رهپویان وصال شیراز _ انجوی نژاد
4.07K subscribers
7.97K photos
2.26K videos
166 files
3.88K links
تنها کانال رسمی حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد و کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز

ادمین کانال:
@rahpouyan_vesal

📩ایتا :
https://eitaa.com/rahpouyancom

📩اینستاگرام:
https://www.instagram.com/rahpouyan_vesal
Download Telegram
⁣⁣🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

#حماسه_یاسین
#قسمت ششم




💠٤ گروهان گردان به اسامي #ستار، #غفار، #قهارو #جبار، چهار فرمانده رشيد ولايق بودند به نامهاي# محمد_رضا_كرابي ، #كوهستاني ، #مومن و#حسن_شاد. معاونان ايشان هم به ترتيب #عليرضا_نوراللهي، #محمدرضا_رنجبر و #عليرضا_#دلبريان بودند. مسئولان دسته ها هم #عامري ، #مرادي ، #رضوي ، #سيفي، #صادقي_نژاد ، #كافي و... بودند.

💠در تقسيم بندي جاي من مشخص شد: #گروهان_قهار دسته يك به فرماندهي #محمود_سيفي پسري مخلص نوراني رئوف مهربان. #لكزايي ، #سرچاهي ، #محمد_پور، #مشتاقيان ، #بوژميراني ، #پاكدل ، #صحرانورد ، #ميشاني_حسينيان، لشكري ، #شادكام ومن اعضاي اين دسته بوديم . توضيح داده شد كه برادرها بايد دوبه دو باهم هميار باشند. 👬هميار اصطلاحي در كار غواصي بود. چون حركت در اب بصورت گروهاني انجام ميشد. وهمه گروهان با يك طناب به هم متصل بودند دونفري كه در دوطرف طناب هم عرض كار ميكردند هميار ناميده ميشدند كه در دوره هاي اوليه هميارها به جاي طناب دست يكديگر را ميگرفتند.👬

💠 به دليل حساس بودن وظيفه دوهميار نسبت به يكديگرسعي ميشد بين هميارهااخوت ووفاداري خاصي برقرار شود. 👨👨از اين رو گفته بودند كه دوهميار يكجا بخوابند از يك ظرف غذا بخورند در صف با هم حركت كنند وهميشه با هم باشند تا كاملا عادتي شوند!هميار من بچه اي بود پرجنب وجوش فعال ونوراني وخوش سروزبان وهمسن خودم از خيابان سي متري #احمد_اباد مشهد بنام #سيد_هادي_مشتاقيان. از همان نگاه اول احساس خوبي در دلم ايجاد شد.😍 از بچه هاي قديمي جنگ بود وسابقه كار در گردانها و واحد اطلاعات وعمليات داشت. در عمليات #والفجر_هشت هم سابقه غواصي داشت. همصحبت بسيار خوبي بود كه در نمازها وتوسلات گوشه اي از حالاتش بروز ميكرد .

💠 از نظر غذايي توپ توپ بوديم🍨🍧🍣🍛🍩🍹🍻. يك اشپزخانه مخصوص جدا از اشپزخانه لشكر براي دو#گردان_نوح و #ياسين برپا شده بود. غذاي پرگوشت 🍗🍖وصبحانه مقوي به علاوه شير وعسل قبل از ورود به اب واجيل وشلغم وچاي دارچين بعد از خروج از اب جز برنامه هاي غذايي بود. كيكهاي اهدايي وكمپوت وابميوه ونوشابه قوطي اي كه توسط استان قدس فرستاده شده بود انقدر فراوان بود كه دسته ها كارتن كارتن انها رابه تداركات پس ميدادند .

💠 چند روز از اقامتم در گردان نگذشته بود كه فهميدم در گردان خبرهايي هست . خبرهايي كه تا ان وقت برايم سابقه نداشت. يك ساعت به اذان صبح مانده در تاريكي فضاي حسينيه گردان مانند نماز جماعت جو نوراني نماز شب حاكم وصداي ناله ومناجات بلند بود. هر ساعت از شب كه اتفاقي از خواب بيدار ميشدم ، ميديدم كسي در اتاق نيست ! اين برايم معما شده بود. كار طاقت فرساي اموزش غواصي ديگر رمقي براي كسي باقي نميگذاشت🤕🤒😞

🎯قسمت هفتم فردا شب راس 22

🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

#حماسه_یاسین 15
#قسمت پانزدهم





سكوت مرگبار حاكم بر محيط چندان خوشايند نبود . بوي لو رفتن عمليات مي آمد .😶 اول قرار بود گروهان #ستار داخل اروند شود و وقتي رسيد وسط #اروند ، به فاصله ٣ دقيقه ، ما داخل شويم و بعد هم گروهانهاي #غفار و #جبار . در كنارة #اروند ، يك نفر با لباس بسيجي و كلاه آهني ايستاده بود و بچه ها را از زير قرآن رد مي كرد . بعضي كه او را مي شناختند ، مي بوسيدندش . جلوتر رفتم ، ديدم برادر حاج #اسماعيل_قاآني ، فرماندة عزيز و دلاور لشكر است . با خوشحالي بوسيدمش . 😘😃روحية عجيبي گرفتم .

گروهان #ستار وارد #اروند شد و با نظم كامل شروع كردند به حركت به سمت وسط اروند تا از آنجا جلو بروند . 🏊🏻در حالي كه چشم دوخته بوديم به ستون گروهان #ستار كه در آب پيش مي رفتند ، ثانيه شماري مي كرديم تا داخل آب شويم . اروند در نظرم به قدري ذليل و حقير مي نمود كه بعدها خودم هم باور نمي كردم . ناگهان آن خط كاملاً خاموش به يك بُمب سراسري تبديل شد و گلوله هاي دوشكا و چهارلول و تيربار بر سر بچه ها ريخت ! ما هم مي خواستيم وارد آب شويم كه بعد از يك ربع گفتند عمليات لو رفته ، بايد برگرديم تا فرصتي ديگر . باورمان نمي شد .

از بچه هاي گروهان #ستار نمي توانستيم دل بِبُريم . بي سيم چي گروهان #ستار شهيد شده بود و هرچه با او تماس مي گرفتيم ، 📞ارتباط برقرار نمي شد . هر كه زنده مي ماند ، خود را مي رساند به #جزيرة_ماهي و آن وقت با اين وضع تكليفشان مشخص بود ! وقتي خواستم برگردم ، براي آخرين بار به اروند نگاهي نااميدانه كردم و زير لب گفتم : ” بچه ها ! خداحافظ . عليِ من ! خداحافظ . “😢 تا بلند شديم برگرديم ، دشمن كه متوجه ما شده بود ، دور و بر كانال را گرفت زير آتش . همه ، فين ها را به دست گرفته ، به دستور برادر #جليل شروع كرديم با تمام قوا اين سه كيلومتر را به سمت پاساژ دويدن . 🏃🏻« #محمد_خليل نژاد » يكي از بچه هاي جانباز پاي مصنوعيش دَر رفته و با خونسردي بالاي كانال نشسته بود و داشت پايش را مي بست . داد زدم : ” كمك نمي خواي ؟ “ جوابي داد كه خنده ام گرفت .😁 گفت : ” نه جيگر ، نوكرتم ! “😆

⁣⁣قسمت شانزدهم، فردا شب راس ساعت 22

🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

@rahpouyancom