رهپویان وصال شیراز _ انجوی نژاد
4.12K subscribers
7.71K photos
2.2K videos
164 files
3.76K links
تنها کانال رسمی حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد و کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز

ادمین کانال:
@rahpouyan_vesal

📩ایتا :
https://eitaa.com/rahpouyancom

📩اینستاگرام:
https://www.instagram.com/rahpouyan_vesal
Download Telegram
⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠
#حماسه_یاسین 18

#قسمت هیجدهم



🔶تخريبچي گروهان همگي رفته بودند و جنازه هايشان همان جا در معبر و روي هم افتاده بود. االله اكبر از اين ايمان ! وقتي به #گردان_نوح رسيديم ، آنجا هم غوغا و شور و شعفي به پا شده بود . #شوريده_دل ، زمين و زمان را به شوخي گرفته بود و همه را اذيت مي كرد . 😜#حميد_عبداالله_زاده ، #حسين_ضميري ، #صراف_نژاد و . . . همه خوشحال بودند . به #ضميري گفتم : ” انگار باز هم حاجت روا نشدي ؟! “🙄 خيلي سريع اشك در چشمهايش جمع شد 😢و گفت : ” انشاءاالله اين دفعه . انشاءاالله “ و چند مرتبه با يك حالت خاصي ” انشاءاالله “ را تكرار كرد و اضافه كرد : ” تو را به خدا دعا كن . ديگه آمادة آماده ام . “ و باز هم مظلومانه خنديد و گفت : ” ولش كن ، هرچي خدا بخواد ! “

🔶دوباره تمرين شروع شد .🏋🏼🏊🏻 منطقة عملياتي #لشكر_امام رضا عليه السلام ، #جزيرة_بوارين بود كه از لب اروند رود تا نزديكي هاي پُل اول براي #گردان_نوح و از پل اول تا #جادة_شيشه براي #گردان_ياسين بود . جادة شيشه تا اواسط پنج ضلعي ، دست بچه هاي #لشكر_5_نصر بود و ادامة كار هم توسط ديگر لشكرهاي سپاه دنبال مي شد . ما بايد از طريق كانال كنده شده از سمت خاكريز خودمان به داخل #نهر_خين رفته ، بعد از عبور از نهر ، به خط عراقي ها مي زديم ؛ در حالي كه سطح نهر پر از مانع بود و از ساحل عراق تا بالاي خاكريز هم مين كاري شده بود .

🔶روزها مي گذشت . يك روز خبر رسيد كه برادر #خليل_موفقو برادر « #مجيد_غفوري » از معاونان گردان ، كه براي بازديد به خط رفته بودند ، مورد اصابت موشك 🚀واقع شده اند . حاج خليل به شدت مجروح شده و #مجيد_غفوري هم به شهادت رسيده بود . برادرهاي مجيد هم قبلاً به شهادت رسيده بودند . « #وحيد_غفوري » ، سال ٦٣ در عمليات بدر به شهادت رسيده و « #حميد_غفوري » هم كه از بچه هاي #گردان_نوح بود ، در #كربلاي_چهار

🔶 # امير_يگانگي ، تخريبچي #گردان_نوح مي گفت شب قبل از #كربلاي_چهار با #حميد_غفوري قرار گذاشتيم كه هر كه شهيد شد ، آنقدر دمِ در بهشت منتظر بماند تا آن يكي بيايد ! چون حميد شهيد شده بود ، « #مهدي_سعيدي » از مسؤولان تخريب به مجيد اصرار مي كرد كه برگردد مشهد ، خانواده اش محتاج او هستند ؛ اما او امتناع مي كرد . سعيدي مي گفت: صبح روزي كه خيلي اصرار كردم ، مجيد با حالت خاصي گفت تا عصر جواب قطعي مي دهم و مجيد ظهر همان روز به شهادت رسيد ! 😳😐


🕙قسمت نوزدهم داستان فردا شب راس ساعت 22⁣


🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠
@rahpouyancom
🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

#حماسه_یاسین 44
#قسمت چهل و چهارم



🕊كبوتران خونين


🔻هر چه اصرار كرديم ، به خرجش نرفت كه نرفت . بايد فردا راه مي افتاديم به سمت اهواز ، خسته و كوفته ، با دلي پر داغ ، از عمليات #كربلاي_٥ . روزهاي اول سال را كه با خانواده نبوديم ، حالا مي خواستيم روزهاي آخر تعطيلات را در مشهد بمانيم كه “ #حسين_بهشتي ” قبول نكرد .

🔻چون بيشتر به غواصها پيله كرده بود ، حدس زديم بايد دوباره كار آبي داشته باشيم . ساعت ٣ بعدازظهر ١٤/١/٦٦ با بروبچه ها ريختيم تو كوپه هاي قطار .🚄 هنوز طنين صداي مادرم در گوشم بود : “ هنوز نيامده ، كجا مي ري ؟ اين دو سه روز را هم كه در مجلس ختم بچه ها بودي . پس ما چي ؟ ” 😕

🔻در قطار متوجه شديم يك مسافر ويژه هم داريم ؛ پدر “ #علي_مقدسيان ” ، پيرمرد نوراني و سرزنده كه تاجر فرش در مشهد و از مؤمنين بازار بود و در بين راه ، با خا طرات شيرين و صحبتهاي دلنشين خود ، خستگي راه را از تن ما به در مي كرد . حاجي مثل خودمان سرزنده بود .😃 علي هم از همرزم بودن با پدرش خيلي خوشحال بود ؛ چون قرار بود پدرش به عنوان راننده گردان تخريب انجام وظيفه كند .


🔻ساعت ٤ بعدازظهر 🕓به مقر گردان تخريب در اهواز ر سيديم . هنوز از ماشين پياده نشده بوديم كه “ #مهدي_سعيدي ” معاون تخريب به استقبالمان آمد و با عجله گفت : “ سريع ساكها را تحويل تعاون بدهيد و لوازم شخصي را برداريد ،مي خواهيم برويم ! امشب عمليات است ”

🔻 ٨ نفر غواص بوديم ؛ من و #مقدسيان از #گردان_ياسين گرداني كه در #كربلاي_٥ به صورت آبي خاكي عمل كرد و “#طوسي ” و “ #نعمتي ” و سه چهار نفر ديگر از #گردان_نوح و يكي از بچه هاي جديد تخريب به نام “ مجتبي #قمصريان ” .

🔻همه عقب يك تويوتا جا شديم و با رضا معاون تخريب به سمت خرمشهر حركت كرديم . در خرمشهر وارد مقر شهيد “ ١ #سمندري شاكري” شديم كه اسكله غواصي #لشكر_امام_رضا عليه السلام بود . تعداد زيادي چهره آشنا به چشم مي خورد كه دوره فشرده اي را گذرانده و حال مشغول بستن بار و بنديل خود براي عمليات بودند ؛ بچه هاي تخريب و اطلاعات و بازمانده هاي #گردان_نوح و ياسين .

🔻 ظاهراً شانس آورده بوديم كه بدون هيچ زحمتي مي توانستيم با اينها برويم عمليات ! از محل بچه هاي تخريب پرسيديم . يكي از بچه هاي تخريب ، اتاقي را به ما نشان داد و گفت: “ برم خبر بدم كه شما اومديد . ” . رضا #سمندري بعدها در شهر آزاد شده ماوت به شهادت رسيد .

🕙قسمت چهل و پنجم فردا شب راس 22⁣⁣


🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

@rahpouyancom