رهپویان وصال شیراز _ انجوی نژاد
4.13K subscribers
7.72K photos
2.2K videos
164 files
3.76K links
تنها کانال رسمی حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد و کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز

ادمین کانال:
@rahpouyan_vesal

📩ایتا :
https://eitaa.com/rahpouyancom

📩اینستاگرام:
https://www.instagram.com/rahpouyan_vesal
Download Telegram
🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

#حماسه_یاسین 1
#قسمت اول


بسم االله الرحمن الرحيم

🔶 اواسط مهرماه #سال65 بود. در #مشهد مرخصي بودم. در #مسجد_سجاد عليه السلام مجلسي براي گراميداشت شهداي #واحد_تخريب #لشكر_21_امام رضا عليه السلام برپا بود. فرياد حسين جان بچه ها كه اوج گرفت اهالي محل هم به ميان بچه ها آمده بر سرو سينه زدند. بعد از مراسم وقتي چاي وميوه پخش ميكردند مجلس را از نظر گذراندم. مطمئن بودم بار ديگر كه به مسجد سجاد مي آيم. خيلي از اين بچه ها در بين ما نيستند. در همين گير ودارخبري تكان دهنده از طرف مسئولان لشكر وتخريب توي مسجد پيچيد:(مرخصي ها همه لغو شده پس فردا صبح همه بايد در راه آهن تجمع كنيم. وبه منطقه برويم. كار خيلي جدي وفوري است وهيچ عذري هم پذيرفته نيست. ) پچ پچ بين بچه ها آغاز شد كه حتما حمله است.🤔


🔶فردا خداحافظي با خانواده وكارهاي مشهد را تمام كرديم. شب هم وقتي براي خداحافظي با امام رضا رفتيم حرم، همه جمع بودند وبا چشمي گريان وسينه اي سوزان، به پنجره هاي ضريح چنگ انداخته از امام رضا طلب حاجت ميكردند؛ طلب غفران، طلب سعادت ودر يك كلمه طلب شهادت! ميان بري به سوي خدا ! تكيه يك شبه بر جاي انبيا. 😢



🔶صبح به سمت راه اهن راه افتادم. در راه با همه چير خداحافظي كردم. با كوچه مان،بلوار شهيد عباسي،بلوار فردوسي،ميدان شهدا،گلدسته هاي حرم،حتي باساختمان راه اهن.


🔶 يك واگن قطار را اشغال كرديم توي كوپه،بچه محلها جمع شده بوديم وروابط حسن همجواري را با كوچه هاي بغلي نقض كرده بوديم! اصلا نفهميديم اين يكي دو روز چه طور گذشت. 😜


🔶به اهواز كه رسيديم هوا نسبتا خنك بود وكمي هم شرجي. گل و لاي وباران هم بود. به تابلوي اشناي قرار گاه شهيد (وزين)- محل خودمان رسيديم. وحسابي يكه خورديم. خبري نبود نه اماده باشي نه حمل ونقلي ونه جابه جايي افراد ودستگاهها اصلا بوي حمله نمي امد. تعجب كرديم اما خيلي منتظر نمانديم. گفتند وسايل شخصي را براي يك ماه برداريم بعد از ظهر ميخواهيم راه بيفتيم. دم دماي غروب بود دقيقا روز ١٨ مهر ماه سال ٦٥ .اتوبوسها،گل مالي واستتار شده،امدند وما ٥٠ نفر سوار شديم. هيچ كس از مقصد خبر نداشت.😐


🔶بازار شايعه داغ بود. عده اي ميگفتند حمله است اما ظواهر نشاني از حمله نداشت. عده اي ميگفتند لشكر منطقه جديدي را تحويل گرفته ميخواهيم برويم گشت وپاكسازي اما براي اين كار هم ٥٠ نفر زياد بود. از دورو بر جاده فهميديم كه بسمت خرمشهر ميرويم.🙄

ادامه دارد ...

🔸🔶🔸🔶🔸
@rahpouyancom
@seyyedanjavi
🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

#حماسه_یاسین 1
#قسمت اول


بسم االله الرحمن الرحيم

🔶 اواسط مهرماه #سال65 بود. در #مشهد مرخصي بودم. در #مسجد_سجاد عليه السلام مجلسي براي گراميداشت شهداي #واحد_تخريب #لشكر_21_امام رضا عليه السلام برپا بود. فرياد حسين جان بچه ها كه اوج گرفت اهالي محل هم به ميان بچه ها آمده بر سرو سينه زدند. بعد از مراسم وقتي چاي وميوه پخش ميكردند مجلس را از نظر گذراندم. مطمئن بودم بار ديگر كه به مسجد سجاد مي آيم. خيلي از اين بچه ها در بين ما نيستند. در همين گير ودارخبري تكان دهنده از طرف مسئولان لشكر وتخريب توي مسجد پيچيد:(مرخصي ها همه لغو شده پس فردا صبح همه بايد در راه آهن تجمع كنيم. وبه منطقه برويم. كار خيلي جدي وفوري است وهيچ عذري هم پذيرفته نيست. ) پچ پچ بين بچه ها آغاز شد كه حتما حمله است.🤔


🔶فردا خداحافظي با خانواده وكارهاي مشهد را تمام كرديم. شب هم وقتي براي خداحافظي با امام رضا رفتيم حرم، همه جمع بودند وبا چشمي گريان وسينه اي سوزان، به پنجره هاي ضريح چنگ انداخته از امام رضا طلب حاجت ميكردند؛ طلب غفران، طلب سعادت ودر يك كلمه طلب شهادت! ميان بري به سوي خدا ! تكيه يك شبه بر جاي انبيا. 😢



🔶صبح به سمت راه اهن راه افتادم. در راه با همه چير خداحافظي كردم. با كوچه مان،بلوار شهيد عباسي،بلوار فردوسي،ميدان شهدا،گلدسته هاي حرم،حتي باساختمان راه اهن.


🔶 يك واگن قطار را اشغال كرديم توي كوپه،بچه محلها جمع شده بوديم وروابط حسن همجواري را با كوچه هاي بغلي نقض كرده بوديم! اصلا نفهميديم اين يكي دو روز چه طور گذشت. 😜


🔶به اهواز كه رسيديم هوا نسبتا خنك بود وكمي هم شرجي. گل و لاي وباران هم بود. به تابلوي اشناي قرار گاه شهيد (وزين)- محل خودمان رسيديم. وحسابي يكه خورديم. خبري نبود نه اماده باشي نه حمل ونقلي ونه جابه جايي افراد ودستگاهها اصلا بوي حمله نمي امد. تعجب كرديم اما خيلي منتظر نمانديم. گفتند وسايل شخصي را براي يك ماه برداريم بعد از ظهر ميخواهيم راه بيفتيم. دم دماي غروب بود دقيقا روز ١٨ مهر ماه سال ٦٥ .اتوبوسها،گل مالي واستتار شده،امدند وما ٥٠ نفر سوار شديم. هيچ كس از مقصد خبر نداشت.😐


🔶بازار شايعه داغ بود. عده اي ميگفتند حمله است اما ظواهر نشاني از حمله نداشت. عده اي ميگفتند لشكر منطقه جديدي را تحويل گرفته ميخواهيم برويم گشت وپاكسازي اما براي اين كار هم ٥٠ نفر زياد بود. از دورو بر جاده فهميديم كه بسمت خرمشهر ميرويم.🙄

ادامه دارد ...

🔸🔶🔸🔶🔸
@rahpouyancom
@seyyedanjavi