رهپویان وصال شیراز _ انجوی نژاد
4.11K subscribers
7.71K photos
2.19K videos
164 files
3.75K links
تنها کانال رسمی حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد و کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز

ادمین کانال:
@rahpouyan_vesal

📩ایتا :
https://eitaa.com/rahpouyancom

📩اینستاگرام:
https://www.instagram.com/rahpouyan_vesal
Download Telegram


⁣⁣⁣🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

#حماسه_یاسین 12
#قسمت دوازدهم



⁣صبح روز ٢٩/٩/٦٥ ، بلندگوي گردان📣📣 به صدا درآمد كه كليه برادران #گردان_ياسين را به مسجد مي خواند. برادر #جليل_محدثي رفت پشت ميكروفون 🎤و شروع كرد((بسم االله الرحمن الرحيم و به نستعين.و سارعوا الي مغفره من ربكم...)) تا اين آيه تلاوت شد، صداي گريه خوشحالي بچه ها در آمد .😃 بوي عمليات مي آمد . مضمون صحبتها از برنامه غواصي يي بود 🏊🏻كه به #لشكر٢١_امام_رضا داده شده بود . براي كار در اروند رود و توجيهات جزئي تر توسط گروهانها و دسته ها انجام مي شود .

🎯👌🏼كار توجيه بسيار دقيق بود . منطقة عملياتي #لشكر_٢١ ، #جزاير_ماهي🐡🐠🐟 و #ام_الطويل در عمق شش كيلومتري اروند رود از خط خودي بود كه #جزيرة_ماهي را به #گردان_ياسين و جزيرة #ام_الطويل يا #فياضيه را به #گردان_نوح سپرده بودند . مناطق #ام_الرصاص و #پتروشيمي را هم كه آن طرف اروندرود و روبروي ما بود ، به لشكرهاي #٣١_عاشورا و امام حسين عليه السلام سپرده بودند .

توسط نقشه و عكس هوايي 🌍، با نقشة عمليات آشنا شديم و روز ٣٠/٩/٦٥ و ١/١٠/٦٥ را به تنظيم وسايل ، توجيه كار ، تقسيم وظايف در گروهانها ، دسته ها و تيمها و هميارها مشغول بوديم . صبح روز ٢/١٠/٦٥ خبر دادند امشب عمليات است . قلبها به تپش درآمده و چهره ها نورانيت👼🏼🌝💡 خاصي گرفته بود . با بچه ها راه افتاديم ، رفتيم مقر #گردان_نوح براي خداحافظي .😘

آغوش گرم و اشكهاي داغ و خنده هاي معني دار ، از كليات اين خدا حافظي بود . شهروز #شوريده_دل ، در حالي كه طبق معمول شلوغ كاري مي كرد و همه جا را به هم مي ريخت 👻، با صداي بلند گفت : ” آقا ! من كه بادمجون بَم هستم ! ولي هر كي شهيد شد ، ياد من هم باشد ! “ #حسين_ضميري ، سرش را پائين انداخته بود و آرام اشك مي ريخت . 😢آخرش با صداي گرفته اي گفت : ” محمد ! خيلي وقته منتظر امشبم ، برام دعا كن . . . “ و به زيبايي خنديد 😄! نمي دانم چرا خندة بي آلايش اين بچه ها اين قدر زيبا بود و دلگير كننده ! 🙁


⁣قسمت سیزدهم، فردا شب راس ساعت 22

🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠
@rahpouyancom

🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

#حماسه_یاسین 15
#قسمت پانزدهم





سكوت مرگبار حاكم بر محيط چندان خوشايند نبود . بوي لو رفتن عمليات مي آمد .😶 اول قرار بود گروهان #ستار داخل اروند شود و وقتي رسيد وسط #اروند ، به فاصله ٣ دقيقه ، ما داخل شويم و بعد هم گروهانهاي #غفار و #جبار . در كنارة #اروند ، يك نفر با لباس بسيجي و كلاه آهني ايستاده بود و بچه ها را از زير قرآن رد مي كرد . بعضي كه او را مي شناختند ، مي بوسيدندش . جلوتر رفتم ، ديدم برادر حاج #اسماعيل_قاآني ، فرماندة عزيز و دلاور لشكر است . با خوشحالي بوسيدمش . 😘😃روحية عجيبي گرفتم .

گروهان #ستار وارد #اروند شد و با نظم كامل شروع كردند به حركت به سمت وسط اروند تا از آنجا جلو بروند . 🏊🏻در حالي كه چشم دوخته بوديم به ستون گروهان #ستار كه در آب پيش مي رفتند ، ثانيه شماري مي كرديم تا داخل آب شويم . اروند در نظرم به قدري ذليل و حقير مي نمود كه بعدها خودم هم باور نمي كردم . ناگهان آن خط كاملاً خاموش به يك بُمب سراسري تبديل شد و گلوله هاي دوشكا و چهارلول و تيربار بر سر بچه ها ريخت ! ما هم مي خواستيم وارد آب شويم كه بعد از يك ربع گفتند عمليات لو رفته ، بايد برگرديم تا فرصتي ديگر . باورمان نمي شد .

از بچه هاي گروهان #ستار نمي توانستيم دل بِبُريم . بي سيم چي گروهان #ستار شهيد شده بود و هرچه با او تماس مي گرفتيم ، 📞ارتباط برقرار نمي شد . هر كه زنده مي ماند ، خود را مي رساند به #جزيرة_ماهي و آن وقت با اين وضع تكليفشان مشخص بود ! وقتي خواستم برگردم ، براي آخرين بار به اروند نگاهي نااميدانه كردم و زير لب گفتم : ” بچه ها ! خداحافظ . عليِ من ! خداحافظ . “😢 تا بلند شديم برگرديم ، دشمن كه متوجه ما شده بود ، دور و بر كانال را گرفت زير آتش . همه ، فين ها را به دست گرفته ، به دستور برادر #جليل شروع كرديم با تمام قوا اين سه كيلومتر را به سمت پاساژ دويدن . 🏃🏻« #محمد_خليل نژاد » يكي از بچه هاي جانباز پاي مصنوعيش دَر رفته و با خونسردي بالاي كانال نشسته بود و داشت پايش را مي بست . داد زدم : ” كمك نمي خواي ؟ “ جوابي داد كه خنده ام گرفت .😁 گفت : ” نه جيگر ، نوكرتم ! “😆

⁣⁣قسمت شانزدهم، فردا شب راس ساعت 22

🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

@rahpouyancom
⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

#حماسه_یاسین 16
#قسمت شانزدهم



🔶اين بابا اينجا هم ول كن نبود . از اين تكه پرانيها خيلي داشت .😜 پسر شجاع و بي كله اي بود . تجربه هم خيلي داشت . دوباره مسير را ادامه دادم . حميد #رجبي جلوي من بود و #علي_تشكري پشت سرم . ناگهان يك گلوله خورد لبة كانال و تا آمدم به خودم بجنبم ، ديدم روي هوا هستم . 👼🏼شايد هفت ، هشت متر به هوا پرتاب شدم ؛ طوري كه يك لحظه احساس كردم شهيد شده ام ؛ كه با كمر آمدم روي زمين و عشق وعاشقي از سرم پريد ! در همين موقع ، دو نفر ديگر هم افتادند رويم !🤕 يكي حميد #رجبي بود ، ديگري هم #تشكري . سه تايي ، سالمِ سالم بوديم ؛ فقط يك كم كوفتگي داشتيم . با داد و فرياد ، آنان را از روي خودم بلند كردم 😲و سه تايي شروع كرديم به دويدن تا پاساژ . 🏃🏻🏃🏻🏃🏻


🔶به پاساژ كه رسيديم ، گفتند استراحت كنيد تا خبرتان كنيم . خودمان را سرگرم كرديم ؛ خواب كه ابداً به چشممان راه نيافت ! 😕صبح كه شد ، گفتند برويد به سمت خرمشهر ! با همين لباسهاي غواصي و پياده ! منتهي چند نفر چند نفر . بهتمان زده بود .😳 صحنة شهادت بچه هاي گروهان #قهار بسيار مظلومانه بود . يكي يكي با ناله اي خفيف به زير آب مي رفتند . شهادت غواص ، از مظلومانه ترين شهادتهاست ؛ زيرا نه راه پيش دارد ، نه راه پس و نه حتي راه دفاع كردن .😔 اين كه يك دفعه ، يك گروهان جلوي چشممان بروند و ديگر از هيچ كدامشان خبري نرسد ، دردناك بود .


🔶 وقتي با لباسهاي گل آلود غواصي داشتم نماز صبح مي خواندم ، يك ماشين فيلمبرداري آمد از بغل از من فيلمبرداري كرد و رفت !📽 حيف كه سرنماز بودم ؛ وگرنه اصلاً دلم نمي خواست از قيافة خسته و محزونم فيلمبرداري شود ! برگشتيم داخل محوطة گردان . همة بچه ها ساكت و ماتم زده تكيه داده بودند به ديوارها و زير آفتاب نشسته بودند . صداي گرية بعضي ها بلند بود . شوخي كه نبود ؛ از يك گروهان گردان ، بعد از ٨ ساعت هنوز خبري نبود . از گروهان ما هم كه داخل اروند نشده بود ، ٣ نفر مجروح شدند

🔶 ٥/٩ ١٠ صبح بود كه سرو كلة « #محمد_خداياري » و « #محمد_شعباني » پيدا شد ؛ از بچه هاي گروهان #ستار بودند . همه ريختند سرشان . آنها خود را به #جزيرة_ماهي رسانده و با وجود كم بودن تعدادشان ، به جزيره حمله كرده بودند . خبر شهادت #كرابي فرماندة گروهان #عليرضا_نوراللهي معاون گردان #عامري و #عابديني ٢ تا از مسؤولان دسته ها و چند نفر ديگر را هم داشتند ؛ اما از بقيه بي خبر بودند . با ترس پرسيدم : ” #علي_شيباني را نديديد ؟! “ جواب داد : ” چرا ، شهيد شد 😐😢

📢قسمت هفدهم فردا راس ساعت 22⁣

🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

@rahpouyancom