رهپویان وصال شیراز _ انجوی نژاد
4.13K subscribers
7.72K photos
2.2K videos
164 files
3.76K links
تنها کانال رسمی حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد و کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز

ادمین کانال:
@rahpouyan_vesal

📩ایتا :
https://eitaa.com/rahpouyancom

📩اینستاگرام:
https://www.instagram.com/rahpouyan_vesal
Download Telegram
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁

#حماسه_یاسین
"قسمت پنجم"

🔻بچه های کادر گردان و بچه هایی که از گردان های دیگر دستچین شده بودند، به اندازه ما آموزش دیده بودند و قرار بود برای آموزش تکمیلی با هم باشیم. زمستان کم کم نزدیک می شد.🌨🌨🌨 در اوایل یا اواسط آبان بودیم که هوا داشت رو سردی می گذاشت. شب ها آب کارون از هوا هم گرم تر بود! ما هم کم کم داشتیم عادت می کردیم.

🔻روز آخر دوره، اسامی را خواندند؛ #کریم_عبدی، #ابوالفضل_سیرجانی، #مجید_آزادفر، #تقی_زاده، #ناصری، #حمید_عبدالله_زاده، #امیر_یگانگی، #رضا_باریانی، #حسین_ضمیری، #حسین_صراف_نژاد، #محسن_حسینی، #شوریده_دل، #تقوایی، #سعید_دانش_پور و... به #گردان_نوح رفتند و بقیه راهی #گردان_یاسین شدند. 

🔻البته بعد از دو روز استراحتی که در نهایت مخفی کاری و پلیس بازی انجام گرفت.😬👮 از بین بچه هایی که به نوح رفتند، با خیلیشان صمیمی بودیم و از بابت جدایی خیلی دلمان سوخت.😞😞
 

🔻قبل از اعزام به گردان یاسین، فرمانده محبوب و مخلص لشکرمان، #حاج_اسماعیل_قاآنی، برایمان صحبت کرد. صحبت ها دو پهلو بود.🤔🤔🤔🤔 اصلا نفهمیدیم که ما کجا، چگونه و کی قرار است کار کنیم. البته ما به این دو پهلو صحبت کردن ها که لازمه کار جنگ است، عادت داشتیم.

🔻رفتیم به مقر گردان یاسین. وقتی کادر گردان یاسین را دیدیم، که همه از بچه های تخریب بودند، فهمیدیم عملیات مهمی در پیش است؛ شاید قوی ترین کادر موجود در لشکر بودند.😯 هر کدام از فرماندهان گروهان ها و معاونان گردان برای خودشان یک فرمانده گردان محسوب می شدند. مسئولان دسته ها نیز بسیار با سابقه و شجاع بودند که در گردان های دیگر سابقه رده های فرمانده گروهانی و معاون گردانی داشتند.

🔻گردانی به این قدرت را در تمام مدتی که در منطقه بودم، به یاد نمی آورم. #برادر_جلیل، فرمانده گردان و برادران #نمدچیان، #موفق، #سیدحسین_حیدری و #پوستچی معاونان گردان بودند. معاونان گردان هر کدام در لشکر یک آچار فرانسه محسوب می شدند...🛠🔧🛠

🔸قسمت ششم، فردا شب...

@rahpouyancom
🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠


#ما_هم_نوشتیم_که_بماند قسمت 3
دست نوشته های #بهزاد_فیروزی غواص و تخریبچی کربلای 4 و ⁣5



🔻خبر خیلی ساده و کوتاه بود نظامیان آل سعود برروی تظاهر کنندگان برائت از مشرکین آتش گشودند .کلی عجله کردم که خودم رو به سبزوار برسانم و در مراسم بدرقه والدینم که عازم حج تمتع بودند شرکت کنم ، اما اینبار هم نتونستم به قولم وفا کنم و وقتی رسیدم که دیگه کاروان اونا رفته بود .


🔻 عده زیادی از زائران بیت الله الحرام به شهادت رسیده بودند .خبر از شایعه به واقعیت پیوست و تو همین حال و هوا بودم که زنگ تلفن منو به زمین اورد
صدای مهدی سعیدی بود و خیلی ساده و کوتاه :- حسن شهید شده و فردا جنازه اش به معراج الشهدا میارن و اینکه خبر رو هر جور صلاح میدونی به خونواده شهید منتقل کنید


🔻 از کی مهدی از اونور خط رفته بود نفهمیدم این صدای بوق تلفن بود که مرا به خود اورد .حسن دیزجی هم رفت ؟
ای بسا شخصی دویده بیست سال / اندکی بویی نبرده از وصال
ای بسا شخصی که امروز آمده /بر وصال یار نائل آمده

🔻هر وقت علیرضا #دلبريان ازهمنشینی شهدا خاطره تعریف میکرد منم باین شعر برجکشو میاوردم پایین و کلی به کم سعادتی خودمون میخندیدم که البته کارمون از گریه گذشته و به آن میخندیم

🔻قبل از والفجر 8 بود که برای اولین باربا #حسن_دیزجی، #مجید_آزادفر، #محمد_حق_بین و #سید_کاظم_موسوی در قالب سپاه حضرت محمد (ص) به سمت اهواز میرفتیم

🔻حسن اقا تازه به جمع ما اومده بود ،با اون لحجه عجیب و غریبش که خیلی ام با حال بود ،چغوک رو می گفت گنجشک ،عین کتابا و میلان رو می گفت خیابون و.....، بگذزیم اما از اینور، از اون ور گفتنش مارو کشته بود .

🔻باهم رفتیم تخریب 21 ، دوستان عزیز فرماندهی بچه ها رو قبول نکردند گفتند جثه اینا ضعیفه ، حالا که عکسا رو نیگاه میکنم ، میبینم خدا وکیلی دوستامون تو فرماندهی یه پا آرنولد بودند .خاطرات عین فیلم از جلو چشمم عبور میکرد ، خلاصه از ننه و بابامون فراموش کردیم .

ادامه دارد
🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

@rahpouyancom