راز نهج البلاغه
21.7K subscribers
10.2K photos
7.47K videos
35 files
5.88K links
بسم الله الرحمن الرحیم
تفسیر قرآن و نهج البلاغه
بازبان ساده و روان از ایت الله محمدرضا رنجبر
سخنان زیبای امام علی(ع)
داستانها و عجایب امام علی(ع)
Download Telegram
💠چند پند آموزنده

🌺سه ‌چیز برادر را از برادر جدا میکند
🔹 زن 🔹 زر 🔹 زمین

🌺سه ‌چیز در زندگی یکبار به تو داده میشود
🔹 والدین 🔹 جوانی 🔹 شانس

💐سه چیز را همیشه بخور
🔹 سیب 🔹 سیر 🔹 سرکه

💐سه چیز را هرگز نخور
🔹حق 🔹مال حرام 🔹غصه

🌹با سه چیز همیشه دوستی کن
🔹 عشق 🔹 عدالت 🔹 عبادت

🌹سه چیز را از دست نده
🔹 برادر 🔹 رفیق 🔹امید

🌸سه چيز انسان را تباه ميکند
🔹 حرص 🔹 حسد 🔹حماقت

🌸سه چيز را بايد افزايش داد
🔹 دانش 🔹 دارایی 🔹درخت

🌷سه چيز باعث سقوط انسان است
🔹 غرور 🔹 دشمنی 🔹جهل

💠بزرگترین کانال سخنان امام علی ونهج البلاغه 👇

💠 @raz_Nahjolbalagheh
💠غرور

فرشتگان نگهبان بر روی زمین برای خداوند از مردی بنام اولینوس که در امپراتوری قدیم روم زندگی می کرد خبری بردند به این مضمون که اولینوس مهربان در همه ۴۷ سال زندگیش نه به کسی بد کرده و نه هیچ گاه نا امید و گرسنه ای را از خود رانده است او آنقدر خوب اس که تقاضا می کنیم او را قدرتی مافوق انسانهای دیگر عطا کنید......پروردگار پذیرفت و فرشته ها به سراغ مرد رفتند و به او مژده دادند که:اگر بخواهی صاحب قدرت شفا دادن خواهی شد.اما اولینوس نپذیرفت:
-نه....این قدرت را خداوند باید داشته باشد که بر تقدیر انسانها نیز آگاه است !
فرشته ها گفتند :-آیا می خواهی کلام سحر انگیز به تو عطا شود تا گناهکاران را به راه راست هدایت کنی؟اولینوس باز هم مخالفت کرد.من در آن اندازه نیستم که وظیفه پیامبران بر دوشم باشد!
فرشته ها با ناراحتی گفتند:
-اما تو نباید رد احسان کنی لااقل چیزی از خدا بخواه تا ما پیغام تو را برسانیم.
اولینوس فکری کرد و گفت:
-از خداوند می خواهم واسطه برکات او باشم بی آنکه خود مطلع شوم چرا که می ترسم دچار غرور و خود پسندی گردم.فرشته ها رفتند و برگشتند و گفتند:خواسته ات براورده شد اما چون قرار گذاشتی خودت هم ندانی چیزی از ما نخواهی شنید!
اولینوس شکر گذاری کرد و رفت.از آن پس و به امر خداوند از هر کجا که اولینوس مهربان رد می شد به فاصله چند دقیقه بیماران شفا می یافتند و زمین حاصلخیز می شد و.......
اما اولینوس هرگز دچار غرور نشد!
(حضرت علی(ع)می فرمایند:
خودپسندی مانع افزایش کمال معنوی و سد راه رشد انسانی است.)

💠بزرگترین کانال سخنان امام علی ونهج البلاغه 👇

💠 @raz_Nahjolbalagheh
🌺غرور


روزى حضرت عیسى (ع) از صحرایى مى‏گذشت. در راه به عبادت‏گاهى رسید که عابدى در آن‏جا زندگى مى‏کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانى که به کارهاى زشت و ناروا مشهور بود از آن‏جا گذشت.
وقتى چشمش به حضرت عیسى (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همان‏جا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده‏ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.
مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت:خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه‏کار محشور مکن.در این هنگام خداى برترین به پیامبرش وحى فرمود که به این عابد بگو:ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمى‏کنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانى، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینى، اهل دوزخ.

(امام جعفر صادق (ع)می فرمایند:
کسی که ذره ای کبر در وجودش باشد وارد بهشت نمی شود.)
🍂🌹امام علی علیه السلام:

با ترک کردن عادتها، نفسهای خود را رام کنید و آنها را به سوی انجام طاعات بکشانید و بارهای تاوانها و حریمه ها را بر دوش آنها نهید و با به کار بستن کارهای نیکو، آنها را بیارایید و از پلشتی گناهان، دورشان نگه دارید.

📙غرور الحکم: ۵۱۹۹

@raz_Nahjolbalagheh
💠چند پند آموزنده

🌺سه ‌چیز برادر را از برادر جدا میکند
🔹 زن 🔹 زر 🔹 زمین

🌺سه ‌چیز در زندگی یکبار به تو داده میشود
🔹 والدین 🔹 جوانی 🔹 شانس

💐سه چیز را همیشه بخور
🔹 سیب 🔹 سیر 🔹 سرکه

💐سه چیز را هرگز نخور
🔹حق 🔹مال حرام 🔹غصه

🌹با سه چیز همیشه دوستی کن
🔹 عشق 🔹 عدالت 🔹 عبادت

🌹سه چیز را از دست نده
🔹 برادر 🔹 رفیق 🔹امید

🌸سه چيز انسان را تباه ميکند
🔹 حرص 🔹 حسد 🔹حماقت

🌸سه چيز را بايد افزايش داد
🔹 دانش 🔹 دارایی 🔹درخت

🌷سه چيز باعث سقوط انسان است
🔹 غرور 🔹 دشمنی 🔹جهل
💠غرور

فرشتگان نگهبان بر روی زمین برای خداوند از مردی بنام اولینوس که در امپراتوری قدیم روم زندگی می کرد خبری بردند به این مضمون که اولینوس مهربان در همه ۴۷ سال زندگیش نه به کسی بد کرده و نه هیچ گاه نا امید و گرسنه ای را از خود رانده است او آنقدر خوب اس که تقاضا می کنیم او را قدرتی مافوق انسانهای دیگر عطا کنید......پروردگار پذیرفت و فرشته ها به سراغ مرد رفتند و به او مژده دادند که:اگر بخواهی صاحب قدرت شفا دادن خواهی شد.اما اولینوس نپذیرفت:
-نه....این قدرت را خداوند باید داشته باشد که بر تقدیر انسانها نیز آگاه است !
فرشته ها گفتند :-آیا می خواهی کلام سحر انگیز به تو عطا شود تا گناهکاران را به راه راست هدایت کنی؟اولینوس باز هم مخالفت کرد.من در آن اندازه نیستم که وظیفه پیامبران بر دوشم باشد!
فرشته ها با ناراحتی گفتند:
-اما تو نباید رد احسان کنی لااقل چیزی از خدا بخواه تا ما پیغام تو را برسانیم.
اولینوس فکری کرد و گفت:
-از خداوند می خواهم واسطه برکات او باشم بی آنکه خود مطلع شوم چرا که می ترسم دچار غرور و خود پسندی گردم.فرشته ها رفتند و برگشتند و گفتند:خواسته ات براورده شد اما چون قرار گذاشتی خودت هم ندانی چیزی از ما نخواهی شنید!
اولینوس شکر گذاری کرد و رفت.از آن پس و به امر خداوند از هر کجا که اولینوس مهربان رد می شد به فاصله چند دقیقه بیماران شفا می یافتند و زمین حاصلخیز می شد و.......
اما اولینوس هرگز دچار غرور نشد!
(حضرت علی(ع)می فرمایند:
خودپسندی مانع افزایش کمال معنوی و سد راه رشد انسانی است.)
🌷صد و نهمین کلمات قصار حضرت امیر در نهج البلاغه🌷

و ایشان در بارهء قلب فرموده اند:

به رگهای دل اين انسان، قطعه ای گوشت آويخته است كه شگفت انگيزترين چيزيست كه در وجود اوست. و اين همان قلب است. شگفتی در اينست كه برای اين قلب اوصاف پسندیده و اوصاف ناپسندی هست. پس اگر اميدی از آن دل خطور كند طمع، ذليلش كند و اگر طمعش به هيجان درآيد، حرص و آز به هلاكتش اندازد. و اگر نوميدی او را فراگيرد، تاسف او را بكشد و اگر غضب بر او عارض شود خشم و آشفتگی اختيار از دستش بربايد و اگر سعادت خشنودی به سراغش آيد، غفلت، دقت و اختيار را از دستش بگيرد و اگر ترس عارضش شود، بيم و هراس، مشغولش دارد و اگر گشايشی در كارش روی دهد غرور و خودخواهی او را از خويشتن بربايد و اگر مالی بدست بياورد، بی نيازی به طغيانش آورد و اگر مصيبتی سر راهش را بگيرد، داد و فرياد رسوايش سازد و اگر تنگدستی او را بگزد، دچار بلا شود و اگر گرسنگی به مشقتش بيندازد ناتوانی
از پايش درآورد و اگر در مسيری افراط ورزد، پرخوری او را به درد و بيماری درآورد. پس هر تقصيری برای او ضرر بار است و هر افراطی افسادگر.

(بنابراین قلبی که میانه روی و حدوسط را از دست نداده به حکمت رفتار می کند و دارندهء آن، سود دنیا و آخرت را می برد).

@raz_Nahjolbalagheh
🌷صد و نهمین کلمات قصار حضرت امیر در نهج البلاغه🌷

و ایشان در بارهء قلب فرموده اند:

به رگهای دل اين انسان، قطعه ای گوشت آويخته است كه شگفت انگيزترين چيزيست كه در وجود اوست. و اين همان قلب است. شگفتی در اينست كه برای اين قلب اوصاف پسندیده و اوصاف ناپسندی هست. پس اگر اميدی از آن دل خطور كند طمع، ذليلش كند و اگر طمعش به هيجان درآيد، حرص و آز به هلاكتش اندازد. و اگر نوميدی او را فراگيرد، تاسف او را بكشد و اگر غضب بر او عارض شود خشم و آشفتگی اختيار از دستش بربايد و اگر سعادت خشنودی به سراغش آيد، غفلت، دقت و اختيار را از دستش بگيرد و اگر ترس عارضش شود، بيم و هراس، مشغولش دارد و اگر گشايشی در كارش روی دهد غرور و خودخواهی او را از خويشتن بربايد و اگر مالی بدست بياورد، بی نيازی به طغيانش آورد و اگر مصيبتی سر راهش را بگيرد، داد و فرياد رسوايش سازد و اگر تنگدستی او را بگزد، دچار بلا شود و اگر گرسنگی به مشقتش بيندازد ناتوانی
از پايش درآورد و اگر در مسيری افراط ورزد، پرخوری او را به درد و بيماری درآورد. پس هر تقصيری برای او ضرر بار است و هر افراطی افسادگر.

(بنابراین قلبی که میانه روی و حدوسط را از دست نداده به حکمت رفتار می کند و دارندهء آن، سود دنیا و آخرت را می برد).

@raz_Nahjolbalagheh
حکایتى زیبا از مولانا...

بچه ای نزد شیوانا رفت (در تاریخ مشرق زمین شیوانا کشاورزی بود که او را استاد عشق و معرفت و دانایی می دانستند) و گفت: "مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بی گناهم را نجات دهید." شیوانا سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دخترخردسالش را بسته و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد.
جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودندو کاهن معبد نیز با غرور وخونسردی روی سنگ بزرگی کنار در معبد نشسته و شاهد ماجرا بود.
شیوانا به سراغ زن رفت و دید که زن به شدت دخترش را دوست دارد و چندین بار او را درآغوش می گیرد و می بوسد.
اما در عین حال می خواهد کودکش را بکشد. تا بت اعظم معبد او را ببخشد و برکت و فراوانی را به زندگی او ارزانی دارد.
شیوانا از زن پرسید که چرا دخترش را قربانی می کند. زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که باید عزیزترین پاره وجود خود را قربانی کند، تا بت اعظم او را ببخشد و به زندگی اش برکت جاودانه ارزانی دارد.
شیوانا تبسمی کرد و گفت: "اما این دختر که عزیزترین بخش وجود تو نیست. چون تصمیم
به هلا کش گرفته ای. عزیزترین بخش زندگی تو همین کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصمیم گرفته ای دختر نازنین ات را بکشی. بت اعظم که احمق نیست. او به تو گفته است که باید عزیزترین بخش زندگی ات را از بین ببری و اگر تو اشتباهی به جای کاهن دخترت را قربانی کنی . هیچ اتفاقی نمی افتد و شاید به خاطرسرپیچی از دستور بت اعظم بلا و بدبختی هم گریبانت را بگیرد!" زن لختی مکث کرد. دست و پای دخترک را باز کرد. او را در آغوش گرفت و آنگاه درحالی که چاقو را محکم در دست گرفته بود، به سمت پله سنگی معبد دوید.
اماهیچ اثری از کاهن معبد نبود! می گویند از آن روز به بعد دیگر کسی کاهن معبد را در آن اطراف ندید!! هیچ چیز ویرانگرتر از این نیست كه متوجه شویم كسی كه به آن اعتماد داشته ایم عمری فریبمان داده است... در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی‌ است.
و تنها یک گناه و آن جهل است.

#مولانا

@raz_Nahjolbalagheh
انسان سه گونه میمیرد:

🔴مرگ روح
🔴مرگ وجدان
🔴مرگ جسم

👈مرگ روح یعنی :
شکستن وقار و غرور یک انسان به
دست دیگری...

👈مرگ وجدان :
یعنی استفاده از انسانها برای
مقاصد شخصی بدون هیچ گونه
پشیمانی و ترحمی...

👈مرگ جسم :
یعنی ایستادن نفس و تپش قلب...

دردناکترین مرگ ها، مرگ روح است
وحشتناک ترین مرگ ها، مرگ وجدان
و آسان ترین مرگ ها مرگ جسم!


@raz_Nahjolbalagheh
🌸🍃🌸🍃

#زندگينامه_شيطان
#قسمت_دوم

به خاطر عبادتهای زیاد حارث در درگاه خداوند بود که به او مقامی عطا شد همانند فرشتگان و تا جائی بالا رفت که در زمره فرشتگان قرار گرفت.

او از این جایگاه به قدری احساس غرور و خود بزرگ بینی میکرد که با خود فکر میکرد:
اگر یک روز جایگاه من را به کسی دیگر واگذار کنند من از او اطاعت نمیکنم.

در روایت آمده که این امتیاز و افتخار بخاطر آن به او رسید که شش هزار سال خداوند تبارک و تعالی را عبادت و بندگی کرده بود .

ابلیس از جنس فرشتگان نبود اما فرشتگان او را فرشته میدانستند و نمیدانستند او از جنس آنها نیست،
ولى خداوند متعال میدانست که چنین نیست.

این جریان ادامه یافت تا در جریان سجده بر آدم، راز پنهان ابلیس آشکار گشت.

روزی ملائکه در لوح دیدند که به زودی یکی از مقربان درگاه الهی به نفرین ابدی گرفتار خواهد شد...

پس از حارث با اصرار خواستند که آنها را دعا کند که هیچ یک از ایشان به این بلا مبتلا نشود.
وی در جواب گفت: این قضیه به من و شما مربوط نیست.

ملائکه باز اصرار کردند. او نیز دعا کرد و گفت: خدایا! ایشان را ایمن گردان، ولی خودش را به سبب غروری که داشت، فراموش کرد.

روزی وی دید بر در بهشت نوشته‌اند: « نزد ما بنده‌ای است که او را به انواع نعمتها، گرامی می‌داشتیم. اما اگر او را به کاری واداریم، سرپیچی می‌کند و به لعنت ابدی گرفتار خواهد شد.»

حارث سالها او را لعن می‌کرد ولی نمی‌دانست که در حقیقت دارد خود را لعن می کند!

حارث سالها در آن مدت هر جا سجده اى مى کرد و سر بر مى داشت در آن جا نوشته شده بود: لعنه اله على ابلیس - چون اسمش عزازیل بود - نمى دانست که خودش است .

وی روزی دید در لوح نوشته است: « اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» پرسید: خدایا! این ملعون رانده شده کیست؟

خدای تعالی فرمود: بنده‌ای است که او را به انواع نعمتها مخصوص می‌گرداندم ولی نافرمانی‌ام خواهد کرد و خوار و بدبخت خواهد شد.
گفت: او را به من معرفی نما تا هلاکش کنم.
فرمود: زود است او را بشناسی. هنوز او تمرد و سرکشی نکرده است، تا مستوجب مجازات باشد.

شیطان در میان فرشتگان مشغول عبادت بود تا وقتى که خداوند اراده فرمود براى خود در زمین جانشین خلق فرماید.

به ملائکه خطاب نمود که من مى خواهم خلیفه اى در زمین قرار دهم و آنان را از مقصود خود آگاه نمود.

در این هنگام ابلیس به وسط زمین آمد و فریاد زد که :اى زمین ! من آمده ام تو را نصیحت کنم !

خداوند اراده کرده از تو پدیده اى به وجود آورد که برترین خلایق باشد و من مى ترسم که خدا را معصیت کند و داخل آتش شود (و در نتیجه تو داخل آتش شوى و بسوزى )
وقتى ملائکه مقرب آمدند از تو خاک بردارند آنها را به خداى بزرگ قسم بده از تو خاک برندارند...

#ادامه_دارد...

#مجمع_البيان_ج١ص١٦٣
#سوره_بقره_ايه٢٩_٣٠
#تفسيربرهان_ج٢

🎁@raz_Nahjolbalagheh
🌸🍃🌸🍃

#زندگينامه_شيطان
#قسمت_سوم

از امیرالمؤمنین نقل شده که ایشان فرمودند:
خداوند خطاب به جبرئیل فرمود: مقدارى خاک از زمین بیاور تا خلقى جدید به وجود آورم که افضل موجودات و اشرف آنها باشد.

جبرئیل به زمین آمد تا خاک بردارد، (طبق تذکر شیطان ) زمین نالید و او را به خداوند قسم داد که از آن خاک برندارد. ایشان هم برگشت داستان را گزارش داد.
بار دیگر میکائیل و بعد از او اسرافیل را فرستاد. باز زمین آنان را قسم داد، آنها هم با دست خالى برگشتند.

براى بار چهارم ، عزرائیل را فرستاد که حتما از خاک زمین بردارد. او که خواست خاک بردارد، باز زمین ناله کرد و او را قسم داد و هر چه ناله و فریاد نمود، تاثیر نکرد.

عزرائیل گفت : من از جانب خدا مأمورم تا کمى از خاک تو بردارم . او خاک را برداشت و برد که آدم را از آن ساختند.

از این رو، خداوند قبض روح آدم علیه السلام و اولادش را به دست عزرائیل داد،
از این جهت ناله و گریه آنها هنگام جان دادن آدم در دل او اثر نمى کند و او مأموریت خود را انجام مى دهد.

وقتى آن خاک را با آب خالص و شور و تلخ و بى مزه ، مخلوط کردند و بعد از مدتى پیکر خاکى او را قالب زدند.

شیطان قیافه او را مشاهده کرد و با خود گفت : این مخلوقى ضعیف است که از گل چسبنده به وجود آمده ، و توى او خالى است،
چیزى که توخالى باشد احتیاج به غذا دارد و به این ترتیب مى توان او را گمراه و منحرف نمود.

شیطان و قالب گلی آدم:

بعد از آنکه خداوند قالب آدم (علیه السلام) را از خاک وآب ،سرشت
واو را بوجود آورد ،آن قالب را مانند کوه عظیمی کناری گذاشت.

شیطان وقتی وی آن قالب گلی را میدید از سوراخ بینی او وارد و از عقب او خارج میشد و بادست برشکم او میزد ومیگفت :
خداوند تو را برای چه چیزی خلق کرده ؟ مدت هزار سال به این وضع بود بعد از این مدت خداوند متعال از روح خود در او دمید

حضرت عبدالعظیم حسنی نامه ای به امام محمد تقی (علیه السلام) نوشت که پرسیده بود :به چه علت غائط انسان بوی بدی میدهد؟

آن حضرت در جواب فرمود :
وقتی خداوند حضرت آدم را خلق کرد جسد او بوی خوشی داشت زمانی که هنوز روح دراو دمیده نشده بود ملائکه وشیطان از آن میگذشتند ملائکه میگفتند :او برای امربزرگی ساخته شده است.

اما شیطان از دهان او وارد میشد واز عقب او بیرون می آمد از این رو هرچه داخل شکم انسان شود بدبو وخبیث میشود .

شیطان سجده نمى کند:

وقتى خداوند به ملائکه خطاب کرد و فرمود:
مى خواهم در روى زمین خلیفه و جانشینى براى خود قرار دهم ، ملائکه موافق نبودند.
به خدا اعتراض کردند اما بعد از آن که خداوند جواب آنان را داد، تسلیم شدند.

به ایشان خطاب فرمود: وقتى من خلیفه خود (آدم علیه السلام ) را خلق کردم و از روح خود در آن دمیدم ، همه شما در برابر او سجده کنید.

بعد از آن که خداوند او را خلق کرد و ز روح خود در او دمید و روح به دماغ آدم رسید، به حرکت آمد و نشست ، عطسه اى زد و گفت : الحمدلله خداوند در جواب او فرمود: یرحمک الله.

تمام ملائکه فرمان بردند و به سجده افتادند و مدتى در حال سجده بودند؛ ولى شیطان که آن زمان در صف فرشتگان بود، از روى خودخواهى و غرور به خداوند عرض کرد:
خدایا! مرا از سجده کردن بر آدم معذور بدار.
خداوندا! من تو را چنان سجده کنم که تا به حال هیچ ملک مقربى و نه هیچ نبى مرسلى سجده و عبادت نکرده باشد.

خداوند در جواب او فرمود: مرا حاجت به عبادت تو نیست ، من از تو مى خواهم ، آن چه را که دستور مى دهم انجام دهى ، نه آن چه را تو مى خواهى !

سرانجام قبول نکرد و حسدى را که در قلبش بود ظاهر نمود.
خداوند هم در مقام بازخواست از او فرمود: چه چیز تو را باز داشت از آن که سجده نکنى بر مخلوقى که من او را با دست قدرت و عنایت خویش آفریدم ؟!

#ادامه_دارد...

#حيات_القلوب_ج١
#كتاب_ابليس_ص٤
#نهج_البلاغه_خوئي_ج٢ص_٤٨

@raz_Nahjolbalagheh
زمان زیادی گذشت ....

#_فهميدم هميشه اونى كه ميخواى نميشه...!
#_فهميدم هركسى كه باهاته الزاماً "دوستت" نيست!
#_فهميدم كسى كه تو نگاه اول ازش بدت مياد يه روزى ميشه صميمى ترين دوستت و بلعكس... !
#_فهميدم كه بى تفاوتى بزرگ ترين انتقامه...
#_تنفر يه نوع عشقه ...
#_دلخورى و ناراحتى از ميزان اهميته...!
#_غرور بزرگ ترين دشمنه...
#_خدا بهترين دوسته ...
#_خانواده بزرگ ترين شانسه ...
#_سلامتى بالاترين ثروته...
#_اسايش بهترين نعمته ...
#_فهميدم" رفتن" هميشه از روى نفرت نيست ...
#_هركى زبونش نرمه دلش گرم نيست...
#_هركى اخلاقش تنده،جنسش سخت نيست!
#_هركى ميخنده، بدون درد و غم نيست!
#_ظاهر دليلى بر باطن نيست...
#_فهميدم كسى موظف به اروم كردنت نيست...
#_فهميدم بحث كردن با خيليا اشتباهه محضه...
#_فهميدم خيلى موقع ها خواسته هات ، حتى باگريه و التماس، انجام شدنى نيست ...
#_فهميدم گاهى اوقات توو اوج شلوغى تنهاترينى!
#_گاهى اوقات دلت تنگه اون آدماى دوست داشتنى سابق ميشه...
#_گاهی اوقات صمیمی ترین کست میشه غریبه ترین ادم....🙏



@raz_Nahjolbalagheh
🌙🔴🌎 یک ماجرای واقعی از طلبیده شدن زائر توسط امام حسین (ع)

اسمم محمدرسول حبیب اللهی سرمهماندار هواپیما هستم و با سرتیم امنیت پرواز، فرزین فر این حکایت را نقل میکنیم که به عینه دیدیم:

🌹یک‌روز صبح زود جهت انجام پرواز وارد فرودگاه امام خمینی (ره) شدم، سالن فرودگاه شلوغ بود مسافران زیادی اونجا بودن و همگی در حال خداحافظی از بستگانشون بودن و شاد و خوشحال
تو این جمعیت چشمم افتاد به یک عده که از همه بیشتر خوشحال بودند و شور و حال خاصی داشتند و منتظر گرفتن کارت پرواز بودن، نگاه کردم به تلویزیون بالای کانتر اونها که ببینم کجا دارن میرن دیدم نوشته "نجف"
پیش خودم گفتم خوش به حالشون کاش روزی هم برسه منم با خانوادم بتونیم چند روزی جهت زیارت عازم بشیم...
خلاصه... وارد مرکز عملیاتمون شدم و خودمو معرفی کردم
اون روز قرار بود طبق برنامه قبلی به ارمنستان برم که یکهو مسول شیفتمون گفت:
🌹فلانی شما برو نجف!! پروازت تغییر کرده!!
خوشحال شدم و حکم ماموریتم را گرفتم‌و وارد هواپیما شدم.
بعد از یکساعت شروع کردیم به مسافرگیری
مسافرها خوشحال و خندان وارد هواپیما شدن و سر جاشون نشستن، آماده بستن درب هواپیما بودیم که مسول هماهنگی پرواز سراسیمه وارد شد و گفت:
دو نفر باید پیاده شن!!!
پرسیدیم: چرا ؟
گفت: از دفتر مدیر عامل هواپیمایی گفتن بجاشون دو تا از کارمندها جهت انجام یکسری از کارهای مهم اداری امروز باید برن نجف
حالمون گرفته شد چون دست روی هر کدوم از این مسافرها میزاشتیم که پیاده شه دلش میشکست، کاری هم نمیشد کرد چون دستور داده بودن و میبایست انجام شه!
وارد اتاق خلبان شدم و ازش خواهش کردم اجازه بده از دو صندلی اضافه در اتاق خلبان جهت نشستن این دو کارمند استفاده بشه که متاسفانه موافقت نکرد 😔
خلاصه لیست مسافرها را آوردند و قرار شد اسم دو نفر انتهایی لیست را اعلام کنند تا اونها پیاده بشن
اسمها را اعلام کردند و قرعه افتاد به یک پیرمرد و یک پیرزن!
از هواپیما که داشتن پیاده میشدن نگاهشون یادمه که چقدر ناراحت و دل شکسته بودن
🚀 هواپیما به سمت نجف پرواز کرد و بعد از یکساعت و چند دقیقه رسیدیم به آسمان نجف
منتظر اعلام نشستن هواپیما از طرف خلبان بودیم ولی اعلام نمیکرد و ما همچنان در روی آسمان نجف اشرف دور میزدیم
نیم ساعتی گذشت که خلبان دلیل ننشستن هواپیما را اعلام کرد و گفت به دلیل طوفان شن و دید کم قادر به نشستن نیست و میبایست برگرده فرودگاه امام تا هوا خوب بشه!

✈️ برگشتیم فرودگاه امام و درب هواپیما باز شد و مسول هماهنگی رفت اتاق خلبان و دلیل برگشت را پرسید و خلبان هم بهش گفت
اما با تعجب شنیدیم که مسول هماهنگی میگفت فرودگاه نجف بازه و پروازها داره انجام میشه و بعد از شما چند هواپیما نشست‌وبرخاست کردند...
🌹پیش خودم گفتم لابد حکمتی توی اینکاره!!!
رفتم پیش خلبان و گفتم
کاپتان، حالا که اینطوریه لابد خدا خواسته ما برگردیم این دو تا مسافر جامونده را ببریم، کاش شما اجازه میدادی از این دو صندلی اتاق خلبان امروز استفاده میکردیم.
خلبان که مسول ایمنی پروازه نگاهی بهم کرد و گفت:
شما فکر میکنید دلیل برگشتمون این بوده؟! باشه برید صداشون کنید بیان...
خوشحال پریدم از اتاق خلبان بیرون و رفتم پیش مدیر کاروان و گفتم:
شما تلفن این خانم و آقایی که پیاده شدن و دارید؟!
🌺 گفت بله !
گفتم: سریع زنگ بزن ببین کجان، خدا کنه تو فرودگاه باشن بهشون بگو بیان.
اونهم تماس گرفت و خواست خدا پیداشون کرد و آمدن (اون دوتا از فرط خستگی رفته بودن نمازخونه فرودگاه استراحت کنند و منزل نرفته بودن)
همه خوشحال و منتظر اومدنشون بودیم که دیدیم یک پیرزن و پیرمرد با غرور و خوشحال دارن میان
پیرزن جلوی ما که رسید گفت:
فکر کردید کار ما دست شماست؟!
فکر کردید شما میتونید جواز سفر ما رو باطل کنید؟
چشمامون پر از اشک شد و ازش عذرخواهی کردیم
گفتم: مادر خدارو شکر که منزل نرفته بودید و حالا اومدید!
گفت: آخه شما بودید میرفتید؟ با چه رویی بر میگشتیم خونه!
(حالا گوش کنید به حکایت جالبی که پیرزنه نقل کرد)
اینقدر حالمون خراب بود که اصلا نمیتونستیم راه بریم و رفتیم تو نمازخونه تا حالمون جا بیاد و بعد بریم خونه.
🔴 پیش خودم گفتم یا امیرالمومنین و یا اباعبدالله و یا حضرت ابالفضل (ع) شما اینهمه مهمون داشتی امروز ما دو تا فقط زیادی بودیم و شروع کردم به گریه کردن و بی حال شدم و خوابم برد
تو عالم خواب و بیداری بودم که یک آقا سید بزرگواری اومد داخل نمازخانه و گفت:
مگه شماها نمیخواستید برید کربلا پس چرا نشستید؟!
عرض کردیم: آقا نشد! نبردنمون!
فرمود: پاشید خیالتون راحت برید کربلا!!!
میگفت تا چشمهامو باز کردم دیدم موبایل شوهرم داره زنگ میزنه و گویا شما گفته بودید بیاییم...


🌺@raz_Nahjolbalagheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روزی شیطان به حضور حضرت موسی آمد و با غرور گفت:
می‌خواهی تو را هزار و سه پند بیاموزم!
همان لحظه جبرئیل بر موسی نازل شد و گفت: ای موسی!
خداوند می‌فرماید: هزارپند شیطان فریب است!
اما سه پند را از او بشنو ...

🎁انتشار مطالب جهت نشر معارف و شادی روح امام حسین ع و شهدا برای اعضای کانال مجاز میباشد!
@raz_Nahjolbalagheh
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روزی شیطان به حضور حضرت موسی آمد و با غرور گفت:
می‌خواهی تو را هزار و سه پند بیاموزم!
همان لحظه جبرئیل بر موسی نازل شد و گفت: ای موسی!
خداوند می‌فرماید: هزارپند شیطان فریب است!
اما سه پند را از او بشنو ...

@raz_Nahjolbalagheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این سرگذشت آغاز دشمنی ابلیس بر ما انسانها بود که نشان میدهد ، غرور و حسادت چقدر باعث عزل و فرومایگی ما انسانها در برابر خداوند مهربان و قادر میشود
وقتی شیطان را بشناسی راحتتر از پس سخنان گمراه کننده ی آن برمیایی
پس بر شیطان آگاه باش و با خداوند همراه باش تا در این دنیای فانی معصیت نکنی

منابع این روایت : کتاب مقدس قرآن، کتاب بحارالانوار ، کتاب زندگینامه شیطان


@raz_Nahjolbalagheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روزی شیطان به حضور حضرت موسی آمد و با غرور گفت:
می‌خواهی تو را هزار و سه پند بیاموزم!
همان لحظه جبرئیل بر موسی نازل شد و گفت: ای موسی!
خداوند می‌فرماید: هزارپند شیطان فریب است!
اما سه پند را از او بشنو ...


@raz_Nahjolbalagheh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بی انصافیه که صدای پروردگارامان در قلبهایمان نشنویم.
همانطور که شیطان بعد از این همه مدت عاشقی و عبادت خدا تغییر کرد ، از انسان هم بعید نیست.پس دست از غرور بردار و تسلیم خداوند باش.
نشر از تو دوست من ❤️

📙منابع : تفسیر طبری، ج 1، ص 238
البرهان، ج 2، ص 329
المیزان، ج 1، ص 140
تفسیر الکبیر، ج 3، ص 15
التبیان، ج 7، ص 219

@raz_Nahjolbalagheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
غرور برای که...!

انسان، موجودى غافل و فريب خورده است و خود را از عواقب كار و قهر خدا در امان مى‌پندارد. «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ»
چرا انسان با آن همه نياز و ضعف، مغرور باشد؟ «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ»



@raz_Nahjolbalagheh