این وسعت بینش در جهتدادن به جامعیتِ فرهنگی، در متنِ مدرنیسم جهانی، بیکه بر آن نظریه مدونی باشد، خود یک بینش فرهنگی بود که کسانی چون گلستان از سویی، و رهنما از سوی دیگر - شاخصتر از دیگران- واگشای این جریان بودند. و خود کاظم رضا، در نوولنویسی و نوشتار، بهخلاف آن دوران که همه در نثر تحتتاثیر آلاحمد بودند، بهنحوی از گلستان الهام داشت: که صبغه فرهنگی خانوادگی او – رضا، از خانواده معروف رضاهای گیلان بود. خانواده علم و ادب و کتابخانه، پدر از علما بود، عالمی صاحبفضل در سنت، اما رضا –کاظم- اصلا باب علمایی نداشت، بل از مشتاقان بود بر آن جریانی که مدرنیزم دهه چهل برمیتافت. –باری، صبغه فرهنگی خانوادگی او اما: میبُرد که او نثر مسجع سعدی را- اگر بتوانیم بگوییم نوعی مینیمالیزم روایی سعدی را نیز- در کارِ خود، مدرن کند، و زندگی روزمره را بیکه به حادثه تبدیل شود، به یک روایت زبانی نوشده از سیاق کهن بدل کند. این را میشود در همین کار آخر او – هما- دید. که چه حیف به وقتِ بیماری رفت به چاپ، و آخرین نظر به کتاب چاپشده، نظری آخر بود و تهمانده امیدی به بودن. در هما، گلستانِ جدیدی میتوان دید از گلستانِ سعدی تا ابراهیم گلستان. بیکه بشود به آن تقلید و برآیند گفت. این تلاش منقح از برای نوکردن روایت ایرانی در متنِ زندگی، - یا در متنِ ملالِ زندگی- وسوسه نسلی از آن دوران بود که هریک به راهی رفتند. پراکندگی این راههای گمشده، یکی شاید از هجوم و فضای طرد و قضاوت چپِ کارگزار رئالیسم سوسیالیستی بود که ادبیات را در خدمت میخواست، و همۀ راه به رُمِ ادبیات چیست گورکی ختم میشد - چه نازنین مردی البته- و زبان را خادم بیچونوچرای موضوع و مطلب عام یا عامگرا میخواست و به نهایت، فهم بیچونوچرای پوپولیسم. و نه حتی توجهی به رئالیسم انتقادی لوکاچی، که انتقاد هم، نفی هر آنچه بود به بهای انقلابیبودن بود. این، نه طعنه و ترش است که سیاقِ زمانه شده بود. سیلابِ برنده هرچه در پیش. اما که به هروجه بودند هستههای بریده از سیلابها، و پیوسته به خود. و رضا - شاید به سائقه فرهنگ خانواده،- یکی از آنها بود، که آن سیل را هم میپذیرفت، اما خود، در کنارِ سیل، نشسته بود و گذر عمر میدید؛ بیهیچ شتابی. این رفتار و نگاه پذیرا و در عین، رادیکال، در آن دوره کم بود؛ که هرسال دستهبندیها و جناحبندیها شدت میگرفت. و گروهها چه در سیاست و به تبعِ آن در ادبیات و هنر، یکدیگر را برنمیتافتند. آنقدر با هم در ستیز، که تاک و تاکنشان با هم به خسران. و تلاشها و توجهات و هوشمندیهای فرهنگی مدرن، چنان بیرنگ شد که میتوانستند گفت: مگر چیزی هم بود؟ آخرین مجموعهی فراهمشده از لوح را -که به تعطیلیهای دوران انقلاب خورده بود- خانم رضا، که خدایش نگه دارد، به صبوری آورد به نشر نقره دهه شصت سپرد، حروفچینی شده و دستهبندی شده. تا خواستیم احیای سنت کنیم؛ نشر نقره به هوا رفت، و ماند. و کاظم رضا، دیگر یک نویسنده بود میان نویسندگانِ مهجورمانده از دهه چهل، که میتوانم گفت صاحب سبک و مکتب نوشتاری که ترکیبی است از نثر ادبی مسجع اما بیتصنع، و روایت منقطع از زندگیهای متصل، که خود رویکرد شیوهای است، نمیگویم پستمدرن، که احیای مدرنِ روایت ایرانی میتواند بود. اتفاقی که در دو مکتب سقاخانه و قهوهخانه در آن سالها در نقاشی پدید آمد.
کاظم رضا از نویسندگان صاحبسبک ماست؛ که هنوز میتوانست سبکآفرینی کند. نمیدانم در بیمارستان چه گذشت. امیدوارم این عمر منقطعشده، خود یکی از عوارض پزشکی نبوده باشد، که اگر باشد هم چه میتوان گفت. ما به تقدیر عادت کردهایم.
#محمدرضا_اصلانی
#کاظم_رضا
#هما
#انتشارات_رشدیه
#داستان
#نشر
@rochdie
/
کاظم رضا از نویسندگان صاحبسبک ماست؛ که هنوز میتوانست سبکآفرینی کند. نمیدانم در بیمارستان چه گذشت. امیدوارم این عمر منقطعشده، خود یکی از عوارض پزشکی نبوده باشد، که اگر باشد هم چه میتوان گفت. ما به تقدیر عادت کردهایم.
#محمدرضا_اصلانی
#کاظم_رضا
#هما
#انتشارات_رشدیه
#داستان
#نشر
@rochdie
/
«یک نفَس با غزاله»
پروندهای ویژهی غزاله علیزاده و «ملک آسیاب»؛ آخرین رمان منتشر شده از او...
در این شمارهی مجله «سینما و ادبیات»- شماره 59 (اسفند 95 و فروردین 96)
میزگردی با حضورِ: محمد صنعتی، مشیت علایی، یارتا یاران، امیرحسین خورشیدفر
با نوشتارهایی از:
حسن عالیزاده؛ «سفر برگذشتنی»
ناصر زراعتی؛ «در هوای ابریِ آخر اردیبهشت»
جواد مجابی؛ «بازی غزاله با کارتهای زیستمرگ»
سودابه فضائلی؛ «رهایی از واقعیتگرایی ناپاک»
عنایت سمیعی؛ «بازگشت به خاستگاه»
فرخنده آقایی؛ «رها شده از علف ایّام» و...
به همراهِ گفتوگوی خواندنیِ امید روحانی با سلمی الهی (فرزند بیژن و غزاله)
#غزاله_علیزاده
#ملک_آسیاب
#سلمی_الهی
#سینما_و_ادبیات
#انتشارات_رشدیه
#داستان
#نشر
@rochdie
پروندهای ویژهی غزاله علیزاده و «ملک آسیاب»؛ آخرین رمان منتشر شده از او...
در این شمارهی مجله «سینما و ادبیات»- شماره 59 (اسفند 95 و فروردین 96)
میزگردی با حضورِ: محمد صنعتی، مشیت علایی، یارتا یاران، امیرحسین خورشیدفر
با نوشتارهایی از:
حسن عالیزاده؛ «سفر برگذشتنی»
ناصر زراعتی؛ «در هوای ابریِ آخر اردیبهشت»
جواد مجابی؛ «بازی غزاله با کارتهای زیستمرگ»
سودابه فضائلی؛ «رهایی از واقعیتگرایی ناپاک»
عنایت سمیعی؛ «بازگشت به خاستگاه»
فرخنده آقایی؛ «رها شده از علف ایّام» و...
به همراهِ گفتوگوی خواندنیِ امید روحانی با سلمی الهی (فرزند بیژن و غزاله)
#غزاله_علیزاده
#ملک_آسیاب
#سلمی_الهی
#سینما_و_ادبیات
#انتشارات_رشدیه
#داستان
#نشر
@rochdie
«سه روز مانده به آخرِ سال، مدرسه تعطیل شد. شبِ چهارشنبه، از روی بوته پریدم شاید غایتِ زرد، به آتش بمانَد و سُرخی به رخسار برگردد. پسفردا، خورشید در خانهی حَمَل آمد. شامِ عید، سبزیپلو با ماهی خوردیم.
در سفره، ظرفی رشتهپلو دستپُختِ خانم جان بود، به نیّتِ اینکه رشتهی کارها از دست نرود. برای تحویلِ سال، نیمههای شب، تمامِ چراغهای خانه را روشن گذاشتند. وقتی گاوِ زمین شاخ عوض میکرد، کنارِ خانم جان، نگاهِ من به آینه و جامِ سنبل بود. سالِ زایلکنندهی عقل و رُبایندهی هوش، سالِ موش، تمام شد. امسال، سالِ گاوِ رحمت است، یا گاوِ یاوه؟...»
بخشی از داستان «هُما»- نوشته کاظم رضا
انتشارات رُشدیه
#کاظم_رضا
#هما
#داستان
#انتشارات_رشدیه
#نشر
#سال_نو
@rochdie
/
در سفره، ظرفی رشتهپلو دستپُختِ خانم جان بود، به نیّتِ اینکه رشتهی کارها از دست نرود. برای تحویلِ سال، نیمههای شب، تمامِ چراغهای خانه را روشن گذاشتند. وقتی گاوِ زمین شاخ عوض میکرد، کنارِ خانم جان، نگاهِ من به آینه و جامِ سنبل بود. سالِ زایلکنندهی عقل و رُبایندهی هوش، سالِ موش، تمام شد. امسال، سالِ گاوِ رحمت است، یا گاوِ یاوه؟...»
بخشی از داستان «هُما»- نوشته کاظم رضا
انتشارات رُشدیه
#کاظم_رضا
#هما
#داستان
#انتشارات_رشدیه
#نشر
#سال_نو
@rochdie
/