راشد انصاری
849 subscribers
237 photos
21 videos
66 files
222 links
خالو راشد
Download Telegram
این مطلب در ماهنامه۱۴۰ گل آقا سال سیزدهم شماره دوم اردی بهشت ۱۳۸۲ با نام مستعار " کوسه جنوب" منتشر شد.☝️
برای خالوراشد:
بزرگه،تو دل من جا نمیشه
میخوام بوسش کنم،اما نمیشه

رفیقان قدر خالو را بدانید
که دیگه مثل اون پیدا نمیشه!
مصطفی علوی_ استهبان
بلعیدنی!
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)

در خیابان دیدنی ها دیدنی ست
گل به هر جایی بروید چیدنی ست

در خیال ِ دخترِ دل تنگ ِ شهر
هر لباسی تنگ تر ! پوشیدنی ست

او به هر کس رایگان دل می دهد
جنس اگر ارزان شود، بخشیدنی ست!

سیرت زیبا به جای خود ، ولی
صورت زیبا فقط بوسیدنی ست!

عشق ِ مجنون در حقیقت عشق بود
عشق هایی این چنین ورزیدنی ست

در هوای گرم بندر ، روزها
بستنی هم واقعا لیسیدنی ست

نزد برخی طبق قانون ِ فلان
ظاهرا مال ِ همه بلعیدنی ست!

عضوها هر یک به کاری می خورد
بعضی از اعضا فقط مالیدنی ست!(۱)

هر کسی جز این نظر دارد، یقین
استخوانش با لگد کوبیدنی ست!

آن که سازش را مخالف می زند
نسخه اش بی گفت و گو پیچیدنی ست

حرف ِ ناسنجیده کمتر می زنیم
حرف های ما همه سنجیدنی ست

ما نمی گوییم هرگز طنز تلخ
طنزهای ما فقط خندیدنی ست....
پی نوشت:
۱_ جاهای مالیدنی مثل گوش و گردن!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
توضیح واضحات:
چند صباحی است در روزنامه ندای هرمزگان ستون ثابتی منتشر می شود تحت عنوان « طنز جهان » .
این ستون به همراه ستون های ثابت طنزی که این سه چهار ساله ی اخیر به ستون های قبلی اضافه شده اند ، مانند: "طنز روز"، "خالو بندی"، " راپرت های خالوراشد"، " طنزهای انثاری"، "افاضات فیل عینکی » و ... ( که همگی از نوشته های صاحب این قلم است ) ، یکی از پر طرفدارترین ستون های روزنامه است . البته به اضافه ی ستون" کلپک سلام" که دوست و همکارم آقای کاظم گلخنی می نویسد.
در ستون طنز جهان، هر هفته شاهد انتشار بهترین و قوی ترین طنزها از طنز پردازان جهان هستیم . آثار طنز پردازان نسل گذشته همچون : دنی دیدروی فرانسوی و لارنس استرن انگلیسی و مارک تواین آمریکایی و بوکاچیوی ایتالیایی تا آنتوان چخوف و گوگول روسی، جورج اورول ِ انگلیسی ِ هندی تبار ،جیووانی(جووانی) گوارسکی ِ ایتالیایی، سروانتس اسپانیایی،یاروسلاو هاشک اهل جمهوری چک، تا طنز پردازان امروزی تری همچون: دیوید سداریس ، آرت بوخوالد و جان کندی تول آمریکایی تا مظفرایزگوی ترک و استیو تولتز استرالیایی و ....
این ستون ، هدف اصلی اش معرفی بزرگان طنز جهان و آشنایی بیشتر خوانندگان به ویژه نسل جوان با آثار درخشان طنز به اصطلاح خارجی است . داستان طنز ، داستانک طنز، نثر طنز ، نمایش نامه طنز و شعر طنز از سراسر جهان در این ستون منتشر می شود .
مجموعه آثار منتشر شده در ستون مزبور حاصل سال ها مطالعه ی ده ها و صدها مجله تخصصی طنز، سالنامه ها و ماهنامه های طنز و همچنین کتاب های چاپ شده ی طنز است که راقم این سطور گرد آورده است و هر هفته تقدیم خوانندگان عزیز می شود...با این توضیح که تعدادی از رمان ها و داستان های کوتاه و بلندی هستند که به دلیل عدم در اختیار داشتن فضای کافی نمی شود همه را به صورت کامل در روزنامه منتشر کرد؛ (منطقی هم نیست). به همین دلیل به فصلی یا بخشی از کتاب های مزبور اکتفا کردیم. ضمن آن که سعی شده است پاراگراف ها و فصل های انتخابی به گونه ای باشد که خواننده گیج نشود و در پایان با تعجب نگوید:" چی شد؟!". ضمن این که در این گونه موارد مخاطب بی شک اگر از داستانی خوشش آمده باشد، به دنبال ادامه ی آن و در نتیجه خرید کتاب یاد شده خواهد رفت. پس این کار ما،هم به نوعی تبلیغ برای ناشر! خواهد بود و همچنین ترویج فرهنگ کتاب و کتاب خوانی است.(البته خدا را شکر پس از یکی دوسال که مجددا صفحه ی طنز " بادم جان" شروع به کار کرد، ستون طنزجهان هم از مهر ماه سال ۹۸ به صفحه تبدیل شد.). یعنی از همین امروز. مبارک است.پس این که می گویند:" از این ستون به اون ستون فرج است"، بی خود و بی راه نگفته اند!
البته بنده هم می توانستم به جای این کارها، بروم دنبال کار ِ نان و آب داری و مثل همشهری های عزیزم مغازه ای را اجاره کرده (خرید که در توانم نیست!)و پول دربیاورم! یا کارمند اداره ای شوم.(حالا نمی گویم رییسی، مدیرکلی، و...!)ولی چه کنم که مرض طنز دارم و عشق به ادبیات.
راشدانصاری(خالوراشد)
تک بیت

شوخی ِ یک کاندیدای عصبانی با حافظ!
سروده: راشدانصاری

"پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت"
بی پدر باشم اگر مجلس شورا نروم!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
زندگی در شهر و مشکلات شهر نشینی
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)

« مشهدی مریم» زن صاف و ساده ی روستایی، همچون سایر همولایتی های ما بنا به دلایلی مجبور به ترک آبادی شد و پس از حدود چهاردهه زندگی در دامان طبیعت وارد قفسی به نام « شهر» شد. شاید یکی از دلایل مهاجرتش حاجی ابراهیم همسرش بود که طاقت دوری او را نداشت و زندگی مجردی برایش سخت بود. از طرفی حاجی ابراهیم هم نمی توانست مثلا هر ماه مغازه را تعطیل کند و برود روستا.
این بانوی خوش قلب روستایی ،خوشبختانه بعد از مدت کوتاهی، علایمی را مشاهده کرد که پس از سال ها خبر از بچه دار شدنش می داد. و اگر چه ظاهرا زندگی در شهر برایش خوش یمن بود، اما مشکلی که داشت این بود که فارسی بلد نبود. یعنی کمی بلد بود اما موقع صحبت کردن با گویش محلی قاتی می کرد. گویش محلی ما هم که از زبان چینی و آلمانی پیچیده تر است. من و همسرم هر وقت می خواهیم جلو بچه ها و حتی مهمان های غریبه! رمزی صحبت کنیم تا متوجه نشوند، به قول معروف می زنیم کانال دو. بیشتر از واژه های قدیمی و فراموش شده ی روستا استفاده می کنیم، نه از این نوع گویشی صحبت کردن های نسل امروز که تقریبا نیمه فارسی است. گویش ما بسیار شیرین است اما عمرا اگر کسی به جز خودمان متوجه شود. (البته خودمان نیز گاهی اوقات به دیکشنری زنده ، یعنی مادربزرگ مراجعه می کنیم!)
پس از گذشت حدود یک سال فرزند مشهدی مریم به سلامتی متولد شد. یک ماهی که گذشت «هلنا» خانم، متاسفانه کمی ناخوش احوال شد. ( هلنا ، نام فرزند مشهدی مریم است.) خودش که البته می گوید این اسم را دوست ندارم چون می خواستم نام مادرم شاه جهان برایش انتخاب کنم.
طفل معصوم شدید دچار شکم روش (اسهال) شده بود. در گویش ما به این نوع بیماری می گویند:« اَشکم بُردو» ، یا مثلا روم به دیوار: « اَدور اُشتو...». ترجمه ی ظاهری:« شکم بُرده»، «بیرون رفتن».
یک روز مشهدی مریم نوزادش را به قصد مداوا کردن می بَرد بیمارستان. در آن جا دکتر می پرسد:« خانم، بچه ی شما مشکل اش چیه؟.» مشهدی مریم در جواب می گوید:« آقای دکتر، بچه م دو سه روزه که شکمش بُرده!». دکتر درست متوجه نمی شود و می گوید:« واضح تر بگو ببینم چی شده؟.»
_ یعنی بچه م خیلی می ره بیرون!
دکتر با تعجب:
_ بچه ی یک ماهه چه طور می ره بیرون؟
_ نه، منظورم این بود که خیلی در می ره!
_ این که بدتر شد مادر! از دست چه کسی در می ره؟!
در این لحظه مشهدی مریم می داند که فایده ای ندارد، پیش خودش می گوید باید به صورت عملی بیماریِ فرزندم را به دکتر نشان دهم. به همین دلیل شروع می کند به باز کردن طناب دور قنداق نوزاد.
قبل اش باید عرض کنم که طناب دور قنداق در روستای ما حدود ۱۰ الی ۱۲ متر است. نمی دانم چرا بچه های زبان بسته را این قدر محکم و با آن همه طناب ، لای پارچه های زیاد! طناب پیچ اش می کنند. مادرم می گفت:« با این کار، پای بچه پرانتزی نمی شه و بچه قد می کشه و...همچنین باید از بدو تولدش زندانی بشه تا در آینده قدر آزادی رو بدونه!».
مشهدی مریم از بیمارستان که برگشته بود، این ماجرا را با آب و تاب فراوان تعریف می کرد. بی چاره خودش خنده اش گرفته بود...
ادامه ی ماجرا را بشنویم و البته ما کماکان نقش مترجم بازی می کنیم با کمی پیاز داغ اضافه مثل اکثر مترجمان.
_ اول که به دکتر گفتم بچه م خیلی می ره بیرون نزدیک بود از تعجب شاخ در بیاره. گفت لا اله الا الله ! امکان نداره نوزاد یک ماهه از خونه بره بیرون! بعد که دیدم متوجه نمی شه می خواستم قنداقش رو باز کنم ولی دست تنها نمی شد. خودم با یکی از مریض ها بچه رو مثل قرقره دو طرفشو گرفتیم و یه پرستار هم سرِ طناب گرفت و ما بچه رو می چرخوندیم ، پرستاره هم طناب از بین دست و پای چند تا مریض رد کرد و از اتاق خارج شد تا قنداق کاملا باز بشه . باز که شد مثل شاگردهای اتوبوس داد زدم، خبببب خب....همه نگام کردن ولی نمی دونم چرا می خندیدن!
بچه م که از لای اون همه پارچه و...پیداش شد ،دکتر با نگاه کردن به قنداق باز شده و کثیف بلافاصله متوجه شد بچه به قول شهری ها اسهال داره! چون بوی بدی توی اتاق پیچید، دکترگفت:« سریع ببندش خانم!». مجددا به اتفاق خانمی که همراه یک بیمار بود، به صورت وارونه کمی بچه رو چرخوندیم و شروع کردم به پیچیدن طناب به دور هلنا. در حین پیچیدن داد زدم:« حالا بیا، بیا بیا....» تا اون پرستاره که سر طناب دستش بود ، بالاخره اومد داخل...و قضیه ختم به خیر شد.
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
توضیح واضحات :
پس از حدود ۱۷ سال انتشار ِ بی وقفه ی صفحه ی طنز " بادم جان"، متاسفانه حدود یکی دو سالی صفحه ی یادشده تعطیل شد که الحمدالله چشم شیطان کور از هفته ی گذشته مجددا به دستور مدیرمسوول ، این صفحه افتتاح شد. نمی دانید در این مدت تعطیلی چه بر ماگذشت. شبی نبود که خواب صفحه ی طنز را نبینم. شبی نبود که خواب ِ خیل عظیم نویسندگان طنزپرداز جهان و کشور را نبینم که می گویند پس مطلب ما کی منتشر می شود؟!. شبی نبود که.... البته اگر چه در غیاب صفحه ی بادم جان ، بنده هر روز ستون طنز می نوشتم و از این به بعد نیز می نویسم اما خودمانیم صفحه چیز دیگری است. درست به این می ماند که راننده ی شخصی ِ کسی (مدیری)، پس از مدتی خود صاحب ِ خودرویی شده باشد!
به هر حال آغاز به کار صفحه ی طنز "بادم جان" را به خودم و شما خوانندگان عزیز و آحاد ملت ادب دوست ایران تبریک عرض می کنم!
راشدانصاری(خالوراشد)
گاوصندوق ِ بیت المال!
سروده ی: راشدانصاری(خالوراشد)

اَلا ای صاحبان ِ میز و پست و غیره و ذالک...
که رفتستید ! آن بالای بالاها
اگر چه فاصله زاین جا و آن جا که شما هستید
بسیار است،
ولیکن دستتان خواندیم!
چه شد آن عهدهایی را که بستستید!؟
مگر ترمز بُریدستید؟!
****
الهی من به قربان ِ سواری های رنگ ِ نوک مدادی تان
خدا افزون کند هر لحظه شادی تان
شما که روز و شب هی برج می سازید
به پشت توسن ِ اقبال تان لم داده، می گازید
به گاوصندوق ِ بیت المال می نازید
و توی ناز و نعمت ژرف می غرقید!
چرا قشر ِ ضعیفان را نمی درکید؟!
****
" من این جا بس دلم تنگ است"
و ایضا کله ام منگ است!
خودم هم خوب می دانم
که حرف حق
جوابش پاره آجر
یا که اُردنگ است!
و یا یک قلوه ی سنگ است!

#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
در شماره ۱۷۶ هفته نامه طنزپارسی،مورخ ۱ آبان ۱۳۷۹ منتشر شد.☝️
ده دقیقه با خالوراشد در رادیو ایران، همراه با صابرقدیمی عزیز☝️
Forwarded from خالوراشد
6.pdf
777.3 KB
6.pdf
تشخیص بد!
در راستای این که این روزها هیچ چیز و هیچ کس سر ِ جای خودش نیست...

سروده ی: راشدانصاری(خالوراشد)

تمام ِ گفته هایم بی اثر بود
گمانم طفلکی از بیخ کر بود

سخن از عشق می گفتم ولی او،
حواسش کاملا جای دگر بود

بلندش کردم و رفتیم در باغ
در آن جا نیز در فکر تبر بود

سپس یک شاخه گل دادم به دستش
دلم بسیار دنبال خطر بود!

هوا هم نم نمک تاریک می شد
و شب انگار فکر دردسر بود

کمی خواندیم یاسین زیر گوشش
همان که سابقا مخصوص خر بود!

پس از یک جستجو در عمق موضوع
که باب ِ میل من از هر نظر بود ،

مشخص شد طرف با عرض پوزش،
به جای ماده آهو شیر ِ نر بود!!

تعجب مى كنم از اين كه خالو
چرا از اين تفاوت بى خبر بود!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
تظاهرات اصلاح طلبان در عمان_ جراید

نوشته ی: راشدانصاری

پس از ملاحظه ی تیتر فوق الذکر فکر کردیم آقایان: " ک..." ، " م _ م"، "خاتمی" و... بلند شده اند و رفته اند در کشور عمان تظاهرات کرده اند! که گفتیم آخر این چه کاری است. مگر در کشور خودمان جا قحطی بود که این ها رفته اند در بلاد عرب تظاهرات کرده اند؟! عجیب است،خودمان کشوری به این خوبی داریم که به لحاظ دموکراسی و آزادی های مدنی نه تنها در منطقه که در جهان زبانزد خاص و عام است ، آن وقت عمان؟!
البته می دانید که منظور از تظاهرات در کشور خودمان، همان راهپیمایی ِ بی سر و صدا و مسالمت آمیز است که طبق قانون ، وزارت کشور هم برای صدور مجوز آن به هر طیفی که دوست دارد، هیچ مشکلی ندارد. فقط کافی است شما تقاضای تان را بنویسید و....
بعد که دو سطر دیگر از خبر یادشده را مطالعه کردیم، متوجه شدیم این موضوع مربوط به خود ِ عمانی هاست و از آن جایی که ما در مسایل داخلی ِ هیچ کشوری (حتی کشور خودمان!) دخالت نمی کنیم، گفتیم به ما چه ارتباطی دارد. آن قدر تطاهرات بکنند تا تظاهرات دانشان پاره شود!
اما بالاخره از آن جایی که انسان جایزالخطاست، این شد که کم کم فضولی مان گل کرد و ادامه خبر را دیدیم که به نقل از "ایلنا" آمده است:"نیروهای امنیتی بلافاصله تظاهرکنندگان را محاصره و ۲۲ مرد و هفت زن را بازداشت کردند..." . این جا بود که دیگر طاقت نیاوردیم و دل مان به حال دولت عمان سوخت! می فرمایید چرا دولت؟ عرض می کنیم...پیش خودمان گفتیم عمان که کهریزک ندارد، آن وقت می خواهند با این ۲۲ مرد و به ویژه آن ۷ زن عزیز چه کار کنند؟! فقط در همین حد دل مان سوخت...
ولی از طرفی دیگر بلافاصله دل مان خنک شد....چرا؟ عرض می کنیم...! گفتیم:"این که عمان کهریزک ندارد ، نشان از عقب ماندگی آن هاست!( همه جا تهران ما نمی شود که همه نوع امکانات به وفور یافت می شود!). فقط در همین حد خنک شدیم...یعنی همان جای قبلی مان که سوخته بود (دل را عرض کردیم ، فکر بد نکنید!) به خاطر این برتری بر دیگران خنک شد..."
اما در ادامه که جرات پیدا کردیم در مسایل داخلی ِ عمان دخالت کنیم، متن خبر را تا آخر خواندیم، دیدیم نوشته است:" فعالان افزودند، تظاهرکنندگان به دنبال آزادی زندانیان ، ایجاد فرصت های شغلی و تسریع در اصلاحات هستند. تظاهرکنندگان همچنین خواستار اصلاحاتی شدند که پادشاه این کشور وعده ی اجرای آن ها را داده بود."
گفتیم: " عجب! این موضوع (مسایل داخلی عمان) چقدر شبیه اتفاقاتی است که در برخی کشورهای همسایه عمان رخ داده است."
توضیح:
ای عمان! ما هر کاری کردیم که در مسایل داخلی ِ تو دخالت نکنیم ، دیدیم نمی شود ، چون خودت ظاهرا دوست داری!فلذا برای این کارمان هم مدرک و دلیل داریم...
چرا آمریکای جنایتکار از آن ور دنیا می آید و در مسایل داخلی ِ این ور دنیا(که سوریه ، بحرین، افغانستان، لبنان، عراق و...باشد،در حالی که این عزیزان در چندقدمی ما قرار دارند) ، دخالت می کند! آن وقت ما نکنیم؟( دخالت را عرض کردیم).
فرهنگ لغات:
اصلاحات: این واژه بسیار قدیمی و تاریخ گذشته است که در گذشته های خیلی دور در برخی کشورها رایج بود.( که این طور...گفتیم چقدر به گوش مان آشناست) و اصلاح طلب نیز به گروهی آدم بی کار گفته می شد که اصولا دوست داشتند همه چیز را از ریشه اصلاح کنند. به عنوان مثال این گروه محاسن خود را هر روز صبح به طرز مشکوکی از ریشه به اصطلاح شش تیغه می زدند. (آن هم در بلاد اسلامی!). این گروه همچنین قصد کارهای دیگری هم داشتند که خوشبختانه با هوشیاری برادران ِ همان کشورها! شناسایی و برخی از آنان سرپایی ارشاد و یا اصلاح شدند و الباقی نیز بلافاصله به آغوش اسلام بازگشتند....
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
اساتید یا استادان یا...؟!
نوشته ی: راشدانصاری

دوستی پرسید:" استاد، الان اساتید درست است، یا استادان یا استادها؟". عرض کردم:" هیچ کدام. چون هنوز بنده به درجه ی استادی نرسیده ام!".
لبخندی زد و مجددا پرسید:" راستی اینجانب را هم مدتی است به این صورت (این جانب) می نویسند، درست است؟". گفتم:" بله. این که چیزی نیست ،سال هاست که جنابعالی را هم زده اند و از وسط نصف کرده اند ولی خودت خبر نداری!". رنگش پرید و گفت:" چطوری؟". گفتم:" این طوری(جناب ِ عالی!)
لبخندی زد و دیگر چیزی نگفت.
این بار بنده پرسیدم:" آیا شما می دانستید اساسا هم از اساس اشتباه بوده است؟!". گفت:" خیر".
گفتم:" حالا این ها همه یک طرف و به ما مربوط نمی شود. حتی نامگذاری های عجیب و غریب هم به فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی مربوط می شود، اما برخی چهره های مطرح ادبیات جهان چرا مدام نام شان تغییر می کند؟!". گفت:" مثلا؟". عرض کردم:" به عنوان مثال( جووانی گوارسکی)، که بنده سال ها فکر می کردم این طنزنویس ایتالیایی ، اسم شریف شان (جووانی گوارشکی) است! و در همه ی آثاری که از نامبرده به فارسی ترجمه می شد نیز با همین نام یعنی جووانی گوارشکی بود. اما نمی دانم چرا پس از مدتی شد(جیووانی گوارشکی). حالا یا خود ِ ایشان نام کوچک شان را تغییر داده بودند یا مترجمان ایرانی. ولی باز هم چند سالی که گذشت همین آقای جیووانی گوارشکی تبدیل شد به جووانی گوارسکی!(یعنی این بار نام و نام خانوادگی اش را تغییر دادند!) طفلک اگر الان زنده بود و آثار ترجمه شده اش به فارسی را می خواند، گیج می شد و نمی دانست واقعا کدام یک خودش است!".
در ادامه گفتم:" یا همین طنزنویس روس آقای(میخاییل زوشنکو)، دقیقا در برخی کتاب ها نوشته اند( میخاییل زوشچنکو) و جاهای دیگری هم دیده ام که نوشته اند(میشاییل زوشنکو). و خیلی های دیگر که در حال حاضر حضور ذهن ندارم.
دوستم گفت:" استاد، درست می فرمایید. خود ‌ِ من هم مدت ها فکر می کردم فرانتس کافکا درست است، ولی دیدم که اشتباه می کردم( فرانتز کافکا) درسته. اما این یکی را نمی دانم..."
گفتم:" کدام یکی؟" گفت:" از عده ای شنیده ام که می گویند(مارک توآن) و از عده ی دیگری شنیده ام که به این طنزپرداز بزرگ آمریکا می گویند( مارک تو این)! حالا مانده ام ببینم واقعا مارک تو آن درست است ، یا مارک تو این؟!".
گفتم:" نگران نباش رفیق، سال ها بعد مشخص خواهد شد مارک توی کدوم درسته !، تواین یا تو آن و شاید هم تو اون!"
دوستم از ته دل خندید و گفت:" آخرین سئوالم را می پرسم و زحمت کم می کنم." گفتم:" بپرس که کار دارم...". گفت:" استاد، حالا اینا همه اش خارجی بودن ولی بین خودمون باشه مرحوم مهرداد اوستای خودمون ، فامیلیش دقیق چی بود؟". طوری اوستا را تلفظ کرد که مثلا: اوسای نجار یا اوسا بناست!عرض کردم:" اوستا،اَ وِ ستا درسته!".
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
همسایه آزار
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)

مدتی همسایه با "مَش باقر"م
زار و حیران و پریشان خاطرم

می‌پرم از خواب خوش در نیمه شب
با صدای سیفونِ آن بی ادب!

از صدای رادیو تا آسمان
هیچ ذی روحی نباشد در امان

می‌زند هر گوشه میخ و تیشه را
نعره‌هایش می‌شکانَد شیشه را

نذر دارد کل یک ماهِ صفر
نوحه می‌خواند برای صد نفر

از صداهایی که می‌دانید چیست
هر شب جمعه به چشمم خواب نیست!

همزمان با این تکان های شدید
می شود یک تار موی من سپید!

همسری دارد که در پر روگری
می کند با سنگ پا هم همسری

استراق سمع با كُد مى كند
مرغ او بى وقفه قدقد مى كند

قرض می گیرد همیشه از زنم
کاسه بشقاب و ظروف نشکنم

فلفل و ادویه و قند و شکر
می بَرد از ما بدون دردسر

بچه ای دارد که نامش اکبر است
عاشق مرغ و خروس و کفتر است

می رود هر لحظه روی پشت بام
از طلوع صبح تا هنگام شام

جیغ و دادش کرده من را گیج و ویج
می پرانَد سوی کفترها هویج

از صدای پای او لرزد تنم
گوییا کوبد لگد بر گردنم

کرده واحد را زمین فوتبال
لیگ راه انداخته در کل سال

مى پرد خواب از سر من روز ها
از صدای دَرق دَرق ِ .....ها!!

یارب این قاطر نصیب کس نکن
مثل " مش باقر " نصیب کس نکن

این چنین همسایه‌‌ اصلِ چالش است
بدتر از هر طالبان و داعش است

بارالها خود به فریادم برس
چون نباشد غیر تو فریادرس!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
خبرگزاری کلاغ پِرس!

قبلا که هنوز موبایل و پیامک و واتس اپ و تلگرام و اینستا و...وجود نداشت، زحمات اطلاع رسانی در روستای ما به جای همه ی این ها بر دوش گل بانو خانم بود و صدالبته کماکان نیز هست!البته ناگفته نماند هنوز هم با احترامی که به خبرگزاری ها و فضای مجازی قایلیم ، باز هم خبرهای " کلاغ پرس"ما! به مدیریت گل بانو خانم دقیق تر و موثق تر مثلا از آسوشیتدپرس است! ضمن این که به دلیل یک کلاغ چهل کلاغ کردن های برخی خبرهای گل بانو خانم توسط اهالی در روستا، نام کلاغ پرس را برای این خبرگزاری انتخاب کرده ایم؛ نه خود ِ گل بانو!
این خانم ، دختر ماه جهان خانم خدابیامرز است که او نیز در زمان حیات خود یک تنه کار ِ چندین و چند خبرگزاری را انجام می داد. حتی در قدیم که روستای ما هنوز برق دار نشده بود و خبری از تلویزیون و فاکس و مخابرات و تلفن ثابت نبود، امید ِ کل اهالی پس از رادیوی فکسنی پدربزرگم ؛به خدابیامرز ماه جهان بود! و حتی گاهی اوقات که رادیو باطری تمام کرده بود یا به اصطلاح باطری اش می سوخت، امید اول ِ اهالی در امر خبر و خبر رسانی، ماه جهان بود. روحش شاد.
الان هم خدا حفظ اش کند گل بانو خانم ، به قول خودش با توجه به گسترش فضای مجازی و... ؛ باید کاری کند که از قافله ی تکنولوژی عقب نماند. توجه داشته باشیم که وی بی هیچ چشم داشتی و بدون دریافت حقوق و مزایا شبانه روز مشغول کار است. هر روز صبح زود، صبحانه می خورد، شال و کلاه می کند و همچون کارمندی مسوولیت پذیر می رود سر ِ کار. ساعات کاری گل بانو خانم نیز وقت اداری ندارد، بلکه ۲۴ ساعته در خانه های مردم می نشیند، قلیان می کشد ، حرف می زند و گزارش تهیه می کند!
تا این لحظه هم حتی یک بار از طرف هیچ اداره یا ارگانی تجلیل نشده است!
اگر چه دیگر مثل سابق فعال نیست اما کماکان علاوه بر رساندن خبرهای دست اول به اهالی محل، برخی مواقع کار ِ پخش زنده ی تلویزیون را نیز انجام می دهد. یعنی بارها اتفاق افتاده است که حتی قبل از رسیدن ِ خود ِپیامک، (به دلیل عدم آنتن دهی همراه اول در روستای ما!) خبری را به همسایه ها و دوستان و آشنایان رسانده است. یعنی سرعت عمل در امر خطیر اطلاع رسانی تا این حد، باریکلا دارد.
شاید باور نکنید ولی ما گاهی اوقات قبل از وقوع حادثه ای ، اول خبرش را از زبان گل بانو می شنویم و بعد آن حادثه رخ می دهد. وقتی هم اهالی در این گونه موارد از تعجب شاخ در می آورند و قضیه را از گل بانو می پرسند، می گوید:" دیشب خواب دیده بودم!". من یکی که باور نمی کنم. مگر می شود مثلا امروز ظهر ماشین یکی از همولایتی ها چپ کرده باشد، اما خبرش را شب گذشته یا صبح زود و ساعت ها قبل از وقوع حادثه پخش شده باشد؟! امکان ندارد مگر این که گل بانو با راننده ی مزبور یا مسافران بخت برگشته ی خودرو همدست باشد! به این صورت که راننده قبل از چپ کردن ِ ماشینش برای این که اهالی به موثق بودن خبرهای گل بانو و حتی غیب گویی های نامبرده ایمان بیاورند، به این خبرگزاری محلی اطلاع داده باشد و به عنوان مثال تماس بگیرد و بگوید:" گل بانوخانم، حواست باشد به امید خدا فردا حوالی ساعت ۱۲ ظهر ماشینم را چپ می کنم و...."
به هر حال اگر کشور انگلستان " بی بی سی" دارد، جمهوری چک رادیوفردا دارد، روسیه " ایتارتاس" دارد، قطر شبکه ی " الجزیره" دارد، آمریکا " سی ان ان" و " voa" و " آسوشیتدپرس"دارد؛ روستای ما هم خدا را شکر" کلاغ پرس"به مدیریت گل بانوخانم دارد!
این بانوی خستگی ناپذیر همواره در همه ی زمینه ها خبرهای دست اول دارد. خبرهای فرهنگی، ورزشی، حوادثی، سیاسی و....
(البته بین خودمان باشد، شنیده ایم در همه ی محله های روستا و در بین تمامی ِ فامیل ها، خبرنگار افتخاری دارد. بیشتر هم خبرنگارهایش را از بین بیوه زن ها و پیرزن ها ، دختران ترشیده و مردهای بی کار روستا انتخاب می کند.)
کافی است از گل بانو بپرسی در این ماه در روستا کدام زوج جوانی قرار است از هم جدا شوند؟ بلافاصله مسلسل وار اسامی را می گوید. به ویژه این روزها که آمار طلاق بیشتر از ازدواج شده است!
و یا کافی است صبح زود گل بانو را سر فلکه ی روستا کنار ماشین ِ ماهی فروش یا دست فروشان دوره گرد ببینی، بلافاصله می پرسد:" مادر خانمت خوب شد؟". در پاسخ می گویید:" مادر زن من که طوریش نیست، سعی و سالم است". خنده ای می کند و در جواب می گوید:" عجب! داماد هم دامادهای قدیم! بابا جان مادرخانمت دیشب در بیمارستان شهید محمدی بستری شده و قلبش را فنر زدن!". جالب است که در این هنگام با همسرت نگاهی از سر تعجب رد و بدل می کنید ، و فوری با بندر تماس می گیرید و متوجه می شوید؛ خبر درست بوده و مو لای درزش نمی رود!
در پاره ای اوقات فکر می کنید خبر خیلی خیلی جدیدی را شنیده ای ، مثلا ساعتی قبل خبر رسیده که حاجی محمد پس از ۱۵ سال صاحب فرزندی شده است. خوشحال می شوی و برای شنیدن چند و چون قضیه به گل بانو می گویید:"
شنیدی حاجی محمد صاحب فرزندی شده است؟!". در جا آه جگر سوزی می کشد و اظهار می دارد:" کجای کاری خالو، فرزندش پسری خوشگل و تپل مپل بود که می گن وزنش در لحظه ی تولد حدود ۴ کیلو بوده اما طفلکی چند دقیقه بعد از تولدش مُرده و تو آدم از همه جا بی خبر حالا خبر تولدش رو شنیدی؟!".
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
طنز تلخ تحریم!
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)

شما ای ساکنان ِ قاره های مختلف
آیا خبر دارید
این جا
کشوری در قاره ای دیگر
وجود خارجی دارد؟
ندارد!
کسی از درد می پیچد به خود آیا...؟
لبی وا می شود از خنده ای گه گاه؟
در این خاکی که شیرانش درون بیشه ها همواره بیدارند
و از خواری و خفت سخت بیزارند
روا باشد جوانانش
گرسنه،
بی کس و بی کار و سرگردان...؟
(شعاری شد کمی شعرم
ولی خواننده ی دانا،
در این دوران وانفسا
شرایط را حسابی درک خواهد کرد!)
شما که ادعا دارید انسانید و
تقریبا نه حیوانید
در این دنیا فقط یک چند مهمانید
کمی شرم و حیا خوب است!
گناه و جرم مردم چیست؟
که اینسان نفت مان تحریم و
گاز و برق مان تحریم
هوا تحریم
غذا تحریم
نفس تحریم
عدس تحریم!
و حتی قرص و آمپول و اخیرا هم
محبت، مهر،
عشق و حال مان تحریم ....
قباحت دارد آقایان
شما ای حاکمان ظالم دنیا
که هم بی درد و هم سیرید
چرا جای خدا تصمیم می گیرید...!؟
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆