🛎یه حکایت جالب حتما تا انتها بخونید
مردی سگش را در خانه می گذارد تا از طفل شیر خوارش مواظبت کند
و خودش برای #شکار بیرون رفت
و زمانی که برگشت، سگش را دید که در جلو خانه ایستاده و پارس میکند
و پنجه هایش #خون آلود است.
مرد با تفنگش به سوی #سگ شلیک کرد، او را کشت و با سرعت وارد خانه شد تا باقی مانده ی فرزندش را ببیند.
زمانی که وارد شد دید که گرگی غرق در خون غلتیده و فرزندش بدون هیچ آسیبی سالم است.
قبل از اینکه عکس العملی نشان دهید به حرف های طرف مقابل گوش كنيد
تا به دلیل #قضاوت اشتباه تا آخر عمر گریان نباشید...
✍ t.me/raz_Nahjolbalagheh
✍ t.me/hekayate_quran
مردی سگش را در خانه می گذارد تا از طفل شیر خوارش مواظبت کند
و خودش برای #شکار بیرون رفت
و زمانی که برگشت، سگش را دید که در جلو خانه ایستاده و پارس میکند
و پنجه هایش #خون آلود است.
مرد با تفنگش به سوی #سگ شلیک کرد، او را کشت و با سرعت وارد خانه شد تا باقی مانده ی فرزندش را ببیند.
زمانی که وارد شد دید که گرگی غرق در خون غلتیده و فرزندش بدون هیچ آسیبی سالم است.
قبل از اینکه عکس العملی نشان دهید به حرف های طرف مقابل گوش كنيد
تا به دلیل #قضاوت اشتباه تا آخر عمر گریان نباشید...
✍ t.me/raz_Nahjolbalagheh
✍ t.me/hekayate_quran
#قضاوت_قاضی
آورده اند که زراعتکاری با ارباب خود نسبت به یک مسأله زراعتی اختلاف پیدا کردند و چون نتوانستند با هم سازش کنند قرار شد به قاضی رجوع نمایند تا آنچه او قضاوت نمود، عمل نمایند. زارع جلوتر نزد قاضی رفت و به او وعده داد چند بارِ شلغم و چغندر به او بدهد تا بنفع او رای دهد. 👳
قاضی هم قبول نمود و روز بعد که به اتفاقِ ارباب نزد قاضی رفتند، ارباب چون نتوانست جلوی زارع به قاضی رشوه بدهد، یک اشرفیِ طلا در دهان گذاشت و همین قِسم که با قاضی حرف می زد آن سکه را روی زبان می آورد و به قاضی نشان می داد. قاضی هم چون سکه طلا را در دهان ارباب دید به زارع گفت: حرف های تو شلغم و چغندری است ولی از دهان ارباب زَر می ریزد؛ بنابراین حق با ارباب است!!!
@raz_Nahjolbalagheh
✍ t.me/Ancient_pars
@instagram_telegrame
آورده اند که زراعتکاری با ارباب خود نسبت به یک مسأله زراعتی اختلاف پیدا کردند و چون نتوانستند با هم سازش کنند قرار شد به قاضی رجوع نمایند تا آنچه او قضاوت نمود، عمل نمایند. زارع جلوتر نزد قاضی رفت و به او وعده داد چند بارِ شلغم و چغندر به او بدهد تا بنفع او رای دهد. 👳
قاضی هم قبول نمود و روز بعد که به اتفاقِ ارباب نزد قاضی رفتند، ارباب چون نتوانست جلوی زارع به قاضی رشوه بدهد، یک اشرفیِ طلا در دهان گذاشت و همین قِسم که با قاضی حرف می زد آن سکه را روی زبان می آورد و به قاضی نشان می داد. قاضی هم چون سکه طلا را در دهان ارباب دید به زارع گفت: حرف های تو شلغم و چغندری است ولی از دهان ارباب زَر می ریزد؛ بنابراین حق با ارباب است!!!
@raz_Nahjolbalagheh
✍ t.me/Ancient_pars
@instagram_telegrame
🛎یه حکایت جالب حتما تا انتها بخونید
مردی سگش را در خانه می گذارد تا از طفل شیر خوارش مواظبت کند
و خودش برای #شکار بیرون رفت
و زمانی که برگشت، سگش را دید که در جلو خانه ایستاده و پارس میکند
و پنجه هایش #خون آلود است.
مرد با تفنگش به سوی #سگ شلیک کرد، او را کشت و با سرعت وارد خانه شد تا باقی مانده ی فرزندش را ببیند.
زمانی که وارد شد دید که گرگی غرق در خون غلتیده و فرزندش بدون هیچ آسیبی سالم است.
قبل از اینکه عکس العملی نشان دهید به حرف های طرف مقابل گوش كنيد
تا به دلیل #قضاوت اشتباه تا آخر عمر گریان نباشید...
✍ t.me/raz_Nahjolbalagheh
✍ t.me/hekayate_quran
مردی سگش را در خانه می گذارد تا از طفل شیر خوارش مواظبت کند
و خودش برای #شکار بیرون رفت
و زمانی که برگشت، سگش را دید که در جلو خانه ایستاده و پارس میکند
و پنجه هایش #خون آلود است.
مرد با تفنگش به سوی #سگ شلیک کرد، او را کشت و با سرعت وارد خانه شد تا باقی مانده ی فرزندش را ببیند.
زمانی که وارد شد دید که گرگی غرق در خون غلتیده و فرزندش بدون هیچ آسیبی سالم است.
قبل از اینکه عکس العملی نشان دهید به حرف های طرف مقابل گوش كنيد
تا به دلیل #قضاوت اشتباه تا آخر عمر گریان نباشید...
✍ t.me/raz_Nahjolbalagheh
✍ t.me/hekayate_quran
🛎یه حکایت جالب حتما تا انتها بخونید
مردی سگش را در خانه می گذارد تا از طفل شیر خوارش مواظبت کند
و خودش برای #شکار بیرون رفت
و زمانی که برگشت، سگش را دید که در جلو خانه ایستاده و پارس میکند
و پنجه هایش #خون آلود است.
مرد با تفنگش به سوی #سگ شلیک کرد، او را کشت و با سرعت وارد خانه شد تا باقی مانده ی فرزندش را ببیند.
زمانی که وارد شد دید که گرگی غرق در خون غلتیده و فرزندش بدون هیچ آسیبی سالم است.
قبل از اینکه عکس العملی نشان دهید به حرف های طرف مقابل گوش كنيد
تا به دلیل #قضاوت اشتباه تا آخر عمر گریان نباشید...
✍ t.me/raz_Nahjolbalagheh
✍ t.me/hekayate_quran
مردی سگش را در خانه می گذارد تا از طفل شیر خوارش مواظبت کند
و خودش برای #شکار بیرون رفت
و زمانی که برگشت، سگش را دید که در جلو خانه ایستاده و پارس میکند
و پنجه هایش #خون آلود است.
مرد با تفنگش به سوی #سگ شلیک کرد، او را کشت و با سرعت وارد خانه شد تا باقی مانده ی فرزندش را ببیند.
زمانی که وارد شد دید که گرگی غرق در خون غلتیده و فرزندش بدون هیچ آسیبی سالم است.
قبل از اینکه عکس العملی نشان دهید به حرف های طرف مقابل گوش كنيد
تا به دلیل #قضاوت اشتباه تا آخر عمر گریان نباشید...
✍ t.me/raz_Nahjolbalagheh
✍ t.me/hekayate_quran