راشد انصاری
835 subscribers
250 photos
21 videos
69 files
229 links
خالو راشد
Download Telegram
خطرناک
سروده:راشدانصاری(خالوراشد)

روز و شب با خودت نرو هی ور
با تو هستم،بله، شما...دختر !

قلب تو گر چه واقعا پاک است
خواهرم، خوشگلی خطرناک است!

با چنان تیپ و این چنین ترکیب
صورتی مثل کاغذ تذهیب،

وقتی از خانه می زنی بیرون
مرد صد ساله می شود دلخون!

متلک بشنوی تو از حالا
از جوان های بی سر و بی پا

آن یکی با دروغ و صد نیرنگ
می دهد وعده های خوب و قشنگ

دیگری گویدت که جانی تو
گز شیرین اصفهانی تو !

پیرمردی یواشکی از پشت
گوید این دخترک مرا هم کشت...

نم نمک می روی ز راه به در
با همین گفته ها شوی خرتر !
*
سادگی بعد ازین نمی صرفه
من فدای چشات بشم حرفه

سادگی هاتو یک کمی کم کن
تو خیابون حواستو جم کن !

(جمع ما شد اگر که جم، به درک
یا که شد قافیه کلم ، به درک!)

گیرهای سه پیچ را ول کن
خوشگلم، فکر این اراذل کن

این جوان ها تمام ناجورند
آی ماهی ! بپا همه تورند

پلویی می شوی به یک دوری
سی دی ات پخش می شود فوری

می شوی نقل محفل مردم
سبب عیش کامل مردم

آبرویت به باد خواهد رفت
نه یه خورده! زیاد خواهد رفت
*

کار من نیست تا کنم خواهر،
امر معروف و نهی از منکر

قصد من نیست تا کنم کیفی
منتها چون که دیدمت حیفی،

گفتم این را بپرسم ای زیبا
که اگر فکر شوهری حالا...؟!

گر چه ناراحتی تو از دستم
من خودم "کیس" قابلی هستم!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
‏شب شعر انجمن بانوی غزل در شیراز به مناسبت هشتاد و هشتمین سال تولد استاد دستغیب
برای راشد:
خدا جمعی مجاهد آفریده ست
خدا یک عده زاهد آفریده ست

برای آن که از غصه نمیریم
کسی مانند "راشد" آفریده ست!
جوادضمیری_ مسوول انجمن های شعر هرمزگان
هزار دِرهَم
نوشته ی: راشدانصاری

یک میلیون تومان بدهکار دوستی بودم که از قضا حاجی ِ بازاری است. آدمی شریف و مومن. هی امروز و فردا کردم تا صبح روز عید غدیر، خدمت شان تماس گرفتم و پس از کلی معذرت خواهی شماره کارتش را گرفتم و بعد هزارتومان به حسابش شان واریز کردم.
حاج آقا بلافاصله تماس گرفت و گفت:" رفیق، پس از این همه مدت چرا هزارتومن واریز کردی؟ حتما اشتباه شده!". عرض کردم:" خیر، اشتباهی در کار نیست! مگر نشنیدی امام صادق (ع )می فرماید هر کسی در روز عیدغدیر یک درهم به کسی بدهد انگار هزار درهم داده است؟! خب، شما هم هزار تومان را ضربدر هزار کن ببین چقدر می شود!؟".
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
ارزش قلم
سروده:راشدانصاری

چون گوهر ناب، در صدف می مانم
بر ساحل خشک، جان به کف می مانم

هرگز نفروشم قلمم را هرگز
زیر ِ خط ِ فقر، با شرف می مانم!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
خروج ترامپ از برجام!
سروده: سعدی با همکاری شاعر بعدی(خالوراشد)

خارج شدی و رفتی،یک باره ترامپیدی!
"بعد از تو روا باشد نقض ِ همه پیمان ها"
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
Forwarded from خالوراشد
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ﺩﺭ گشت ﻭ گُذار ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ
ﺳﺮﮔﺮﻡ ﺷﮑﺎﺭ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ
ﺩﻭﺩ ﺍﺯ ﺳﺮ ﮐﺎئنـات ﺑﺮ ﻣﯽ‌ﺧﯿﺰﺩ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ خُمار ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ چشمانت
#راشد‌انصاری

شعرخوانی
#راشدانصاری (#خالوراشد) طنزپرداز

@rashedansari
@m_khodaparast1
مسوولان متشکریم

نوشته ی: راشد انصاری ( خالو راشد )

در این مدتی که به لطف مسوولان بسیار محترم ، اینترنت قطع بود! خوشبختانه فرصتی پیش آمد تا پس از مدت ها تعدادی کتاب خوب و نخوانده ام رابخوانم. کتاب هایی که چند سالی در نوبت مطالعه قرار داشتند، اما واتس آپ و تلگرام و اینستا و ... اجازه نمی دادند بخوانم شان .
بین خودمان باشد در این یک هفته که نت نداشتم متوجه شدم پسرم ماشاالله هزار ماشاالله چقدر بزرگ شده و قد کشیده. اگر چه مادر عزیزم را دیدم که دیگر آن شادابی و طراوت گذاشته در چهره اش نیست . خدای من، همسرم موهای سرش کی سفید شد که من ندیدم؟! نمی دانم از آخرین باری که به همسر و فرزندانم به دقت نگاه کردم ، چه مدتی می گذرد . خدایا مرا ببخش چرا که خودت ارحم الراحمینی .
باور کنید این چند روزه متوجه شدم همه چیز تغییر کرده است. محمد آقا سوپری محله مان می گویند به رحمت خدا رفته! چه مرد نازنینی بود. آخرین باری که جنس قرضی ازش گرفتم فکر کنم دو سال قبل بود. دقیقًا چند روز بعد ظاهراً فوت شده .
امروز به طور اتفاقی درختِ خرمایی سرِ کوچه مان توجهم را جلب کرد . تعجب کردم. مگر می شود درخت ِ به این بزرگی را تا حالا ندیده باشم و مثلا یک شبه شده باشد دو متر.
شب گذشته با خاله ام تماس گرفتم ، گوشی اش خاموش بود. دلم حسابی برایش تنگ شده بود. صبح زود رفتم که پس از مدت ها ببینمش ولی ای کاش نرفته بودم. درست جلوی خانه ی خاله ام که رسیدم اتفاقی افتاد که از خجالت آب شدم . در که زدم پسر خاله ام آمد در را باز کرد . بعد جویای حالِ مادرش شدم . گفت ، مادرم سه سال است که فوت شده ! تسلیت گفتم و کلی اظهار تاسف و بی اطلاعی کردم، اما ای کاش چیزی نگفته بودم؛ چرا که وضع خراب تر شد. پسر خاله ام گفت، شما که دقیقاً یادم است مراسم تشییع جنازه ی مادرم تشریف داشتید و اتفاقاً کلی هم گریه می کردی ! درست می گفت ولی منِ خاک بر سر فراموش کرده بودم.
بعد در راستای صله رحم به جا آوردن ، رفتم که خیر سرم به عمه ام سر بزنم . حدود دو ساعت گشتم، ولی خانه شان را پیدا نکردم . از همان جا با همسرم تماس گرفتم ، گفت خیلی وقت است از آن جا اسباب کشی کرده اند و رفته اند خانه ی خودشان.
با شرمندگی تمام گفتم می روم و به همشیره ام سری می زنم . ای کاش جفت پاهایم قلم شده بود و آن جا نیز نرفته بودم. چون هوای بندر این روزها خنک شده ، خواهرم به اتفاق تعدادی از زن های همسایه نشسته بودند داخل کوچه. به محضی که رسیدم و سلام کردم، همگی بلند شدند. چشم تان روز بد نبیند اگر خواهرم یک ثانیه ی دیگر دستش را دراز نکرده بود که سلام کند ، اشتباهی زن همسایه شان را بغل کرده بودم ! خدا شاهد است خواهرم را نشناختم . این جا بود که از ته دل برای مسوولان عزیز دعا کردم . اگر این یکی دو هفته همه چیزمان را قطع نکرده بودند ... ( منظور واتس آپ و تلگرام و ... است!) معلوم نبود که من در آینده چه طور خواهر خودم را می توانستم از بین چند زن همسایه شناسایی کنم .
از این ها که بگذریم امروز دیدم داخل هال چه فرش خوشگلی انداخته اند . عیال گفت، سال گذشته خریدم! وای خدای من چه میز تلویزیون خوشگلی داریم. از همه مهم تر دخترم یسنا هم ظاهرا پیش دبستانی می رود.عجب! چه زود گذشت. این جاست که شاعر می گوید:" خاک عالم ....!"
اما خدا را شکر دیروز عصر که همسرم از بازار برگشته بود، متوجه شدم پیراهن زیبایی برای خودش خریده است. وقتی پوشید، گفتم :« چقدر خوشگله عزیزم ، واقعا بهت می آد.» همسرم لبخند معنا داری زد و گفت :« ای کاش اینترنت برای همیشه قطع می شد تا .... !»
خلاصه زحمت تان ندهم این چیزهای عجیب و غریب را که در این چند روزه دیدم ، با برادرم تماس گرفتم ببینم آن جا چه خبر است؟ چون ایشان هم یکی از اس ام اس بازهای قهار فامیل است و مدام سرش داخل گوشی! گفتم شاید من اشتباه می کنم و شاید این چیزها را خواب می بینم، ولی برادرم بعد از این که ماجرایم را شنید کلی خندید و گفت :« اینا که چیزی نیست داداش ، گوش کن تا برات بگم! » . گفتم :« بنال ببینم شما چی دیدی ؟» آهی کشید و گفت:« دیشب که داشتم قلیان می کشیدم ، یک مرتبه صدای گریه ی نوزادی رو از داخل یکی از اتاق ها شنیدم. فکرشو بکن پس از سال ها صاحب فرزندی شده بودم ولی خودم خبر نداشتم !!»
گوشی را که قطع کردم. فکر کردم دارند سر به سرم می گذارند. از عیال پرسیدم:« واقعا برادرم بچه گیرش اومده ؟! » همسرم گفت :« مگه عروسی کردن؟!»
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
در راستای خنک شدن هوا و متعاقب آن برگزاری ِ ده ها همایش، کنفرانس و نشست های کشوری در جنوب (به ویژه بندرعباس).

وعده های بی جا!!
سروده ی: راشدانصاری(خالوراشد)

هوای شهر ِ ما قدری خنک شد
دوباره موسم ِ دوز و کلک شد

به غیر از عده ای دزد و اراذل
که بسیارند در اطراف ساحل،

از این پس می شود هر روز این جا
همایش های گوناگون مهیا....

سفرهای زمینی و هوایی
برای کنفرانس ِ قند و چایی!

مراسم در خصوص ِ قیمت کشک
سخن از صادرات ِ اشک در مشک!

نشست ِ مسکن و کمبود ِ خانه
سمینار بزرگ ِ هندوانه!

نشست ِ شلغم و ریحان و گشنیز
سخنرانان: مترسک های جالیز!

زِ هر در می شود یک گفت و گویی
به غیر از اختلاس و پولشویی!

دوباره وعده دادن های بی جا
ولی وقت ِ عمل استغفروللا (!)

(ندارد حرف "ه " استغفرالله
که گردد قافیه شیرین و دلخواه!)

به گوش آید پس از چُرت و کمی خواب
صدای قاشق و چنگال و بشقاب!

نمی دانم چرا در فصل ِ سرما
بریزد سیل ِ مهمان بر سر ِ ما؟

ولی خورشید اگر گرما پراکند
کسی اصلا نمی پرسد خرت چند!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
ﺑﺎ ﺗﺸﮑﺮ!
سروده:راشدانصاری(خالوراشد)

ﺑﺎﺑﺖ ﻫﺮﮐﺎﺭﺗﺎﻥ ﻗﻠﺒﺎ ﺗﺸـﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ
ﺧﺎﻟﺼﺎﻧﻪ، ﻭﺍﻗﻌﺎ، ﺟﺪﺍ" ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ

ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻭ ﺁﻥ ﺑﯽ ﺟﺎ ﺗﺸﮑﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ
ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ، ﻣﺮﺣﺒﺎ، ﺍﺣﺴﻦ، ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ!

ﻣﺼﺮﻉ ﺍﻭﻝ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺷــﺪ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩ
ﻣﺼـﺮﻉ ﺩﻭﻡ ﻭﻟﯽ ﻓﻮﺭﺍ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ

ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺒﻮﺩ
ﻓﺮﺻﺘﯽ ﭘﯿﺶ ﺁﻣﺪﻩ ﻓﻌﻼ‌ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ

ﻣﺪﺗﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻋﺎﺩﺕ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺎ ﻣﯽ ﺭﻭﯾﻢ،
ﺩﺭ ﻟﺒﺎﺱ ﺩﻭﺳﺖ ﺍﺯ ﺩﺷﻤﻦ! ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ

هر فشاری را که از هر سو به ما وارد کنند
موقع فحش و کتک خوردن تشکر می کنیم!

ﺑﺮ ﺧﻼ‌ﻑ ﻣﺮﺩﻡ ﻟﯿﺒـﯽ ﻭ ﻣﺼﺮ ﻭ ﺳﻮﺭﯾﻪ
ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻋﻤﺪﺍ" ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ!

ﻣﺸﺖ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﺮ ﺩﻫﺎﻥ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﻢ
ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﻟﻨﺪﻥ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ!

ﻣﺎ ﭘﺴــﺮﻫﺎ، ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺑﺪ ﺣﺠﺎﺏ
ﺑﺎﺑـﺖ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﺩﺍﻣﻦ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ!

دکتر از این که سر ِ کاریم جدا" از شما
از وزیر کار هم حتما" تشکر می کنیم

تازگی ها در ۹ دی هم به طرزی آشکار
مثل بیست و دوم بهمن تشکر می کنیم

ﺍﺯ ﻣﺪﯾﺮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻠﻮﻑ ﺩﺭ ﺻﺤﺒﺖ ﺍﻧﺪ
ﺑﯽ ﺟﻬﺖ ﺩﺭ ﺣﯿﻦ ﺧﻨﺪﯾﺪﻥ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ!

نفتتان که سفره هامان را به خوبی چرب کرد
بابت بنزین تان قطعا" تشکر می کنیم!

در قوافی هم اگر " تنوین" فراوان آمده
با لسان ِ منبری ایضا" تشکر می کنیم

ﺩﺭ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﺯﺣﻤﺖ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﻢ
ﺷﺐ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺯﻥ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ!

یک وزارتخانه شعرم را به کلی شخم زد
از وزیر و گاو و گاوآهن، تشکر می کنیم!

آب رفت و نفت رفت و گاز رفت و خر برفت
ما به جای ناله و شیون تشکر می کنیم

ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ِ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﺣﻤﺖ ﭘﺨﺘﻪ ﺍﻧﺪ،
ﺁﺵ ﺭﺍ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻭﺟﺐ ﺭﻭﻏﻦ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ

ﺑﺎ ﺭﺑﺎﻋﯽ ﺍﺯ "ﺯﺑﺮﺩﺳﺖ"ﻭ "ﺻﻔﺮﺑﯿﮕﯽ" ﻧﺸـﺪ
ﺩﺭ ﻏﺰﻝ ﺍﺯ "ﺑﯿﮋﻥ ﺍﺭﮊﻥ" ﺗﺸـﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨـﯿﻢ!

ﺍﻟﻐﺮﺽ،ﺍﺯ ﻧﺎﻟﻪ ﯼ ﻣﺮﻍ ﺳﺤﺮ ﺗﺎ ﺑﻮﻕ ﺳﮓ
ﺑﺎ ﺗﻼ‌ﺵ ﻭﺍﻓـﺮﯼ ﮐﻼ‌" ﺗﺸـﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ!
#خالوراشد (نهنگ خلیج فارس)
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
تا کی؟
سروده: راشدانصاری(خالوراشد)

صحبت از یاس و نسترن تا کی؟
وصف جادوی چشم زن تا کی؟
ماجرای لب و دهن تا کی؟
این همه لاف و جر زدن تا کی؟

شاعر ِ دردهای مردم باش
مثل آدم به فکر گندم باش

یک طرف جنگ و قحطی و نکبت
یک طرف بحث دزدی و غارت
آن طرف ظلم ِ رفته بر ملت
این طرف بی خیالی ِ دولت!

خنده دارد در این میان خالو
می کند صحبت از خم ِ ابرو!

خسته ام ، خسته از در و دیوار
خسته از روز و از شب و تکرار
خسته از این که زنده ام ناچار
تف به دنیا و چرخ کج رفتار

دف و چنگ و ترانه را ول کن
غزل ِ عاشقانه را ول کن

عمرمان شد تلف درین وادی
اجل از ما نمی کند یادی...
کاش مادر مرا نمی زادی
در جهانی که نیست آزادی

قفس زندگی عجب تنگ است
قسمت پای لنگ مان سنگ است...

هر که آزاده است در بند است
شهر با حرف مفت خرسند است
عده ای نامشان هنرمند است
فکر کن قیمت هنر چند است

عده ای بی خیال ، مسئولند
عده ای هم بکوب بی پولند!

مرضی بدتر از نداری نیست
غم فراوان و غمگساری نیست
دست مان تنگ و دست ِ یاری نیست
همدمی غیر ِ زهرماری نیست!

شاعری دیده ام که با این حال
باز هم می نویسد از خَط و خال!

آش فرهنگ ِ مملکت شور است
وضع شعر و ادب که ناجور است
خانه ی کعبه چون کمی دور است،
آی شاعر اگر که مقدور است ،

جای قزوین مسافر قم باش
با دلِ صاف پشتِ مردم باش!

عاقبت یک‌ پل صراطی هست
انقباضی و انبساطی هست
روی هر آدمی نقاطی هست
الغرض آن طرف بساطی هست

پس بترس ای پلید ِ بی ایمان
که کنند از فلانت آویزان!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
همراه با حافظ
سروده:راشدانصاری(خالوراشد)

"از هرطرف که رفتم"
گفتند: زود برگرد
"هر نکته ای که گفتم"
گفتند:بس کن ای مرد!
*
از هر طرف که رفتم
خوردم به کوچه ای تنگ
هرنکته ای که گفتم
بارید بر سرم سنگ!
*
از هر طرف که رفتم
شش تا عوارضی بود
هرکس درین شلوغی
خود صاحب تزی بود!
*
از هر طرف که رفتم
گفتند: جاده برفی ست
هر نکته ای که گفتم
گفتند:این چه حرفی ست!
*
از هرطرف که رفتم
گفتند:انتحاری ست
هرنکته ای که گفتم
گفتند:پاچه خاری ست!
*
از هرطرف که رفتم
شد منتهی به زندان
هر نکته ای که گفتم
شد مشکلم دو چندان
دیگر به من نگویید:
از این طرف برادر...
از هر طرف که رفتم...!
#خالوراشد(نهنگ خلیج فارس)
@rashedansari
ماجرای چپ و راست کردن!
نوشته ی : راشدانصاری

جای شما خالی چند شب قبل چپ کردم. یعنی در واقع ماشینم چپ شد. ماجرا از این قرار بود که نیمه های شب ، در هوایی بارانی؛ تک و تنها از شب شعری بر می گشتم بندر که یک هویی چپ کردم. این حادثه حوالی ِ "چاه فعله " رخ داد. خوب شد که داخل چاه نیفتادم!
البته خدا را شکر همین که چپ کردم ، عده ای از هموطنان همیشه در صحنه آمدند و بلافاصله راستش کردند.(ماشینم را عرض کردم!).
جالب بود که این عزیزان به جای گرفتن عکس های سلفی با خودروی واژگون شده و خودم، فقط به فکر کمک کردن بودند. همزمان با گفتن ِ یک، دو، سه مثل آب خوردن بلندش کردند. به هر حال دست شان درد نکند، واقعا انتظار نداشتم در آن وقت شب کسی در فکر راست کردن ِ چپ کرده ای بیفتد. به قول شاعر:"مردی نبود فتاده را پای زدن/ گر دست فتاده ای بگیری مَردی..."
و اما دلیل اصلی چپ کردنم، علاوه بر باران شدید، تاریکی بیش از حد و نداشتن دید کافی و خرابی جاده بود. به قول شخص خودمان:" جاده ها از بس که هموارند و صاف/ هیچ ماشینی ندارد انحراف..." و یا باز هم به قول خودمان:" در سفرها تا به مقصد کارمان ذکر و دعاست/ جاده هامان کافران را هم مسلمان می کنند!". جالب تر این که از سمت چپ جاده رفتم پایین و ماشینم نیز افتاد روی دست شوفر(خودمان!) یعنی سمت چپ و در نهایت در این حادثه هولناک تنها دست چپم مختصر آسیبی دید. متاسفانه بقیه ی اعضای بدنم سالم بودند. باز هم به قول شاعر:" درون ِ دره ، تا ماشین ما رفت/ دور از جون لنگ مخلص بر هوا رفت/ خراشی هم به ...... ِ من نیفتاد/ خوشم آمد اجل تیرش خطا رفت!"
ولی ای کاش به جای دست چپم ،عضو چپ دیگری از اعضای بدنم آسیب دیده بود. چرا که شنیده ام برخی اعضای چپ مَرد دو ثلث دیه است و نسبت به جناح راست گران تر است! دلیلش را نمی دانم. بگذریم.
شاید یکی از دلایل اصلی چپ کردنم ، حاصل ِ سال ها نوشتن در روزنامه ی چپی ِ " ندای هرمزگان" باشد. خدا می داند.
به قول دوستی که پس از شنیدن این ماجرا می گفت:" باز هم خدا را شکر که خودت سالم هستی." اگر چه باید در پاسخ ایشان بگویم، ای کاش خودم مُرده بودم ، ولی ماشینم سالم بود."
به هر حال ماشین بی زبانم طوری مچاله شد، که شبیه قوطی ِ خالی کنسرو شده بود. البته از نوع لِه شده اش. و از این ها بدتر در آن هوای بارانی ماشینم حسابی کثیف و غرق گِل و لای شده بود.
پس از این که توسط یدک کش امداد خودرو قوطی کنسرو له شده ام را بردیم جلوی خانه، همسرم در جا جیغ بلندی زد و بنا کرد به اشک ریختن. دخترم یسنا طفلکی با دیدن این صحنه گفت:" مامانی چرا گریه می کنه؟" گفتم:" هیچی دخترم، شاید به خاطر این که من نمردم ناراحته! چون اگه من مُرده بودم ماشین بیمه حوادث راننده و شخص ثالثه و خدا می دونه چقدر پول گیرش می اومد. ولی الان دیده که من زنده ام و می دونه که ماشین بیمه ی بدنه نیست." دخترم که چیزی متوجه نشده بود، گفت:" اینا چه ربطی داره؟!" گفتم:" ربطش اینه که مامانت علاوه بر این که چیزی گیرش نمی آد، احتمالا فردا پس فردا باید اون باقی مونده ی النگوهاشم بفروشه تا خرج تعمیر ماشین کنیم!"
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
می خواهم...
سروده: راشدانصاری(خااوراشد)

دراین بی مسکنی امشب من از تو خانه می خواهم
نگو فردا و پس فردا! همین الانه می خواهم!

و گاهی آن قدَر در خانه جای پارک کم دارم
که جان ِ تو تصور می کنم پایانه می خواهم!

برای این که مقداری عیالم را بلرزانم
هَفَش سالی کنارش فتنه ی فتّانه می خواهم!

برای آن که ملت را بسازم مست همچون خود
بگو هفتاد میلیون کاسه یا پیمانه می خواهم

الا ای آن که داری خوشه می بندی خلایق را
مرا هم خوشه ی یک کن که من یارانه می خواهم

اگر یارانه را دادی که دادی! گر ندادی هم
به خارج می روم یارانه از بی گانه می خواهم!

اگر چه از غم ِ بنزین و نفت و غیره و ذالک
کچل شد کله ام اما کماکان شانه می خواهم

نه آن شانه که می گیرد به هر دندانه اش مویی
خودت البته می دانی که از این ها نمی خواهم!

مرا از نرخ بنزین، تسمه ی پروانه زرتِینا!!
برای خودروی خود تسمه و پروانه می خواهم!

سرم درد آمده،یا عضو پایین تر،نمی دانم
به هرصورت، گمانم دکتری فرزانه می خواهم
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
ﺧﻼ‌ﻑ
سروده:راشدانصاری(خالوراشد)

ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮔﺮ ﺧﻼ‌ﻑ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ

ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺟﺎﯼ ﺩﺷﻤﻦ ﻓﺮﺿﯽ
ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﻫﺎ ﻣﺼﺎﻑ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ

ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻭ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎ ﺩﺍﯾﻢ
ﺩﻭﺭﯼ ﺍﺯ ﻫﺮﭼﻪ ﺩﺍﻑ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ!

ﺩﺭ ﺷﺐ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ، ﺗﻨﻬﺎ
ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﺑﺎ ﻟﺤﺎﻑ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ !

ﻣﯽ ﺷﺪﻡ ﺗﺎ ﮐﻼ‌ﻓﻪ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﻡ
ﻧﺦِ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﻼ‌ﻑ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ

ﯾﺎ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﻧﻤﯽ ﺷﺪﻡ ﻭﺍﺭﺩ
ﯾﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﻋﺘﮑﺎﻑ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ

ﺗﺎ ﮐﻪ ﺳﯿﻤﺮﻍ ﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺗﺨﻢ ﺁﯾﺪ
ﺭﻭ ﺳﻮﯼ ﮐﻮﻩ ﻗﺎﻑ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ

ﺷﻬﺮ ﻗﺰﻭﯾﻦ ﺍﮔﺮ ﻣﺨﻮﻑ ﻧﺒﻮﺩ
ﮐﯽ ﺳﻔﺮ ﺳﻮﯼ ﺧواﻑ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ؟!

ﺗﺎﺯﻩ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺗﻮﻟﺪﻡ ، ﺑﻨﺪﻩ
ﺧﻨﺪﻩ ﺑﺮ ﺑﻨﺪ ﻧﺎﻑ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ

ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺷﻌﺮ ﻫﺎﯼ ﺑﻮﺩﺍﺭﻡ
ﭼﻪ ﺩﻫﻦ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺻﺎﻑ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ

ﺑﺎ ﺳﺮﺍﻥِ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ، اما
دور بعد ﺍﺋﺘﻼ‌ﻑ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ

ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺭﺋﯿﺲ ﺍﺧﻤﻮ ﺭﺍ
ﻗﺮﺹ ﺧﻨﺪﻩ ﺷﯿﺎﻑ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ !

ﻧﻮﮎ ﮐﻔﺸﻢ ﮐﻪ ﭘﺎﺭﻩ ﺷﺪ ، ﺍﻧﮕﺸﺖ
ﺩﺍﺧﻞ ﻫﺮ ﺷﮑﺎﻑ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ !

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﻨﺎ ﺑﻪ ﺗﺸﺨﯿﺼﻢ
ﻓﻮﺭﯼ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻏﻼ‌ﻑ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ

ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺷﻌﺮ ﺧﻮﺩ ، ﺑﺎ ﺷﻮﻕ
ﺩﻭ ﺳﻪ ﺑﯿﺘﯽ ﺍﺿﺎﻑ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ!!
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆
تلخ و قدیمی😔☝️
کارهای عجیب و غریب
نوشته ی: راشدانصاری(خالوراشد)

مردم روستای ما کارهای عجیبی می کنند. مثلا نمی روند از روی کلید در ِ حیاط ، یکی دو تا یا بیشتر (به تعداد اعضای خانواده) کلید یدک درست کنند ، بلکه ۹۹ درصد اهالی کلید ِ خانه های خود را جلوی در ، زیر سنگی مخفی می کنند. این سنگ ها معمولا در یکی دو الی سه متری در ِ خانه ها از قدیم گذاشته است و اهالی این را می دانند. اما خوشبختانه غریبه ها از این موضوع اطلاعی ندارند و شما خوانندگان عزیز هم لطفا به کسی چیزی نگویید. ولی خودمانیم سنگ ها چی؟ آیا خیال می کنید این سنگ ها، سنگ صبور ما هستند که تا قیامت این راز را پیش خودشان نگه دارند!؟ به هر حال سنگ هم کاسه ی صبرش لبریز می شود.
همچنین در گذشته که بیشتر دیوارها خشتی بودند، کلید را در سوراخ های به وجود آمده در دالان ها و دیوارهای نزدیک در مخفی می کردند. در حالی که این کار نیز اشتباه بود. چرا که به هیچ سوراخی نمی شود اطمینان کرد! چون در طول تاریخ این موضوع ثابت شده است. حتی از قدیم گفته اند، دیوار موش دارد و موش هم گوش! نفرمایید چه ربطی دارد؟ اختیاردارید...مگر موش می تواند جایی به جز داخل سوراخ دیوار زندگی کند؟! دیدید ربط داشت!
برای اثبات این ادعا، تازه ما ضرب المثلی داریم که: از هر صد تا سنگ، بالاخره یکی داخل سوراخ می افتد. خب اگر سوراخ ها خرده شیشه نداشتند چرا هر صد تا سنگ نمی افتند داخل شان؟!
و مورد بعدی:
همولایتی های ما طبیعت را خیلی دوست دارند.در فصل زمستان و بهار اگر بارندگی خوب باشدبیشتر ِ اهالی روستای ما، صبح تا شب می روند به سمت اراضی اطراف روستا و فقط به زمین نگاه می کنند. آن هم جلوی پای شان.هیچ کس حق ندارد آسمان و یا احیانا به پرندگان در حال پرواز نگاه کند. از طلوع صبح تا غروب آفتاب بایستی سرها پایین باشد. زن و مرد و کودک و پیر و جوان ، دست ها به پشت کمر، مقداری خم به جلو ،برخی یک دست به کمر و دست دیگر در جیب و...( آخر به ما چه دست شان را کجای شان گذاشته اند!)و رو به پایین در حال چرخیدن به دور خودشان هستند. خیلی یواش گویی در پی ِ نقشه ی گنجی هستند. عده ای هم مثل این که تکه چوب یا سنگی در مسیر کاروان مورچه ها در جنگل گذاشته باشی، سرگردان به نظر می رسند و درهم می لولند.
کمی آن طرف تر می بینی هر کسی سرش توی لاک خودش است. کاری به کار کسی ندارند. به قول شاعر:"سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت،سرها در گریبان است... " .
توجه داشته باشید که این یک رسم یا آیین سنتی و مذهبی نیست. خودمان هم نمی دانیم چیست. شاید یک عادت باشد...
اهالی چنان با طمانینه به جستجو پیرامون خود مشغولند که اگر یک غریبه این صحنه ها را ببیند ، پیش خود فکر می کند مردم این منطقه چقدر آدم های آرام و سربه زیری هستند.
چند سال قبل کنار جاده مثل بقیه مشغول چرخیدن به دور خودم بودم که ماشینی شاسی بلند، پلاک تهران ترمز زد و گفت:" ببخشید این جا چه خبر است؟ اتفاقی افتاده است؟". گفتم:" سوییچ ماشین یک آدم معروفی گم شده و از صبح تا حالا مردم دارن دنبالش می گردن....!". یک لحظه فکر کردم طرف از تعجب جام کرد، اما بعد که سرش را تکان داد و گفت:" عجیب است!" فهمیدم که خدا را شکر زنده است. دیدم بی چاره این مزاح بنده را تا حدودی باور کرده است، چون مجددا پرسید:" حتما طرف خیلی خیلی آدم مهمیه؟". در این لحظه عده ای با جیغ و داد رفتند سمت یک نفر و آن جا نشستند و تعدادی نیز به حالت رکوع خم شدند. بعد بلند بلند صلوات فرستادند. آقای رهگذر پرسید:" چی شد؟". گفتم:" چیزی نیست، ظاهرا یک نفر رو مار نیش زده!" دیدم با این حرفم بیش از پیش بر حیرتش افزودم. در دل گفتم گناه دارد و باید حقیقت را گفت. گفتم:" شوخی کردم، این عزیزان همگی به دنبال پیدا کردن قارچ هستند." با شنیدن این حرف مثل ناخدایی که مطمئن شود دریا آرام است ، خودش تنها پیاده شد و به سمت من و تعدادی از دوستانم آمد. من و دوستانم نیز به سمت طرف رفتیم. ولی به محضی که متوجه شد همه ی ما مسلح به سلاح سرد از قبیل پیچ گوشتی های بزرگ، چاقو و چوب های نوک تیز هستیم؛ نمی دانم چرا فوری سوار شد و با سرعت تمام منطقه را ترک کردند.شاید فکر کرد این یک نقشه و نوعی تله است و ما می خواهیم پس از این که کمی سرگرم شان کردیم،دسته جمعی بریزیم سرشان و ماشین لندکروزشان را بدزدیم .....
#خالوراشد
@rashedansari
نشانی کانال راشدانصاری ، شاعر ، روزنامه نگار و طنزپرداز👆