رهپویان وصال شیراز _ انجوی نژاد
4.12K subscribers
7.72K photos
2.2K videos
164 files
3.76K links
تنها کانال رسمی حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد و کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز

ادمین کانال:
@rahpouyan_vesal

📩ایتا :
https://eitaa.com/rahpouyancom

📩اینستاگرام:
https://www.instagram.com/rahpouyan_vesal
Download Telegram
⁣⁣🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

#حماسه_یاسین
#قسمت ششم




💠٤ گروهان گردان به اسامي #ستار، #غفار، #قهارو #جبار، چهار فرمانده رشيد ولايق بودند به نامهاي# محمد_رضا_كرابي ، #كوهستاني ، #مومن و#حسن_شاد. معاونان ايشان هم به ترتيب #عليرضا_نوراللهي، #محمدرضا_رنجبر و #عليرضا_#دلبريان بودند. مسئولان دسته ها هم #عامري ، #مرادي ، #رضوي ، #سيفي، #صادقي_نژاد ، #كافي و... بودند.

💠در تقسيم بندي جاي من مشخص شد: #گروهان_قهار دسته يك به فرماندهي #محمود_سيفي پسري مخلص نوراني رئوف مهربان. #لكزايي ، #سرچاهي ، #محمد_پور، #مشتاقيان ، #بوژميراني ، #پاكدل ، #صحرانورد ، #ميشاني_حسينيان، لشكري ، #شادكام ومن اعضاي اين دسته بوديم . توضيح داده شد كه برادرها بايد دوبه دو باهم هميار باشند. 👬هميار اصطلاحي در كار غواصي بود. چون حركت در اب بصورت گروهاني انجام ميشد. وهمه گروهان با يك طناب به هم متصل بودند دونفري كه در دوطرف طناب هم عرض كار ميكردند هميار ناميده ميشدند كه در دوره هاي اوليه هميارها به جاي طناب دست يكديگر را ميگرفتند.👬

💠 به دليل حساس بودن وظيفه دوهميار نسبت به يكديگرسعي ميشد بين هميارهااخوت ووفاداري خاصي برقرار شود. 👨👨از اين رو گفته بودند كه دوهميار يكجا بخوابند از يك ظرف غذا بخورند در صف با هم حركت كنند وهميشه با هم باشند تا كاملا عادتي شوند!هميار من بچه اي بود پرجنب وجوش فعال ونوراني وخوش سروزبان وهمسن خودم از خيابان سي متري #احمد_اباد مشهد بنام #سيد_هادي_مشتاقيان. از همان نگاه اول احساس خوبي در دلم ايجاد شد.😍 از بچه هاي قديمي جنگ بود وسابقه كار در گردانها و واحد اطلاعات وعمليات داشت. در عمليات #والفجر_هشت هم سابقه غواصي داشت. همصحبت بسيار خوبي بود كه در نمازها وتوسلات گوشه اي از حالاتش بروز ميكرد .

💠 از نظر غذايي توپ توپ بوديم🍨🍧🍣🍛🍩🍹🍻. يك اشپزخانه مخصوص جدا از اشپزخانه لشكر براي دو#گردان_نوح و #ياسين برپا شده بود. غذاي پرگوشت 🍗🍖وصبحانه مقوي به علاوه شير وعسل قبل از ورود به اب واجيل وشلغم وچاي دارچين بعد از خروج از اب جز برنامه هاي غذايي بود. كيكهاي اهدايي وكمپوت وابميوه ونوشابه قوطي اي كه توسط استان قدس فرستاده شده بود انقدر فراوان بود كه دسته ها كارتن كارتن انها رابه تداركات پس ميدادند .

💠 چند روز از اقامتم در گردان نگذشته بود كه فهميدم در گردان خبرهايي هست . خبرهايي كه تا ان وقت برايم سابقه نداشت. يك ساعت به اذان صبح مانده در تاريكي فضاي حسينيه گردان مانند نماز جماعت جو نوراني نماز شب حاكم وصداي ناله ومناجات بلند بود. هر ساعت از شب كه اتفاقي از خواب بيدار ميشدم ، ميديدم كسي در اتاق نيست ! اين برايم معما شده بود. كار طاقت فرساي اموزش غواصي ديگر رمقي براي كسي باقي نميگذاشت🤕🤒😞

🎯قسمت هفتم فردا شب راس 22
🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

#حماسه_یاسین 28
#قسمت بیست و هشتم



🔻خودش رفته بود سلامش را به داداشش برساند!😔كمرم خم شد .بالاي سر #سيد_هادي نشستم .سعي كردم او را در يكي از سنگرها بگذارم ؛اما زورم نرسيد . گفتم كه كي ؟ گفتا كنون !گفتم مرو !خنديد و رفت ! 😢

🔻چند نفر از بچه ها ،دو سه تا بيسيمچي گردان ،به وضع رقت باري كنار هم دور بيسيمها شهيد شده بودند.ظاهراً رادارهاي بيسيم ياب دشمن خوب كار ميكردند.📞

🔻چند نفر از بچه ها، سرپيچي كه در كانال بود، معطل ايستاده بودند.اينجا محلي بود كه قرار بود به #گردان_نوح ملحق شويم.پرسيدم : ((چي شده؟براي چي نمي رين جلو ؟مگه بچه هاي نوح نيامده اند؟ )) گفتند: ((نميدونيم.هر چي كلمه رمز را ميگيم، جواب بي ربط ميدن !)) داد زدم: ((اژدر، اژدر)) صدايي به فارسي ،اما به لهجه عربي مثل خوزستانيها جواب داد : ((بيا جلو من اينجام !)) تعجب كردم.يك قدم جلوتر رفتم كه ناگهان رگبار شليك شد!😯فهميدم كار بچه هاي #گردان_نوح گره خورده است.

🔻#رضوي در يك سنگر انفرادي گير كرده بود.با سرعت پريدم در سنگر انفرادي،كنار سنگر او. عراقيها در كانال مستقر بودند. ناگهان يك عراقي با سرعت شيرجه رفت كف كانال و به حالت درازكش يك نارنجك انداخت داخل سنگر #رضوي، نارنجك منفجر شد و #رضوي، خونين و مالين پرت شد بيرون.🗯يك رگبار بستم به پشت سرباز عراقيِ كه داشت فرار ميكرد.آمدم وسط كانال #رضوي را كشيدم كنار. جلو را كه نگاه كردم،ديدم يك عراقي به زانو نشسته، با آرپي جي به سمت من نشانه رفته و آماده شليك است.سريع گفتم ((و ما رميت اذ رميت و لكن االله رمي ))، سر سلاح را بدون نشانه گيري طرفش گرفتم و يك تير زدم. از آنجا كه ((االله رمي)) بود، تير خورد به صورتش و در حالي كه با صورت به زمين ميخورد، گلوله آرپي جي اش با سر به زمين خورد و منفجر شد👍🏼.

🔻دور و بريهاي عراقي هم ريختند روي هم.بچه ها كه ديدند شلوغ شده، ريختند سر جاي عراقيها و با درگيري شديدي سنگر ها را فتح كردند.به بچه ها گفتم شما مواظب اينجا باشيد، من ميروم از #دلبريان كسب تكليف كنم. زير پايم، جنازه تعداد زيادي از دوستان دير آشنا ريخته بود .

⁣⁣🕙قسمت بیست و نهم فردا شب راس 22

🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

@rahpouyancom