راز نهج البلاغه
22.6K subscribers
10.1K photos
6.94K videos
34 files
5.87K links
بسم الله الرحمن الرحیم
تفسیر قرآن و نهج البلاغه
بازبان ساده و روان از ایت الله محمدرضا رنجبر
سخنان زیبای امام علی(ع)
داستانها و عجایب امام علی(ع)
Download Telegram
شیرین تر از حلوای تر عید غدیر است
زیباترین قول و خبر عید غدیر است
دست خدا را دست حق آورد بالا
مرز میان خیر و شر عید غدیر است
لعن خدا بر دشمن قولِ پیمبر
روز برائت از سَقَر عید غدیر است
ای اهل عالم ، ای پدرهای ولایی
واجب بیان این خبر عید غدیر است
با حیدر کرار در حِصن حصینیم
روز جدایی از خطر عید غدیر است
راه خدا از راه دجالان جدا شد
والاتر از دُرّ و گُهر عید غدیر است
با این زبان نام علی را دم بگیریم
کوری هر چشم و نظر عید غدیر است
تکلیف امت تا قیامت گشت روشن
روز رهایی و ظفر عید غدیر است
هر که رسول الله گفته او امام است
ابلاغ آن اثنا عشر عید غدیر است
در خطبه نام مهدی موعود باشد
روز ظهورش سر به سر عید غدیر است

#امیرالمؤمنین #غدیر_خم
‌‌‌ @raz_Nahjolbalagheh
•┈••✾🍃🍂🍃✾••┈•
شیرین تر از حلوای تر عید غدیر است
زیباترین قول و خبر عید غدیر است
دست خدا را دست حق آورد بالا
مرز میان خیر و شر عید غدیر است
لعن خدا بر دشمن قولِ پیمبر
روز برائت از سَقَر عید غدیر است
ای اهل عالم ، ای پدرهای ولایی
واجب بیان این خبر عید غدیر است
با حیدر کرار در حِصن حصینیم
روز جدایی از خطر عید غدیر است
راه خدا از راه دجالان جدا شد
والاتر از دُرّ و گُهر عید غدیر است
با این زبان نام علی را دم بگیریم
کوری هر چشم و نظر عید غدیر است
تکلیف امت تا قیامت گشت روشن
روز رهایی و ظفر عید غدیر است
هر که رسول الله گفته او امام است
ابلاغ آن اثنا عشر عید غدیر است
در خطبه نام مهدی موعود باشد
روز ظهورش سر به سر عید غدیر است

#امیرالمؤمنین #غدیر_خم

@raz_Nahjolbalagheh
t.me/Ancient_pars
t.me/instagram_telegrame
🌿در #غدیر_خم، #رسول_خدا فرمود: هرکس من مولای اویم، #علی مولای اوست...
این خبر به گوش حارث‌ بن ‌نعمان فهری رسید و نزد رسول خدا آمد... سپس گفت: #محمّد، از ما خواستی بگوییم: #لا_إله_إلّا_الله و گفتیم؛ سپس از ما خواستی بگوییم: شما فرستاده‌ی #خدا هستی، که علی�رغم میلمان گفتیم؛ ... سپس عموزاده�ات را به پیشوایی گمارده و گفتی: «هر کس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست... آیا این سخن از خودتان است یا از خدا»؟ فرمود: «از جانب خداست»! سه بار آن را تکرار فرمود: پس حارث با خشم برخاست و از آنجا خارج شد درحالی‌که می�گفت: «خدایا، اگر گفته محمّد راست است، از #آسمان سنگی بر ما ببار تا بلایی برای اوّلین و نشان و عبرتی برای آخرین ما باشد...سپس شتر خویش راهی کرده، زانویش را باز کرد و بر آن سوار گشت و چون از ابطح خارج شد، خداوند سنگی از آسمان به‌سوی وی پرتاب نمود که به سرش اصابت نموده و از نشیمنگاهش خارج گشت، بر زمین افتاد و مُرد، و خداوند متعال این آیه را نازل کرد: سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ.
📚تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۷، ص۱۲

‌ ‌ t.me/raz_quran
🔮 @instagram_telegrame
اینستاگرام ما👇
Instagram.com/_u/raz_quran
⁉️ *نوۀ چنگیزخان مغول چگونه شیعه شد؟*

روزی سلطان محمّد خدابنده بر همسر خود خشم گرفت و در یک جلسه او را سه طلاقه کرد؛ ولی به دلیل علاقۀ بسیاری که به وی داشت, خیلی زود از کردارِ خویش پشیمان شد و به همین خاطر عالمان سنی را دعوت نمود و از آنان مشورت خواست. آنها گفتند: هیچ راهی وجود ندارد، مگر این که نخست فرد محلّل (فردی غیر از سلطان) با او ازدواج کند, سپس مجدداً سلطان میتواند با او ازدواج کند.
سلطان گفت: برای من پذیرشِ این امر، بسیار سخت است. آیا راه دیگری وجود ندارد؟ شما علما در بسیاری از مسائل با یکدیگر اختلافِ نظر دارید , فقط در همین یک مسئله همه باهم اتفاق نظر دارید؟! گفتند : بله.
در این هنگام یکی از مشاوران اجازۀ سخن خواست و اظهار داشت:
جناب سلطان! در شهر علامه ای زندگی میکند که چنین طلاقی را باطل میداند، خوب است او را نیز احضار نموده و نظر او را جویا شوید.(منظورِ وی، علامه حلی بود.)

عالمان سنی بر آشفتند و گفتند: آن عالم، رافضی مذهب بوده و رافضیان, افرادی کم عقل و بی خِرَد میباشند و اصلا در شأنِ سلطان نیست که چنین فردی را به حضور بپذیرد.
سلطان گفت: به هر حال دیدن او خالی از فایده نیست و دستور داد علامه حلی را در محضر او احضار نمایند.
وقتی علامه وارد مجلس سلطان محمّد خدابنده شد, علمای مذاهب چهارگانه ی اهل سنت نیز در آن جلسه حاضر بودند.
علامه بدون هیچ ترس و واهمه ای نعلینِ (کفش)
خود را به دست گرفت و خطاب به همۀ حاضران سلام کرد و آنگاه یک راست به سمت سلطان رفت و در کنار او نشست. عالمان سنی رو به سلطان کرده و گفتند :
دیدید؟ ما نگفتیم شیعیان, افرادی سبک سر و بی عقل میباشند؟! سلطان گفت: او عالِم است.
دربارۀ رفتار او از خودش سؤال کنید. آنها به علامه گفتند: چرا به سلطان سجده نکردی و آداب تشریفاتِ حضور را به جا نیاوردی؟ علامه گفت: *رسولِ خدا از هر سلطانی برتر و بالاتر بود و کسی بر او سجده نکرد، بلکه فقط به آن حضرت سلام میکردند* و خدای تعالی نیز فرموده است :

(چون داخل خانه ای شدید به یکدیگر سلام کنید، سلام و درودی که نزد خداوند مبارک و پاک است.)

از سوی دیگر به اتفاق ما و شما، سجده برای غیر خدا حرام است.
پرسیدند: چرا جسارت کردی و کنار سلطان نشستی؟ علامه پاسخ داد: چون جای دیگری برای
نشستن نبود و از طرفی سلطان و غیرسلطان با یکدیگر مساوی اند و این جسارت به محضر سلطان نیست. پرسیدند: چرا کفش های خود را به داخل مجلس آوردی؟ آیا هیچ آدم عاقلی در محضرِ سلطان و چنین مجلسی این گونه رفتار میکند؟علامه گفت: ترسیدم حَنَفی ها کفش هایم را بدزدند همانگونه که ابوحنیفه، نعلینِ رسول اکرم را دزدید. علمای حنفیِ حاضر در آن مجلس برآشفتند و فریاد زدند : چرا دروغ میگویی؟ این تهمت است. *ابوحنیفه کجا و زمان پیامبر کجا؟* ابوحنیفه صد سال پس از پیامبر تازه به دنیا آمد. علامه گفت: ببخشید اشتباه از من بود.
احتمالا شافعی , نعلینِ پیامبر را سرقت کرده است. این بار صدای شافعی ها درآمد که *شافعی در روز مرگِ ابوحنیفه و دویست سال پس از شهادت پیامبر دیده به جهان گشوده است*
علامه گفت: چه میدانم! شاید کار مالِک بوده است. *علمای مالکی هم مثل حنفی ها و شافعی ها و به همان شیوه اعتراض کردند.* علامه گفت:
پس فقط احمد بن حنبل میماند.قطعا سارق احمد بن حَنبل است. حنبلی ها هم برآشفتند و به اعتراض و انکار پرداختند.
*در این لحظه علامه رو به سلطان کرد و گفت : جناب سلطان! ملاحظه کردید که اینان اقرار کردند هیچ یک از رؤسای این مذاهبِ چهارگانۀ اهل سنت در زمان حیات رسول خدا حاضر نبوده اند و حتی صحابۀ آن حضرت را هم ندیده اند...*
سلطان گفت: آیا این حرف صحیح است؟ عالمان سنی گفتند: بله هیچ یک از این چهار نفری (که رئیس مذاهب اهل سنت میباشند), رسول خدا و صحابۀ آن حضرت را درک نکرده اند. *آنگاه علامه گفت : ولی ما شیعیان , پیرو آن آقایی هستیم که به منزلۀ نَفس و جانِ رسول خدا بود و از کودکی در دامان پیامبر پرورش یافت و بارها و بارها از سوی آن حضرت به عنوان وصی و جانشین رسول خدا معرفی شد.*💚
سلطان که متوجه حقانیت مذهب شیعه شده بود
پرسید: نظر شیعه دربارۀ این طلاق چیست؟ علامه پرسدید: آیا جنابعالی طلاق را در سه مجلس و در محضر دو نفرِ عادل , جاری نموده اید؟ سلطان گفت: نه! علامه گفت:
در این صورت طلاق باطل میباشد چون فاقد شرایط صحت است. *آنگاه سلطان محمّد خدابنده به دست علامه شیعه شد و به حاکمان شهرهای تحت فرمانش نامه نوشت که از این پس با نام ائمۀ دوازدهگانه ی شیعه خطبه بخوانند و به نام ائمە ی اطهار , سکه ضرب کنند و نام آنان را بر در و دیوار مساجد و مشاهد مشرفه حک نمایند.🌷*
📚 پیرامون غدیر_دکتر علی هراتیان

#حقانیت_شیعه
#غدیر_خم

💠 @raz_Nahjolbalagheh
شیرین تر از حلوای تر عید غدیر است
زیباترین قول و خبر عید
غدیر است
دست خدا را دست حق آورد بالا
مرز میان خیر و شر عید
غدیر است
لعن خدا بر دشمن قولِ پیمبر
روز برائت از سَقَر عید
غدیر است
ای اهل عالم ، ای پدرهای ولایی
واجب بیان این خبر عید
غدیر است
با حیدر کرار در حِصن حصینیم
روز جدایی از خطر عید
غدیر است
راه خدا از راه دجالان جدا شد
والاتر از دُرّ و گُهر عید
غدیر است
با این زبان نام علی را دم بگیریم
کوری هر چشم و نظر عید
غدیر است
تکلیف امت تا قیامت گشت روشن
روز رهایی و ظفر عید
غدیر است
هر که رسول الله گفته او امام است
ابلاغ آن اثنا عشر عید
غدیر است
در خطبه نام مهدی موعود باشد
روز ظهورش سر به سر عید
غدیر است

#امیرالمؤمنین #غدیر_خم

💠 @raz_Nahjolbalagheh
⁉️ *نوۀ چنگیزخان مغول چگونه شیعه شد؟*

روزی سلطان محمّد خدابنده بر همسر خود خشم گرفت و در یک جلسه او را سه طلاقه کرد؛ ولی به دلیل علاقۀ بسیاری که به وی داشت, خیلی زود از کردارِ خویش پشیمان شد و به همین خاطر عالمان سنی را دعوت نمود و از آنان مشورت خواست. آنها گفتند: هیچ راهی وجود ندارد، مگر این که نخست فرد محلّل (فردی غیر از سلطان) با او ازدواج کند, سپس مجدداً سلطان میتواند با او ازدواج کند.
سلطان گفت: برای من پذیرشِ این امر، بسیار سخت است. آیا راه دیگری وجود ندارد؟ شما علما در بسیاری از مسائل با یکدیگر اختلافِ نظر دارید , فقط در همین یک مسئله همه باهم اتفاق نظر دارید؟! گفتند : بله.
در این هنگام یکی از مشاوران اجازۀ سخن خواست و اظهار داشت:
جناب سلطان! در شهر علامه ای زندگی میکند که چنین طلاقی را باطل میداند، خوب است او را نیز احضار نموده و نظر او را جویا شوید.(منظورِ وی، علامه حلی بود.)

عالمان سنی بر آشفتند و گفتند: آن عالم، رافضی مذهب بوده و رافضیان, افرادی کم عقل و بی خِرَد میباشند و اصلا در شأنِ سلطان نیست که چنین فردی را به حضور بپذیرد.
سلطان گفت: به هر حال دیدن او خالی از فایده نیست و دستور داد علامه حلی را در محضر او احضار نمایند.
وقتی علامه وارد مجلس سلطان محمّد خدابنده شد, علمای مذاهب چهارگانه ی اهل سنت نیز در آن جلسه حاضر بودند.
علامه بدون هیچ ترس و واهمه ای نعلینِ (کفش)
خود را به دست گرفت و خطاب به همۀ حاضران سلام کرد و آنگاه یک راست به سمت سلطان رفت و در کنار او نشست. عالمان سنی رو به سلطان کرده و گفتند :
دیدید؟ ما نگفتیم شیعیان, افرادی سبک سر و بی عقل میباشند؟! سلطان گفت: او عالِم است.
دربارۀ رفتار او از خودش سؤال کنید. آنها به علامه گفتند: چرا به سلطان سجده نکردی و آداب تشریفاتِ حضور را به جا نیاوردی؟ علامه گفت: *رسولِ خدا از هر سلطانی برتر و بالاتر بود و کسی بر او سجده نکرد، بلکه فقط به آن حضرت سلام میکردند* و خدای تعالی نیز فرموده است :

(چون داخل خانه ای شدید به یکدیگر سلام کنید، سلام و درودی که نزد خداوند مبارک و پاک است.)

از سوی دیگر به اتفاق ما و شما، سجده برای غیر خدا حرام است.
پرسیدند: چرا جسارت کردی و کنار سلطان نشستی؟ علامه پاسخ داد: چون جای دیگری برای
نشستن نبود و از طرفی سلطان و غیرسلطان با یکدیگر مساوی اند و این جسارت به محضر سلطان نیست. پرسیدند: چرا کفش های خود را به داخل مجلس آوردی؟ آیا هیچ آدم عاقلی در محضرِ سلطان و چنین مجلسی این گونه رفتار میکند؟علامه گفت: ترسیدم حَنَفی ها کفش هایم را بدزدند همانگونه که ابوحنیفه، نعلینِ رسول اکرم را دزدید. علمای حنفیِ حاضر در آن مجلس برآشفتند و فریاد زدند : چرا دروغ میگویی؟ این تهمت است. *ابوحنیفه کجا و زمان پیامبر کجا؟* ابوحنیفه صد سال پس از پیامبر تازه به دنیا آمد. علامه گفت: ببخشید اشتباه از من بود.
احتمالا شافعی , نعلینِ پیامبر را سرقت کرده است. این بار صدای شافعی ها درآمد که *شافعی در روز مرگِ ابوحنیفه و دویست سال پس از شهادت پیامبر دیده به جهان گشوده است*
علامه گفت: چه میدانم! شاید کار مالِک بوده است. *علمای مالکی هم مثل حنفی ها و شافعی ها و به همان شیوه اعتراض کردند.* علامه گفت:
پس فقط احمد بن حنبل میماند.قطعا سارق احمد بن حَنبل است. حنبلی ها هم برآشفتند و به اعتراض و انکار پرداختند.
*در این لحظه علامه رو به سلطان کرد و گفت : جناب سلطان! ملاحظه کردید که اینان اقرار کردند هیچ یک از رؤسای این مذاهبِ چهارگانۀ اهل سنت در زمان حیات رسول خدا حاضر نبوده اند و حتی صحابۀ آن حضرت را هم ندیده اند...*
سلطان گفت: آیا این حرف صحیح است؟ عالمان سنی گفتند: بله هیچ یک از این چهار نفری (که رئیس مذاهب اهل سنت میباشند), رسول خدا و صحابۀ آن حضرت را درک نکرده اند. *آنگاه علامه گفت : ولی ما شیعیان , پیرو آن آقایی هستیم که به منزلۀ نَفس و جانِ رسول خدا بود و از کودکی در دامان پیامبر پرورش یافت و بارها و بارها از سوی آن حضرت به عنوان وصی و جانشین رسول خدا معرفی شد.*💚
سلطان که متوجه حقانیت مذهب شیعه شده بود
پرسید: نظر شیعه دربارۀ این طلاق چیست؟ علامه پرسدید: آیا جنابعالی طلاق را در سه مجلس و در محضر دو نفرِ عادل , جاری نموده اید؟ سلطان گفت: نه! علامه گفت:
در این صورت طلاق باطل میباشد چون فاقد شرایط صحت است. *آنگاه سلطان محمّد خدابنده به دست علامه شیعه شد و به حاکمان شهرهای تحت فرمانش نامه نوشت که از این پس با نام ائمۀ دوازدهگانه ی شیعه خطبه بخوانند و به نام ائمە ی اطهار , سکه ضرب کنند و نام آنان را بر در و دیوار مساجد و مشاهد مشرفه حک نمایند.🌷*
📚 پیرامون غدیر_دکتر علی هراتیان

#حقانیت_شیعه
#غدیر_خم

💠 @raz_Nahjolbalagheh
⁉️ *نوۀ چنگیزخان مغول چگونه شیعه شد؟*

روزی سلطان محمّد خدابنده بر همسر خود خشم گرفت و در یک جلسه او را سه طلاقه کرد؛ ولی به دلیل علاقۀ بسیاری که به وی داشت, خیلی زود از کردارِ خویش پشیمان شد و به همین خاطر عالمان سنی را دعوت نمود و از آنان مشورت خواست. آنها گفتند: هیچ راهی وجود ندارد، مگر این که نخست فرد محلّل (فردی غیر از سلطان) با او ازدواج کند, سپس مجدداً سلطان میتواند با او ازدواج کند.
سلطان گفت: برای من پذیرشِ این امر، بسیار سخت است. آیا راه دیگری وجود ندارد؟ شما علما در بسیاری از مسائل با یکدیگر اختلافِ نظر دارید , فقط در همین یک مسئله همه باهم اتفاق نظر دارید؟! گفتند : بله.
در این هنگام یکی از مشاوران اجازۀ سخن خواست و اظهار داشت:
جناب سلطان! در شهر علامه ای زندگی میکند که چنین طلاقی را باطل میداند، خوب است او را نیز احضار نموده و نظر او را جویا شوید.(منظورِ وی، علامه حلی بود.)

عالمان سنی بر آشفتند و گفتند: آن عالم، رافضی مذهب بوده و رافضیان, افرادی کم عقل و بی خِرَد میباشند و اصلا در شأنِ سلطان نیست که چنین فردی را به حضور بپذیرد.
سلطان گفت: به هر حال دیدن او خالی از فایده نیست و دستور داد علامه حلی را در محضر او احضار نمایند.
وقتی علامه وارد مجلس سلطان محمّد خدابنده شد, علمای مذاهب چهارگانه ی اهل سنت نیز در آن جلسه حاضر بودند.
علامه بدون هیچ ترس و واهمه ای نعلینِ (کفش)
خود را به دست گرفت و خطاب به همۀ حاضران سلام کرد و آنگاه یک راست به سمت سلطان رفت و در کنار او نشست. عالمان سنی رو به سلطان کرده و گفتند :
دیدید؟ ما نگفتیم شیعیان, افرادی سبک سر و بی عقل میباشند؟! سلطان گفت: او عالِم است.
دربارۀ رفتار او از خودش سؤال کنید. آنها به علامه گفتند: چرا به سلطان سجده نکردی و آداب تشریفاتِ حضور را به جا نیاوردی؟ علامه گفت: *رسولِ خدا از هر سلطانی برتر و بالاتر بود و کسی بر او سجده نکرد، بلکه فقط به آن حضرت سلام میکردند* و خدای تعالی نیز فرموده است :

(چون داخل خانه ای شدید به یکدیگر سلام کنید، سلام و درودی که نزد خداوند مبارک و پاک است.)

از سوی دیگر به اتفاق ما و شما، سجده برای غیر خدا حرام است.
پرسیدند: چرا جسارت کردی و کنار سلطان نشستی؟ علامه پاسخ داد: چون جای دیگری برای
نشستن نبود و از طرفی سلطان و غیرسلطان با یکدیگر مساوی اند و این جسارت به محضر سلطان نیست. پرسیدند: چرا کفش های خود را به داخل مجلس آوردی؟ آیا هیچ آدم عاقلی در محضرِ سلطان و چنین مجلسی این گونه رفتار میکند؟علامه گفت: ترسیدم حَنَفی ها کفش هایم را بدزدند همانگونه که ابوحنیفه، نعلینِ رسول اکرم را دزدید. علمای حنفیِ حاضر در آن مجلس برآشفتند و فریاد زدند : چرا دروغ میگویی؟ این تهمت است. *ابوحنیفه کجا و زمان پیامبر کجا؟* ابوحنیفه صد سال پس از پیامبر تازه به دنیا آمد. علامه گفت: ببخشید اشتباه از من بود.
احتمالا شافعی , نعلینِ پیامبر را سرقت کرده است. این بار صدای شافعی ها درآمد که *شافعی در روز مرگِ ابوحنیفه و دویست سال پس از شهادت پیامبر دیده به جهان گشوده است*
علامه گفت: چه میدانم! شاید کار مالِک بوده است. *علمای مالکی هم مثل حنفی ها و شافعی ها و به همان شیوه اعتراض کردند.* علامه گفت:
پس فقط احمد بن حنبل میماند.قطعا سارق احمد بن حَنبل است. حنبلی ها هم برآشفتند و به اعتراض و انکار پرداختند.
*در این لحظه علامه رو به سلطان کرد و گفت : جناب سلطان! ملاحظه کردید که اینان اقرار کردند هیچ یک از رؤسای این مذاهبِ چهارگانۀ اهل سنت در زمان حیات رسول خدا حاضر نبوده اند و حتی صحابۀ آن حضرت را هم ندیده اند...*
سلطان گفت: آیا این حرف صحیح است؟ عالمان سنی گفتند: بله هیچ یک از این چهار نفری (که رئیس مذاهب اهل سنت میباشند), رسول خدا و صحابۀ آن حضرت را درک نکرده اند. *آنگاه علامه گفت : ولی ما شیعیان , پیرو آن آقایی هستیم که به منزلۀ نَفس و جانِ رسول خدا بود و از کودکی در دامان پیامبر پرورش یافت و بارها و بارها از سوی آن حضرت به عنوان وصی و جانشین رسول خدا معرفی شد.*💚
سلطان که متوجه حقانیت مذهب شیعه شده بود
پرسید: نظر شیعه دربارۀ این طلاق چیست؟ علامه پرسدید: آیا جنابعالی طلاق را در سه مجلس و در محضر دو نفرِ عادل , جاری نموده اید؟ سلطان گفت: نه! علامه گفت:
در این صورت طلاق باطل میباشد چون فاقد شرایط صحت است. *آنگاه سلطان محمّد خدابنده به دست علامه شیعه شد و به حاکمان شهرهای تحت فرمانش نامه نوشت که از این پس با نام ائمۀ دوازدهگانه ی شیعه خطبه بخوانند و به نام ائمە ی اطهار , سکه ضرب کنند و نام آنان را بر در و دیوار مساجد و مشاهد مشرفه حک نمایند.🌷*
📚 پیرامون غدیر_دکتر علی هراتیان

#حقانیت_شیعه
#غدیر_خم

💠 @raz_Nahjolbalagheh
🌿در #غدیر_خم، #رسول_خدا فرمود: هرکس من مولای اویم، #علی مولای اوست...
این خبر به گوش حارث‌ بن ‌نعمان فهری رسید و نزد رسول خدا آمد... سپس گفت: #محمّد، از ما خواستی بگوییم: #لا_إله_إلّا_الله و گفتیم؛ سپس از ما خواستی بگوییم: شما فرستاده‌ی #خدا هستی، که علی�رغم میلمان گفتیم؛ ... سپس عموزاده�ات را به پیشوایی گمارده و گفتی: «هر کس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست... آیا این سخن از خودتان است یا از خدا»؟ فرمود: «از جانب خداست»! سه بار آن را تکرار فرمود: پس حارث با خشم برخاست و از آنجا خارج شد درحالی‌که می�گفت: «خدایا، اگر گفته محمّد راست است، از #آسمان سنگی بر ما ببار تا بلایی برای اوّلین و نشان و عبرتی برای آخرین ما باشد...سپس شتر خویش راهی کرده، زانویش را باز کرد و بر آن سوار گشت و چون از ابطح خارج شد، خداوند سنگی از آسمان به‌سوی وی پرتاب نمود که به سرش اصابت نموده و از نشیمنگاهش خارج گشت، بر زمین افتاد و مُرد، و خداوند متعال این آیه را نازل کرد: سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ.
📚تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۷، ص۱۲

🔮
اینستاگرام ما👇
💠بزرگترین کانال سخنان امام علی ونهج البلاغه 👇

💠 @raz_Nahjolbalagheh
🌿در #غدیر_خم، #رسول_خدا فرمود: هرکس من مولای اویم، #علی مولای اوست...
این خبر به گوش حارث‌ بن ‌نعمان فهری رسید و نزد رسول خدا آمد... سپس گفت: #محمّد، از ما خواستی بگوییم: #لا_إله_إلّا_الله و گفتیم؛ سپس از ما خواستی بگوییم: شما فرستاده‌ی #خدا هستی، که علی�رغم میلمان گفتیم؛ ... سپس عموزاده�ات را به پیشوایی گمارده و گفتی: «هر کس من مولای اویم، اینک علی مولای اوست... آیا این سخن از خودتان است یا از خدا»؟ فرمود: «از جانب خداست»! سه بار آن را تکرار فرمود: پس حارث با خشم برخاست و از آنجا خارج شد درحالی‌که می�گفت: «خدایا، اگر گفته محمّد راست است، از #آسمان سنگی بر ما ببار تا بلایی برای اوّلین و نشان و عبرتی برای آخرین ما باشد...سپس شتر خویش راهی کرده، زانویش را باز کرد و بر آن سوار گشت و چون از ابطح خارج شد، خداوند سنگی از آسمان به‌سوی وی پرتاب نمود که به سرش اصابت نموده و از نشیمنگاهش خارج گشت، بر زمین افتاد و مُرد، و خداوند متعال این آیه را نازل کرد: سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ.
📚تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۷، ص۱۲

🔮
اینستاگرام ما👇