رهپویان وصال شیراز _ انجوی نژاد
4.14K subscribers
7.72K photos
2.2K videos
164 files
3.76K links
تنها کانال رسمی حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد و کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز

ادمین کانال:
@rahpouyan_vesal

📩ایتا :
https://eitaa.com/rahpouyancom

📩اینستاگرام:
https://www.instagram.com/rahpouyan_vesal
Download Telegram
🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

#حماسه_یاسین 3
#قسمت سوم



🔶به ٥ گروه ١٠ نفره تقسيم مان كردند؛به سرگروهي برادران #خزاعي ، #صادقي_نژاد ، #عامري و... در گروه ما من بودم و #جعفر_موسوي و #امير_رحماني و #جواد_نظافت و #ناصر_ازاد_فر و #كريم_عبدي و #ابوالفضل_سيرجاني و #علي_محمد _زاده و #تقوايي. #علي_شيباني و #مسعود_احمديان و #شوريده_دل هم كه از رفيقان نزديكم بودند در گروه #تقي_خزاعي بودند. #تقي يكي از بهترين برادرانم بود وخيلي دلم ميخواست در گروه انها باشم اما چيزي نگفتم چون ميدانستم جبهه جاي رفيق بازي نيست. تازه گروه خودمان هم خيلي خوب بود .

🔶روزهاي اول را فقط ميدويديم 🏃🏻وبراي تقويت عضلات پا نرمشهاي سختي مثل در گل ولاي دويدن وفين زدن در خشكي انجام ميداديم كه بسيار سخت بود وبه عضلات شكم وپا فشار زيادي مي اورد بعد هم با لاو چيكت در اب سرد وپر از گل ولاي #كارون ودر هوايي زمستاني تمرين ميكرديم. بچه هايي كه سابقه بيماريهاي مختلف وكليوي داشتند يكي يكي به بيمارستان ميرفتند. 🚑به قول بچه ها در امتحان رفوزه ميشدندو بر ميگشتند مقر تخريب تا در جاي ديگري خدمت كنند. بعد از چند روز لباسهاي غواصي را با يك كيسه انفرادي تحويل دادند ودوره پيش اموزش شروع شد. لباسها كهنه وپاره بود ومعلوم بود هر لباس حداقل در دوسه عمليات شركت كرده است!

🔶كار به چند مرحله تقسيم شده بود كه قرار بود ٣ مرحله ان در اين دوره طي شود غواصي با سر بيرون از اب وبه پشت به بغل وبه شكم مراحلي بود كه.در پيش اموزش تدريس ميشد وقرار بود غواصي با ماسك واشنو گل وغواصي زير اب وقوسها وغواصي با تجهيزات و....بعدا در #گردان_ياسين اموزش داده شود.

🔶نماز جماعت وكلاس اخلاق بعد از صبحانه با حاج اقا #ناجي بود كه هم روحاني👳🏻 بود وهم نقش يك برادر بزرگتر را براي ما داشت. دعا هاي شبها و توسلات وسينه زني هم به عهده حاجي #ابراهيم_زاده بود. او جانباز بود وانگشتان قطع شده دستش حكايت از #تخريبچي بودنش داشت. در لبنان وسوريه هم مبارزه كرده بود وبسيار با سوز وگداز مي خواند😭

🔶. شبهايي كه قرار نبود به اب بزنيم ، نگهباني ميداديم. موقع نگهباني،بعضي بچه ها كه بي خوابي به سرشان ميزد،به ديگران كمك ميكردند. درس هم ميخوانديم؛دانشجوها درس دانشگاه وماپشت كنكوريها 🎓هم جزوه هاي كنكور را. من و#علي_شيباني و#كريم_عيدي و #سعيد_دانشور و #مصطفي_كاظمي در هر فرصتي با درست كردن يك كتري چايي دور هم مي نشستيم ودرس مي خوانديم. #علي_شيباني علاوه بر درسهاي كنكور با حاجي #ناجي حسابي اخت شده بود ودرس طلبگي هم ميخواند. #مصطفي_كاظمي بدون هيچ سابقه اي يك سلماني صلواتي راه انداخته بود وبه قول بچه ها داشت روي سروكل بچه ها استاد ميشد!به قول خودش بعد از جنگ بايد فكر يك وكارو كاسبي بود

🔶. باند اشرار يا محترمانه تر''#ملامتيون''كاملاشكل گرفته بود. ملامتيه نام يكي از فرقه هاي اسلام است كه افرادش با تظاهر به بدي اعمال خوب انجام ميدهند. 😎مثلا بطري مشروب زير بغل گرفته 😱از جلوي همه رد ميشدند ودر گوشه اي خلوت به نماز مي ايستادند. البته بچه هاي ما اينكاره نبودند چون خلاف ايين تشييع است واين فقط يك اصطلاح بود اينها بچه هايي بودند كه ظاهرا خود را بي خيال نشان ميدادند ولي باطني پاك وضميري اگاه واعمالي در خور تحسين داشتند.

🔶اعضاي اين باند عبارت بودند از:#مسعود_احمديان #حسين_صادقي_نژاد #حسين_گيوه_چي ، #شهروز_شوريده_دل ، #جعفر_موسوي وچند نخبه ديگر به رهبري #تقي_خزاعي!كاروبارشان هم عبارت بود از اخلال در پستهاي نگهباني!بيدار كردن بچه ها به انحاي مختلف!👹😈در رفتن از صبحگاه به هر قيمتي كه شده!وشلوغ بازي در اب!البته اين شوخيها در روحيه بچه ها تاثير زيادي داشت. به قول بعضي بچه ها همه چيزشان درست بود هم خنده شان هم گريه شان هم كار كردنشان وهم خرابكاريشان.

💡ادامه دارد ...
🔸🔶🔸🔶🔸
@rahpouyancom
⁣⁣🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

#حماسه_یاسین 3
#قسمت سوم



🔶به ٥ گروه ١٠ نفره تقسيم مان كردند؛به سرگروهي برادران #خزاعي ، #صادقي_نژاد ، #عامري و... در گروه ما من بودم و #جعفر_موسوي و #امير_رحماني و #جواد_نظافت و #ناصر_ازاد_فر و #كريم_عبدي و #ابوالفضل_سيرجاني و #علي_محمد _زاده و #تقوايي. #علي_شيباني و #مسعود_احمديان و #شوريده_دل هم كه از رفيقان نزديكم بودند در گروه #تقي_خزاعي بودند. #تقي يكي از بهترين برادرانم بود وخيلي دلم ميخواست در گروه انها باشم اما چيزي نگفتم چون ميدانستم جبهه جاي رفيق بازي نيست. تازه گروه خودمان هم خيلي خوب بود .

🔶روزهاي اول را فقط ميدويديم 🏃🏻وبراي تقويت عضلات پا نرمشهاي سختي مثل در گل ولاي دويدن وفين زدن در خشكي انجام ميداديم كه بسيار سخت بود وبه عضلات شكم وپا فشار زيادي مي اورد بعد هم با لاو چيكت در اب سرد وپر از گل ولاي #كارون ودر هوايي زمستاني تمرين ميكرديم. بچه هايي كه سابقه بيماريهاي مختلف وكليوي داشتند يكي يكي به بيمارستان ميرفتند. 🚑به قول بچه ها در امتحان رفوزه ميشدندو بر ميگشتند مقر تخريب تا در جاي ديگري خدمت كنند. بعد از چند روز لباسهاي غواصي را با يك كيسه انفرادي تحويل دادند ودوره پيش اموزش شروع شد. لباسها كهنه وپاره بود ومعلوم بود هر لباس حداقل در دوسه عمليات شركت كرده است!

🔶كار به چند مرحله تقسيم شده بود كه قرار بود ٣ مرحله ان در اين دوره طي شود غواصي با سر بيرون از اب وبه پشت به بغل وبه شكم مراحلي بود كه.در پيش اموزش تدريس ميشد وقرار بود غواصي با ماسك واشنو گل وغواصي زير اب وقوسها وغواصي با تجهيزات و....بعدا در #گردان_ياسين اموزش داده شود.

🔶نماز جماعت وكلاس اخلاق بعد از صبحانه با حاج اقا #ناجي بود كه هم روحاني👳🏻 بود وهم نقش يك برادر بزرگتر را براي ما داشت. دعا هاي شبها و توسلات وسينه زني هم به عهده حاجي #ابراهيم_زاده بود. او جانباز بود وانگشتان قطع شده دستش حكايت از #تخريبچي بودنش داشت. در لبنان وسوريه هم مبارزه كرده بود وبسيار با سوز وگداز مي خواند😭

🔶. شبهايي كه قرار نبود به اب بزنيم ، نگهباني ميداديم. موقع نگهباني،بعضي بچه ها كه بي خوابي به سرشان ميزد،به ديگران كمك ميكردند. درس هم ميخوانديم؛دانشجوها درس دانشگاه وماپشت كنكوريها 🎓هم جزوه هاي كنكور را. من و#علي_شيباني و#كريم_عيدي و #سعيد_دانشور و #مصطفي_كاظمي در هر فرصتي با درست كردن يك كتري چايي دور هم مي نشستيم ودرس مي خوانديم. #علي_شيباني علاوه بر درسهاي كنكور با حاجي #ناجي حسابي اخت شده بود ودرس طلبگي هم ميخواند. #مصطفي_كاظمي بدون هيچ سابقه اي يك سلماني صلواتي راه انداخته بود وبه قول بچه ها داشت روي سروكل بچه ها استاد ميشد!به قول خودش بعد از جنگ بايد فكر يك وكارو كاسبي بود

🔶. باند اشرار يا محترمانه تر''#ملامتيون''كاملاشكل گرفته بود. ملامتيه نام يكي از فرقه هاي اسلام است كه افرادش با تظاهر به بدي اعمال خوب انجام ميدهند. 😎مثلا بطري مشروب زير بغل گرفته 😱از جلوي همه رد ميشدند ودر گوشه اي خلوت به نماز مي ايستادند. البته بچه هاي ما اينكاره نبودند چون خلاف ايين تشييع است واين فقط يك اصطلاح بود اينها بچه هايي بودند كه ظاهرا خود را بي خيال نشان ميدادند ولي باطني پاك وضميري اگاه واعمالي در خور تحسين داشتند.

🔶اعضاي اين باند عبارت بودند از:#مسعود_احمديان #حسين_صادقي_نژاد #حسين_گيوه_چي ، #شهروز_شوريده_دل ، #جعفر_موسوي وچند نخبه ديگر به رهبري #تقي_خزاعي!كاروبارشان هم عبارت بود از اخلال در پستهاي نگهباني!بيدار كردن بچه ها به انحاي مختلف!👹😈در رفتن از صبحگاه به هر قيمتي كه شده!وشلوغ بازي در اب!البته اين شوخيها در روحيه بچه ها تاثير زيادي داشت. به قول بعضي بچه ها همه چيزشان درست بود هم خنده شان هم گريه شان هم كار كردنشان وهم خرابكاريشان.

💡ادامه داستان فردا شب راس ساعت 10⁣🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

@seyyedanjavi
@seyyedanjavi2
@rahpouyancom

⁣⁣⁣⁣🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

#حماسه_یاسین 10
#قسمت دهم




دادو بيداد بچه ها وما كه موقعيت خود را فراموش كرده بوديم به اسمان بلند شد!خلاصه با كمك طناب وتيوپ وفعاليت برادر #كرابي مساله اي پيش نيامد ولي دوتا سلاح وتعدادي نارنجك 💣💣ومهماتي كه بچه ها با خود داشتند به زير اب رفت . يك روز ديگر كه بچه ها داشتند خود را با نارنجك و مهمات سبك سنگين مي كردند #علي_محمد_زاده كه كمك ارپي جي زن بود با مهمات وارد اب شد تا خود را امتحان كند ولي در گرداب گير كرد وبه زير اب رفت .😳 بعد از ٢٠ ثانيه در مقابل چشمان بهت زده ما امد روي اب ودر حاليكه دهني واشنو گلش هم جدا شده وماسكش به پشت گردنش افتاده بود به ما كه از كنار #كارون نگاهش مي كرديم لبخندي زد دستي تكان داد ومظلومانه به زير اب رفت و ديگر هم در نيامد تا چند ماه بعد كه جنازه اش را زير پل كارون پيدا كردند😢😢

. به اين ترتيب دسته ما #اولين_شهيد خود را تقديم كرد. 😭البته بچه ها همه با تجربه كار كرده وشهيد ديده بودند و اين مسائل برايشان تازگي نداشت . ان شب دسته ما حال ديگري داشت. جاي #محمد_زاده را پهن كرديم وبرايش با سوز وگدازي وصف ناپذير نماز ليله الدفن خوانديم. 😭#ميشاني پيش نماز بود و ما هم انقدر بين نماز گريه كرديم كه نفهميديم چه جوري نماز خوانديم. وقتي سفره را انداختند هيچكس ميل به خوردن نداشت. 🤐#تشكري و#مشتاقيان پتو را روي سرشان كشيده بودند وارام ارام گريه مي كردند . 😢#سيفي هم در گوشه اتاق زانو هايش را بغل كرده و نشسته بود ومن بهت زده تو نخ اين سه تا بودم. بقيه بچه ها هم از اتاق بيرون رفته و در تاريكي خلوت كرده بودند.

#محمد_زاده بچه اي بسيار نجيب كم حرف و دوست د اشتني بود .😊 در جواب شوخيهاي ما هم فقط مي خنديد وهر چه بارش مي كرديم جوابي نمي داد. از گروهان #ستار هم يك نفر به همين نحو شهيد شد كه اسمش را به خاطر ندارم و اين دو تا به قول بچه ها رفته بودند كار هاي مقدماتي پذيرايي از بچه ها را در بهشت انجام دهند. يكي از بچه هاي با حال دسته ما #محمد_پوربود.

يادم مي آيد روزي #سيفي نبود و چون #محمد_پورمعاون دسته بود ، رفتم سراغش تا براي رفتن به #گردان_نوح از او اجازه بگيرم . روي خاكريز بالاي منبع هاي آب ، تك و تنها نشسته و به بيابان چشم دوخته بود . آرام رفتم بالاي سرش، دستم را گذشتم روي شانه اش و صدايش زدم . به تندي برگشت. صحنه اي را ديدم كه هرگز يادم نمي رود . از خير اجازه گرفتن گذشتم ، سريع برگشتم و او را به حال خودش گذاشتم . چشمهايش متورم و قرمز بود و تمام پهناي صورتش پر از اشك. از روي صورت تا پاهايش ، ردي از اشك كاملا لباسش را خيس كرده بود😭. يك عالمه اشك ريخته بود؛ آن هم آرام و بي صدا . تغجب كردم كه چطور بعضي اين قدر اشك دارند !
🔸قسمت یازدهم، فردا شب راس ساعت 22
🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

@rahpouyancom