#پارت_168
_نمیخوای حرف بزنی؟
اصلا علی رضا اینجا چه میکرد؟ مگر نرفته بود؟
با تردید پرسید:
_با پویان دعوات شده؟
اشکم شدت گرفت. وجدانم هی مرا سرزنش
میکرد. عذابش هم همراهش!
برای خفه شدن صدای درون سرم، دست بردم و
ضبط را روشن کرده و خودم را جمع کردم و سرم
را به شیشه تکیه دادم.
علی رضا آهی کشید و خواننده شروع به خواندن
کرد:
"من آدم رویای تو نیستم
من فکر و ذکرم پرتِ این سازه
یکی مثل تو با چشم رنگی
با یه روانی که نمیسازه
من آدم رویای تو نیستم
من با خودم درگیرم افسردهام
زیر چشمی نگاهی به علی رضا انداختم. فکاش
منقبض شده بود و با اخم های در هم به روبه رو
خیره مانده بود.
دستانش سفت و سخت فرمان بیچاره را
میفشرد!
کنار من لبه ی یه پرتگاهی
که آخرش سقوط میکنی
دیوونه زل نزن توی چشمام
چرا هرچی میگم سکوت میکنی؟
علی رضا عصبی دست برد و ضبط را خاموش کرد
و غرید:
_میگی چیشده یا میخوای تا شب زار بزنی؟
_بزن کنار میخوام پیاده شم!
_نمیخوای حرف بزنی؟
اصلا علی رضا اینجا چه میکرد؟ مگر نرفته بود؟
با تردید پرسید:
_با پویان دعوات شده؟
اشکم شدت گرفت. وجدانم هی مرا سرزنش
میکرد. عذابش هم همراهش!
برای خفه شدن صدای درون سرم، دست بردم و
ضبط را روشن کرده و خودم را جمع کردم و سرم
را به شیشه تکیه دادم.
علی رضا آهی کشید و خواننده شروع به خواندن
کرد:
"من آدم رویای تو نیستم
من فکر و ذکرم پرتِ این سازه
یکی مثل تو با چشم رنگی
با یه روانی که نمیسازه
من آدم رویای تو نیستم
من با خودم درگیرم افسردهام
زیر چشمی نگاهی به علی رضا انداختم. فکاش
منقبض شده بود و با اخم های در هم به روبه رو
خیره مانده بود.
دستانش سفت و سخت فرمان بیچاره را
میفشرد!
کنار من لبه ی یه پرتگاهی
که آخرش سقوط میکنی
دیوونه زل نزن توی چشمام
چرا هرچی میگم سکوت میکنی؟
علی رضا عصبی دست برد و ضبط را خاموش کرد
و غرید:
_میگی چیشده یا میخوای تا شب زار بزنی؟
_بزن کنار میخوام پیاده شم!