گروه ارتباطات و رسانه رسا
Photo
قضیه از این قرار است که ما یک استادی داشتیم که خیلی نگران فردا روزی بود که ما قرار بود مهندس شویم. مدام ما را از آن روز بیم میداد. با همان لهجه اصفهانی غلیظش تذکر میداد که پسفردا مال و سرمایه یک بنده خدایی دست شماست و اگر فلان چیز را بلد نباشی مایه خجالت است. با چاشنی تمسخرآمیزی میگفت :«یعنی شوما معماری؟» ما هم باورمان شده بود و فکر میکردیم واقعا پسفردا روزی که فارغالتحصیل شویم اتفاقات هولناکی جلوی رویمان است. اینطور بود که هر سرزنش و ملامتی که میکرد به گوش جان میپذیرفتیم. تا یک ترمی همین اواخر بهمن و اوایل اسفند ماه بود که گفت بروید مسجد شاه و هشت بهشت و ... و درست نگاه کنید و هر آنچه میبینید بکشید و بیاورید. آخرش گفت: «برو بیبین سازنده اش چی کا کَردِس». در یک چنین وضعیتی رفتیم ببینیم سازنده «چی کا کَردِس» یک چیزهایی کشیدیم و جلسه بعد که آوردیم عصبانی شد و گفت: «درست نَدیده ِ ی؟رفتی میدون شاه بستنی خوردِی». پس فردا به تو میگن معمار و همان داستان مال و سرمایه و... . خلاصه اینطور بود که عین یک ماه ما هر جلسه میرفتیم و میآمدیم و میدیدیم و میکشیدیم و هر جلسه متهم به «رفتی میدون بستنی خوردِی» و معمار نشدن میشدیم. خلاصهاش بعد از یک ماه چند نمونه کار و تجزیه تحلیل درست درمان داشتیم برای اینکه بفهمیم آنکه این بناها را ساخته چه کرده و چطور مهندسی و مدیریت کرده است. بعد از یک ماه گفت «خوب حالا یه چیزایی فهمیدین. حالا باید مدیریت کردن رو بفهمید». بالای برگههایمان نوشت: «رفع نیازهای نامحدود یک سیستم از طریق امکانات محدود همان سیستم».
همه اینها رو گفتیم که بگیم ۳ اردیبهشت روز معمار گرامی باد.
#گروه_ارتباطات_و_رسانه_رسا #رسا #روز_معمار #طراحی_داخلی
همه اینها رو گفتیم که بگیم ۳ اردیبهشت روز معمار گرامی باد.
#گروه_ارتباطات_و_رسانه_رسا #رسا #روز_معمار #طراحی_داخلی