از سری کارگاه های آموزش طنز بنده در سطح کشور.
استان کهگیلویه و بویر احمد. گچساران و یاسوج☝️
استان کهگیلویه و بویر احمد. گچساران و یاسوج☝️
نقیضه ی اشتراکی
سروده:راشدانصاری(خالوراشد)
شاعـران را خمار می بینـــم
غـالبا بی بخــار می بینـــم!
عـده ای را غـلام قـدرت و پول
مایه ی ننـگ و عـار می بینــم
صبح بیــدار می شوم ،خـود را
به تنــاقض دچار می بینــــم
صـــورتم را که بارها شستــم
بعـد از آن تار تار می بینــــم
یک طرف کاسه های شیر و عســل
یک طـرف زهر مار می بینــــم
"گردش روزگار بر عکـس اسـت"
شـب چله بهار می بینــــم
عینـکم را که می زنــم بدتـــر
ویولون را سـه تار می بینـــم!
هر چه راننــده منتظر در صــف
عابران را سـوار می بینــــم
شــهر تهـران پر اســت از روباه
شیرها را شکار می بینــــم!(۱)
مغـزها را به سوی کــشورمان
جملگی رهسپار می بینــــم!
"تو به سیمای شخص می نگــری"
بنده از ماهواره می بینـــــم!
(نیســت اشکال قافـیه، این را
نوعی از اختیار می بینـــــم!)
هر مدیری که دزد و بد ذات است
از سمت بر کنار می بینــــــم
این یکی مجرم است و آزاد اســت
آن یکی در فرار می بینـــــم
ناخودآگاه پشت هر حرفــــــی
نقشی از سی هزار می بینم (۲)
خــیل دلدادگان مجلـــس را
گرم حرف و شعار می بینـــم
عده ای با طلسم و اسـطرلاب
وارد کار و زار می بینــــم
حکم رد و قبول در دســــت ٍ
چهره ای ماندگار می بینــم!
روز بعد از زمان قانــــونی
لشکری تار و مار می بینــم
بهر احقاق حق مــــحرومان
همه را استوار می بینـــم!
جمعیت را کنار هر صنــدوق
خارج از انتظار می بینــــم
بیــن لار و گراش و اطرافـــش
همـدلی برقرار می بینـــــم
خودمان را مرفه و خوشــبخت
در پی کسب و کار می بینــم
دیگـران را اســـیر اندوه و
محنت روزگار می بینــــم
با صفاها! کجاست سعی شما؟
چشم ما فرش پای رای شـما!
پی نوشت:
با همکاری فخرالدین زارعی عزیز.
۱_اشاره ای هم شده است به دام افتادن چند قلاده شیر و روباه! در سطح شهر تهران.
۲_سی هزار میلیارد ریال اختلاس قدیمی!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
سروده:راشدانصاری(خالوراشد)
شاعـران را خمار می بینـــم
غـالبا بی بخــار می بینـــم!
عـده ای را غـلام قـدرت و پول
مایه ی ننـگ و عـار می بینــم
صبح بیــدار می شوم ،خـود را
به تنــاقض دچار می بینــــم
صـــورتم را که بارها شستــم
بعـد از آن تار تار می بینــــم
یک طرف کاسه های شیر و عســل
یک طـرف زهر مار می بینــــم
"گردش روزگار بر عکـس اسـت"
شـب چله بهار می بینــــم
عینـکم را که می زنــم بدتـــر
ویولون را سـه تار می بینـــم!
هر چه راننــده منتظر در صــف
عابران را سـوار می بینــــم
شــهر تهـران پر اســت از روباه
شیرها را شکار می بینــــم!(۱)
مغـزها را به سوی کــشورمان
جملگی رهسپار می بینــــم!
"تو به سیمای شخص می نگــری"
بنده از ماهواره می بینـــــم!
(نیســت اشکال قافـیه، این را
نوعی از اختیار می بینـــــم!)
هر مدیری که دزد و بد ذات است
از سمت بر کنار می بینــــــم
این یکی مجرم است و آزاد اســت
آن یکی در فرار می بینـــــم
ناخودآگاه پشت هر حرفــــــی
نقشی از سی هزار می بینم (۲)
خــیل دلدادگان مجلـــس را
گرم حرف و شعار می بینـــم
عده ای با طلسم و اسـطرلاب
وارد کار و زار می بینــــم
حکم رد و قبول در دســــت ٍ
چهره ای ماندگار می بینــم!
روز بعد از زمان قانــــونی
لشکری تار و مار می بینــم
بهر احقاق حق مــــحرومان
همه را استوار می بینـــم!
جمعیت را کنار هر صنــدوق
خارج از انتظار می بینــــم
بیــن لار و گراش و اطرافـــش
همـدلی برقرار می بینـــــم
خودمان را مرفه و خوشــبخت
در پی کسب و کار می بینــم
دیگـران را اســـیر اندوه و
محنت روزگار می بینــــم
با صفاها! کجاست سعی شما؟
چشم ما فرش پای رای شـما!
پی نوشت:
با همکاری فخرالدین زارعی عزیز.
۱_اشاره ای هم شده است به دام افتادن چند قلاده شیر و روباه! در سطح شهر تهران.
۲_سی هزار میلیارد ریال اختلاس قدیمی!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
شعر طنز" ایهالناس به من رای دهید" بنده.
خواننده هنرمند جوان و خوش ذوق هرمزگانی، امیرحسین زحمت کش
خواننده هنرمند جوان و خوش ذوق هرمزگانی، امیرحسین زحمت کش
برگزاری کارگاه شعر و نثر طنز در استان ایلام به مدت دو روز.
از سری کارگاه های آموزش بنده در سطح کشور...
از سری کارگاه های آموزش بنده در سطح کشور...
می بردند...
سروده ی: راشدانصاری
شاعران را که به پابوس حسن می بردند
شیک و آراسته با تیپ خفن می بردند
" ساکنان ِ حرم ِ ستر و عفاف ملکوت"
همه را نصف شبی داخل "وَن" می بردند
یک نفر را که سرش گیج و کمی سرخوش بود
با نوای ِ تَتتن تن تَتتن می بردند!
دوش دیدم که ملایک دو سه پیمانه زده
جنس آلوده ی چین سوی وطن می بردند
کار وارونه شده چون که به چشمم دیدم
مُشک را کهنه حریفان به ختن می بردند
جای ویروس کرونا که به قم آوردند
شیخ را کاش به اطراف پکن می بردند!
خواب دیدیم که خاکستر ِ او را مردم
با تبرک طرف ِ دشت و دمن می بردند
زن اگر بود اسیر کرونا ، مردش را
می گرفتند و به همراهی ِ زن می بردند
تا بکاهند کمی آتش سوزانش را
دوستانش همگی بادبزن می بردند!
چون که در مردن ِ او شبهه نمی کرد کسی
مومنان هدیه ی کافور و کفن می بردند
آن چه را "مَمد ِ سگ ریش" به تن می مالید
عده ای چرب و نشُسته به دهن می بردند!
من هم از ترس ِ گرفتار شدن در کرونا
سرفه می کردم و مردم همه ظن می بردند...
#خالوراشد(نهنگ خلیج فارس)
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
سروده ی: راشدانصاری
شاعران را که به پابوس حسن می بردند
شیک و آراسته با تیپ خفن می بردند
" ساکنان ِ حرم ِ ستر و عفاف ملکوت"
همه را نصف شبی داخل "وَن" می بردند
یک نفر را که سرش گیج و کمی سرخوش بود
با نوای ِ تَتتن تن تَتتن می بردند!
دوش دیدم که ملایک دو سه پیمانه زده
جنس آلوده ی چین سوی وطن می بردند
کار وارونه شده چون که به چشمم دیدم
مُشک را کهنه حریفان به ختن می بردند
جای ویروس کرونا که به قم آوردند
شیخ را کاش به اطراف پکن می بردند!
خواب دیدیم که خاکستر ِ او را مردم
با تبرک طرف ِ دشت و دمن می بردند
زن اگر بود اسیر کرونا ، مردش را
می گرفتند و به همراهی ِ زن می بردند
تا بکاهند کمی آتش سوزانش را
دوستانش همگی بادبزن می بردند!
چون که در مردن ِ او شبهه نمی کرد کسی
مومنان هدیه ی کافور و کفن می بردند
آن چه را "مَمد ِ سگ ریش" به تن می مالید
عده ای چرب و نشُسته به دهن می بردند!
من هم از ترس ِ گرفتار شدن در کرونا
سرفه می کردم و مردم همه ظن می بردند...
#خالوراشد(نهنگ خلیج فارس)
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
در راستای کرونا
نوشته ی: راشدانصادی
رفتم بازار،دیدم بیشتر شهروندان ماسک زده اند و با دهان بسته و با ایما و اشاره با هم صحبت می کنند.
با دیدن این صحنه ها با خود گفتم،" چه خوب شد دهان مردم هم بسته شد!"
البته این که مسوولان عزیز مدام می گویند دست ها بایستی با آب و صابون شسته شود و آن هم به مدت بیست ثانیه و البته هر لحظه این کار تکرار شود و همچنین قبل از غذا دست ها را باصابون خوب بشویید.
ظاهرا مسوولان محترم حواس شان به تحریم و کمبود و...نیست وگرنه این حرف ها را مدام از طریق رسانه ها تکرار نمی کردند.
داشتم فکر می کردم به دلیل کمبود آب و مشکلات دیگر از قبیل گرانی و کمبود ناشی از تحریم و....به زودی مسوولان می گویند، بیست ثانیه نیازی نیست آب هدر رود ، فقط ده ثانیه کافی است. و چند روزی که گذشت اعلام می کنند ، برای صرفه جویی بیشتر فقط یک ثانیه کافی است دست های خودتان را بشویید! و خلاصه در ادامه خواهند گفت، هموطنان عزیز به هیچ عنوان نیازی نیست دست ها را با آب و صابون و مایع شسته شود، فقط کافی است دست ها را به لباس های خودتان(پیراهن، چادر، شلوار و...) بکشید و...
و یا در این چند روزه تلویزیون دایم زیرنویس می کند، گوشت و تخم مرغ را خوب بپزید و....
خب ، احتمالا دو روز دیگر می نویسند برای صرفه جویی در مصرف گاز ، نیازی نیست زیاد بپزند بلکه کمی پخته شوند کافی است!و چند روزی که گذشت می نویسند چه کسی می گوید گوشت پخته شود؟ به گفته ی برخی پزشکان متخصص و مجرب بهتر است گوشت را خام خام بخورید و تخم مرغ نیز قبل از آب پز شدن و حتی پس از خروج موفق آمیز از مرغ! بلافاصله بشکنید و میل بفرمایید چرا که از قدیم گفته اند به این صورت خاصیتش چند برابر است!
درست مثل ماسک هایی که روزهای نخست سفارش می کردند، حتما ماسک بزنید اما بعد دیدند ماسکی در شهر وجود ندارد _ چون در ایکی ثانیه نایاب شد_ و بلافاصله گفتند البته این ماسک های فلان خوب نیست بلکه فلان مارک خوب است که آن هم نبود که هموطنان خریداری کنند.
و یا این که اوایل می گفتند پس از شستن دست ها با دستمال کاغذی خشک کنید و با همان دستمال شیر آب را ببندید، که پس از مدتی دستمال کاغذی هم نایاب شد و اعلام کردند نیازی به این کار نیست. حتی اوایل تند تند تلویزیون زیرنویس می کرد که در هنگام عطسه و سرفه دستمال کاغذی جلوی دهان خودتان را بگیرید و بعد آن را درون سطل بیندازید.
داشتم پیش خودم می گفتم که به زودی می نویسند، البته نیازی نیست دستمال را داخل سطل بیندازید! می توانید آن را در جیب خود نگه دارید و پس از عطسه یا سرفه های بعدی از آن استفاده کنید. و لابد چند روز بعد زیرنویس می کنند: اصولا در چنین مواقعی به دستمال کاغذی احتیاجی نیست ، خداوند وقتی به ما دست داده است چه احتیاجی به این سوسول بازی هاست!بلکه بهتر است با دو دست خود جلوی دهان خودتان را بگیرید چرا که به تازگی علم پزشکی نیز ثابت کرده است برای این کار دست، بهترین گزینه است...
#خالوراشد(نهنگ خلیج فارس)
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
نوشته ی: راشدانصادی
رفتم بازار،دیدم بیشتر شهروندان ماسک زده اند و با دهان بسته و با ایما و اشاره با هم صحبت می کنند.
با دیدن این صحنه ها با خود گفتم،" چه خوب شد دهان مردم هم بسته شد!"
البته این که مسوولان عزیز مدام می گویند دست ها بایستی با آب و صابون شسته شود و آن هم به مدت بیست ثانیه و البته هر لحظه این کار تکرار شود و همچنین قبل از غذا دست ها را باصابون خوب بشویید.
ظاهرا مسوولان محترم حواس شان به تحریم و کمبود و...نیست وگرنه این حرف ها را مدام از طریق رسانه ها تکرار نمی کردند.
داشتم فکر می کردم به دلیل کمبود آب و مشکلات دیگر از قبیل گرانی و کمبود ناشی از تحریم و....به زودی مسوولان می گویند، بیست ثانیه نیازی نیست آب هدر رود ، فقط ده ثانیه کافی است. و چند روزی که گذشت اعلام می کنند ، برای صرفه جویی بیشتر فقط یک ثانیه کافی است دست های خودتان را بشویید! و خلاصه در ادامه خواهند گفت، هموطنان عزیز به هیچ عنوان نیازی نیست دست ها را با آب و صابون و مایع شسته شود، فقط کافی است دست ها را به لباس های خودتان(پیراهن، چادر، شلوار و...) بکشید و...
و یا در این چند روزه تلویزیون دایم زیرنویس می کند، گوشت و تخم مرغ را خوب بپزید و....
خب ، احتمالا دو روز دیگر می نویسند برای صرفه جویی در مصرف گاز ، نیازی نیست زیاد بپزند بلکه کمی پخته شوند کافی است!و چند روزی که گذشت می نویسند چه کسی می گوید گوشت پخته شود؟ به گفته ی برخی پزشکان متخصص و مجرب بهتر است گوشت را خام خام بخورید و تخم مرغ نیز قبل از آب پز شدن و حتی پس از خروج موفق آمیز از مرغ! بلافاصله بشکنید و میل بفرمایید چرا که از قدیم گفته اند به این صورت خاصیتش چند برابر است!
درست مثل ماسک هایی که روزهای نخست سفارش می کردند، حتما ماسک بزنید اما بعد دیدند ماسکی در شهر وجود ندارد _ چون در ایکی ثانیه نایاب شد_ و بلافاصله گفتند البته این ماسک های فلان خوب نیست بلکه فلان مارک خوب است که آن هم نبود که هموطنان خریداری کنند.
و یا این که اوایل می گفتند پس از شستن دست ها با دستمال کاغذی خشک کنید و با همان دستمال شیر آب را ببندید، که پس از مدتی دستمال کاغذی هم نایاب شد و اعلام کردند نیازی به این کار نیست. حتی اوایل تند تند تلویزیون زیرنویس می کرد که در هنگام عطسه و سرفه دستمال کاغذی جلوی دهان خودتان را بگیرید و بعد آن را درون سطل بیندازید.
داشتم پیش خودم می گفتم که به زودی می نویسند، البته نیازی نیست دستمال را داخل سطل بیندازید! می توانید آن را در جیب خود نگه دارید و پس از عطسه یا سرفه های بعدی از آن استفاده کنید. و لابد چند روز بعد زیرنویس می کنند: اصولا در چنین مواقعی به دستمال کاغذی احتیاجی نیست ، خداوند وقتی به ما دست داده است چه احتیاجی به این سوسول بازی هاست!بلکه بهتر است با دو دست خود جلوی دهان خودتان را بگیرید چرا که به تازگی علم پزشکی نیز ثابت کرده است برای این کار دست، بهترین گزینه است...
#خالوراشد(نهنگ خلیج فارس)
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
چیزی که عیان است.... سروده:راشدانصاری(خالوراشد)
این دردسر و فتنه که در کل جهان است
زیر سر پرشور و شر ِ نسل جوان اسـت
جنگ و جدل و قحطی و کمـبود انرژی
کاشف به عمل آمده تقصیر زنان اسـت!
مردان وطن! راحـت و آسوده بخــوابید
بالطف شما! کشور ما، امن و امان است
سررشته ی هر کار پس پرده که گفته است
در دست فلان ابن فلان ابن فلان است؟!
از کل ِ مسایل! اگر او در جَرَیان نیست
از بعض موارد که طرف در جَرَیان است
از جن و پری هر چه شنیدی همه کشک است
امروزه بشـر شاه تمام پریان اسـت!
گردآوری دیـش و سپـس نصب مـجدد
خود موجب سرگرمی و نوعی هیجان است
از رابطـه ی دولــت و آقای "فلانی..."
تنها نه که من، عمه ی من هم نگران است!
غــربی که به آزادی ما خـرده بگـیرد
چندی ست که خود مرکز اصل خفقان است!
هرسو که دلت خواست، به آن سوی بچرخان
این هم اثر چربی و نرمی ِ زبان است
باوضع به دست آمده از پوشش مردان
این"مرسده" در اصل همان "مش رمضان" است!
درباره ی آن چاک بلوزش چه بگویم...؟!
"چیزی که عیان است! چه حاجت به بیان است"
#خالوراشد(نهنگ خلیج فارس)
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
این دردسر و فتنه که در کل جهان است
زیر سر پرشور و شر ِ نسل جوان اسـت
جنگ و جدل و قحطی و کمـبود انرژی
کاشف به عمل آمده تقصیر زنان اسـت!
مردان وطن! راحـت و آسوده بخــوابید
بالطف شما! کشور ما، امن و امان است
سررشته ی هر کار پس پرده که گفته است
در دست فلان ابن فلان ابن فلان است؟!
از کل ِ مسایل! اگر او در جَرَیان نیست
از بعض موارد که طرف در جَرَیان است
از جن و پری هر چه شنیدی همه کشک است
امروزه بشـر شاه تمام پریان اسـت!
گردآوری دیـش و سپـس نصب مـجدد
خود موجب سرگرمی و نوعی هیجان است
از رابطـه ی دولــت و آقای "فلانی..."
تنها نه که من، عمه ی من هم نگران است!
غــربی که به آزادی ما خـرده بگـیرد
چندی ست که خود مرکز اصل خفقان است!
هرسو که دلت خواست، به آن سوی بچرخان
این هم اثر چربی و نرمی ِ زبان است
باوضع به دست آمده از پوشش مردان
این"مرسده" در اصل همان "مش رمضان" است!
درباره ی آن چاک بلوزش چه بگویم...؟!
"چیزی که عیان است! چه حاجت به بیان است"
#خالوراشد(نهنگ خلیج فارس)
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
ماجرای ضبط صوت پدر و....
نوشته ی: راشدانصاری
مرحوم پدر مردی بسیار متعصب و مذهبی بود.
شبیه کشیش معروف، (دُن کامیلو )که در مقابل مجسمه مسیح زانو می زد و درد دل می کرد، پدر نیز هنگام روشن کردن رادیوضبط قدیمی اش، مقابل آن می نشست و اول بسم الله می گفت.بعد صلوات می فرستاد و در ادامه هم چیزهای دیگری را زیر لب زمزمه می کرد. بالاخره خیلی یواش و با احتیاط جا نواری ِ ضبط را باز می کرد و نوار را در جای خودش قرار می داد. پدر قبل از انجام هر کاری بسم الله می گفت و همواره اعضای خانواده را نیز به این کار تشویق می کرد.البته فراموش کردم بگویم قبل از قرار دادن ِ نوار داخل ضبط ، حسابی نوار و جا نواری را فوت می کرد تا تمیز شود. چون آدم در روستا بیشتر از شهر با گرد و خاک سر و کار دارد.بعد از این همه مقدمه چینی ، ضبط را روشن می کرد، اما معمولا بلافاصله یا نوار می پیچاند یا صدایی از ضبط بیرون نمی آمد! رادیو هم برخلاف رادیوهای همه ی اهالی که همه جا را صاف می گرفت، هنگام پخش اخبار بی بی سی ، چنان سر و صدایی راه می انداخت و پارازیت پخش می کرد که آدم دیوانه می شد.
همچنین پدرخدابیامرزم هر وقت می خواست با موتورسیکلت ۱۰۰یاماهای خودش جایی برود، قبل از حرکت کلی وِرد می خواند و سمت شانه های چپ و راستش فوت می کرد اگر چه ما هیچ گاه متوجه نشدیم چه می گوید؛ اما به محضی که هندل می زد ، موتور لج می کرد و روشن نمی شد. حدود پنجاه تا هندل می زد، عاقبت هم پای راستش به جایی گیر می کرد و قوزکش زخمی می شد. پس از کلی هُل دادن و گرفتاری همین که روشن می شد و حرکت می کرد، با سرعت تمام می خورد به دیوار یا هر چیزی که در مسیرش بود. از عجله بود نمی دانیم، کلاچ را یک مرتبه رها می کرد ، نمی دانیم.
پدر طفلک بدشانس هم بود.مثلا کنسرو لوبیا یا قوطی ِ رب گوجه و دلمه بادمجان را با هزار سلام و صلوات می خواست باز کند، به محضی که چاقو یا دربازکن را فرو می کرد داخل قوطی ، نمی دانیم چطور می شد که بلافاصله از انگشتش خون می زد بیرون! سر ِ انگشتش یا جایی را که بریده بود می گرفت و حدود یک ساعت می نالید و به دربازکن و کنسرو و والده و رییس پاسگاه ژاندارمری بد و بیراه می گفت.
راستی این یکی را هم بشنوید.خدابیامرز یک چراغ قوه ای داشت که شب ها کنار خودش زیر تشک می گذاشت، چه زمانی که برق نداشتیم چه بعدها که روستای ما برق دار شد. ولی این چراغ قوه در مواقع حساس روشن نمی شد. مثلا پدر احساس کرده بود عقرب یا ماری وارد اتاق شده است. هر کاری می کرد روشن نمی شد تا زمانی که صدای آخ پدر بلند می شد! بعد با چندبار باطری عوض کردن و ریختن باطری ها و پخش و پلاشدن شان کف اتاق و افتادن چراغ قوه از دستش
و...روشن می شد که دیگر کار از کار گذشته بود. و یا موقعی که پدر فکر می کرد دزد آمده است. چون سگ گله به طرز مشکوکی پارس می کرد. حالا که احتیاج به روشنایی ِ فوری داشت، هر کاری می کرد چراغ قوه اش روشن نمی شد. چک می زد توی سر ِ چراغ هیچ. می زد ته چراغ قوه هیچ. بعد که سر و صدا می کرد و سارق یا سارقان تشریف شان را برده بودند، چراغ قوه ای که گذاشته بود زیر بالشتش، بعد از یک ساعت خود به خود روشن می شد!
پدر همچنین مثل بقیه ی هم سن و سال های خودش به دکترها اعتمادی نداشت. همیشه می گفت اول خدا. بعد هم داروهای گیاهی اگر کاری از دست شان بر نمی آمد ، تنها راه نجات بیمار از مرگ حتمی را "بَد شو" می دانست. " بد ِ شو زدن" :( بد شب زدن). یعنی از قدیم رسم بوده که هر گاه عضوی از اعضای خانواده ای بیمار می شد،شب یکی از اعضای خانواده دو عدد سنگ بر می داشت و می رفت در ِ خانه ی یک مرد دو زنه را می زد.(حالا چرا مرد دو زنی، خدا می داند!). طرف ِ سنگ به دست به محضی که در می زد و کسی از پشت در می گفت کیه؟ بلافاصله چند بار سنگ ها را تق تق به هم می زد و اعضای خانواده ی مرد دوزنه هم که دیگر در این زمینه استاد شده بودند، می رفتند و به پدر می گفتند بَد ِشو است"چی بگیم؟". مرد دوزنه نیز بدون مکث، به عنوان مثال می گفت، خرما. و به طرف که منتظر بود اعلام می شد خرما. جالب است که بیشتر مواقع بیمار با خوردن خرما خوب می شد. دو سه تا پیرمرد دو زنه هم مثل مشهدی حسن و حسینعلی بودند که فقط تکیه کلامشان ، ادرار شتر(خدانصیب نکند از تلخی!)، پشکل بز و هندوانه ی ابوجهل بود. و با تجویزکردن این داروهای عجیب و غریب پدرصاحب بچه را به قولی در می آوردند.پس از سال ها تقریبا کل اهالی این دوسه پیرمرد ِ بدجنس را می شناختند و کسی دیگر برای بدشو زدن به آن ها مراجعه نمی کرد.
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
نوشته ی: راشدانصاری
مرحوم پدر مردی بسیار متعصب و مذهبی بود.
شبیه کشیش معروف، (دُن کامیلو )که در مقابل مجسمه مسیح زانو می زد و درد دل می کرد، پدر نیز هنگام روشن کردن رادیوضبط قدیمی اش، مقابل آن می نشست و اول بسم الله می گفت.بعد صلوات می فرستاد و در ادامه هم چیزهای دیگری را زیر لب زمزمه می کرد. بالاخره خیلی یواش و با احتیاط جا نواری ِ ضبط را باز می کرد و نوار را در جای خودش قرار می داد. پدر قبل از انجام هر کاری بسم الله می گفت و همواره اعضای خانواده را نیز به این کار تشویق می کرد.البته فراموش کردم بگویم قبل از قرار دادن ِ نوار داخل ضبط ، حسابی نوار و جا نواری را فوت می کرد تا تمیز شود. چون آدم در روستا بیشتر از شهر با گرد و خاک سر و کار دارد.بعد از این همه مقدمه چینی ، ضبط را روشن می کرد، اما معمولا بلافاصله یا نوار می پیچاند یا صدایی از ضبط بیرون نمی آمد! رادیو هم برخلاف رادیوهای همه ی اهالی که همه جا را صاف می گرفت، هنگام پخش اخبار بی بی سی ، چنان سر و صدایی راه می انداخت و پارازیت پخش می کرد که آدم دیوانه می شد.
همچنین پدرخدابیامرزم هر وقت می خواست با موتورسیکلت ۱۰۰یاماهای خودش جایی برود، قبل از حرکت کلی وِرد می خواند و سمت شانه های چپ و راستش فوت می کرد اگر چه ما هیچ گاه متوجه نشدیم چه می گوید؛ اما به محضی که هندل می زد ، موتور لج می کرد و روشن نمی شد. حدود پنجاه تا هندل می زد، عاقبت هم پای راستش به جایی گیر می کرد و قوزکش زخمی می شد. پس از کلی هُل دادن و گرفتاری همین که روشن می شد و حرکت می کرد، با سرعت تمام می خورد به دیوار یا هر چیزی که در مسیرش بود. از عجله بود نمی دانیم، کلاچ را یک مرتبه رها می کرد ، نمی دانیم.
پدر طفلک بدشانس هم بود.مثلا کنسرو لوبیا یا قوطی ِ رب گوجه و دلمه بادمجان را با هزار سلام و صلوات می خواست باز کند، به محضی که چاقو یا دربازکن را فرو می کرد داخل قوطی ، نمی دانیم چطور می شد که بلافاصله از انگشتش خون می زد بیرون! سر ِ انگشتش یا جایی را که بریده بود می گرفت و حدود یک ساعت می نالید و به دربازکن و کنسرو و والده و رییس پاسگاه ژاندارمری بد و بیراه می گفت.
راستی این یکی را هم بشنوید.خدابیامرز یک چراغ قوه ای داشت که شب ها کنار خودش زیر تشک می گذاشت، چه زمانی که برق نداشتیم چه بعدها که روستای ما برق دار شد. ولی این چراغ قوه در مواقع حساس روشن نمی شد. مثلا پدر احساس کرده بود عقرب یا ماری وارد اتاق شده است. هر کاری می کرد روشن نمی شد تا زمانی که صدای آخ پدر بلند می شد! بعد با چندبار باطری عوض کردن و ریختن باطری ها و پخش و پلاشدن شان کف اتاق و افتادن چراغ قوه از دستش
و...روشن می شد که دیگر کار از کار گذشته بود. و یا موقعی که پدر فکر می کرد دزد آمده است. چون سگ گله به طرز مشکوکی پارس می کرد. حالا که احتیاج به روشنایی ِ فوری داشت، هر کاری می کرد چراغ قوه اش روشن نمی شد. چک می زد توی سر ِ چراغ هیچ. می زد ته چراغ قوه هیچ. بعد که سر و صدا می کرد و سارق یا سارقان تشریف شان را برده بودند، چراغ قوه ای که گذاشته بود زیر بالشتش، بعد از یک ساعت خود به خود روشن می شد!
پدر همچنین مثل بقیه ی هم سن و سال های خودش به دکترها اعتمادی نداشت. همیشه می گفت اول خدا. بعد هم داروهای گیاهی اگر کاری از دست شان بر نمی آمد ، تنها راه نجات بیمار از مرگ حتمی را "بَد شو" می دانست. " بد ِ شو زدن" :( بد شب زدن). یعنی از قدیم رسم بوده که هر گاه عضوی از اعضای خانواده ای بیمار می شد،شب یکی از اعضای خانواده دو عدد سنگ بر می داشت و می رفت در ِ خانه ی یک مرد دو زنه را می زد.(حالا چرا مرد دو زنی، خدا می داند!). طرف ِ سنگ به دست به محضی که در می زد و کسی از پشت در می گفت کیه؟ بلافاصله چند بار سنگ ها را تق تق به هم می زد و اعضای خانواده ی مرد دوزنه هم که دیگر در این زمینه استاد شده بودند، می رفتند و به پدر می گفتند بَد ِشو است"چی بگیم؟". مرد دوزنه نیز بدون مکث، به عنوان مثال می گفت، خرما. و به طرف که منتظر بود اعلام می شد خرما. جالب است که بیشتر مواقع بیمار با خوردن خرما خوب می شد. دو سه تا پیرمرد دو زنه هم مثل مشهدی حسن و حسینعلی بودند که فقط تکیه کلامشان ، ادرار شتر(خدانصیب نکند از تلخی!)، پشکل بز و هندوانه ی ابوجهل بود. و با تجویزکردن این داروهای عجیب و غریب پدرصاحب بچه را به قولی در می آوردند.پس از سال ها تقریبا کل اهالی این دوسه پیرمرد ِ بدجنس را می شناختند و کسی دیگر برای بدشو زدن به آن ها مراجعه نمی کرد.
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
اندر فواید " کرونا "
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)
در ایام تعطیلات نوروز امسال باید بیش از پیش قدر دان ِ ویروس کرونا باشیم. چه قبل از لحظه ی تحویل سال و چه بعد از آن. به عنوان مثال قبل از توپ در کردن عید و پیدا شدن سر و کله ی عمو نوروز :
۱_ برای خرید نیازی نیست به بازار و جاهای شلوغ مراجعه کنیم. چرا که احتمال مبتلا شدن به ویروس کرونا در جاهای شلوغ و مکان های عمومی فراوان است. پس به لحاظ مالی نیز به سود ما خواهد بود.
۲_ در لحظه ی تحویل سال نیازی به پهن کردن سفره هفت سین نیست. مگر نه این که برای تهیه سیر و سکه و سماق و سمنو و....بایستی به بازار مراجعه کرد؟ خب، بازار هم که :(اگر به این زودی فراموش کردید،بند یک را مجددا بخوانید!).
۳_ امسال قطعا در هنگام تحویل سال ، فرزندان و نوه ها و کوچک ترهای فامیل از ترس جان شان ؛ دور هم جمع نخواهند شد. و از آن جایی که اسکناس ها (حتی اسکناس های نو)، کثیف و آلوده هستند؛ پس کسی جرات نمی کند عیدی از بزرگ ترها بگیرد.
۴_ به امید خدا امسال کوچک ترها از حملات ِ بی رحمانه ی ماچ و بوسه توسط بزرگ ترها در امان خواهند بود. پس ریش و سبیل های زِبر و تیز که حکم جوجه تیغی دارند، صورت خوشگل طفل های معصوم را خط خطی نخواهند کرد.
اما در این جا پرسشی بسیار مهم و اساسی پیش می آید که دقیقا به پایه و اساس خانواده ها مربوط می شود و آن این که مرد و زن (فرقی نمی کند) با نبوسیدن یکدیگر، ( آن هم در دراز مدت) آیا این کار موجب سرد شدن کانون های خانواده نخواهد شد؟! اگر می شود ، علما و مسوولان عزیز راهکاری ارایه دهند! پیشنهاد ما علی الحساب برای گرم نگه داشتن موقتی کانون های خانواده این است که چون بوسیدن محارم بلااشکال می باشد؛ پس برای بوسه های کوتاه مدت،با استفاده از دستمال کاغذی مشکلی ندارد!ولی در خصوص بوس های طولانی و آبدارتر ،به دلیل خیس شدن و پارگی احتمالیِ دستمال، بهترین راه حل استفاده از کیسه فریزری تمیز است!
۵_ در این ایام دیگر کسی برای دید و بازدید و لنباندن شیرینی و آجیل و میوه، از ترس به خانه ی کسی هجوم نخواهد برد.(اگر فامیل یا همسایه ی خیلی سمجی داشتید، بهترین کار این است که روی پارچه ی بزرگی با خط درشت و خوانا بنویسید: " ساکنان این خانه همگی به ویروس کرونا مبتلا هستند!") شرط می بندم با این کار کسی جرات نمی کند از ده متری خانه ی شما عبور کند!
۶_ در تعطیلات امسال ، شهرهایی مثل بندرعباس و قشم به دلیل فشار و ازدحام بیش از حد جمعیت، منفجر نخواهند شد.و ما پس از سال ها نفس راحتی خواهیم کشید!
۷_ خدا را شکر امسال به دلیل عدم مراجعه ی شهروندان به بازار، کسی با مشاهده ی نرخ های سر به فلک کشیده گردو، بادام، پسته و...، سکته ی ناقص و کامل نخواهد زد.
۸_ امسال دیگر در منازل خود از ش...(دست) مهمانان خارج از استان (شهرستانی) در امان خواهیم بود. درست بر خلاف سال های گذشته که گروه گروه مهمان همچون قوم مغول از شهرها و استان های همجوار بر سرمان آوار می شدند.(اگر چه مغول ها پس از غارت کردن و به آتش کشیدن و...گورشان را گم کردند!) اما این عزیزان که هیچ رقمه ول کن معامله نیستند.کنگر می خورند و لنگر می اندازند!(درسته که ما مهمان نوازیم ولی خجالت هم چیز خوبیه!)
۹_ بر خلاف سال های قبل الحمدالله امسال در ایام تعطیلات نوروز ، خبری از برگزاری مراسم عقد و عروسی و بوق زدن و دعوا و چاقوکشی و....نیست.(البته مسوولان عزیز نیز طی اطلاعیه ای خدا را شکر برگزاری جشن ها و از این ها مهم تر ، عزاداری ها، نماز جماعت و همه ی تجمعات را ممنوع اعلام کرده اند!) ضمن آن که داماد بی چاره هم، دیگر نیازی نیست که در سالن برگزاری مراسم عروسی (البته قسمت مردانه!) راه بیفتد و همه را از دم ببوسد.
۱۰_ و اما بین خودمان باشد، من که در این مدت خانه نشینی!علی رغم تاکید موکد مسوولان محترم مبنی بر لغو نشست ها، جلسات، مراسم و...، در خانه ام تا این لحظه کلی نشست برگزار کردم.تازه مهمان های خارجی هم داشتم.کلی شعر گفتیم، داستان خواندیم، طنز شنیدم، گروتسک شنیدم. چه آدم عجیب و غریبی بود این آقای دونالد یا دانلد (چه فرقی می کنه!) بارتلمی، دیویدالبحاری، از صربستان با کلی داستانک مهمانم بود. اسکاروایلد هم آمدند و مهمانم بودند.راستی جیمزتربر چقدر آدم شوخی بود.کلی با هم خندیدیم! آقای مروژک اگر چه حرف هایش تلخ بود و سیاسی اما خیلی دوستش داشتم. چارلز بوکوفسکی به نظر آدم قلدر و بزن بهادری می آمد.راستی آقای کالوینو هم از ایتالیا مهمان بنده بودند.(اگر چه کشورش شدید درگیر کرونا بود).چه آدم شوخ و نازنینی بود. چه دقایق و لحظات خوبی که با استاد مارک تواین داشتیم.از خودش و از کشورش حرف های جالبی می زد. راستی فراموش کردم، جانی رُداری (روداری) هم در این سفر کالوینو را همراهی می کرد و مهمانم بود. می گفت من از سرزمین دروغگوها آمدم ، این جا وضعیت چه طور است؟ گفتم عالی!
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)
در ایام تعطیلات نوروز امسال باید بیش از پیش قدر دان ِ ویروس کرونا باشیم. چه قبل از لحظه ی تحویل سال و چه بعد از آن. به عنوان مثال قبل از توپ در کردن عید و پیدا شدن سر و کله ی عمو نوروز :
۱_ برای خرید نیازی نیست به بازار و جاهای شلوغ مراجعه کنیم. چرا که احتمال مبتلا شدن به ویروس کرونا در جاهای شلوغ و مکان های عمومی فراوان است. پس به لحاظ مالی نیز به سود ما خواهد بود.
۲_ در لحظه ی تحویل سال نیازی به پهن کردن سفره هفت سین نیست. مگر نه این که برای تهیه سیر و سکه و سماق و سمنو و....بایستی به بازار مراجعه کرد؟ خب، بازار هم که :(اگر به این زودی فراموش کردید،بند یک را مجددا بخوانید!).
۳_ امسال قطعا در هنگام تحویل سال ، فرزندان و نوه ها و کوچک ترهای فامیل از ترس جان شان ؛ دور هم جمع نخواهند شد. و از آن جایی که اسکناس ها (حتی اسکناس های نو)، کثیف و آلوده هستند؛ پس کسی جرات نمی کند عیدی از بزرگ ترها بگیرد.
۴_ به امید خدا امسال کوچک ترها از حملات ِ بی رحمانه ی ماچ و بوسه توسط بزرگ ترها در امان خواهند بود. پس ریش و سبیل های زِبر و تیز که حکم جوجه تیغی دارند، صورت خوشگل طفل های معصوم را خط خطی نخواهند کرد.
اما در این جا پرسشی بسیار مهم و اساسی پیش می آید که دقیقا به پایه و اساس خانواده ها مربوط می شود و آن این که مرد و زن (فرقی نمی کند) با نبوسیدن یکدیگر، ( آن هم در دراز مدت) آیا این کار موجب سرد شدن کانون های خانواده نخواهد شد؟! اگر می شود ، علما و مسوولان عزیز راهکاری ارایه دهند! پیشنهاد ما علی الحساب برای گرم نگه داشتن موقتی کانون های خانواده این است که چون بوسیدن محارم بلااشکال می باشد؛ پس برای بوسه های کوتاه مدت،با استفاده از دستمال کاغذی مشکلی ندارد!ولی در خصوص بوس های طولانی و آبدارتر ،به دلیل خیس شدن و پارگی احتمالیِ دستمال، بهترین راه حل استفاده از کیسه فریزری تمیز است!
۵_ در این ایام دیگر کسی برای دید و بازدید و لنباندن شیرینی و آجیل و میوه، از ترس به خانه ی کسی هجوم نخواهد برد.(اگر فامیل یا همسایه ی خیلی سمجی داشتید، بهترین کار این است که روی پارچه ی بزرگی با خط درشت و خوانا بنویسید: " ساکنان این خانه همگی به ویروس کرونا مبتلا هستند!") شرط می بندم با این کار کسی جرات نمی کند از ده متری خانه ی شما عبور کند!
۶_ در تعطیلات امسال ، شهرهایی مثل بندرعباس و قشم به دلیل فشار و ازدحام بیش از حد جمعیت، منفجر نخواهند شد.و ما پس از سال ها نفس راحتی خواهیم کشید!
۷_ خدا را شکر امسال به دلیل عدم مراجعه ی شهروندان به بازار، کسی با مشاهده ی نرخ های سر به فلک کشیده گردو، بادام، پسته و...، سکته ی ناقص و کامل نخواهد زد.
۸_ امسال دیگر در منازل خود از ش...(دست) مهمانان خارج از استان (شهرستانی) در امان خواهیم بود. درست بر خلاف سال های گذشته که گروه گروه مهمان همچون قوم مغول از شهرها و استان های همجوار بر سرمان آوار می شدند.(اگر چه مغول ها پس از غارت کردن و به آتش کشیدن و...گورشان را گم کردند!) اما این عزیزان که هیچ رقمه ول کن معامله نیستند.کنگر می خورند و لنگر می اندازند!(درسته که ما مهمان نوازیم ولی خجالت هم چیز خوبیه!)
۹_ بر خلاف سال های قبل الحمدالله امسال در ایام تعطیلات نوروز ، خبری از برگزاری مراسم عقد و عروسی و بوق زدن و دعوا و چاقوکشی و....نیست.(البته مسوولان عزیز نیز طی اطلاعیه ای خدا را شکر برگزاری جشن ها و از این ها مهم تر ، عزاداری ها، نماز جماعت و همه ی تجمعات را ممنوع اعلام کرده اند!) ضمن آن که داماد بی چاره هم، دیگر نیازی نیست که در سالن برگزاری مراسم عروسی (البته قسمت مردانه!) راه بیفتد و همه را از دم ببوسد.
۱۰_ و اما بین خودمان باشد، من که در این مدت خانه نشینی!علی رغم تاکید موکد مسوولان محترم مبنی بر لغو نشست ها، جلسات، مراسم و...، در خانه ام تا این لحظه کلی نشست برگزار کردم.تازه مهمان های خارجی هم داشتم.کلی شعر گفتیم، داستان خواندیم، طنز شنیدم، گروتسک شنیدم. چه آدم عجیب و غریبی بود این آقای دونالد یا دانلد (چه فرقی می کنه!) بارتلمی، دیویدالبحاری، از صربستان با کلی داستانک مهمانم بود. اسکاروایلد هم آمدند و مهمانم بودند.راستی جیمزتربر چقدر آدم شوخی بود.کلی با هم خندیدیم! آقای مروژک اگر چه حرف هایش تلخ بود و سیاسی اما خیلی دوستش داشتم. چارلز بوکوفسکی به نظر آدم قلدر و بزن بهادری می آمد.راستی آقای کالوینو هم از ایتالیا مهمان بنده بودند.(اگر چه کشورش شدید درگیر کرونا بود).چه آدم شوخ و نازنینی بود. چه دقایق و لحظات خوبی که با استاد مارک تواین داشتیم.از خودش و از کشورش حرف های جالبی می زد. راستی فراموش کردم، جانی رُداری (روداری) هم در این سفر کالوینو را همراهی می کرد و مهمانم بود. می گفت من از سرزمین دروغگوها آمدم ، این جا وضعیت چه طور است؟ گفتم عالی!
جیمزموریه نیز مهمانم بود و از سرگذشت حاجی بابای اصفهانی گفت...خودش می گفت یکی از دلایل مشهور شدنم در ایران، ترجمه و نثر زیبای میرزا حبیب اصفهانی است....
۱۱_ پس به این نتیجه می رسیم که از برخی جهات کرونا بد که نیست، هیچ! خیلی هم خوب است!
۱۲_ در پایان اگر می خواهید به ویروس " کرونا" مبتلا نشوید پس هر ۱۱ بند بالا را دَه بار با صدای بلند بخوانید!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
۱۱_ پس به این نتیجه می رسیم که از برخی جهات کرونا بد که نیست، هیچ! خیلی هم خوب است!
۱۲_ در پایان اگر می خواهید به ویروس " کرونا" مبتلا نشوید پس هر ۱۱ بند بالا را دَه بار با صدای بلند بخوانید!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
"ما را به سختجانی خود این گمان نبود..."
سال نو بر شما هموطنان عزیزم مبارکا باد😄🌷❤️
سال نو بر شما هموطنان عزیزم مبارکا باد😄🌷❤️