رهپویان وصال شیراز _ انجوی نژاد
4.13K subscribers
7.89K photos
2.23K videos
164 files
3.83K links
تنها کانال رسمی حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد و کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز

ادمین کانال:
@rahpouyan_vesal

📩ایتا :
https://eitaa.com/rahpouyancom

📩اینستاگرام:
https://www.instagram.com/rahpouyan_vesal
Download Telegram
🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

#حماسه_یاسین 2
#قسمت دوم


🔶از دور اسمان خونين رنگ #خرمشهر كه رو به تاريكي ميرفت نمودار شد داخل شهر كه شديم غربت شهر وبوي تازه خون شهدا اميخته با بوي باروت همه را منقلب كرد. زمزمه « كجاييد اي شهيدان خدايي پيچيد». به گلزار شهدا رسيديم. دلم بدجوري گرفته بود. 😔عكس شهدا از جلوي چشم رژه ميرفتند شهداي #كربلاي_١
#كربلاي_٣ #والفجر_٨ #ميمك #بدر #جزيره و... #حيدري #تناكي #شمس_ابادي #حسين_زاده #محمودي #جان_پناه #سيدي #تباد_كاني #هروي #راسخي و....😔

🔶راه افتاديم ورسيديم به ١٠٠ متري رود كارون. اتوبوس ايستاد. در اينجا بود كه برادر #اميرنظري كه از معاونان #تخريب بود گفت :"برادرا اينجا خرمشهره واين مرغدوني هم مقر ماست.وبه يك مرغداني مخروطي فوق العاده كثيف اشاره كرد."😐🐔🐔🐓🐓
تكه پرانيها شروع شد يكي گفت ميخوايم براشون تخم كنيم !يكي گفت ميخوان پروارمون كنن وبعد مارو بدن به سلاخي برادر #نظري گفت: "تا دير نشده شروع كنيد به تميز كردن. بعدا براتون همه چيز رو ميگم"

🔶 بعد از چند ساعت مرغداني كاملا شسته ورفته وتميز باپتوهاي قشنگ فرش شد. #جعفرموسوي و #شوريده_دل هم داشتند با موتور برق ور ميرفتند وسيم كشي مي كردند.بچه هاي تبليغات هم در وديوار مرغداني را كرده بودند مثل حسينيه پر از كتيبه وشعروحديث وعكس امام وشهدا ! من و #تقي_خزاعي ويكي دوتا چايي خور ديگر هم با هيزم ويك ديگ بزرگ داشتيم ترتيب چايي رو ميداديم. ☕️☕️

🔶اب را توي ديگ جوش مي اورديم سه چهارمشت چاي خشك اعلا ميريختيم توي چفيه وان را گره ميزديم ومي انداختيم توي ديگ ميشد يك چاي ليپتون بزرگ .كارها تمام شد. بعد از خوردن كنسرو وصرف چاي ، امير #نظري شروع كرد:
📣"بسم رب الشهدا والصديقين. برادرا خسته هستند. من بدون مقدمه لب مطلب رو بگم توضيحات وتفصيلاتش باشد براي بعد..."
فهميديم كه قرار است لشكر در منطقه اي كه كار ابي لازم دارد عمليات انجام بدهد و براي همين بايد دو #گردان_غواص از نيروهاي زبده لشكر اماده شوند يكي در اختيار #تخريب وديگري در اختيار #اطلاعات_عمليات قرار بگيرد.حالا هم قرار است از بين بچه هاي تخريب وطي يك اموزش فشرده براي ٢ گروه ٥٠ نفره - كه ما گروه اول بوديم - در مدت ٢٠روز يك عده انتخاب شوند براي گرداني بنام #ياسين تا با بقيه بچه هايي كه از گردانهاي ديگر لشكر دست چين شده اند گردان ويژه غواصي راتشكيل بدهند و اموزش تكميلي راببينند در منطقه اي كه بعدا توضيح داده خواهد شد كار كنند.🏊🏻🌊


🔶 چند تن از غواصان تخريب هم بايد به گردان ديگر غواصي كه دست بچه هاي اطلاعات بود يعني #گردان_نوح براي معبر زدن ميرفتند.شور وشعف خاصي بر بچه ها حاكم بود. هم فال بود وهم تماشا ! هم اب بازي ميكرديم هم گردان ويژه خط شكن بوديم.با امدن برادران #رضايي و #كشاورز وكمك انها به برادر نظري كه غواص با سابقه اي بودجمع مربيان تشكيل شد.خيلي زود پي برديم كه خوشحالي اوليه ما بي ربط بوده است چرا كه فشار كار وسختي ان از همان اول خود را نشان داد. پس خيلي سريع افكار رفت تو خط كار براي رضاي خداوتحمل سختيها براي خدا چرا كه نه فال بود ونه تماشا .😑


ادامه دارد ...

🔸🔶🔸🔶🔸
@rahpouyancom
@seyyedanjavi
🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

#حماسه_یاسین 3
#قسمت سوم



🔶به ٥ گروه ١٠ نفره تقسيم مان كردند؛به سرگروهي برادران #خزاعي ، #صادقي_نژاد ، #عامري و... در گروه ما من بودم و #جعفر_موسوي و #امير_رحماني و #جواد_نظافت و #ناصر_ازاد_فر و #كريم_عبدي و #ابوالفضل_سيرجاني و #علي_محمد _زاده و #تقوايي. #علي_شيباني و #مسعود_احمديان و #شوريده_دل هم كه از رفيقان نزديكم بودند در گروه #تقي_خزاعي بودند. #تقي يكي از بهترين برادرانم بود وخيلي دلم ميخواست در گروه انها باشم اما چيزي نگفتم چون ميدانستم جبهه جاي رفيق بازي نيست. تازه گروه خودمان هم خيلي خوب بود .

🔶روزهاي اول را فقط ميدويديم 🏃🏻وبراي تقويت عضلات پا نرمشهاي سختي مثل در گل ولاي دويدن وفين زدن در خشكي انجام ميداديم كه بسيار سخت بود وبه عضلات شكم وپا فشار زيادي مي اورد بعد هم با لاو چيكت در اب سرد وپر از گل ولاي #كارون ودر هوايي زمستاني تمرين ميكرديم. بچه هايي كه سابقه بيماريهاي مختلف وكليوي داشتند يكي يكي به بيمارستان ميرفتند. 🚑به قول بچه ها در امتحان رفوزه ميشدندو بر ميگشتند مقر تخريب تا در جاي ديگري خدمت كنند. بعد از چند روز لباسهاي غواصي را با يك كيسه انفرادي تحويل دادند ودوره پيش اموزش شروع شد. لباسها كهنه وپاره بود ومعلوم بود هر لباس حداقل در دوسه عمليات شركت كرده است!

🔶كار به چند مرحله تقسيم شده بود كه قرار بود ٣ مرحله ان در اين دوره طي شود غواصي با سر بيرون از اب وبه پشت به بغل وبه شكم مراحلي بود كه.در پيش اموزش تدريس ميشد وقرار بود غواصي با ماسك واشنو گل وغواصي زير اب وقوسها وغواصي با تجهيزات و....بعدا در #گردان_ياسين اموزش داده شود.

🔶نماز جماعت وكلاس اخلاق بعد از صبحانه با حاج اقا #ناجي بود كه هم روحاني👳🏻 بود وهم نقش يك برادر بزرگتر را براي ما داشت. دعا هاي شبها و توسلات وسينه زني هم به عهده حاجي #ابراهيم_زاده بود. او جانباز بود وانگشتان قطع شده دستش حكايت از #تخريبچي بودنش داشت. در لبنان وسوريه هم مبارزه كرده بود وبسيار با سوز وگداز مي خواند😭

🔶. شبهايي كه قرار نبود به اب بزنيم ، نگهباني ميداديم. موقع نگهباني،بعضي بچه ها كه بي خوابي به سرشان ميزد،به ديگران كمك ميكردند. درس هم ميخوانديم؛دانشجوها درس دانشگاه وماپشت كنكوريها 🎓هم جزوه هاي كنكور را. من و#علي_شيباني و#كريم_عيدي و #سعيد_دانشور و #مصطفي_كاظمي در هر فرصتي با درست كردن يك كتري چايي دور هم مي نشستيم ودرس مي خوانديم. #علي_شيباني علاوه بر درسهاي كنكور با حاجي #ناجي حسابي اخت شده بود ودرس طلبگي هم ميخواند. #مصطفي_كاظمي بدون هيچ سابقه اي يك سلماني صلواتي راه انداخته بود وبه قول بچه ها داشت روي سروكل بچه ها استاد ميشد!به قول خودش بعد از جنگ بايد فكر يك وكارو كاسبي بود

🔶. باند اشرار يا محترمانه تر''#ملامتيون''كاملاشكل گرفته بود. ملامتيه نام يكي از فرقه هاي اسلام است كه افرادش با تظاهر به بدي اعمال خوب انجام ميدهند. 😎مثلا بطري مشروب زير بغل گرفته 😱از جلوي همه رد ميشدند ودر گوشه اي خلوت به نماز مي ايستادند. البته بچه هاي ما اينكاره نبودند چون خلاف ايين تشييع است واين فقط يك اصطلاح بود اينها بچه هايي بودند كه ظاهرا خود را بي خيال نشان ميدادند ولي باطني پاك وضميري اگاه واعمالي در خور تحسين داشتند.

🔶اعضاي اين باند عبارت بودند از:#مسعود_احمديان #حسين_صادقي_نژاد #حسين_گيوه_چي ، #شهروز_شوريده_دل ، #جعفر_موسوي وچند نخبه ديگر به رهبري #تقي_خزاعي!كاروبارشان هم عبارت بود از اخلال در پستهاي نگهباني!بيدار كردن بچه ها به انحاي مختلف!👹😈در رفتن از صبحگاه به هر قيمتي كه شده!وشلوغ بازي در اب!البته اين شوخيها در روحيه بچه ها تاثير زيادي داشت. به قول بعضي بچه ها همه چيزشان درست بود هم خنده شان هم گريه شان هم كار كردنشان وهم خرابكاريشان.

💡ادامه دارد ...
🔸🔶🔸🔶🔸
@rahpouyancom
🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

#حماسه_یاسین 2
#قسمت دوم


🔶از دور اسمان خونين رنگ #خرمشهر كه رو به تاريكي ميرفت نمودار شد داخل شهر كه شديم غربت شهر وبوي تازه خون شهدا اميخته با بوي باروت همه را منقلب كرد. زمزمه « كجاييد اي شهيدان خدايي پيچيد». به گلزار شهدا رسيديم. دلم بدجوري گرفته بود. 😔عكس شهدا از جلوي چشم رژه ميرفتند شهداي #كربلاي_١
#كربلاي_٣ #والفجر_٨ #ميمك #بدر #جزيره و... #حيدري #تناكي #شمس_ابادي #حسين_زاده #محمودي #جان_پناه #سيدي #تباد_كاني #هروي #راسخي و....😔

🔶راه افتاديم ورسيديم به ١٠٠ متري رود كارون. اتوبوس ايستاد. در اينجا بود كه برادر #اميرنظري كه از معاونان #تخريب بود گفت :"برادرا اينجا خرمشهره واين مرغدوني هم مقر ماست.وبه يك مرغداني مخروطي فوق العاده كثيف اشاره كرد."😐🐔🐔🐓🐓
تكه پرانيها شروع شد يكي گفت ميخوايم براشون تخم كنيم !يكي گفت ميخوان پروارمون كنن وبعد مارو بدن به سلاخي برادر #نظري گفت: "تا دير نشده شروع كنيد به تميز كردن. بعدا براتون همه چيز رو ميگم"

🔶 بعد از چند ساعت مرغداني كاملا شسته ورفته وتميز باپتوهاي قشنگ فرش شد. #جعفرموسوي و #شوريده_دل هم داشتند با موتور برق ور ميرفتند وسيم كشي مي كردند.بچه هاي تبليغات هم در وديوار مرغداني را كرده بودند مثل حسينيه پر از كتيبه وشعروحديث وعكس امام وشهدا ! من و #تقي_خزاعي ويكي دوتا چايي خور ديگر هم با هيزم ويك ديگ بزرگ داشتيم ترتيب چايي رو ميداديم.

🔶اب را توي ديگ جوش مي اورديم سه چهارمشت چاي خشك اعلا ميريختيم توي چفيه وان را گره ميزديم ومي انداختيم توي ديگ ميشد يك چاي ليپتون بزرگ .كارها تمام شد. بعد از خوردن كنسرو وصرف چاي ، امير #نظري شروع كرد:
📣"بسم رب الشهدا والصديقين. برادرا خسته هستند. من بدون مقدمه لب مطلب رو بگم توضيحات وتفصيلاتش باشد براي بعد..."
فهميديم كه قرار است لشكر در منطقه اي كه كار ابي لازم دارد عمليات انجام بدهد و براي همين بايد دو #گردان_غواص از نيروهاي زبده لشكر اماده شوند يكي در اختيار #تخريب وديگري در اختيار #اطلاعات_عمليات قرار بگيرد.حالا هم قرار است از بين بچه هاي تخريب وطي يك اموزش فشرده براي ٢ گروه ٥٠ نفره - كه ما گروه اول بوديم - در مدت ٢٠روز يك عده انتخاب شوند براي گرداني بنام #ياسين تا با بقيه بچه هايي كه از گردانهاي ديگر لشكر دست چين شده اند گردان ويژه غواصي راتشكيل بدهند و اموزش تكميلي راببينند در منطقه اي كه بعدا توضيح داده خواهد شد كار كنند.🏊🏻🌊


🔶 چند تن از غواصان تخريب هم بايد به گردان ديگر غواصي كه دست بچه هاي اطلاعات بود يعني #گردان_نوح براي معبر زدن ميرفتند.شور وشعف خاصي بر بچه ها حاكم بود. هم فال بود وهم تماشا ! هم اب بازي ميكرديم هم گردان ويژه خط شكن بوديم.با امدن برادران #رضايي و #كشاورز وكمك انها به برادر نظري كه غواص با سابقه اي بودجمع مربيان تشكيل شد.خيلي زود پي برديم كه خوشحالي اوليه ما بي ربط بوده است چرا كه فشار كار وسختي ان از همان اول خود را نشان داد. پس خيلي سريع افكار رفت تو خط كار براي رضاي خداوتحمل سختيها براي خدا چرا كه نه فال بود ونه تماشا .😑


قسمت سوم داستان فردا شب ساعت 22

🔸🔶🔸🔶🔸
@rahpouyancom
@seyyedanjavi
⁣⁣🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

#حماسه_یاسین 3
#قسمت سوم



🔶به ٥ گروه ١٠ نفره تقسيم مان كردند؛به سرگروهي برادران #خزاعي ، #صادقي_نژاد ، #عامري و... در گروه ما من بودم و #جعفر_موسوي و #امير_رحماني و #جواد_نظافت و #ناصر_ازاد_فر و #كريم_عبدي و #ابوالفضل_سيرجاني و #علي_محمد _زاده و #تقوايي. #علي_شيباني و #مسعود_احمديان و #شوريده_دل هم كه از رفيقان نزديكم بودند در گروه #تقي_خزاعي بودند. #تقي يكي از بهترين برادرانم بود وخيلي دلم ميخواست در گروه انها باشم اما چيزي نگفتم چون ميدانستم جبهه جاي رفيق بازي نيست. تازه گروه خودمان هم خيلي خوب بود .

🔶روزهاي اول را فقط ميدويديم 🏃🏻وبراي تقويت عضلات پا نرمشهاي سختي مثل در گل ولاي دويدن وفين زدن در خشكي انجام ميداديم كه بسيار سخت بود وبه عضلات شكم وپا فشار زيادي مي اورد بعد هم با لاو چيكت در اب سرد وپر از گل ولاي #كارون ودر هوايي زمستاني تمرين ميكرديم. بچه هايي كه سابقه بيماريهاي مختلف وكليوي داشتند يكي يكي به بيمارستان ميرفتند. 🚑به قول بچه ها در امتحان رفوزه ميشدندو بر ميگشتند مقر تخريب تا در جاي ديگري خدمت كنند. بعد از چند روز لباسهاي غواصي را با يك كيسه انفرادي تحويل دادند ودوره پيش اموزش شروع شد. لباسها كهنه وپاره بود ومعلوم بود هر لباس حداقل در دوسه عمليات شركت كرده است!

🔶كار به چند مرحله تقسيم شده بود كه قرار بود ٣ مرحله ان در اين دوره طي شود غواصي با سر بيرون از اب وبه پشت به بغل وبه شكم مراحلي بود كه.در پيش اموزش تدريس ميشد وقرار بود غواصي با ماسك واشنو گل وغواصي زير اب وقوسها وغواصي با تجهيزات و....بعدا در #گردان_ياسين اموزش داده شود.

🔶نماز جماعت وكلاس اخلاق بعد از صبحانه با حاج اقا #ناجي بود كه هم روحاني👳🏻 بود وهم نقش يك برادر بزرگتر را براي ما داشت. دعا هاي شبها و توسلات وسينه زني هم به عهده حاجي #ابراهيم_زاده بود. او جانباز بود وانگشتان قطع شده دستش حكايت از #تخريبچي بودنش داشت. در لبنان وسوريه هم مبارزه كرده بود وبسيار با سوز وگداز مي خواند😭

🔶. شبهايي كه قرار نبود به اب بزنيم ، نگهباني ميداديم. موقع نگهباني،بعضي بچه ها كه بي خوابي به سرشان ميزد،به ديگران كمك ميكردند. درس هم ميخوانديم؛دانشجوها درس دانشگاه وماپشت كنكوريها 🎓هم جزوه هاي كنكور را. من و#علي_شيباني و#كريم_عيدي و #سعيد_دانشور و #مصطفي_كاظمي در هر فرصتي با درست كردن يك كتري چايي دور هم مي نشستيم ودرس مي خوانديم. #علي_شيباني علاوه بر درسهاي كنكور با حاجي #ناجي حسابي اخت شده بود ودرس طلبگي هم ميخواند. #مصطفي_كاظمي بدون هيچ سابقه اي يك سلماني صلواتي راه انداخته بود وبه قول بچه ها داشت روي سروكل بچه ها استاد ميشد!به قول خودش بعد از جنگ بايد فكر يك وكارو كاسبي بود

🔶. باند اشرار يا محترمانه تر''#ملامتيون''كاملاشكل گرفته بود. ملامتيه نام يكي از فرقه هاي اسلام است كه افرادش با تظاهر به بدي اعمال خوب انجام ميدهند. 😎مثلا بطري مشروب زير بغل گرفته 😱از جلوي همه رد ميشدند ودر گوشه اي خلوت به نماز مي ايستادند. البته بچه هاي ما اينكاره نبودند چون خلاف ايين تشييع است واين فقط يك اصطلاح بود اينها بچه هايي بودند كه ظاهرا خود را بي خيال نشان ميدادند ولي باطني پاك وضميري اگاه واعمالي در خور تحسين داشتند.

🔶اعضاي اين باند عبارت بودند از:#مسعود_احمديان #حسين_صادقي_نژاد #حسين_گيوه_چي ، #شهروز_شوريده_دل ، #جعفر_موسوي وچند نخبه ديگر به رهبري #تقي_خزاعي!كاروبارشان هم عبارت بود از اخلال در پستهاي نگهباني!بيدار كردن بچه ها به انحاي مختلف!👹😈در رفتن از صبحگاه به هر قيمتي كه شده!وشلوغ بازي در اب!البته اين شوخيها در روحيه بچه ها تاثير زيادي داشت. به قول بعضي بچه ها همه چيزشان درست بود هم خنده شان هم گريه شان هم كار كردنشان وهم خرابكاريشان.

💡ادامه داستان فردا شب راس ساعت 10⁣🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

@seyyedanjavi
@seyyedanjavi2
@rahpouyancom



⁣⁣⁣🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

#حماسه_یاسین 11
#قسمت یازدهم








در اوقات فراعت، بيشتر با #علي_شيباني كه جزء گروهان #ستار بود و از پنجم دبستان با هم بوديم ، به سر مي بردم و همين طور با #سيد_هادي_مشتاقيان و (( #حسن_ديزجي)) كه بچه محل بوديم 👬👬. گاهي هم به #گردان_نوح مي رفتيم و ديداري تازه مي كرديم ؛ با #شوريده_دل ، #يگانگي، #حميد_عبداالله_زاده، #صراف_نژاد، #بادياني، #حسين_ضميري و ...

سه شنبه ها هم صبحگاه مشترك داشتيم كه برادر#جليل_محدثي فرمانده ي محبوب و رشيد گردان با صحبتهاي گرم و شيوايش همه را سر كيف مي آورد. 😍داخل دسته هم حال و هوايي داشتيم . #علي_تشكري، يك عارف به تمام معنا بود؛😌 تودار ، دلسوخته، متواضع، كم حرف و بسيار خجول. تعريف مي كرد كه در مشهد وضع خوبي نداشته ودر تيپهاي آنچناني و آرايش و لباس و كارهاي مبتذل غرق بوده است .😶 در سال ٦٢ ،يك نفر با او صحبت مي كند و به او مي گويد يك ماه برو جبهه ؛ اگر خوب نبود، برگرد. 😏😉علي مي گفت چندين بار به طرف تاكيد كردم كه من سر يك ماه بر مي گردم ها ! بنده خدا هم تضمين كرده بود سر يك ماه خودش علي را برگرداند . مي خنديد و مي گفت نمي دانم چرا اين يك ماه تما م نمي شود؟😅 خانواده ام فكر مي كنند معجزه شده و امامي ، معصومي، كسي مرا متحول كرده !👹👈🏼👳🏻 يك بار به او گفتم : (( علي ، وقتي برگردي، چه كار مي كني؟ نمي ترسي باز هم رفيقاي سابق عوضت كنند؟)) لبخندي زد و گفت : (( سيد ، فعلا كه نمي خوام برم ؛ هر وقت خواستم برگردم، فكرش را مي كنم!.))

#سيد_هادي_مشتاقيان هم با همه شر و شوري كه داشت ، وقتي بعدازظهر با بچه هاي دسته مي نشستم دور هم ، شروع مي كرد به مرثيه خواندن. با اين كه اينكاره نبود، اما چشمان اشك آلود و بغض صدايش ، همه را به گريه مي انداخت .😢 به خانم فاطمه زهرا(س) ، ارادتي ويژه داشت و اگر در مجلسي مصيبت مادر را مي شنيد ، حالش بد مي شد و با آب قند به حالش مي آوردند. يك شب گفتند شامتان را كه خورديد، بياييد توي حسينيه ، ويديو آورده ايم، فيلم هفت دلاور را تماشا كنيد . فيلم را گذاشتند؛ از آن فيلمهاي سوپر چاخان بود! 😜فيلم كه تمام شد، بچه ها برو بر همديگر را نگاه كردند و دو نفر هم آهنگ فيلم را با دهان تقليد كردند!🎧 بعد دو نفر دونفر و بعد ده نفرو آخر كار، همه گردان افتادند به جان هم و به سبك فيلم شروع كردند به قيل و قال و كتك كاري! 😝🙄منظره خنده داري بود. خلاصه آن شب با دو نفر دست د ر رفته و ٢ تا گردن جا به جا شده به خير گذشت!مسئولان گردان هم پشت دستشان را داغ كردند كه ديگر از اين فيلمها نياوردند

قسمت دوازدهم، فردا شب راس ساعت 22

🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠


@rahpouyancom


⁣⁣⁣🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

#حماسه_یاسین 12
#قسمت دوازدهم



⁣صبح روز ٢٩/٩/٦٥ ، بلندگوي گردان📣📣 به صدا درآمد كه كليه برادران #گردان_ياسين را به مسجد مي خواند. برادر #جليل_محدثي رفت پشت ميكروفون 🎤و شروع كرد((بسم االله الرحمن الرحيم و به نستعين.و سارعوا الي مغفره من ربكم...)) تا اين آيه تلاوت شد، صداي گريه خوشحالي بچه ها در آمد .😃 بوي عمليات مي آمد . مضمون صحبتها از برنامه غواصي يي بود 🏊🏻كه به #لشكر٢١_امام_رضا داده شده بود . براي كار در اروند رود و توجيهات جزئي تر توسط گروهانها و دسته ها انجام مي شود .

🎯👌🏼كار توجيه بسيار دقيق بود . منطقة عملياتي #لشكر_٢١ ، #جزاير_ماهي🐡🐠🐟 و #ام_الطويل در عمق شش كيلومتري اروند رود از خط خودي بود كه #جزيرة_ماهي را به #گردان_ياسين و جزيرة #ام_الطويل يا #فياضيه را به #گردان_نوح سپرده بودند . مناطق #ام_الرصاص و #پتروشيمي را هم كه آن طرف اروندرود و روبروي ما بود ، به لشكرهاي #٣١_عاشورا و امام حسين عليه السلام سپرده بودند .

توسط نقشه و عكس هوايي 🌍، با نقشة عمليات آشنا شديم و روز ٣٠/٩/٦٥ و ١/١٠/٦٥ را به تنظيم وسايل ، توجيه كار ، تقسيم وظايف در گروهانها ، دسته ها و تيمها و هميارها مشغول بوديم . صبح روز ٢/١٠/٦٥ خبر دادند امشب عمليات است . قلبها به تپش درآمده و چهره ها نورانيت👼🏼🌝💡 خاصي گرفته بود . با بچه ها راه افتاديم ، رفتيم مقر #گردان_نوح براي خداحافظي .😘

آغوش گرم و اشكهاي داغ و خنده هاي معني دار ، از كليات اين خدا حافظي بود . شهروز #شوريده_دل ، در حالي كه طبق معمول شلوغ كاري مي كرد و همه جا را به هم مي ريخت 👻، با صداي بلند گفت : ” آقا ! من كه بادمجون بَم هستم ! ولي هر كي شهيد شد ، ياد من هم باشد ! “ #حسين_ضميري ، سرش را پائين انداخته بود و آرام اشك مي ريخت . 😢آخرش با صداي گرفته اي گفت : ” محمد ! خيلي وقته منتظر امشبم ، برام دعا كن . . . “ و به زيبايي خنديد 😄! نمي دانم چرا خندة بي آلايش اين بچه ها اين قدر زيبا بود و دلگير كننده ! 🙁


⁣قسمت سیزدهم، فردا شب راس ساعت 22

🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠
@rahpouyancom
⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠
#حماسه_یاسین 18

#قسمت هیجدهم



🔶تخريبچي گروهان همگي رفته بودند و جنازه هايشان همان جا در معبر و روي هم افتاده بود. االله اكبر از اين ايمان ! وقتي به #گردان_نوح رسيديم ، آنجا هم غوغا و شور و شعفي به پا شده بود . #شوريده_دل ، زمين و زمان را به شوخي گرفته بود و همه را اذيت مي كرد . 😜#حميد_عبداالله_زاده ، #حسين_ضميري ، #صراف_نژاد و . . . همه خوشحال بودند . به #ضميري گفتم : ” انگار باز هم حاجت روا نشدي ؟! “🙄 خيلي سريع اشك در چشمهايش جمع شد 😢و گفت : ” انشاءاالله اين دفعه . انشاءاالله “ و چند مرتبه با يك حالت خاصي ” انشاءاالله “ را تكرار كرد و اضافه كرد : ” تو را به خدا دعا كن . ديگه آمادة آماده ام . “ و باز هم مظلومانه خنديد و گفت : ” ولش كن ، هرچي خدا بخواد ! “

🔶دوباره تمرين شروع شد .🏋🏼🏊🏻 منطقة عملياتي #لشكر_امام رضا عليه السلام ، #جزيرة_بوارين بود كه از لب اروند رود تا نزديكي هاي پُل اول براي #گردان_نوح و از پل اول تا #جادة_شيشه براي #گردان_ياسين بود . جادة شيشه تا اواسط پنج ضلعي ، دست بچه هاي #لشكر_5_نصر بود و ادامة كار هم توسط ديگر لشكرهاي سپاه دنبال مي شد . ما بايد از طريق كانال كنده شده از سمت خاكريز خودمان به داخل #نهر_خين رفته ، بعد از عبور از نهر ، به خط عراقي ها مي زديم ؛ در حالي كه سطح نهر پر از مانع بود و از ساحل عراق تا بالاي خاكريز هم مين كاري شده بود .

🔶روزها مي گذشت . يك روز خبر رسيد كه برادر #خليل_موفقو برادر « #مجيد_غفوري » از معاونان گردان ، كه براي بازديد به خط رفته بودند ، مورد اصابت موشك 🚀واقع شده اند . حاج خليل به شدت مجروح شده و #مجيد_غفوري هم به شهادت رسيده بود . برادرهاي مجيد هم قبلاً به شهادت رسيده بودند . « #وحيد_غفوري » ، سال ٦٣ در عمليات بدر به شهادت رسيده و « #حميد_غفوري » هم كه از بچه هاي #گردان_نوح بود ، در #كربلاي_چهار

🔶 # امير_يگانگي ، تخريبچي #گردان_نوح مي گفت شب قبل از #كربلاي_چهار با #حميد_غفوري قرار گذاشتيم كه هر كه شهيد شد ، آنقدر دمِ در بهشت منتظر بماند تا آن يكي بيايد ! چون حميد شهيد شده بود ، « #مهدي_سعيدي » از مسؤولان تخريب به مجيد اصرار مي كرد كه برگردد مشهد ، خانواده اش محتاج او هستند ؛ اما او امتناع مي كرد . سعيدي مي گفت: صبح روزي كه خيلي اصرار كردم ، مجيد با حالت خاصي گفت تا عصر جواب قطعي مي دهم و مجيد ظهر همان روز به شهادت رسيد ! 😳😐


🕙قسمت نوزدهم داستان فردا شب راس ساعت 22⁣


🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠
@rahpouyancom