انتشارات رُشدیه
418 subscribers
113 photos
4 videos
4 files
39 links
تلفن مرکز پخش:
۰۲۱- ۲۶۳۱۰۰۸۳
Download Telegram
«بخوان اي همسفر با من!»
.
رهِ تاريک با پاهاي من پيکار دارد
به هر دم زيرِ پايم راه را با آب، آلوده
به سنگ آکنده و دشوار دارد
به چشمِ پا ولي من راهِ خود را مي‌سپارم.
جهان تا جنبشي دارد، رَوَد هرکس به راهِ خود
عقاب پير هم غرق است و مست اندر نگاه خود.
نباشد هيچ کارِ سخت،
کآن را درنيابد فکرِ آسان‌ساز
شب از نيمه گذشته‌ست
خروس دهکده برداشته‌ست آواز
چرا دارم رهِ خود را رها من؟
بخوان اي همسفر با من
...
فسونِ اين شبِ ديجور را بر آب مي‌ريزند
در اينجا، روي اين ديوار، ديوارِ دگر را ساخت خواهند
فزايند و نمي‌کاهند.
کِه مي‌خندد؟ براي ماست؟
کِه تنها در شبستان، ديده بر راه است؟
به چشمِ دل نشسته در هواي ماست؟
..
چراغِ دوستان مي‌سوزد آنجا ديدمش خوب
نگاريني به رقصِ قرمزانِ صبح‌خيزان
نشسته در شبستان، مهوشي
هنوز آن شمع مي‌تابد،
هنوزش اشک مي‌ريزد.
درختِ سيبِ شيريني در آنجا هست، من دارم نشانه
به جاي پايِ من بگذار پايِ خود، ملنگان پا!
مپيچان راه را دامن!
بخوان اي همسفر با من!
.
۲۶ خردادماه ۱۳۲۴
از: مجموعه اشعار نیما یوشیج، به‌مراقبت شراگیم یوشیج، نشر «رُشدیه»
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
به یادِ نیما در زادوزش؛

«اگر برای شما شعر امروز را نگویم، جای آن است و نوبت رسیده است که به شما بخندم. ولی شما وکالتِ نسل آینده را ندارید و من برای نسل آینده که برومند خواهد بود، شعر می‌گویم.»
.
از یادداشت‌های روزانه‌ی نیما یوشیج، به‌همت شراگیم یوشیج
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
«سیلِ فغان درآمده در شهر و راهِ شهر
برکَند سودِ خسّت و پریشان به جان گذشت.
بسیار خفتگانِ غمی را
بگشاد گوش
شوریدگان ز هر ستمی را
افکند در خروش
دریا نمود غلغله، افکند آن زمان
آورده کف به لب، ز کران تا کران گرفت.
.
سیل فغان، نهان بگذشت اول از هر آن
جا کو بروبد و برآوَرد بال و پر
بغضِ نهفته بود، یک آتشفشان که بود
در سینه‌های مردم و در این مخوف‌کوه
کس را خبر نبود از او..
.
سیل فغان برآمده چون تیغ از غلاف
با زهرآبِ لبِ خود
بگریخته ز تیرگی دل
پس پشت کرده سوی شب خود
رو می‌کند به عالمِ صبحی ز هر شکاف..»
.
تکه‌ای از شعر «سیلِ فغان»-سروده‌ی ۱۶ تیرماه ۱۳۲۴، از اشعار تازه‌یابِ نیما، منتشرشده در مجموعه اشعار نیما یوشیج، به‌مراقبت شراگیم یوشیج، نشر «رُشدیه»
طرح: آیدین آغداشلو
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
«پیکِ اجل نشسته به بالای بامِ ما
یک فاتحه می‌نخوانَد
از دور ناظر است به ویرانه‌های دور
بر طاق‌های زرد و میانِ شکافِ ما
در چیزهای گنگ که در آن
صدها هزار دختر و فرزندهای ما
مُرده‌اند و خون‌شان را
یک جمع خورده‌اند.
در زیرِ یک درخت که پیداست
فانوسِ نیم‌روشن
وندر شعاعِ او
مردی به روی راه
جایی که بس بد و نیک
افتاده سرنگون
بر سنگ‌های آن
شیرازه بسته خون
بشکسته کاسه‌های سفالین
بنهاده ژنده‌پوش‌یتیمی
سر، جانگداز به بالین.
.
پیک اجل از این مناظر حظ می‌بَرَد به دل
از این منظر هرگز نمی‌شود
افسرده و کسل،
او بالِ خود سیه بگشاده‌‌ست سوی ما
با بینیِ درازش، سرمستِ بوی ما
در کاسه‌های چشمش، گردنده حرص و کین
چشمش برای ما نگران است هر دمی
اما برای اوست در این لحظه ماتمی؛
می‌ترسد او به جان
اندر تن‌اش تکان، می‌افتد از هراس!
می‌گردد او غمین
وآن از نهیبِ تیرِ نگاهی‌ست از کمین!
.
طهران- آبان‌ماهِ ۱۳۱۸
.
«پیکِ اجل»؛ از اشعار تازه‌یابِ نیما، منتشرشده در مجموعه اشعار نیما یوشیج، به‌مراقبت شراگیم یوشیج، انتشارات «رُشدیه»
عکس: پُرتره‌ی نیما به قلم خودش
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
«از قزوین تا طهران همینطور آفتاب خوردم. سرپوشِ سنگینی از آتش روی خود دارم. در پشت میز خود یادداشت می‌کنم که بدبختانه به جای اینکه شهرها را کُن فیکون کنم، معلمی بیش نیستم. یک میز کوچکِ پشت‌افتاده در یک بندر غم‌انگیز و فقر و چند طفل تُرک.. این هم تخت من است و هم بارگاه و مملکت من..»
.
تکه‌ای از اثرِ منتشرنشده‌ی «سفرنامه لاهیجان»- نوشته‌ی نیما یوشیج، به‌مراقبت شراگیم یوشیج، به‌زودی در نشر «رُشدیه»
.
سال نو به ‌شادی و بهبودی..
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
از نامه‌ی نیما به بهاء‌الدین حسام‌زاده
فروردین ۱۳۰۵
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
برادر عزیزم
امیدوارم تو پاینده باشی و در خدمتگزاری به عالم انسانیت موفق بشوی.
خوشبخت شو و دیگران را خوشبخت کن. رفتم و وقتی در میدان جنگ آخرین نگاه خود را به عالَم و تمام محسناتش می‌اندازم، آرزوی من این خواهد بود که مدفنِ من در وسط یک جنگل تاریک که ابداً محل عبور و مرور انسان نباشد، واقع شود. آفتاب اشعه‌ی طلایی‌رنگِ خود را از شکاف شاخه‌ها روی مدفنِ ساده و بی‌آرایشِ یک جوان حق‌پرستِ ناکام بیاندازد و وزش نسیم همیشه از روی آن عبور کند.. آه، آرزو دارم! آرزوی من یکی این است و آرزوی دوم آنکه بعد از من تا جان داری برای پیشرفت کلمه‌ی «حق» سعی کن.. سعی داشته باش! جان من! که ضُعفا چشم به راه تو و امثال تواند..
.
از نامه‌ی نیما به لادبُن
نور- ۱۳۰۰ شمسی
#نیما_یوشیج #لادبن_اسفندیاری #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
«دیروز بعد از ظهر، میرزا محمد پیشِ من‌ آمد. رفیق من، گماشته‌ی من، شریک من، اهل وطنِ من. در سال ۱۳۰۰ با او به طهران رفتم. با او در باغچه پیش مادرم منزل گرفتم.. میرزا محمد در اینجا زن دارد، بچه دارد، ولی حالیه بیمار است. تاسف می‌خورم چرا نمی‌توانم به او کمک بکنم. دیروز سرگذشتِ این چندساله‌ی خودمان را به هم گفتیم. حکایت این است که من و او، دو نفر رفیق بودیم. من نویسنده‌ی معروفی شدم و او پس از جنگ‌ها و کوه‌گَردی‌ها و سرگردانی‌ها، تازه می‌خواهد با ماهی پنج تومان، نوکر خانه‌ها شود.. از من پرسید: اسم من هم در یادداشت‌های زندگانیِ تو هست؟..»
۱۳ آبان ۱۳۰۸
.
«دیشب دو مازندرانی در این شهر خوابیدند؛ یکی شاه اعلیحضرت قدَر قدرت که در نهایتِ آرزوهایش بود، یکی من که ابتدای آرزوهای درازِ خودم..»
سه‌شنبه، ۷ آبان ۱۳۰۸
.
دو بُریده‌ از «سفرنامه رشت»، از دفترهای منثور نیما یوشیج، به‌مراقبتِ شراگیم یوشیج
چاپ نخست: ۱۳۹۶، انتشارات رُشدیه
.
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #سفرنامه #انتشارات_رشدیه
@rochdie
به‌یادِ نیما در آستانه‌ی زادروزش..

«رُشدیه» به‌زودی منتشر خواهد کرد:
یادداشت‌های روزانه‌ی نیما یوشیج
به‌مراقبتِ شراگیم یوشیج
با طرح جلدی از: رسام ارژنگی
.
بندی از یادداشتی منتشرنشده‌ از نیما؛
«شعر را باید گذاشت و دید که در خاطره‌ی مردم چطور نِشست پیدا می‌کند؛ یعنی به مرورِ زمان چطور در آن قضاوت می‌کنند. قضاوتِ هیچ رفیقی، قضاوتِ هیچ دسته‌ای نمی‌تواند قدرت قضاوتِ تدریجیِ مردم را که قضاوتِ زمان است، پیدا کند..»
.
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
در یادآوری‌هایی متوالی، قصد داریم برخی از مهم‌ترین غلط‌های راه‌یافته به اشعار نیما را با مقایسه‌ی نُسَخِ مصححانِ پیشین و کتابِ «مجموعه اشعار نیما یوشیج»، به‌مراقبتِ شراگیم یوشیج (چاپِ انتشارات «رُشدیه»- ۱۳۹۷) مُرور کنیم.
این تطبیق که در نسخه‌‌ی اخیر، به‌همراهِ اسکنِ دستنویسِ اشعار برای نخستین‌بار به رویتِ خوانندگان درآمد، پس از گذشتِ بیش از شصت سال از خاموشیِ نیما، شاید برای نخستین‌بار بتواند به صحیح خواندنِ اشعارِ او و در نتیجه فهمِ سره و دقیق‌ترِ چهره‌ی ادبی و اجتماعی نیما یاری برساند.
.
نمونه‌ی یک: شعرِ «مُرغ غم»
*مصرع سوم از بند نخستِ این شعر، در تمامِ نسخه‌های پیشین این‌طور مغلوط آمده است: «که سرش می‌جنبد از بس فکر غم دارد به سر»
که صورتِ صحیحِ آن به قرینه‌ی مصرع سومِ بند چهار: «گه سرش می‌جنبد از بس فکرِ غم دارد به سر» است.
.
*در آخرین مصرعِ این شعر مهمِ نیما (سروده‌شده در سال ۱۳۱۷) که جزءِ نخستین طبع‌آزمایی‌های او در طرزِ کار نوین‌اش است، شاهدِ یکی از فاحش‌ترین اغلاطی هستیم که به آثار نیما راه یافته و به‌شکلی مقلّدمآبانه در تمام نسخه‌های سالهای مدید تکرار شده است، در حالی‌که در ویرایشِ نادرست‌اش کلیتِ شعرِ نیما را به‌تمامی فاقد معنی می‌کند. این مصرع تاکنون به غلط چنین خوانده شده است: «من به دست، او بانگ خود، چیزهایی می‌کنیم»
که صورتِ صحیح آن اینگونه است: «من به دست، او با نُکِ خود، چیزهایی می‌کَنیم».
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
برای سالروز درگذشت نیما یوشیج در ۱۳ دی‌ماه ۱۳۳۸..

«باز شب است و جنگل خاموش.. در جلوی چادر، کوره با آتشِ ذغال، مشتعل است. مردی که دست به روی قوریِ نیم‌گرم دارد، انگشتانش در روشنی، قرمزی می‌زند. مثل مُرده‌یی خشکش زده و دقیقه‌ها می‌گذرد. نیما یوشیج است. نیما یوشیج به ییلاق آمده.. در کاسه‌ی سرِ او زیبایی محبوس مانده که دو رخنه برای فوران بیشتر ندارد. چه به او بگویم که کوهی خراب نشود و دریایی به طوفان ننشیند. این است که من خاموشم و فقط می‌دانم نیما یوشیج به ییلاق آمده است..»
شبِ سه‌شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۲۶
.
بُریده‌ای از یادداشت‌های نیما یوشیج، به‌مراقبت شراگیم یوشیج،
به‌زودی در نشر «رُشدیه»..
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
«رُشدیه» منتشر کرد:
یادداشت‌های روزانه‌ی نیما یوشیج
به‌مراقبت شراگیم یوشیج
چاپ اول: زمستان ۱۳۹۹
با طرح جلدی از؛ رسام ارژنگی
و طرح‌هایی از؛ بهمن محصص، قباد شیوا، اردشیر محصص، مرتضی ممیز، بهرام داوری، نصرت رحمانی...

از مقدمه:
«تا پیش از این دفتر، یادداشت‌های روزانه‌ی نیما در دو نوبت نسخه‌برداری و چاپ شده است: بار اول بخش‌هایی از آن در «برگزیده‌ی آثار نیما یوشیج، نثر» در سال ۱۳۶۹ توسط انتشارات بزرگمهر و بار دوم در کتاب «یادداشت‌های روزانه‌ی نیما یوشیج» در سال ۱۳۸۷ از سوی نشر مروارید.
در نسخه‌ی حاضر، علاوه بر بسیاری یادداشت‌ها مانند فصل‌‌ «یادداشت‌های ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۹» و «یادداشت‌های پراکنده» که برای نخستین‌ مرتبه منتشر می‌شوند، بخش‌های دیگر نیز به دقت و صحّتِ دوباره از روی دستنوشته‌های نیما ضبط شده‌اند چرا که مطالب بسیاری در نسخه‌های پیشین از قلم افتاده‌ یا به‌‌دلیلِ مغشوش بودنِ دستخط، نادرست خوانده شده‌اند. فروتنانه این داعیه را داریم که اثر حاضر، صحیح‌ترین و کامل‌ترین نسخه‌‌ی منتشرشده از یادداشت‌های روزانه‌ی نیما یوشیج است..»
www.roshdiehpub.ir
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
«بالاخره زیرِ عکس من نوشتند: «سراینده‌ی بزرگِ معاصر»، هرچند که در کلمه‌ی «بزرگ» هم اختلاف بود. یعنی باید بنویسند: کسی که تصنعاً و به تقلید از بچه‌های دوساله‌ی اخیر شاید بهتر فهمیده است! فاتحه مع‌الصلواه علی ذوقِ معاصرین و کسانی که خیال کرده‌اند من با هنرم می‌خواهم برومند باشم و کسانی که ندیده‌اند پیش از هنر، چه‌چیز در من بوده است.. من اساساً راجع به این حرف‌ها فکر نمی‌کنم و کسانی که فکر می‌کنند، من رنج می‌برم از فکر کوچکِ این بچه‌های نورَس که خیال می‌کنند من سعی کرده‌ام پیشوای ادبیات باشم و اسمِ من، نامزد پیشرویی باشد. من زمانم را بیان کرده‌ام و این بیان، بیانِ زندگیِ من با زبانِ من بوده است، نه بیانِ افتخارات و مُباهات.»
شبِ جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۳۴

«من جوهر خاصِ زمان زندگیِ خودم با انسان‌ها هستم و هنر من اساساً از آن آب می‌خورَد. آیندگان خواهند فهمید.»

از: یادداشت‎های روزانه‌ی نیما یوشیج به‌مراقبتِ شراگیم یوشیج
چاپ اول: زمستانِ ۱۳۹۹
انتشارات «رُشدیه»
عکس: پرتره نیما اثرِ اردشیر محصص
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
به‌یادِ نیمای بزرگ در زادروزش؛ بیست‌و‌یک آبان‌ماه

«..بی‌نظمی هم باید نظم داشته باشد. آزادی در شعر، آزادی از قیودِ بی‌لزوم و فایده‌ی قدیم است، در میانِ قیودی که بسیار بسیار هم فایده دارند. این آزادی به این ترتیب، یک‌جور نقد شعر و برداشت از روی محصول‌های فراوانی است برای یک محصولِ بافایده‌تر.. سنّت‌ها، نظم و نظام‌ها، دقّت‌ها، تخصص‌ها و تجربه‌های پدران ما، همه‌ی این میراثِ پُرحجم وجود دارد. چطور باید فایده بُرد؟ ردّ و قبولِ ما از طرف ما که پسران آنهاییم، دلیل و ضرورت می‌خواهد. آدمِ شایسته‌ای نیست که آدم شایسته‌ای را هجو کند. انسان طبعاً هر چیزی را اینقدر به حرمت می‌رسانَد که بر وقتی، مرام و دلخواه او بشود. همین معنیِ زندگی کردن است که شعر از آن ناشی می‌شود.. دنیا تمام نشده، پس شعر هم نمی‌تواند تمام‌شده باشد..»
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج
#انتشارات_رشدیه
@rochdie
تکه‌ای از «گذاری به یوش و دیداری از نیما»
منتشرشده در شهریورماهِ ۱۳۳۸

#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
یاد جاودانِ نیما در سالروز خاموشی‌اش؛ سیزدهم دی‌ماهِ ۱۳۳۸
«اسمِ شورافکن یکی گردنده است این اسم
در زمین نه، بر فرازِ آسمان نه، در همه‌جا
در میان این زمین و آسمان»

#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
مجموعه یادداشت‌های روزانه‌ی نیما یوشیج
به‌مراقبتِ شراگیم یوشیج
چاپ نخست: ۱۳۹۹
طرح جلد اثری از: رسّام ارژنگی

خرید کتاب از سایت رُشدیه به نشانیِ:
www.roshdiehpub.ir
و کتاب‌فروشی‌های سراسر ایران

#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #یادداشت‌های_روزانه_نیما_یوشیج #انتشارات_رشدیه #نشر_رشدیه
@rochdie
«رُشدیه» منتشر کرد:
روجا- مجموعه اشعار طبری نیما یوشیج
به‌مراقبت شراگیم یوشیج
چاپ نخست: ۱۴۰۱
طراحی جلد: پیران
.
#نیما_یوشیج #روجا #شراگیم_یوشیج
#انتشارات_رشدیه #نشر_رشدیه
@rochdie
به‌یادِ نیما در سالروزِ خاموشی‌اش؛
سیزده دی‌ماهِ ۱۳۳۸
.
«جنگِ امروز حامیِ ضُعفاست
هرکجا می‌رود کِشد فریاد
ای اسیرانِ بندِ بدبختی
به شما رفت ای بسا بیداد
جان‌تان زین فسانه‌ها فرسود
داد زین شهر و زین صناعت، داد
چند باید نشست سُست و خموش
بندگی چند با دل ناشاد
از زمین برکَنید آبادی
تا به طرحِ نو کُنیم آباد
به زمین رنگِ خون بباید زد
مرگ یا فتح، هرچه بادا باد
یا بمیریم جمله یا گردیم
صاحبِ زندگانیِ آزاد..»
.
تکّه‌ای از «بشارتِ» نیما- از مجموعه اشعار نیما یوشیج، به‌مراقبت شراگیم یوشیج، چاپِ ۱۳۹۷، انتشاراتِ رُشدیه
نقاشی: رسّام ارژنگی
.
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #نشر_رشدیه #انتشارات_رشدیه #رسام_ارژنگی
@rochdie