رمان حاملگی ناخواسته
969 subscribers
1 video
1 file
1 link
Download Telegram
#پارت_146


_ خب؟

گیج گفتم:

_خب؟

خشم به صدایش جذابیت بیشتری داد:

_ادامه اش؟

خدایا مرا از این مخمصه نجات بده.دارم دیوانه

میشوم!  پوفی کشیدم. ماشین را روشن کرد و

دور زد و گفت:

_منتظرم.

_ادامه نداره.

تند گفت:

_اُ... نه مثل اینکه یه چیزی هم بدهکار شدم. پویان

میدونه؟

از همین قسمتش میترسیدم! پویان!

_شما اونجا چیکار میکردید؟

داد کشید:

_ گفتم پویان میدونه؟

از صدای دادش به خودم لرزیدم و سریع گفتم:

_ نه! میشه بهش نگید!

برگشت سمتم و خشمگین نگاهم کرد. زل زدم در

چشمانش و آب دهانم را قورت دادم. نگاهش را

خیلی سریع با همان اخم گرفت و گفت:

_ چی داری میگی؟ نکنه حرفای یارو یادت رفته؟

نشنیدی چی گفت! چه جوری زد تو دهنت. من

نمیرسیدم معلوم نبود چه اتفاقی میافتاد!

صدایم رنگ عجز به خود گرفت:

_ خواهش میکنم بهش چیزی نگو! من پویانو

میشناسم، میدونم تا خون به پا نکنه ولکن ماجرا

نمیشه نگاه به ظاهر آرومش نکن!