رمان ویدئو چک*_
15 subscribers
9 photos
1 video
12 links
بسم‌الله‌الرحمن‌رحیم
رمان‌ویدئوچک=آنلاین

به‌قلم:سارا راد و مهشید

پارت‌گذاری= هفتگی به تعداد نامعلوم

آیدی جهت سوال،درخواست وتبادل‌در رابطه‌با رمان وچنل👇
@moon_shidd

هرگونه کپی،پیگرد قانونی دارد
Download Telegram
نام رمان:ویدئوچک
#پارت_نود_سه

تموم ماجرا رو براشون تعریف کردم هم اون شب که علیهان اومده بود دمه خونه و هم امروز رو

-آخرش هم....پیشونیم رو....بوس کرد....رفت.

ترنج از ذوق یه جیغ خفیف کشید و بازوی من رو تو دستش گرفت محکم تکونم میداد بیچاره آرین تو بغلش با تعجب نگاه میکرد

+اوه مای گاد!وااای خدای من ماچت کرد.یکتا ماچش کرد.وای من چقد این چیزا رو دوس دارم ولی از یه طرفم افسردگی میگیرم چون سینگلم.فک کنم باید یه رل پیدا کنم.

یکتا-نه اینکه کسی میاد با تو رل بزنه. من دلم میسوزه برا طرف تا بخواد بیاد طرفت میرم آگاه میکنمش پسر مردمو نجات میدم.

ترنج پشت چشمی نازک کرد

+ایش.خیلی هم دلشون بخواد

یکتا-هیچ کی دلش نمیخواد
اون امیرعلی هم تازه خر شده اونم زیاد نیست خودم از گمراهی نجاتش میدم

وای باز این دوتا بحثاشون شروع شد. ترنج تا خواست جواب بده زود رو کردم به طرف جفتشون

-بچه ها بسه دیگه انگار نه انگار من چیزی تعریف کردما. اینا رو گفتم کمکم کنید.

ترنج یهو قیافشو جدی کرد و با سرفه الکی مثلا گلوش رو صاف کرد

+اره درسته ما الان با یه بهران جدی رو به رو هستیم.

رو به یکتا کرد

+خانم دکتر یکتا خانم. لطفا بفرمایید.

یکتا هم تو جلد روانشناسیش فرو رفت و جدی رو بهم کرد

+ببین سارا به نظر من علیهان تصمیم درستی گرفته. تو باید این مشکل رو کمکم حل کنی و چه بهتر که تو این راه علیهان هم کنارت هست. این رو برات راحت تر میکنه.
اینجور که معلومه ینی اصلا تابلوعه هم اون تو خیلی دوست داره هم تو عین خر دیوونشی. فقط این وسط مشکل ترس از ترک شدن دوباره توعه که اونم با کمک علیهان زود حل میشه. فقط باید بهش اعتماد کنی و اروم اروم پیش برید.

ترنج با قیافه جدی و متفکر گفت

+کاملا درسته

یکتا خنده تمسخر آمیزی کرد

+یه وقت خسته نشی ترنج. خیلی فک کردی ها یه ذره میخوای استراحت کن.

ترنج هم پررو پررو ژست ادم های خسته رو گرفت

+اره اره راست میگی. کلا این سارا وقت ادمو میگیره

خندیدم و رو بهشون کردم

-بچه ها حالا جدی و به دور از شوخی ازتون خیلی ممنونم.
اینکه همیشه کنارم هستید و با حرفا و کاراتون بهم ارامش میدید و حالم رو خوب میکنید واقعا برام خیلی با ارزشه. خوشحالم که دارمتون.

جفتشون لبخند محبت امیزی بهم زدن و یکتا رو بهم کرد

+ما همیشه پیشت هستیم اینو مطمئن باش

ترنج هم با شادی گفت

+اره دیگه تا مارو داری غم نداری

بعد اون دست ازادش که آرین رو باهاش نگرفته بود رو باز کرد

+بیاید بغل دسته جمعی

و بعد خودش و آرین رو کشید سمتمون و بغلمون کرد
اولش که یکتا میخواست در بره ولی ترنج محکم بهش چسبید.
ما هم هر سه محکم همو بغل کردیم.

********************
^یکتا^

با آرین و ترنج روی تخت دو نفره ترنج دراز کشیده بودیم.
اون دوتا چند دقیقه ای میشد که خوابیده بودن ولی من خوابم نمیومد.
امشب بعد اون بغل دسته جمعی لوس ترنج ، تلویزیون نگاه کردیم و با آرین بازی کردیم و بعد از خوردن شام و چای اومدیم که بخوابیم.
سارا که به خاطر اینکه فردا صبح شیفت داشت رفت خونشون.
منم چون مامان بابام رفته بودن مسافرت گفتم امشب رو پیش ترنج بمونم فردا هم باید برم مطب امروز رو عکاسی بودم. یهو یاد امروز افتادم که اراز رو بعد اون اتفاق توی کافه دیدم.
ذهنم به چند ساعت پیش برگشت.

(امروز صبح سر ست عکاسی)

ماشین رو تو پارکینگ پارک کردم و بعد برداشتن وسایلم از ماشین پیاده شدم و به سمتی که بچه ها در حال اماده شدن برای عکاسی بودن رفتم.
قبل اینکه بهشون برسم یهو سر جام ایستادم. تازه یادم افتاد وای اراز هم اینجاس.
استرس گرفتم الان چیکار کنم ینی؟!
بعد چند ثانیه به خودم مسلط شدم.
یکتا دختر چت شده تو مثلا روانشاسی ها چی میخواد بشه مگه بابا اراز دیگه.

با گفتن این حرفا دوباره به خودم برگشتم و با قدم های محکم پیش بقیه رفتم.
بعد از احوال پرسی باهاشون که اراز بینشون نبود درحال اماده کردن وسایل و دوربینم بودم که با شنیدن صدایی به عقب برگشتم

+سلام یکتا.خوبی؟

اراز بود

-سلام. مرسی ممنون تو خوبی؟

+منم خوبم ممنون‌.اوووم...یکتا میتونیم باهم صحبت کنیم چون حرفای اون روزمون توی کافه رو کامل نکردیم

چند ثانیه مکث کردم

-آاااام...ببین اراز نظرت چیه بعد از عکاسی راحت در موردش حرف بزنیم چون همین الانشم...

ساعت مچی دور دستم رو که هدیه بابام بود و خیلی دوسش داشتم رو به طرفش گرفتم و به ساعت اشاره کردم

-خیلی دیر شده

+اوکی باشه. درسته تو راست میگی بهتره اول عکاسی رو انجام بدیم.

بعد از گرفتن عکس های مختلف پشت یه میز نشسته بودم و داشتم عکس هارو چک میکردم که اراز کنارم اومد

+یکتا حالا که عکس برداری تموم شد نظرت چیه که صحبت کنیم؟

به صندلی کنارم اشاره کردم

-بشین لطفا

صندلی رو عقب کشید و نشست.
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
آیدی چنل 👇🏽
@roman_videochek