رهپویان وصال شیراز _ انجوی نژاد
4.13K subscribers
7.72K photos
2.2K videos
164 files
3.76K links
تنها کانال رسمی حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد و کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز

ادمین کانال:
@rahpouyan_vesal

📩ایتا :
https://eitaa.com/rahpouyancom

📩اینستاگرام:
https://www.instagram.com/rahpouyan_vesal
Download Telegram

🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

#حماسه_یاسین 15
#قسمت پانزدهم





سكوت مرگبار حاكم بر محيط چندان خوشايند نبود . بوي لو رفتن عمليات مي آمد .😶 اول قرار بود گروهان #ستار داخل اروند شود و وقتي رسيد وسط #اروند ، به فاصله ٣ دقيقه ، ما داخل شويم و بعد هم گروهانهاي #غفار و #جبار . در كنارة #اروند ، يك نفر با لباس بسيجي و كلاه آهني ايستاده بود و بچه ها را از زير قرآن رد مي كرد . بعضي كه او را مي شناختند ، مي بوسيدندش . جلوتر رفتم ، ديدم برادر حاج #اسماعيل_قاآني ، فرماندة عزيز و دلاور لشكر است . با خوشحالي بوسيدمش . 😘😃روحية عجيبي گرفتم .

گروهان #ستار وارد #اروند شد و با نظم كامل شروع كردند به حركت به سمت وسط اروند تا از آنجا جلو بروند . 🏊🏻در حالي كه چشم دوخته بوديم به ستون گروهان #ستار كه در آب پيش مي رفتند ، ثانيه شماري مي كرديم تا داخل آب شويم . اروند در نظرم به قدري ذليل و حقير مي نمود كه بعدها خودم هم باور نمي كردم . ناگهان آن خط كاملاً خاموش به يك بُمب سراسري تبديل شد و گلوله هاي دوشكا و چهارلول و تيربار بر سر بچه ها ريخت ! ما هم مي خواستيم وارد آب شويم كه بعد از يك ربع گفتند عمليات لو رفته ، بايد برگرديم تا فرصتي ديگر . باورمان نمي شد .

از بچه هاي گروهان #ستار نمي توانستيم دل بِبُريم . بي سيم چي گروهان #ستار شهيد شده بود و هرچه با او تماس مي گرفتيم ، 📞ارتباط برقرار نمي شد . هر كه زنده مي ماند ، خود را مي رساند به #جزيرة_ماهي و آن وقت با اين وضع تكليفشان مشخص بود ! وقتي خواستم برگردم ، براي آخرين بار به اروند نگاهي نااميدانه كردم و زير لب گفتم : ” بچه ها ! خداحافظ . عليِ من ! خداحافظ . “😢 تا بلند شديم برگرديم ، دشمن كه متوجه ما شده بود ، دور و بر كانال را گرفت زير آتش . همه ، فين ها را به دست گرفته ، به دستور برادر #جليل شروع كرديم با تمام قوا اين سه كيلومتر را به سمت پاساژ دويدن . 🏃🏻« #محمد_خليل نژاد » يكي از بچه هاي جانباز پاي مصنوعيش دَر رفته و با خونسردي بالاي كانال نشسته بود و داشت پايش را مي بست . داد زدم : ” كمك نمي خواي ؟ “ جوابي داد كه خنده ام گرفت .😁 گفت : ” نه جيگر ، نوكرتم ! “😆

⁣⁣قسمت شانزدهم، فردا شب راس ساعت 22

🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

@rahpouyancom
🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

#حماسه_یاسین 43
#قسمت چهل و سوم




🔻اتاق ها را جمع و جور كرديم ؛ چون قرار بود بچه هاي تخريب در محل گردان مستقر شوند . تحويل ساكهاي بچه ها و جمع كردن لوازم شخصي آنها بسيار دردناك بود .😔 روي ساك #بخشي ، ٣ تا چتر منور زيبا قرار داشت كه مي خواست براي خواهرش ببرد !👧🏽 با اشك و گريه فراوان ، وسايل شهدا را تحويل داديم . 😭

🔻شب كه شد ، بچه هاي تخريب ريختند در محوطه گردان و دوباره گردان شلوغ شد ؛ اما چهره ها اغلب جديد بود و از بچه هاي قديمي جز چند نفر كسي نمانده بود . بچه ها تعريف مي كردند كه در پشت خط #گردان_ياسين و در خط خودي ، يك گروه به نام گروه “ #لنگها” تشكيل شده بود كه بچه هاي گردان را با آر پي جي حمايت مي كردند .

🔻 اعضاي اين گروه كه پاي مصنوعي داشتند ، رشادت بسياري به خرج داده بودند ؛ “ #محمد_خليل نژاد” ، “ #حسين_حاج_عرب ” ، “ #سعيد_راسخيان ” ، “ #مرتضي_نوكاريزي ” ، #حميد_فاني ” و . . . اعضاي گروه بودند .

🔻بچه هاي تخريب يكي يكي مي آمدند سراغ دوستانشان را مي گرفتند و با چشماني اشك آلود بر مي گشتند ! ما هم در گروه هاي تخريب تقسيم شديم . آخر شب ناخودآگاه به سمت خاكريزهاي پشت گردان كشيده شدم . خيال مي كردم كه الان #سيفي مرا به آنجا مي برد . به قبرهاي خالي كه رسيدم ، عجيب دلم گرفت . 😞يكي يكي قبرها را بوييدم و بوسيدم و براي صاحبانشان فاتحه خواندم . همين جا بود كه #تشكري با خدايش خلوت مي كرد . همين جا بود كه #عامري نماز شبش را مي خواند . همين جا بود كه # رنجبر براي خودش روضه حضرت زهرا (س) مي خواند و اشك مي ريخت و . . . .


🔻بعد از يكي دو ماه ديگر كه كربلاي ٥ ادامه داشت ، بچه هاي ديگري هم به شهادت رسيدند . ما هم بعد از چند روز به اجبار به مشهد برگردانده شديم تا استراحتي چند روزه بكنيم و در تشييع جنازه بچه ها شركت كنيم و تازه نفس برگرديم .


🔻در مشهد هم غوغا بود و هر روز تعداد زيادي از شهدا خاكسپاري مي شدند . من هم در بهشت رضا دائماً مورد سؤال خانواده شهدا بودم . يادم نمي رود كه هنگام تشييع جنازه و خاكسپاري شهيد #سيد_هادي_مشتاقيان ، پدر و مادرش چه روحيه اي داشتند و سيد امير #مشتاقيان برادر بزرگ سيد هادي با لباس فرم كميته انقلاب اسلامي ، قبل از خاكسپاري برادرش ، در حالي كه عطر زده بود ، در قبر دراز كشيد و لحظاتي به جاي برادر خوابيد .


🔻آنجا احساس كردم كه واقعاً امير دوست داشت او به جاي برادرش به خاك سپرده مي شد ! بعدها در ماووت ، برادر #جليل_محدثي ، اين يادگار شهدا و سرباز رشيد امام زمان به شهادت رسيد . او كه سالها مانده و پرواز ياران را ديده بود ، اين بار خودش براي ما جامانده ها پروازي زيبا ترسيم كرد و كمر ما را در داغش خم كرد 😔😢

🕙قسمت چهل و چهارم فردا شب راس 22⁣

🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠

@rahpouyancom