"لیبرالیسم اقتصادی". یعنی همان "تروریسم اقتصادی" را ریشه کن کنیم
در یکی از جلسات مجلس هفته گذشته، آقای فواد کریمی نماینده اهواز، به درستی علیه "لیبرالیسم اقتصادی"، موضع گرفت.
مدت های مدیدی عبارت بسیار گویای "تروریسم اقتصادی"، که به هنگام اوج ترورهای ضد انقلابی رایج شد، بیانگر گروه بهره کش کلان سرمایه دار و زمیندار بزرگ و رباخوار و واسطه کلان، یعنی همه کسانی بود که خون کوخ نشینان را می مکند و پس از انقلاب هر سال برابر ده سال قبل پول به جیب زده اند. همه لااقل در حرف به این واقعیت معترف بودند که بدون ریشه کن کردن تروریسم اقتصادی نمی توان با تروریسم سیاسی مبارزه کرد و ریشه های توطئه امریکا را برکند. ولی در عمل، مقاومت و توطئه این طبقات و اقشار استثمارگر و وابسته و بسیار متنفذ، که حرفشان خیلی جاها دررو دارد، کم کم عبارت "تروریسم اقتصادی را از رواج انداخت و نگذاشت که هیچ قانون و مقرراتی علیه آن تدوین شود و به اجرا درآید. اما مسئله با تمام قوت به جای خود باقی است و سرنوشت انقلاب در واقع وابسته به این است که، تا چه اندازه انقلابیون بر دسایس اقشار و طبقات استثمارگر و وابسته فائق خواهند آمد و تا چه اندازه دست تروریسم اقتصادی از حلقوم این مردم و این کشور کوتاه خواهد شد.
می دانیم که هستند شخصیت های سیاسی و مذهبی و حتی روحانیونی که می کوشند- درست زیر پوشش موازین و احکام اسلام- نظریات خود را در دفاع از بزرگ مالکی و کلان سرمایه داری و ثروت نامحدود و مالکیت نامحدود ثابت کنند و در نیتجه "اسلام امریکایی" را پیاد کنند. و درست در همین جاست که واقعی ترین و بنیادین ترین نیروها بین محتوای مردمی و مستضعف پرور و مدافع زاغه نشینان و پینه به دستان خط امام با تمامی مخالفان آن، که جانبدار استثمار و سرمایه داری هستند و حاضرند همه قوانین و حتی خود قانون اساسی را در پیشگاه خداوند زور و زر نه فقط "ذبح شرعی"، بلکه ذبح بدون صفت نمایند، در می گیرد."
آقای فواد کریمی به خوبی گوهر نبرد را نشان داد و گفت که دعوا برسر چیست:
"بازگشت سرمایه داری وابسته و نفوذ امریکا و سایر کشورهای سرمایه داری به سبب گرایش به نظام مالکیت لیبرالیستی."
برای تسهیل بهره گیری رفقا، ضمن بحث ها، در اینجا مفصل تر برخی از گفته های آقای فواد کریمی را در جلسه 14 مرداد 61 مجلس نقل می کنیم:
"متاسفانه برخی از روحانیون هم در کنار طرفداران لیبرالیسم اقتصادی بودند... در مورد صنایع بزرگ و مادر و بازرگانی خارجی و معادن و غیره لیبرال های مذهبی و غیر مذهبی می گفتند: بگذارید مردم آزاد باشند، سرمایه گذاری آزاد باشد، در اسلام که مالکیت محدود نیست، هرکس می تواند هر چقدر مالک باشد، مالک معادن کشور باشد، مالک صنایع کشور باشد. به طور کلی عده ای در آن هنگام طرفدار مالکیت آزاد و نامحدود و تبدیل جمهوری اسلامی به نظام سرمایه داری بودند. آنها استدلال می کردند که طبق موازین فقهی، اگر کسی در داخل ملک خودش معدنی را بیابد، مالک آن است. بنابراین معتقد بودند حتی معادن نفت نیز قابل مالکیت خصوصی است و باید کارتل ها و سرمایه داری های عظیم ایجاد شود و اشکال ندارد، باید باشد. اما در مقابل آنان فقه های بزرگی چون آیت اله منتظری و مشکینی و مرحوم بهشتی بر اساس موازین فقهی و بر اساس عناوین اولیه ثابت کردند که در اسلام لیبرالیسم اقتصادی و آزادی نامحدود در تصاحب ثروت های عمومی نیست... بهمین دلیل در مجلس خبرگان فقها و دانشمندان بزرگ با دو سوم آراء تصویب کردند، که کلیه صنایع بزرگ مادر و بازرگانی خارجی در بخش دولتی قرار دارد. اکنون سه نفر از شش نفر (مقصود شورای نگهبان است) نمی توانند آراء خبرگان و اصول قانون اساسی را زیر پا بگذارند و تحت عنوان اینکه عموم این اصول خلاف شرع است، این اصول را فسخ نمایند، زیرا اساسا اصل 43 چیزی جز این نیست که مالکیت های بزرگ، که اگر در دست بخش خصوصی قرار به گیرد، موجب ایجاد استثمار و استضعاف مردم و وابستگی اقتصادی می گردد، در انحصار مالکیت بخش دولتی قرار دارد و نفی عمومیت این اصل، یعنی نفی خود اصل. برخی از همین آقایان در مجلس خبرگان حضور داشتند و همین نظریات را در آنجا ابراز کردند. اما نظریات آنان (یعنی بخشی از شورای نگهبان) در مجلس خبرگان مورد قبول فقها و دانشمندان و خبرگان قرار نگرفت و اصل 43 تصویب گردید... اما لیبرالیسم اقتصادی هنوز هم باقیمانده است. امروز امید امریکا و سایر کشورهای سرمایه داری به جناح لیبرالیسم اقتصادی بسته شده است.
در یکی از جلسات مجلس هفته گذشته، آقای فواد کریمی نماینده اهواز، به درستی علیه "لیبرالیسم اقتصادی"، موضع گرفت.
مدت های مدیدی عبارت بسیار گویای "تروریسم اقتصادی"، که به هنگام اوج ترورهای ضد انقلابی رایج شد، بیانگر گروه بهره کش کلان سرمایه دار و زمیندار بزرگ و رباخوار و واسطه کلان، یعنی همه کسانی بود که خون کوخ نشینان را می مکند و پس از انقلاب هر سال برابر ده سال قبل پول به جیب زده اند. همه لااقل در حرف به این واقعیت معترف بودند که بدون ریشه کن کردن تروریسم اقتصادی نمی توان با تروریسم سیاسی مبارزه کرد و ریشه های توطئه امریکا را برکند. ولی در عمل، مقاومت و توطئه این طبقات و اقشار استثمارگر و وابسته و بسیار متنفذ، که حرفشان خیلی جاها دررو دارد، کم کم عبارت "تروریسم اقتصادی را از رواج انداخت و نگذاشت که هیچ قانون و مقرراتی علیه آن تدوین شود و به اجرا درآید. اما مسئله با تمام قوت به جای خود باقی است و سرنوشت انقلاب در واقع وابسته به این است که، تا چه اندازه انقلابیون بر دسایس اقشار و طبقات استثمارگر و وابسته فائق خواهند آمد و تا چه اندازه دست تروریسم اقتصادی از حلقوم این مردم و این کشور کوتاه خواهد شد.
می دانیم که هستند شخصیت های سیاسی و مذهبی و حتی روحانیونی که می کوشند- درست زیر پوشش موازین و احکام اسلام- نظریات خود را در دفاع از بزرگ مالکی و کلان سرمایه داری و ثروت نامحدود و مالکیت نامحدود ثابت کنند و در نیتجه "اسلام امریکایی" را پیاد کنند. و درست در همین جاست که واقعی ترین و بنیادین ترین نیروها بین محتوای مردمی و مستضعف پرور و مدافع زاغه نشینان و پینه به دستان خط امام با تمامی مخالفان آن، که جانبدار استثمار و سرمایه داری هستند و حاضرند همه قوانین و حتی خود قانون اساسی را در پیشگاه خداوند زور و زر نه فقط "ذبح شرعی"، بلکه ذبح بدون صفت نمایند، در می گیرد."
آقای فواد کریمی به خوبی گوهر نبرد را نشان داد و گفت که دعوا برسر چیست:
"بازگشت سرمایه داری وابسته و نفوذ امریکا و سایر کشورهای سرمایه داری به سبب گرایش به نظام مالکیت لیبرالیستی."
برای تسهیل بهره گیری رفقا، ضمن بحث ها، در اینجا مفصل تر برخی از گفته های آقای فواد کریمی را در جلسه 14 مرداد 61 مجلس نقل می کنیم:
"متاسفانه برخی از روحانیون هم در کنار طرفداران لیبرالیسم اقتصادی بودند... در مورد صنایع بزرگ و مادر و بازرگانی خارجی و معادن و غیره لیبرال های مذهبی و غیر مذهبی می گفتند: بگذارید مردم آزاد باشند، سرمایه گذاری آزاد باشد، در اسلام که مالکیت محدود نیست، هرکس می تواند هر چقدر مالک باشد، مالک معادن کشور باشد، مالک صنایع کشور باشد. به طور کلی عده ای در آن هنگام طرفدار مالکیت آزاد و نامحدود و تبدیل جمهوری اسلامی به نظام سرمایه داری بودند. آنها استدلال می کردند که طبق موازین فقهی، اگر کسی در داخل ملک خودش معدنی را بیابد، مالک آن است. بنابراین معتقد بودند حتی معادن نفت نیز قابل مالکیت خصوصی است و باید کارتل ها و سرمایه داری های عظیم ایجاد شود و اشکال ندارد، باید باشد. اما در مقابل آنان فقه های بزرگی چون آیت اله منتظری و مشکینی و مرحوم بهشتی بر اساس موازین فقهی و بر اساس عناوین اولیه ثابت کردند که در اسلام لیبرالیسم اقتصادی و آزادی نامحدود در تصاحب ثروت های عمومی نیست... بهمین دلیل در مجلس خبرگان فقها و دانشمندان بزرگ با دو سوم آراء تصویب کردند، که کلیه صنایع بزرگ مادر و بازرگانی خارجی در بخش دولتی قرار دارد. اکنون سه نفر از شش نفر (مقصود شورای نگهبان است) نمی توانند آراء خبرگان و اصول قانون اساسی را زیر پا بگذارند و تحت عنوان اینکه عموم این اصول خلاف شرع است، این اصول را فسخ نمایند، زیرا اساسا اصل 43 چیزی جز این نیست که مالکیت های بزرگ، که اگر در دست بخش خصوصی قرار به گیرد، موجب ایجاد استثمار و استضعاف مردم و وابستگی اقتصادی می گردد، در انحصار مالکیت بخش دولتی قرار دارد و نفی عمومیت این اصل، یعنی نفی خود اصل. برخی از همین آقایان در مجلس خبرگان حضور داشتند و همین نظریات را در آنجا ابراز کردند. اما نظریات آنان (یعنی بخشی از شورای نگهبان) در مجلس خبرگان مورد قبول فقها و دانشمندان و خبرگان قرار نگرفت و اصل 43 تصویب گردید... اما لیبرالیسم اقتصادی هنوز هم باقیمانده است. امروز امید امریکا و سایر کشورهای سرمایه داری به جناح لیبرالیسم اقتصادی بسته شده است.
بررسی قسمتی از اسناد لانه جاسوسی نشان میدهد که سرمایه داران و مقاطعه کاران و تجار بزرگ یکی از پایگاه های بزرگ امریکا بوده اند. امریکا از طریق آنان از دو طریق در کشور نفوذ می کرده است: یکی از طریق صنایع و تجارت وابسته و چاپیدن و استثمار اقتصاد کشور بوسیله ایادی آنان و دیگری استفاده جاسوسی و سیاسی از سرمایه داران و مقاطعه کاران و تجار بزرگ".
از این صیح تر و دقیق تر به دشواری می توان اساس نبردی را، که درگیر است، بیان کرد.
ما به تفصیل از گفته های آقای فواد کریمی نقل قول کردیم، تا رفقا با یک موضع گیری مهم در یکی از مهم ترین مسائل آشنا شوند. به جاست که بار دیگر و دقیقا این گفته ها خوانده شود و در همه جا بیان گردد. بیهوده نیست که مخالفان خط امام و طرفداران مذهبی و غیر مذهبی "لیبرال اقتصادی"، تحمل بیان این حقایق را نکردند و در مجلس سرو صدا به راه انداختند و جلسه 24 مرداد را به تشنج کشانیدند. آنها که می خواهند "جمهوری اسلامی را به نظام سرمایه داری بدل کنند"، تاب ندارند که این گفته های درست به واقعیات ملموس میهن انقلابی ما بدل شود.
به گفته آقای خوئینی ها باز گردیم، که گفت: "این افراد و جریان ها پایگاه هایی هستند که امریکا هنوز از آنها قطع امید نکرده است". همه این پدیده ها بسیار جدی و بسیار وخیم است: پایگاه امریکا باقیست و عمل می کند. خطر بازگشت سرمایه داری وابسته و نفوذ امریکا هست. انقلاب در حساسترین صحنه های رویارویی خود با امریکا و پایگاه ها و تفاله هایش هنوز پیروزی بدست نیاورده، هنوز کمر دشمن را نشکسته، هنوز زمینه حمله را تدارک ندیده است."
لیبرالیسم اقتصادی همان "تروریسم اقتصادی"، همان بساط استثمار بزرگ زمینداری و کلان سرمایه داری است. که به یاری هم دستان لیبرال و دستیاران روحانی نما و مدافعان مکتبی نمای خود، همچنان به شلتاق بی حساب خود ادامه می دهد. واسطه های کلان و صاحبان بزرگ مستغلات و گردانندگان متنفذ بازار و محتکرین جزئی از آنها هستند.
قانون اساسی تجدید مالکیت را پیش بینی کرده؛ ماده 49 را صراحتا تدوین نموده؛ در باره بخش های اصلی اقتصاد کشور، که دولتی و تعاونی است و بخش خصوصی، که "مکمل" است، صراحت دارد؛ در باره دولتی بودن بازرگانی خارجی تصریح دارد؛ مواد گوناگونش دال بر ضرورت انجام اصلاحات ارضی بنیادین است، دال بر تدوین قانون کار مترقی و شایسته انقلاب است، دال بر احقاق حقوق مستضعفین، مستاجرین، بیکاران و بی خانمان هاست. لیبرالیسم با تروریسم اقتصادی را می توان با اجرای این مواد قانون اساسی ریشه کن کرد. در قانونی بودن و حیاتی بودن و انقلابی بودن تدابیری در این جهت تردیدی نیست، در حالی که هر تاخیر به سود بازگشت سرمایه داری و نفوذ امریکاست، در جهت جدی نگرفتن قانون اساسی و ضربه زدن به اساس جمهوری است.
حرف بسیار گفته شده، مدت هاست که موقع عمل فرا رسیده.
ادامه کارزار ضد توده ای به زیان انقلاب است
در این هفته نیز- مانند هفته ها و ماه های اخیر- شاهد اوج گرفتن تبلیغات توده ستیزانه پر دامنه ای بودیم، که هیچ چیز مثبت و نوید بخشی را برای انقلاب به بار نمی آورد؛ برعکس، آبستن دشواری هایی است که از نیرو گرفتن قشری ها و انحصار طلبان و حاکم شدن آنان بر جو سیاسی کشور و در نتیجه اعمال فشار بر خط امامی های اصیل و زیر ضربه گرفتن مسلمانان مبارز انقلابی ناشی خواهد شد.
در این هفته نیز در برخی از مساجد سخنرانی هائی علیه حزب توده ایران سازمان داده شد؛ در برخی از نمازهای جمعه مطالبی با انتساب های نادرست به حزب، علیه توده ای ها گفته شد؛ کار حتی به ناسزاگوئی کشانیده شد و صفات ناشایست همراه نام حزب بر زبان ها جاری شد. در مساجدی جلسات نفرین ترتیب دادند. یک نفر ناطق سرشناس، در شمال، خون توده ای ها را "مباح" دانست و تا بدانجا در خصومت کور پیش رفت، که روحانیت آگاه و پاسداران بیدار را متوجه خطر این گونه سخنان نمود. سرمقاله نویس کیهان، به بهانه "تحلیل موضع شوروی در جنگ"، بدون هیچ گونه رابطه و مناسبتی، نوشتجات خود را که نه تنها جسارت، بلکه عین وقاحت بود، با ناسزا به حزب توده ایران پایان داد.
از این صیح تر و دقیق تر به دشواری می توان اساس نبردی را، که درگیر است، بیان کرد.
ما به تفصیل از گفته های آقای فواد کریمی نقل قول کردیم، تا رفقا با یک موضع گیری مهم در یکی از مهم ترین مسائل آشنا شوند. به جاست که بار دیگر و دقیقا این گفته ها خوانده شود و در همه جا بیان گردد. بیهوده نیست که مخالفان خط امام و طرفداران مذهبی و غیر مذهبی "لیبرال اقتصادی"، تحمل بیان این حقایق را نکردند و در مجلس سرو صدا به راه انداختند و جلسه 24 مرداد را به تشنج کشانیدند. آنها که می خواهند "جمهوری اسلامی را به نظام سرمایه داری بدل کنند"، تاب ندارند که این گفته های درست به واقعیات ملموس میهن انقلابی ما بدل شود.
به گفته آقای خوئینی ها باز گردیم، که گفت: "این افراد و جریان ها پایگاه هایی هستند که امریکا هنوز از آنها قطع امید نکرده است". همه این پدیده ها بسیار جدی و بسیار وخیم است: پایگاه امریکا باقیست و عمل می کند. خطر بازگشت سرمایه داری وابسته و نفوذ امریکا هست. انقلاب در حساسترین صحنه های رویارویی خود با امریکا و پایگاه ها و تفاله هایش هنوز پیروزی بدست نیاورده، هنوز کمر دشمن را نشکسته، هنوز زمینه حمله را تدارک ندیده است."
لیبرالیسم اقتصادی همان "تروریسم اقتصادی"، همان بساط استثمار بزرگ زمینداری و کلان سرمایه داری است. که به یاری هم دستان لیبرال و دستیاران روحانی نما و مدافعان مکتبی نمای خود، همچنان به شلتاق بی حساب خود ادامه می دهد. واسطه های کلان و صاحبان بزرگ مستغلات و گردانندگان متنفذ بازار و محتکرین جزئی از آنها هستند.
قانون اساسی تجدید مالکیت را پیش بینی کرده؛ ماده 49 را صراحتا تدوین نموده؛ در باره بخش های اصلی اقتصاد کشور، که دولتی و تعاونی است و بخش خصوصی، که "مکمل" است، صراحت دارد؛ در باره دولتی بودن بازرگانی خارجی تصریح دارد؛ مواد گوناگونش دال بر ضرورت انجام اصلاحات ارضی بنیادین است، دال بر تدوین قانون کار مترقی و شایسته انقلاب است، دال بر احقاق حقوق مستضعفین، مستاجرین، بیکاران و بی خانمان هاست. لیبرالیسم با تروریسم اقتصادی را می توان با اجرای این مواد قانون اساسی ریشه کن کرد. در قانونی بودن و حیاتی بودن و انقلابی بودن تدابیری در این جهت تردیدی نیست، در حالی که هر تاخیر به سود بازگشت سرمایه داری و نفوذ امریکاست، در جهت جدی نگرفتن قانون اساسی و ضربه زدن به اساس جمهوری است.
حرف بسیار گفته شده، مدت هاست که موقع عمل فرا رسیده.
ادامه کارزار ضد توده ای به زیان انقلاب است
در این هفته نیز- مانند هفته ها و ماه های اخیر- شاهد اوج گرفتن تبلیغات توده ستیزانه پر دامنه ای بودیم، که هیچ چیز مثبت و نوید بخشی را برای انقلاب به بار نمی آورد؛ برعکس، آبستن دشواری هایی است که از نیرو گرفتن قشری ها و انحصار طلبان و حاکم شدن آنان بر جو سیاسی کشور و در نتیجه اعمال فشار بر خط امامی های اصیل و زیر ضربه گرفتن مسلمانان مبارز انقلابی ناشی خواهد شد.
در این هفته نیز در برخی از مساجد سخنرانی هائی علیه حزب توده ایران سازمان داده شد؛ در برخی از نمازهای جمعه مطالبی با انتساب های نادرست به حزب، علیه توده ای ها گفته شد؛ کار حتی به ناسزاگوئی کشانیده شد و صفات ناشایست همراه نام حزب بر زبان ها جاری شد. در مساجدی جلسات نفرین ترتیب دادند. یک نفر ناطق سرشناس، در شمال، خون توده ای ها را "مباح" دانست و تا بدانجا در خصومت کور پیش رفت، که روحانیت آگاه و پاسداران بیدار را متوجه خطر این گونه سخنان نمود. سرمقاله نویس کیهان، به بهانه "تحلیل موضع شوروی در جنگ"، بدون هیچ گونه رابطه و مناسبتی، نوشتجات خود را که نه تنها جسارت، بلکه عین وقاحت بود، با ناسزا به حزب توده ایران پایان داد.
جوانترها به یاد ندارند، ولی کمی سالمندترها به خوبی می دانند که محیطی که هم اکنون دارد به تدریج ساخته می شود، با جوی که در آستانه کودتای 28 مرداد توسط رسانه های گروهی آن زمان ساخته می شد، تفاوت چندانی ندارد. در حالی که امپریالیسم امریکا مشغول توطئه بود، تا نهضت آزادی بخش ملی ما را سرکوب و انقلابیون راستن را در خون غرقه کند، هفته ها و ماه های متوالی در جراید و مجلات آن روز کارزار ضد توده ای وحشتناکی به راه افتاد و همین اتهام "وابستگی" و "مرز زیرآبی" و نظایر اینها، که بعدها همه اش معلوم شد زیر سر سازمان دهندگان کودتا بوده، مثل سیل بر سر حزبی که پیگیرترین مدافع استقلال و آزادی بود، سرازیر شد.
حالا البته آن زمان ها نیست و انقلاب بزرگ ما آنچنان ریشه های عمیق در بطن جامعه ما دارد، که نمی توان آن را با همان دسایس و ئوطئه ها مسخ و منحرف کرد. دنیای ما نیز دیگر آن دنیای 29 سال پیش نیست و دشمنان انقلاب ما بسی ضعیف تر از آن موقع و دوستان انقلاب بسی نیرومندتر از آن هنگامند. ولی نشانه شیوه ها باید هر انقلابی صدیقی را به اندیشه وادارد.
چه آشکار و سریع معلوم شد که ما به حق از آقای موسوی اردبیلی رئیس قوه قضائیه کشور کردیم و ارزیابی غیر منصفانه و نادرست وی را در باره سیاست حزب توده ایران یادآور شدیم، زیرا که: "اگر زباغ رعیت ملک خورد سیبی- برآورند غلامان او درخت از بیخ".
از تمام سخنان وی در باره "برخورداری از حقوق قانون طبق قانون اساسی" و "آزادی فکر و عقیده و عمل" چیزی تکرار نشد. ولی همان نسبت نادرست و حمله غیر منصفانه به حزب توده ایران ده چندان ادامه یافت. این خود درس آموزنده ایست برای پیروان راستین خط امام، که در همه صحنه ها درگیر رویارویی های شدید با مخالفان استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی هستند.
تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh
حالا البته آن زمان ها نیست و انقلاب بزرگ ما آنچنان ریشه های عمیق در بطن جامعه ما دارد، که نمی توان آن را با همان دسایس و ئوطئه ها مسخ و منحرف کرد. دنیای ما نیز دیگر آن دنیای 29 سال پیش نیست و دشمنان انقلاب ما بسی ضعیف تر از آن موقع و دوستان انقلاب بسی نیرومندتر از آن هنگامند. ولی نشانه شیوه ها باید هر انقلابی صدیقی را به اندیشه وادارد.
چه آشکار و سریع معلوم شد که ما به حق از آقای موسوی اردبیلی رئیس قوه قضائیه کشور کردیم و ارزیابی غیر منصفانه و نادرست وی را در باره سیاست حزب توده ایران یادآور شدیم، زیرا که: "اگر زباغ رعیت ملک خورد سیبی- برآورند غلامان او درخت از بیخ".
از تمام سخنان وی در باره "برخورداری از حقوق قانون طبق قانون اساسی" و "آزادی فکر و عقیده و عمل" چیزی تکرار نشد. ولی همان نسبت نادرست و حمله غیر منصفانه به حزب توده ایران ده چندان ادامه یافت. این خود درس آموزنده ایست برای پیروان راستین خط امام، که در همه صحنه ها درگیر رویارویی های شدید با مخالفان استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی هستند.
تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh
راه توده 946
ج. اسلامی گام به گام
در باتلاق انحراف فرو رفت!
آنها که رویدادهای درون حکومتی جمهوری اسلامی را از ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی دنبال کرده اند و امروز نیز بر حوادث کشور اشراف دارند، نه تنها به خوبی، بلکه با حیرت و افسوس تحلیل های هفتگی، بویژه تحلیل هفتگی 17 مرداد سال 1361 را می خوانند.
در این تحلیل به نقش 75 نماینده مجلس در رای منفی آنها به مسکوت ماندن قانون شوراها اشاره می شود. همین عده سرانجام موفق شدند اکثریت را کنار زده و قدرت را در چنگ بگیرند.
آنها که آیت الله خوئینی ها را نتوانسته بودند به حاشیه برانند و آیت الله خمینی او را امیرالحجاج خود اعلام کرد، پس از فوت آیت الله خمینی توانستند او را خانه نشین کنند. آنها که حتی در مجلس وقت فریاد می زدند "لیبرالیسم اقتصادی" انقلاب را به کام مرگ خواهد کشید، خود به کام مرگ کشیده شدند و موتلفه اسلامی بعنوان لیبرالیسم تجاری اقتصاد جمهوری اسلامی را بدست گرفت و سرانجام کار را کشاند به 65 میلیارد دلار واردات سالانه و نابودی تولید داخلی. آنها که در مساجد و حتی نماز جمعه ها بانگ ریختن خون توده ایها را برداشته بودند، سرانجام پس از یک دهه جنایت هولناک (دهه 60) به اهداف خود رسیدند و در رکاب سرمایه داری تجاری گام برداشتند. آنها حتی آیت الله موسوی اردبیلی را که ندانست به کدام ورطه کشانده می شود، پس از درگذشت آیت الله خمینی از راس قوه قضائیه پائین کشیده و پس از کشاندن او به بیابان های قم و تهدید به قتل (احتمالا ضرب و شتم وی) در گوشه حوزه علمیه قم چهار زانو نشاندند.
پس از ترورهائی که بنام و یا بدست مجاهدین در ابتدای دهه 60 اجرا شد و پشت روحانیت طرفدار آرمان های انقلاب را برای میدان داری آیت الله خزعلی ها و آیت الله مصباح یزدی ها خالی کردند، سرنوشت تلخ تری برای آیت الله منتظری رقم زدند. ترورهای مذهبی و سیاسی روحانیون هم خط آیت الله خمینی همانگونه انجام شد که علیه آقایان منتظری و خوئینی ها و اردبیلی اجرا شد. جمهوری اسلامی یکشبه و یکساله و چند ساله به نقطه کنونی نرسیده است. حزب توده ایران با تمام تجربه و دانش خود در سالهای ابتدای تاسیس این جمهوری در میدان ایستاد که کار به اینجا نکشد که کشیده است. ارتجاع مذهبی و امپریالیسم پرقدرت تر و نیروهای مدافع آرمان های انقلاب خام اندیش تر و بی تجربه تر بودند. حزب توده ایران آینده را نشان می داد و طیف چپ رو– از مجاهدین خلق تا فدائیان خلق- را از ماجراجوئی برحذر می داشت و به مذهبیون آرمان خواه حکومت خطر تفرقه در جبهه انقلاب و مانورهای بی امان جناح راست را گوشزد می کرد. از فراز "واترلو" (نبردی که سرنوشت ناپلئون را رقم زد) به میدان مملو از کشته ای که پشت سرمانده نگاهی بیاندازیم و تحلیل های هفتگی و پرسش و پاسخ های حزب توده ایران را بخوانیم. بخوانیم نه برای آنکه افسوس بخوریم و یا وقت خود را پر کرده باشیم. بلکه بخوانیم و برای امروز و فردا بیاموزیم. این تحلیل هفتگی را در همین شماره راه توده می خوانید.
تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh
ج. اسلامی گام به گام
در باتلاق انحراف فرو رفت!
آنها که رویدادهای درون حکومتی جمهوری اسلامی را از ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی دنبال کرده اند و امروز نیز بر حوادث کشور اشراف دارند، نه تنها به خوبی، بلکه با حیرت و افسوس تحلیل های هفتگی، بویژه تحلیل هفتگی 17 مرداد سال 1361 را می خوانند.
در این تحلیل به نقش 75 نماینده مجلس در رای منفی آنها به مسکوت ماندن قانون شوراها اشاره می شود. همین عده سرانجام موفق شدند اکثریت را کنار زده و قدرت را در چنگ بگیرند.
آنها که آیت الله خوئینی ها را نتوانسته بودند به حاشیه برانند و آیت الله خمینی او را امیرالحجاج خود اعلام کرد، پس از فوت آیت الله خمینی توانستند او را خانه نشین کنند. آنها که حتی در مجلس وقت فریاد می زدند "لیبرالیسم اقتصادی" انقلاب را به کام مرگ خواهد کشید، خود به کام مرگ کشیده شدند و موتلفه اسلامی بعنوان لیبرالیسم تجاری اقتصاد جمهوری اسلامی را بدست گرفت و سرانجام کار را کشاند به 65 میلیارد دلار واردات سالانه و نابودی تولید داخلی. آنها که در مساجد و حتی نماز جمعه ها بانگ ریختن خون توده ایها را برداشته بودند، سرانجام پس از یک دهه جنایت هولناک (دهه 60) به اهداف خود رسیدند و در رکاب سرمایه داری تجاری گام برداشتند. آنها حتی آیت الله موسوی اردبیلی را که ندانست به کدام ورطه کشانده می شود، پس از درگذشت آیت الله خمینی از راس قوه قضائیه پائین کشیده و پس از کشاندن او به بیابان های قم و تهدید به قتل (احتمالا ضرب و شتم وی) در گوشه حوزه علمیه قم چهار زانو نشاندند.
پس از ترورهائی که بنام و یا بدست مجاهدین در ابتدای دهه 60 اجرا شد و پشت روحانیت طرفدار آرمان های انقلاب را برای میدان داری آیت الله خزعلی ها و آیت الله مصباح یزدی ها خالی کردند، سرنوشت تلخ تری برای آیت الله منتظری رقم زدند. ترورهای مذهبی و سیاسی روحانیون هم خط آیت الله خمینی همانگونه انجام شد که علیه آقایان منتظری و خوئینی ها و اردبیلی اجرا شد. جمهوری اسلامی یکشبه و یکساله و چند ساله به نقطه کنونی نرسیده است. حزب توده ایران با تمام تجربه و دانش خود در سالهای ابتدای تاسیس این جمهوری در میدان ایستاد که کار به اینجا نکشد که کشیده است. ارتجاع مذهبی و امپریالیسم پرقدرت تر و نیروهای مدافع آرمان های انقلاب خام اندیش تر و بی تجربه تر بودند. حزب توده ایران آینده را نشان می داد و طیف چپ رو– از مجاهدین خلق تا فدائیان خلق- را از ماجراجوئی برحذر می داشت و به مذهبیون آرمان خواه حکومت خطر تفرقه در جبهه انقلاب و مانورهای بی امان جناح راست را گوشزد می کرد. از فراز "واترلو" (نبردی که سرنوشت ناپلئون را رقم زد) به میدان مملو از کشته ای که پشت سرمانده نگاهی بیاندازیم و تحلیل های هفتگی و پرسش و پاسخ های حزب توده ایران را بخوانیم. بخوانیم نه برای آنکه افسوس بخوریم و یا وقت خود را پر کرده باشیم. بلکه بخوانیم و برای امروز و فردا بیاموزیم. این تحلیل هفتگی را در همین شماره راه توده می خوانید.
تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh
راه توده 946
نگاهی به چند کتاب خاطرات، از جمله خاطرات ارتشبد فردوست
دولتی ها در کابینه هویدا
توی سر و کله هم می زدند
سال 1348، سال حوادث گوناگون سیاسی، رقابت های حکومتی و کشاکش قدرت در رژیم شاه است. مهم ترین رویداد این سال تظاهرات مردم و دانشجویان علیه گران شدن نرخ بلیت اتوبوسرانی تهران بود که با خشونت سرکوب شد، اما سرانجام حکومت عقب نشینی کرد و نرخ ها به وضع سابق بازگشت. شاه در این زمان در سفر تفریحی و استراحت در سوئیس بود و فورا به دولت دستور عقب نشینی داد. در همین سال شماری از سینماهای ایران در آتش سوختند. این آتش سوزی ها نه سیاسی بود و نه مذهبی، بلکه نوسازی سینماها و کمک گرفتن از دولت به بهانه خسارت دلیل ان بود. سوانح هواپیماهای نظامی بر آسمان ایران نیز در همین سال چند بار روی داد و تلفات نظامی گرفت. حضور سپهبد تیمور بختیار در عراق و لبنان و تدارک عملیات نظامی برای مقابله و مبارزه با شاه، بی شک از نگرانی های بزرگ شاه در این سال بود.
شاه میدانست که بختیار در میان نظامی ها و در ساواکی که او بنیانگذاری کرده نفوذ عمیق دارد و اگر عملیات نظامی او در بخشی از خاک ایران آغاز شود، مقابله با او دشوار خواهد بود. بویژه که بیم داشت امریکا و فرانسه از او حمایت کنند، به همین دلیل با طرح ترور او در بغداد موافقت کرد و این ترور انجام شد تا خیال شاه راحت شود. سقوط هواپیمای پالانچیان که از مقاطعه کاران بزرگ آن زمان بود و فرمان دستکاری در هواپیمای او توسط اشرف پهلوی داده شده بود نیز از حوادث مهمی است که واقعیات آن سانسور و از انتشار آن جلوگیری شد. ( تقریبا در تمام خاطرات سیاسی – حکومتی که پس از انقلاب منتشر شده به این مسئله اشاره شده است. از جمله در خاطرات ارتشبد فردوست)
برکناری ارتشبد آریانا که از ژنرال های با سواد ارتش بود و بسیاری از واژه ها و اصطلاحات نظامی که اکنون نیز در سپاه پاسداران از آن استفاده می شود از تالیفات اوست. خودکشی ارتشبد حجازی با سلاح کمری نیز از رویدادهای حکومتی این سال است. ژنرالی که بدلیل استقلال رای با غضب شاه روبرو و خانه نشین شد و دخترش در یک قتل مشکوک و به ظاهر عاشقانه با شلیک گلوله یک دیپلمات وزارت خارجه بنام "رزاق منش" کشته شد. محاکمه رزاق منش یکی از جنجالی ترین محاکمات سالهای بعد بود که البته ابتدا به حبس ابد و سپس به چند سال زندان محکوم و آزاد شد.
بدین ترتیب، شاه ژنرال های صاحبنظر را یکی پس از دیگری کنار گذاشت تا جا برای امثال ارتشبد نصیری و ارتشبد ازهاری و ارتشبد قره باغی خالی شود. ژنرال هائی که هنر بزرگشان پابوسی شاه برای حفظ مقام و درجه و موقعیتشان بود و در هیچ مورد حکومتی و سیاسی اظهار نظر نمی کردند تا شاه خیالش از جانب آنها آسوده باشد.
مرگ خلیل ملکی، جلال آل احمد و دکتر لطفعلی صورتگر استاد بزرگ ادبیات دانشکده معتبر ادبیات دانشگاه تهران نیز در همین سال روی داد. همچنان که مرگ مشیر همایون شهردار رئیس مورد حمایت دربار شورای موسیقی رادیو ایران که ننگ نابود کردن نوارهای آواز ادیب خوانساری را با خود همراه برد. او که در جوانی با ادیب خوانساری یک رقابت عشقی داشت، وقتی به ریاست شورای موسیقی رادیو رسید دستور داد تمام نوارهای صدای او را از بین ببرند. شجریان بعدها توانست برخی آوازهای او را روی صفحات قدیمی پیدا کرده و نجات بدهد. اگر از رویدادهای دیگر داخلی این سال بخواهیم یاد کنیم، باید از ریاست دکتر علیخانی بر دانشگاه تهران یاد کنیم. کسی که به خواست اسدالله علم قبل از مرگ، پس از انقلاب خاطرات علم را در هفت جلد تنظیم و منتشر کرد. عالیخانی که اقتصاد دانی برجسته و از دولتمردان باسواد دوران شاه بود، در سال 1398 در مهاجرت چشم بر جهان فرو بست.
کتک کاری در جلسه کابینه هویدا نیز بسیار خواندنی است.
در جلسه هیئت وزیران بین عطاءالله خسروانی وزیر کشور و غلامرضا نیک پی وزیر آبادانی و مسکن مشاجره و سپس زد و خورد در گرفت. در این نزاع خسروانی که فردی نرم خوی بود و تحت تاثیر فرهنگ همسر فرانسوی اش، بشدت مضروب و بیهوش شد. علت این نزاع این بود که نیک پی می خواست سازمان عمران شهری را که جزء وزارت کشور بود ضمیمه وزارت آبادانی و مسکن کند. عطاء الله خسروانی در این زمان دبیر کل حزب ایران نوین نیز بود و هر دو رقیب هویدا. گزارش این نزاع در اختیار شاه قرار گرفت.
این منازعه بر اساس یک تبانی قبلی هویدا و نیک پی انجام گرفت. خسروانی با در دست داشتن دو پست مهم نظریات هویدا را در حزب و دولت تایید نمی کرد و برای خود دولتی در دولت تشکیل داده بود، علی الخصوص که فراکسیون حزب دولتی در مجلس شورای ملی از دبیر کل حزب تبعیت می کرد و هویدا درصدد طرح نقشه ای بود تا خسروانی را از کابینه کنار بگذارد. برای این کار لازم بود حداقل یکی از وزراء فداکاری کند. نیک پی حاضر به این فداکاری شد ولی می دانست هویدا بزودی شغل دیگری برای او تأمین خواهد کرد.
نگاهی به چند کتاب خاطرات، از جمله خاطرات ارتشبد فردوست
دولتی ها در کابینه هویدا
توی سر و کله هم می زدند
سال 1348، سال حوادث گوناگون سیاسی، رقابت های حکومتی و کشاکش قدرت در رژیم شاه است. مهم ترین رویداد این سال تظاهرات مردم و دانشجویان علیه گران شدن نرخ بلیت اتوبوسرانی تهران بود که با خشونت سرکوب شد، اما سرانجام حکومت عقب نشینی کرد و نرخ ها به وضع سابق بازگشت. شاه در این زمان در سفر تفریحی و استراحت در سوئیس بود و فورا به دولت دستور عقب نشینی داد. در همین سال شماری از سینماهای ایران در آتش سوختند. این آتش سوزی ها نه سیاسی بود و نه مذهبی، بلکه نوسازی سینماها و کمک گرفتن از دولت به بهانه خسارت دلیل ان بود. سوانح هواپیماهای نظامی بر آسمان ایران نیز در همین سال چند بار روی داد و تلفات نظامی گرفت. حضور سپهبد تیمور بختیار در عراق و لبنان و تدارک عملیات نظامی برای مقابله و مبارزه با شاه، بی شک از نگرانی های بزرگ شاه در این سال بود.
شاه میدانست که بختیار در میان نظامی ها و در ساواکی که او بنیانگذاری کرده نفوذ عمیق دارد و اگر عملیات نظامی او در بخشی از خاک ایران آغاز شود، مقابله با او دشوار خواهد بود. بویژه که بیم داشت امریکا و فرانسه از او حمایت کنند، به همین دلیل با طرح ترور او در بغداد موافقت کرد و این ترور انجام شد تا خیال شاه راحت شود. سقوط هواپیمای پالانچیان که از مقاطعه کاران بزرگ آن زمان بود و فرمان دستکاری در هواپیمای او توسط اشرف پهلوی داده شده بود نیز از حوادث مهمی است که واقعیات آن سانسور و از انتشار آن جلوگیری شد. ( تقریبا در تمام خاطرات سیاسی – حکومتی که پس از انقلاب منتشر شده به این مسئله اشاره شده است. از جمله در خاطرات ارتشبد فردوست)
برکناری ارتشبد آریانا که از ژنرال های با سواد ارتش بود و بسیاری از واژه ها و اصطلاحات نظامی که اکنون نیز در سپاه پاسداران از آن استفاده می شود از تالیفات اوست. خودکشی ارتشبد حجازی با سلاح کمری نیز از رویدادهای حکومتی این سال است. ژنرالی که بدلیل استقلال رای با غضب شاه روبرو و خانه نشین شد و دخترش در یک قتل مشکوک و به ظاهر عاشقانه با شلیک گلوله یک دیپلمات وزارت خارجه بنام "رزاق منش" کشته شد. محاکمه رزاق منش یکی از جنجالی ترین محاکمات سالهای بعد بود که البته ابتدا به حبس ابد و سپس به چند سال زندان محکوم و آزاد شد.
بدین ترتیب، شاه ژنرال های صاحبنظر را یکی پس از دیگری کنار گذاشت تا جا برای امثال ارتشبد نصیری و ارتشبد ازهاری و ارتشبد قره باغی خالی شود. ژنرال هائی که هنر بزرگشان پابوسی شاه برای حفظ مقام و درجه و موقعیتشان بود و در هیچ مورد حکومتی و سیاسی اظهار نظر نمی کردند تا شاه خیالش از جانب آنها آسوده باشد.
مرگ خلیل ملکی، جلال آل احمد و دکتر لطفعلی صورتگر استاد بزرگ ادبیات دانشکده معتبر ادبیات دانشگاه تهران نیز در همین سال روی داد. همچنان که مرگ مشیر همایون شهردار رئیس مورد حمایت دربار شورای موسیقی رادیو ایران که ننگ نابود کردن نوارهای آواز ادیب خوانساری را با خود همراه برد. او که در جوانی با ادیب خوانساری یک رقابت عشقی داشت، وقتی به ریاست شورای موسیقی رادیو رسید دستور داد تمام نوارهای صدای او را از بین ببرند. شجریان بعدها توانست برخی آوازهای او را روی صفحات قدیمی پیدا کرده و نجات بدهد. اگر از رویدادهای دیگر داخلی این سال بخواهیم یاد کنیم، باید از ریاست دکتر علیخانی بر دانشگاه تهران یاد کنیم. کسی که به خواست اسدالله علم قبل از مرگ، پس از انقلاب خاطرات علم را در هفت جلد تنظیم و منتشر کرد. عالیخانی که اقتصاد دانی برجسته و از دولتمردان باسواد دوران شاه بود، در سال 1398 در مهاجرت چشم بر جهان فرو بست.
کتک کاری در جلسه کابینه هویدا نیز بسیار خواندنی است.
در جلسه هیئت وزیران بین عطاءالله خسروانی وزیر کشور و غلامرضا نیک پی وزیر آبادانی و مسکن مشاجره و سپس زد و خورد در گرفت. در این نزاع خسروانی که فردی نرم خوی بود و تحت تاثیر فرهنگ همسر فرانسوی اش، بشدت مضروب و بیهوش شد. علت این نزاع این بود که نیک پی می خواست سازمان عمران شهری را که جزء وزارت کشور بود ضمیمه وزارت آبادانی و مسکن کند. عطاء الله خسروانی در این زمان دبیر کل حزب ایران نوین نیز بود و هر دو رقیب هویدا. گزارش این نزاع در اختیار شاه قرار گرفت.
این منازعه بر اساس یک تبانی قبلی هویدا و نیک پی انجام گرفت. خسروانی با در دست داشتن دو پست مهم نظریات هویدا را در حزب و دولت تایید نمی کرد و برای خود دولتی در دولت تشکیل داده بود، علی الخصوص که فراکسیون حزب دولتی در مجلس شورای ملی از دبیر کل حزب تبعیت می کرد و هویدا درصدد طرح نقشه ای بود تا خسروانی را از کابینه کنار بگذارد. برای این کار لازم بود حداقل یکی از وزراء فداکاری کند. نیک پی حاضر به این فداکاری شد ولی می دانست هویدا بزودی شغل دیگری برای او تأمین خواهد کرد.
پس از منازعه آن دو نفر شاه دستور اخراج هر دو وزیر را داد. هویدا پس از مدتی نیک پی را به مقام شهرداری تهران رساند و خسروانی پس از مدتی دربدری به بازرسی شرکت ملی نفت رفت!
(این گزارش با استفاده از خاطرات ارتشبد فردوست چشم و گوش شاه، اسدالله علم وزیر دربار شاه، تاج الملوک مادر شاه تنظیم شده است.)
تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh
(این گزارش با استفاده از خاطرات ارتشبد فردوست چشم و گوش شاه، اسدالله علم وزیر دربار شاه، تاج الملوک مادر شاه تنظیم شده است.)
تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh
21 سال پیش راه توده
درباره فعالیت اتمی ایران چه گفت!
21 سال پیش که هنوز فعالیت اتمی ایران چندان رونمائی نشده بود که از هر طرف درباره آن صحبت کنند، راه توده نظر صریح خود را درباره ضرورت رفتن به سوی فعالیت اتمی را مطرح کرد. نه تنها این، بلکه درباره داشتن سلاح اتمی. بنابراین، ما یکباره برای دفاع از قدرت نظامی و اتمی ایران خوابنما نشدیم، بلکه، آنچه امروز می گوئیم، ادامه تکامل یافته حرف و نظر 21 سال پیش ماست که ربطی به خوردن نان به نرخ روز ندارد. مشی سیاسی، لباس نیست که به اقتضای سرما و گرما آن را بتوان عوض کرد.
تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh
درباره فعالیت اتمی ایران چه گفت!
21 سال پیش که هنوز فعالیت اتمی ایران چندان رونمائی نشده بود که از هر طرف درباره آن صحبت کنند، راه توده نظر صریح خود را درباره ضرورت رفتن به سوی فعالیت اتمی را مطرح کرد. نه تنها این، بلکه درباره داشتن سلاح اتمی. بنابراین، ما یکباره برای دفاع از قدرت نظامی و اتمی ایران خوابنما نشدیم، بلکه، آنچه امروز می گوئیم، ادامه تکامل یافته حرف و نظر 21 سال پیش ماست که ربطی به خوردن نان به نرخ روز ندارد. مشی سیاسی، لباس نیست که به اقتضای سرما و گرما آن را بتوان عوض کرد.
تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh
راه توده 946
امید به تحولات
هنوز بر ناامیدی غلبه دارد
از جمله مسائل مهمی كه باید درباره آن بحث كرد، مسئله شكست یا عدم شكست انقلاب و نبرد "كه بر كه" در انقلاب ایران است.
این مسئله، یعنی شكست انقلاب و بسته شدن دفتر آن تز و تحلیلی است كه پایه گذاران واقعی آن، در ابتدا نیروهای ماوارء چپ بودند و حالا از سر شوخی تاریخ در راس همه آنها جناح راست مهاجر و وابستگان سیاسی آن قرار دارند. همان ها كه باید در این روزها، نگران حمایت عملی آنها با حمله اسرائیل و امریکا به ایران بود.
باید گفت: مسئله ایجاد مناسبات نوین تولیدی یك روند بسیار طولانی است، كه ممكن است دهها سال بطول بیانجامد. این مسئله اصلی، مقدم و تعیین كننده شكست یا پیروزی انقلاب در یك مرحله مشخص نمیتواند تلقی شود. مسإله اصلی هر انقلاب، مسئله قدرت است و تا زمانی كه نبرد برای قدرت میان طبقات مختلف اجتماعی (و نه فراكسیون های مختلف یك طبقه واحد) در سطح حاكمیت ادامه دارد و طبقه واژگون شده بر اثر انقلاب نتوانسته است حاكمیت مجدد خود را برقرار كند، نمیتوان از شكست قطعی انقلاب سخن گفت. و این درست همان نگرانی ما در شرایط كنونی است، كه اگر تحقق یابد، برخلاف همه خوش باوری هایی كه دامن زده می شود، عمیقا به ضرر توده مردم ایران است و فاجعه متلاشی شدن ایران را در پی خواهد داشت.
این درست است كه انقلاب بهمن نتوانست و هنوز نتوانسته است و در شرایط حاكمیت راست گرایان هرگز نخواهد توانست "مناسبات نوین تولیدی را در جامعه استقرار دهد"، و دلیل این ناكامی هم آن بوده است كه كشور ما در سال های پس از انقلاب، برای یك دوره طولانی در بن بست "راه رشد" قرار دارد. بن بستی كه مسئولیت آن به تمامی به عهده نیروهای راستگرا و ارتجاعی است، كه با قرار گرفتن در مقابل انقلاب و آرمان های استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی و تبدیل كردن خواست های اصیل توده های انقلابی به جنگ مذهبی و غیرمذهبی، با حجاب و بی حجاب، مکتبی و غیر مکتی جامعه ما را در مسیر یك مبارزه انحرافی و فرسایشی قرار داده و سد راه تحقق یك رشد مستقل دمكراتیك را موجب شده است.
ما معتقدیم، راهی كه مجموعه نیروهای راستگرا در كشورمان در پیش گرفته، راه سرمایهداری وابسته است و اگر پیشروی این راه هر چه سریع تر سد نگردد و باز هم بیش از این تثبیت شود و بطور مطلق حاكمیت یابد، بمعنی شكست کامل و واقعی مردم است. فعلا تا آن زمان ج. ا. یك نظام ضد انقلاب مطلق نیست، زیرا از یك سو سران راستگرای حاكم بر ج. ا. ناچارند بنام انقلاب حكومت كنند و لذا تمام فشارها و محدودیت هائی كه یك انقلاب بر آنها تحمیل میكند را بپذیرند و این به معنای آن است، كه سرمایهداری وابسته و پایگاه طبقاتی آنان در جامعه هنوز آنچنان نیرومند نیست كه بتوانند تنها به آن متكی شوند و آشكارا و رو در رو با توده های انقلابی قرار گیرند و نیز به معنای آن است، كه نیروهای هوادار تحولات صرف نظر از حضور و یا عدم حضور علنی در جامعه و حكومت، بطور غیرمستقیم در حاكمیت نفوذ میكنند، از شتاب سازش با ضد انقلاب می كاهند و مهر و نشان خود را بطور جدی بر رویدادهای كشور باقی می گذارند. از سوی دیگر، جدا از این حضور غیرمستقیم، هنوز در جمهوری اسلامی و در بدنه آن نیروهای انقلابی وابسته به توده ها بطور مستقیم نیز حضور دارند و به مبارزه و مقاومت ادامه می دهند.
تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh
امید به تحولات
هنوز بر ناامیدی غلبه دارد
از جمله مسائل مهمی كه باید درباره آن بحث كرد، مسئله شكست یا عدم شكست انقلاب و نبرد "كه بر كه" در انقلاب ایران است.
این مسئله، یعنی شكست انقلاب و بسته شدن دفتر آن تز و تحلیلی است كه پایه گذاران واقعی آن، در ابتدا نیروهای ماوارء چپ بودند و حالا از سر شوخی تاریخ در راس همه آنها جناح راست مهاجر و وابستگان سیاسی آن قرار دارند. همان ها كه باید در این روزها، نگران حمایت عملی آنها با حمله اسرائیل و امریکا به ایران بود.
باید گفت: مسئله ایجاد مناسبات نوین تولیدی یك روند بسیار طولانی است، كه ممكن است دهها سال بطول بیانجامد. این مسئله اصلی، مقدم و تعیین كننده شكست یا پیروزی انقلاب در یك مرحله مشخص نمیتواند تلقی شود. مسإله اصلی هر انقلاب، مسئله قدرت است و تا زمانی كه نبرد برای قدرت میان طبقات مختلف اجتماعی (و نه فراكسیون های مختلف یك طبقه واحد) در سطح حاكمیت ادامه دارد و طبقه واژگون شده بر اثر انقلاب نتوانسته است حاكمیت مجدد خود را برقرار كند، نمیتوان از شكست قطعی انقلاب سخن گفت. و این درست همان نگرانی ما در شرایط كنونی است، كه اگر تحقق یابد، برخلاف همه خوش باوری هایی كه دامن زده می شود، عمیقا به ضرر توده مردم ایران است و فاجعه متلاشی شدن ایران را در پی خواهد داشت.
این درست است كه انقلاب بهمن نتوانست و هنوز نتوانسته است و در شرایط حاكمیت راست گرایان هرگز نخواهد توانست "مناسبات نوین تولیدی را در جامعه استقرار دهد"، و دلیل این ناكامی هم آن بوده است كه كشور ما در سال های پس از انقلاب، برای یك دوره طولانی در بن بست "راه رشد" قرار دارد. بن بستی كه مسئولیت آن به تمامی به عهده نیروهای راستگرا و ارتجاعی است، كه با قرار گرفتن در مقابل انقلاب و آرمان های استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی و تبدیل كردن خواست های اصیل توده های انقلابی به جنگ مذهبی و غیرمذهبی، با حجاب و بی حجاب، مکتبی و غیر مکتی جامعه ما را در مسیر یك مبارزه انحرافی و فرسایشی قرار داده و سد راه تحقق یك رشد مستقل دمكراتیك را موجب شده است.
ما معتقدیم، راهی كه مجموعه نیروهای راستگرا در كشورمان در پیش گرفته، راه سرمایهداری وابسته است و اگر پیشروی این راه هر چه سریع تر سد نگردد و باز هم بیش از این تثبیت شود و بطور مطلق حاكمیت یابد، بمعنی شكست کامل و واقعی مردم است. فعلا تا آن زمان ج. ا. یك نظام ضد انقلاب مطلق نیست، زیرا از یك سو سران راستگرای حاكم بر ج. ا. ناچارند بنام انقلاب حكومت كنند و لذا تمام فشارها و محدودیت هائی كه یك انقلاب بر آنها تحمیل میكند را بپذیرند و این به معنای آن است، كه سرمایهداری وابسته و پایگاه طبقاتی آنان در جامعه هنوز آنچنان نیرومند نیست كه بتوانند تنها به آن متكی شوند و آشكارا و رو در رو با توده های انقلابی قرار گیرند و نیز به معنای آن است، كه نیروهای هوادار تحولات صرف نظر از حضور و یا عدم حضور علنی در جامعه و حكومت، بطور غیرمستقیم در حاكمیت نفوذ میكنند، از شتاب سازش با ضد انقلاب می كاهند و مهر و نشان خود را بطور جدی بر رویدادهای كشور باقی می گذارند. از سوی دیگر، جدا از این حضور غیرمستقیم، هنوز در جمهوری اسلامی و در بدنه آن نیروهای انقلابی وابسته به توده ها بطور مستقیم نیز حضور دارند و به مبارزه و مقاومت ادامه می دهند.
تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh
راه توده 946
پریماکوف
شخصیتی دوراندیش که روسیه مدیون اوست
ریا نووستی- پیتر اوکوپوف
ترجمه آزاده اسفندیاری
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، دو شخصیت در روسیه درخشیدند و سیاست هایی را در پیش گرفتند که مورد اقبال و حمایت اکثریت مردم قرار گرفت. یکی از آنها یوگنی پریماکوف است که 9 سال پیش در سن 85 سالگی بدرود حیات گفت. این در حالی است که نمی توان نقش تاریخی او را در احیای روسیه پس از شوروی دست کم گرفت. در واقع، پریماکوف حامی و راهنمای پوتین بود و آنها در دوران سخت و دشوار دهه 90 قرن بیستم، نه تنها با حمایت مردمی، بلکه با ایده میهن پرستی واقعی و شجاعانه دست در دست یکدیگر گذاشتند و زمینه احیای روسیه را فراهم کردند.
طی یک دوران سخت و پر آشوب، پریماکوف تنها مقام بلند پایه شوروی بود که جای خود را در رهبری روسیه حفظ کرد. او در زمان بلبوشوی به هم ریختن اتحاد جماهیر شوروی، عضو شورای امنیت ملی بود و در فدراسیون روسیه ریاست سرویس اطلاعات خارجی را بر عهده داشت. آری! بیشترین فعالیت سیاسی پریماکوف در دوره اتحاد جماهیر شوروی رقم خورده بود اما نقش اساسی او در دهه 90 برجسته شد.
پس از اوت و دسامبر سال 1991، بالاترین مقامات سیاسی و مدیریتی اتحاد جماهیر شوروی عملاً بیرون انداخته شدند و از قدرت روسیه جدید نیز حذف گردیدند اما پریماکوف در رهبری کشور باقی ماند و مهمترین ماموریت خود را انجام داد. او نه تنها مبارزه نابرابر با لیبرال های غربی و مقامات فاسد کشور را در پیش گرفت، بلکه کارزاری را برای نفوذ بر رئیس جمهور تسلیم شده (یلتسین) به راه انداخت و با تدبیر زمینه ایدئولوژیک را برای بقدرت رسیدن ولادیمیر پوتین فراهم کرد. تناقض این است که بخشی از مقامات طرفدار غرب و الیگارشی در زمانی که یلتسین پوتین را نامزد کرد، در وجود او یک جایگزین دیدند، یعنی راهی برای جلوگیری از به قدرت رسیدن پریماکوف اما همه چیز دقیقا برعکس بود. پوتین جانشین پریماکوف شد که به اندازه کافی توانایی داشت تا بتواند از حامی خود که تجربه بین المللی و دولتمردی گسترده ای داشت پند بگیرد.
پریماکوف تنها در سال 1989 در بالاترین سطح سیاسی ظاهر شد و این هنگامی بود که او ریاست یکی از دو اتاق شورای عالی و پارلمان اتحاد شوروی را بر عهده داشت. در آن زمان، او یک سوم قرن کار و تحقیق در باره شرق را پشت سر گذاشته بود: پریماکوف به یکی از بزرگترین خاورشناسان ما تبدیل شده بود. او به مدت بیست سال دستورات مخفیانه و ظریف رهبری عالی اتحاد جماهیر شوروی را انجام داده بود. کانون علاقمندی و توجه پریماکوف خاورمیانه بود. او نه تنها درک روشنی از اوضاع آنجا داشت، نه تنها به رهبری شوروی مشاوره می داد، بلکه بسیاری از رهبران کشورهای مختلف منطقه را به خوبی می شناخت. از لیبی معمر قذافی گرفته تا عراق صدام حسین... پریماکوف یک افسر اطلاعاتی کلاسیک و تمام وقت نبود اما به عنوان یک دانشمند دانشگاهی و روزنامه نگار برجسته، یک تحلیلگر دور اندیش بود و تجزیه و تحلیل عمیق استراتژیک را با اجرای وظایف ویژه برای کرملین ترکیب می کرد. بعنوان مثال برقراری تماس های غیررسمی با رهبری اسرائیل را سازمان داد. چندین سال پس از قطع روابط دیپلماتیک در سال 1967، این پریماکوف بود که مبتکر رایزنی های مخفیانه با رهبران دولت اسرائیل بود. مسکو قرار نبود متحدان عرب خود را رها کند بلکه در صدد بود تا بتواند در برابر بازی واشنگتن برای تجزیه وحدت اعراب مقاومت کند و اسرائیل را به سمت سازش با اعراب سوق دهد. نقش پریماکوف منحصر به فرد بود: او نه تنها به عنوان نماینده کرملین عمل کرد، بلکه یکی از کسانی بود که سیاست خاورمیانه ای کشور را تدوین کرد.
پریماکوف برای دستیابی به قدرت تلاش نکرد اما بهر صورت پرسترویکا سرنوشت او را تغییر داد. در سال 1989، گورباچف، با بی کفایتی و دسیسه بازیهای خود، وضعیت را به یک بحران عمیق کشاند. پریماکوف، در ماه اوت1991 توانست از نظر سیاسی زنده بماند زیرا از کمیته اضطراری (کودتای ناموفق علیه گورباچف و یلتسین) که محکوم به فنا بود، حمایت نکرد و سوء ظن ها را نسبت خود بر نیانگیخت.
در نتیجه، این دانشمند هشیار، ریاست اطلاعات خارجی را بر عهده گرفت و معاون اول رئیس ک. گ. ب گردید و در پایان سال، اولین رئیس سرویس اطلاعات خارجی روسیه شد. پریماکوف تنها سه سال ریاست این نهاد را بر عهده داشت اما این بازه زمانی نه تنها برای کشور، بلکه برای حراست از اطلاعات آرشیوی از آن جمله اسرار تکنولوژی نظامی، سلاح های اتمی و غیره نیز بسیار حائز اهمیت بود. وی با تمام توان سعی کرد آنچه را که از توانایی های سرویس اطلاعاتی شوروی باقی مانده بود به نحو مطلوب حراست کند. بر همین اساس فرزندان کشور از وی سپاسگزار بودند، این در حالی بود که معلوم شد که برنامه های اصلی او همچنان در پیش رو است.
پریماکوف
شخصیتی دوراندیش که روسیه مدیون اوست
ریا نووستی- پیتر اوکوپوف
ترجمه آزاده اسفندیاری
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، دو شخصیت در روسیه درخشیدند و سیاست هایی را در پیش گرفتند که مورد اقبال و حمایت اکثریت مردم قرار گرفت. یکی از آنها یوگنی پریماکوف است که 9 سال پیش در سن 85 سالگی بدرود حیات گفت. این در حالی است که نمی توان نقش تاریخی او را در احیای روسیه پس از شوروی دست کم گرفت. در واقع، پریماکوف حامی و راهنمای پوتین بود و آنها در دوران سخت و دشوار دهه 90 قرن بیستم، نه تنها با حمایت مردمی، بلکه با ایده میهن پرستی واقعی و شجاعانه دست در دست یکدیگر گذاشتند و زمینه احیای روسیه را فراهم کردند.
طی یک دوران سخت و پر آشوب، پریماکوف تنها مقام بلند پایه شوروی بود که جای خود را در رهبری روسیه حفظ کرد. او در زمان بلبوشوی به هم ریختن اتحاد جماهیر شوروی، عضو شورای امنیت ملی بود و در فدراسیون روسیه ریاست سرویس اطلاعات خارجی را بر عهده داشت. آری! بیشترین فعالیت سیاسی پریماکوف در دوره اتحاد جماهیر شوروی رقم خورده بود اما نقش اساسی او در دهه 90 برجسته شد.
پس از اوت و دسامبر سال 1991، بالاترین مقامات سیاسی و مدیریتی اتحاد جماهیر شوروی عملاً بیرون انداخته شدند و از قدرت روسیه جدید نیز حذف گردیدند اما پریماکوف در رهبری کشور باقی ماند و مهمترین ماموریت خود را انجام داد. او نه تنها مبارزه نابرابر با لیبرال های غربی و مقامات فاسد کشور را در پیش گرفت، بلکه کارزاری را برای نفوذ بر رئیس جمهور تسلیم شده (یلتسین) به راه انداخت و با تدبیر زمینه ایدئولوژیک را برای بقدرت رسیدن ولادیمیر پوتین فراهم کرد. تناقض این است که بخشی از مقامات طرفدار غرب و الیگارشی در زمانی که یلتسین پوتین را نامزد کرد، در وجود او یک جایگزین دیدند، یعنی راهی برای جلوگیری از به قدرت رسیدن پریماکوف اما همه چیز دقیقا برعکس بود. پوتین جانشین پریماکوف شد که به اندازه کافی توانایی داشت تا بتواند از حامی خود که تجربه بین المللی و دولتمردی گسترده ای داشت پند بگیرد.
پریماکوف تنها در سال 1989 در بالاترین سطح سیاسی ظاهر شد و این هنگامی بود که او ریاست یکی از دو اتاق شورای عالی و پارلمان اتحاد شوروی را بر عهده داشت. در آن زمان، او یک سوم قرن کار و تحقیق در باره شرق را پشت سر گذاشته بود: پریماکوف به یکی از بزرگترین خاورشناسان ما تبدیل شده بود. او به مدت بیست سال دستورات مخفیانه و ظریف رهبری عالی اتحاد جماهیر شوروی را انجام داده بود. کانون علاقمندی و توجه پریماکوف خاورمیانه بود. او نه تنها درک روشنی از اوضاع آنجا داشت، نه تنها به رهبری شوروی مشاوره می داد، بلکه بسیاری از رهبران کشورهای مختلف منطقه را به خوبی می شناخت. از لیبی معمر قذافی گرفته تا عراق صدام حسین... پریماکوف یک افسر اطلاعاتی کلاسیک و تمام وقت نبود اما به عنوان یک دانشمند دانشگاهی و روزنامه نگار برجسته، یک تحلیلگر دور اندیش بود و تجزیه و تحلیل عمیق استراتژیک را با اجرای وظایف ویژه برای کرملین ترکیب می کرد. بعنوان مثال برقراری تماس های غیررسمی با رهبری اسرائیل را سازمان داد. چندین سال پس از قطع روابط دیپلماتیک در سال 1967، این پریماکوف بود که مبتکر رایزنی های مخفیانه با رهبران دولت اسرائیل بود. مسکو قرار نبود متحدان عرب خود را رها کند بلکه در صدد بود تا بتواند در برابر بازی واشنگتن برای تجزیه وحدت اعراب مقاومت کند و اسرائیل را به سمت سازش با اعراب سوق دهد. نقش پریماکوف منحصر به فرد بود: او نه تنها به عنوان نماینده کرملین عمل کرد، بلکه یکی از کسانی بود که سیاست خاورمیانه ای کشور را تدوین کرد.
پریماکوف برای دستیابی به قدرت تلاش نکرد اما بهر صورت پرسترویکا سرنوشت او را تغییر داد. در سال 1989، گورباچف، با بی کفایتی و دسیسه بازیهای خود، وضعیت را به یک بحران عمیق کشاند. پریماکوف، در ماه اوت1991 توانست از نظر سیاسی زنده بماند زیرا از کمیته اضطراری (کودتای ناموفق علیه گورباچف و یلتسین) که محکوم به فنا بود، حمایت نکرد و سوء ظن ها را نسبت خود بر نیانگیخت.
در نتیجه، این دانشمند هشیار، ریاست اطلاعات خارجی را بر عهده گرفت و معاون اول رئیس ک. گ. ب گردید و در پایان سال، اولین رئیس سرویس اطلاعات خارجی روسیه شد. پریماکوف تنها سه سال ریاست این نهاد را بر عهده داشت اما این بازه زمانی نه تنها برای کشور، بلکه برای حراست از اطلاعات آرشیوی از آن جمله اسرار تکنولوژی نظامی، سلاح های اتمی و غیره نیز بسیار حائز اهمیت بود. وی با تمام توان سعی کرد آنچه را که از توانایی های سرویس اطلاعاتی شوروی باقی مانده بود به نحو مطلوب حراست کند. بر همین اساس فرزندان کشور از وی سپاسگزار بودند، این در حالی بود که معلوم شد که برنامه های اصلی او همچنان در پیش رو است.
از ابتدای سال 1995، پریماکوف ریاست وزارت خارجه را بر عهده داشت و بیش از سه سال و نیم مسئولیت، نشان داد که روسیه نباید شریک دست نشانده غرب باشد و باید از منافع ملی خود حفاظت کند. آری! ما در آن زمان هیچ قدرتی نداشتیم (نه تنها اقتصادی، بلکه در درجه اول معنوی). البته کسانی که مانند پریماکوف در رهبری کشور می اندیشیدند در اقلیت بودند. اما او بود که امید به عقب نشینی دوره غرب گرایی دیوانه وار سیاست خارجی را سازمان داد و بر فروپاشی کشور نقطه پایان گذاشت.
پریماکوف اولین کسی بود که در مورد چرخش به شرق و نیاز به ایجاد یک "تروئیکا" از روسیه، هند، چین، یعنی پیش زمینه بریکس اقدام کرد.
او بود که به عنوان وزیر امور خارجه، در سخت ترین شرایط زمانی سیاست خارجی و سیاست داخلی کشور حداکثر کار ممکن را انجام داد. البته او تنها سیاستمدار شایسته ژئوپلیتیک و تنها مقام میهن پرست آن زمان روسیه نبود و افراد استخوان دار و با تجربه دیگری هم در اطراف وی وجود داشتند.
با این حال، وزارت امور خارجه به اوج مدیریت حرفه او تبدیل نشد چرا که هشت ماه نیز در مقام نخست وزیری خدمت کرد. پریماکوف مشتاق نبود جای "مرد شماره دو" (پوتین) را بگیرد اما پیش فرض سال 1998 و وحشت در حلقه یلتسین او را به قدرت رساند. او در واقع وظیفه نجات کشور را بر عهده داشت و از مسئولیت دوری نکرد. اما لیبرال های غربی برای مدت طولانی نخست وزیری که مستقل بود و عقاید کاملاً متفاوتی درباره روسیه و جهان داشت را تحمل نمی کردند و بلافاصله دسیسه چینی علیه وی را آغاز کردند. هنگامی که اقتصاد و وضعیت در کشور رو به بهبودی رفت، اطرافیان یلتسین، الیگارش ها و لیبرال های طرفدار غرب می ترسیدند که پریماکوف وارث یلتسین شود. تنها یک سال تا انتخابات ریاست جمهوری باقی مانده بود و محبوبیت نخست وزیر باعث انتخاب او شد. عملا بدون مناقشه آنها موفق شدند یلتسین را متقاعد کنند که پریماکوف شخصاً برای او خطرناک است (در عین حال برای "آینده دموکراتیک روسیه") و یلتسین نخست وزیر را برکنار کرد. این گام به هیچ وجه با پیروزی یوگنی ماکسیموویچ پریماکوف در انتخابات آتی یک سال بعد تداخل نداشت. محبوبیت او در بین مردم پس از "چرخش اقیانوس اطلس" در مارس 1999 (زمانی که نخست وزیر اطلاع یافت که آمریکایی ها تصمیم به بمباران بلگراد دارند، سفر خود را که عازم آمریکا بود لغو کرد) افزایش یافت و استعفای او که در آن یلتسین منفور آن را پذیرفت، تنها باعث تقویت همدلی مردم با پریماکوف شد.
"اطرافیان" یلتسین دیوانه وار شروع به بررسی گزینه هایی برای جایگزینی پریماکوف کرد و در اینجا شخصیت قوی پوتین نقش مهمی ایفا کرد: از بین همه موارد ممکن، رئیس جمهور، نا خود آگاه ولادیمیر پوتین را انتخاب کرد. "اطرافیان" که به شدت از ریاست جمهوری پریماکوف می ترسیدند، از نامزدی مد نظر وی حمایت کردند اما این دقیقاً زمانی بود که "آنها از گرگ فرار کردند اما به دام خرس افتادند." آنها نه تنها نتوانستند پریماکوف را در مقابل پوتین قرار دهند، بلکه پس از انتخابات مجلس دوما، پریمایکوف از افسر جوان امنیتی حمایت کرد. او در سیمای پوتین مردی را دید که از منافع ملی روسیه دفاع می کند، هرگز عقب نشینی نخواهد کرد و به مردم خود خیانت نمیکند، یعنی جایگزینی شایسته برای خود.
و مردم ما همیشه از یوگنی ماکسیموویچ به خاطر زیرکی و دور اندیشی که او برای احیای کشور انجام داد سپاسگزار خواهد بود، به خصوص در دهه 90، زمانی که برخلاف "روح روزگار" او کسی بود که خیانت نکرد و کشور را نفروخت.
https://ria.ru/20241029/primakov-1980531785.html
تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh
پریماکوف اولین کسی بود که در مورد چرخش به شرق و نیاز به ایجاد یک "تروئیکا" از روسیه، هند، چین، یعنی پیش زمینه بریکس اقدام کرد.
او بود که به عنوان وزیر امور خارجه، در سخت ترین شرایط زمانی سیاست خارجی و سیاست داخلی کشور حداکثر کار ممکن را انجام داد. البته او تنها سیاستمدار شایسته ژئوپلیتیک و تنها مقام میهن پرست آن زمان روسیه نبود و افراد استخوان دار و با تجربه دیگری هم در اطراف وی وجود داشتند.
با این حال، وزارت امور خارجه به اوج مدیریت حرفه او تبدیل نشد چرا که هشت ماه نیز در مقام نخست وزیری خدمت کرد. پریماکوف مشتاق نبود جای "مرد شماره دو" (پوتین) را بگیرد اما پیش فرض سال 1998 و وحشت در حلقه یلتسین او را به قدرت رساند. او در واقع وظیفه نجات کشور را بر عهده داشت و از مسئولیت دوری نکرد. اما لیبرال های غربی برای مدت طولانی نخست وزیری که مستقل بود و عقاید کاملاً متفاوتی درباره روسیه و جهان داشت را تحمل نمی کردند و بلافاصله دسیسه چینی علیه وی را آغاز کردند. هنگامی که اقتصاد و وضعیت در کشور رو به بهبودی رفت، اطرافیان یلتسین، الیگارش ها و لیبرال های طرفدار غرب می ترسیدند که پریماکوف وارث یلتسین شود. تنها یک سال تا انتخابات ریاست جمهوری باقی مانده بود و محبوبیت نخست وزیر باعث انتخاب او شد. عملا بدون مناقشه آنها موفق شدند یلتسین را متقاعد کنند که پریماکوف شخصاً برای او خطرناک است (در عین حال برای "آینده دموکراتیک روسیه") و یلتسین نخست وزیر را برکنار کرد. این گام به هیچ وجه با پیروزی یوگنی ماکسیموویچ پریماکوف در انتخابات آتی یک سال بعد تداخل نداشت. محبوبیت او در بین مردم پس از "چرخش اقیانوس اطلس" در مارس 1999 (زمانی که نخست وزیر اطلاع یافت که آمریکایی ها تصمیم به بمباران بلگراد دارند، سفر خود را که عازم آمریکا بود لغو کرد) افزایش یافت و استعفای او که در آن یلتسین منفور آن را پذیرفت، تنها باعث تقویت همدلی مردم با پریماکوف شد.
"اطرافیان" یلتسین دیوانه وار شروع به بررسی گزینه هایی برای جایگزینی پریماکوف کرد و در اینجا شخصیت قوی پوتین نقش مهمی ایفا کرد: از بین همه موارد ممکن، رئیس جمهور، نا خود آگاه ولادیمیر پوتین را انتخاب کرد. "اطرافیان" که به شدت از ریاست جمهوری پریماکوف می ترسیدند، از نامزدی مد نظر وی حمایت کردند اما این دقیقاً زمانی بود که "آنها از گرگ فرار کردند اما به دام خرس افتادند." آنها نه تنها نتوانستند پریماکوف را در مقابل پوتین قرار دهند، بلکه پس از انتخابات مجلس دوما، پریمایکوف از افسر جوان امنیتی حمایت کرد. او در سیمای پوتین مردی را دید که از منافع ملی روسیه دفاع می کند، هرگز عقب نشینی نخواهد کرد و به مردم خود خیانت نمیکند، یعنی جایگزینی شایسته برای خود.
و مردم ما همیشه از یوگنی ماکسیموویچ به خاطر زیرکی و دور اندیشی که او برای احیای کشور انجام داد سپاسگزار خواهد بود، به خصوص در دهه 90، زمانی که برخلاف "روح روزگار" او کسی بود که خیانت نکرد و کشور را نفروخت.
https://ria.ru/20241029/primakov-1980531785.html
تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh
سرمقاله راه توده 946
یورش با حداکثر نیرو
به ضعیف ترین حلقه ضد انقلاب
آیا ارتجاع و کلان سرمایه داران قادرند انقلاب را در خون شریف زحمتکشان خفه کنند؟
مارکس می گوید: «بله! انقلاب های اجتماعی ریشه دار هستند و در کارزار با نیروهای ارتجاع کار خود را با اسلوب انجام می دهند. براین اساس هر چه انقلابات خلقی تر و میزان شرکت زحمتکشان در آن گسترده تر باشد، ارتجاع نیز از اسلوب ظریف تر، غامض تر و عوام فریبانه تر برای مسخ و سرکوب آن استفاده می کند، تا دوباره مالکیت خصوصی بر وسائل تولید و بازگشت توازن جامعه را به سود صاحبان سرمایه و"چاکران و بردگان مدرن" حفظ برگرداند. در مقابل این نیروی مکار، خلق و نیروهای انقلابی به منظور تثبیت، تحکیم و گسترش انقلاب، پا به پای همدیگر در میدان رزم، در عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی، فرهنگی و فلسفی با ارتجاع داخلی و متحد خارجی آن، یعنی امپریالیسم گاه آشکارا و گاه در نهان می رزمند. عظیم ترین آموزگار این نبرد، چرخه ای از مبارزات در عمل، یا به زبان دیگر "پراتیک"است، که همزمان از یک سو به توده ها و از سوی دیگر به رزمندگان می آموزاند که راه های ناهموار را طی و از تجربه، دانش، فضیلت و تمامی قدرت و توان خود پی گیرانه، صادقانه در راه اتحاد و دمکراتیزه کردن حیات سیاسی جامعه و دفاع از تمامیت ارضی کشور و حفظ دست آوردهای آن یاری رسانند.»
با این مقدمه، بازگردیم به انقلاب 57 و امروز ایران.
انقلاب 57 انقلابی بود ملی، دمکراتیک و ضد امپریالیستی، که در آن بیش از 95% خلق شرکت داشت. انقلاب طی دورانی که همراه بود با نامه های اعتراضی، تحصن در اماکن، اعتصابات عمومی، تظاهرات و بالاخره مبارزه مسلحانه موفق به عبور از یک مرحله دشوار شد. این مرحله عبارت بود از به زیر کشیدن سلطنت دیکتاتوری حاکم. تمام امید آن بود که استبداد دیرپای 2500 ساله درایران خاتمه یابد. متاسفانه در نتیجه همین استبداد دیرپا و سرکوب همه سازمان ها و احزاب سیاسی کشور، رهبری این انقلاب نتوانست بصورت جبهه ای مرکب از نمایندگان همه اقشار و طبقات اجتماعی حاضر در انقلاب شکل بگیرد. نه تنها چنین نشد، بلکه اندک زمانی پس از پیروزی در مرحله سرنگونی نظام سلطنتی، بار دیگر دوران سرکوب احزاب و سازمان های سیاسی آغاز شد، به گونه ای که حتی این حریق دامن نیروهای مذهبی داخل حاکمیت را نیز بتدریج گرفت و باصطلاح دوران بلعیده شدن نیروهای انقلابی مذهبی فرا رسید.
کلان سرمایه داران، زمین داران بزرگ و بویژه سرمایه داری دلال و تاجر پیشه درلباس مذهبی قدرت را در چنگ گرفتند و بصورت متحد آشکار و غیر آشکار امپریالیسم عمل کردند که حاصل آن همین جمهوری اسلامی کنونی است.
فرقه حجتیه که امروز با نام جبهه پایداری در قدرت قرار گرفته حاصل این واقعیت است. بدین ترتیب، ارتجاع اقتصادی که سرمایه داری دلال و تاجر پیشه است و ارتجاع مذهبی که پوشش آنست، در نقش ایدئولوژی این سرمایه داری توانست با همان مکاری و حیله انقلاب را ببلعد که در ابتدای این نوشته و از قول مارکس آوردیم.
امروز، آنچه بعنوان هدف در برابر ما قرار دارد، به زیر کشیدن ان ارتجاع دوقلوئی است که کشور را با بحران عمیق اقتصادی و اجتماعی روبرو کرده است. طبیعی است که کار بسیار دشواری در پیش است و با ساده اندیشی نمی توان انتظار داشت به آسانی به نتیجه برسد. بزرگترین رسانه خبری کشور (تلویزیون) دراختیار آنهاست، بزرگترین شرکت های وارد کننده در قبضه آنها، فرودگاه ها و بنادر زیر سلطه آنهاست، اتاق بازرگانی مرکز تجمع آنهاست و آنها برای دفاع از این گنجی که بدست آورده اند، از هیچ توطئه و نیرنگ و خشونتی کوتاهی نخواهند کرد. چنان که مارکس پیش بینی کرده بود.
البته، نقطه امید بزرگی در این مبارزه وجود دارد و آن ظرفیت های انقلاب 57 است، نه تنها در جامعه، نه تنها در میان سیاسیون مذهبی و غیر مذهبی، بلکه، بصورت تعیین کننده و مثبت در درون نیروی نظامی و سپاهی.
در حقیقت بخشی از نیروی مقاومت در برابر ادامه سلطه چنین ارتجاع دو قلوئی، در خود حکومت نهفته و شکل همزاد به خود گرفته است. به این دلیل است که نمی توان سپاه پاسداران و بسیج و یا هر ارگان نظامی دیگری را یکدست به حساب آورده و از جنبش تغییرات کنار گذاشت.
ما اگر با این نگرش به تحولات و اوضاع امروز ایران نگاه کنیم، آنگاه به این نتیجه می توانیم برسیم که برای تحمیل کوچکترین عقب نشینی و تغییر در صف حاکمه، نباید فرصت را از دست بدهیم. چنان که در انتخابات اخیر ریاست جمهوری چنین شد.
این که موفق شویم یا نشویم، بستگی به سنگینی ضربه ای دارد که به ضعیف ترین حلقه حاکمیت چنگ انداخته به انقلاب دارد. انتظارهای بزرگ همانند سنگ بزرگی است که شاید بتوان برداشت؛ اما نمی توان پرتاب کرد و یا آهسته بر زمین گذاشت و این احتمال که روی پای خودمان سقوط کند بیشتر است.
فلسفه تشکیل جبهه، یعنی همین. یعنی حداقل دستآورد، با حداکثر توان و نیرو.
یورش با حداکثر نیرو
به ضعیف ترین حلقه ضد انقلاب
آیا ارتجاع و کلان سرمایه داران قادرند انقلاب را در خون شریف زحمتکشان خفه کنند؟
مارکس می گوید: «بله! انقلاب های اجتماعی ریشه دار هستند و در کارزار با نیروهای ارتجاع کار خود را با اسلوب انجام می دهند. براین اساس هر چه انقلابات خلقی تر و میزان شرکت زحمتکشان در آن گسترده تر باشد، ارتجاع نیز از اسلوب ظریف تر، غامض تر و عوام فریبانه تر برای مسخ و سرکوب آن استفاده می کند، تا دوباره مالکیت خصوصی بر وسائل تولید و بازگشت توازن جامعه را به سود صاحبان سرمایه و"چاکران و بردگان مدرن" حفظ برگرداند. در مقابل این نیروی مکار، خلق و نیروهای انقلابی به منظور تثبیت، تحکیم و گسترش انقلاب، پا به پای همدیگر در میدان رزم، در عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی، فرهنگی و فلسفی با ارتجاع داخلی و متحد خارجی آن، یعنی امپریالیسم گاه آشکارا و گاه در نهان می رزمند. عظیم ترین آموزگار این نبرد، چرخه ای از مبارزات در عمل، یا به زبان دیگر "پراتیک"است، که همزمان از یک سو به توده ها و از سوی دیگر به رزمندگان می آموزاند که راه های ناهموار را طی و از تجربه، دانش، فضیلت و تمامی قدرت و توان خود پی گیرانه، صادقانه در راه اتحاد و دمکراتیزه کردن حیات سیاسی جامعه و دفاع از تمامیت ارضی کشور و حفظ دست آوردهای آن یاری رسانند.»
با این مقدمه، بازگردیم به انقلاب 57 و امروز ایران.
انقلاب 57 انقلابی بود ملی، دمکراتیک و ضد امپریالیستی، که در آن بیش از 95% خلق شرکت داشت. انقلاب طی دورانی که همراه بود با نامه های اعتراضی، تحصن در اماکن، اعتصابات عمومی، تظاهرات و بالاخره مبارزه مسلحانه موفق به عبور از یک مرحله دشوار شد. این مرحله عبارت بود از به زیر کشیدن سلطنت دیکتاتوری حاکم. تمام امید آن بود که استبداد دیرپای 2500 ساله درایران خاتمه یابد. متاسفانه در نتیجه همین استبداد دیرپا و سرکوب همه سازمان ها و احزاب سیاسی کشور، رهبری این انقلاب نتوانست بصورت جبهه ای مرکب از نمایندگان همه اقشار و طبقات اجتماعی حاضر در انقلاب شکل بگیرد. نه تنها چنین نشد، بلکه اندک زمانی پس از پیروزی در مرحله سرنگونی نظام سلطنتی، بار دیگر دوران سرکوب احزاب و سازمان های سیاسی آغاز شد، به گونه ای که حتی این حریق دامن نیروهای مذهبی داخل حاکمیت را نیز بتدریج گرفت و باصطلاح دوران بلعیده شدن نیروهای انقلابی مذهبی فرا رسید.
کلان سرمایه داران، زمین داران بزرگ و بویژه سرمایه داری دلال و تاجر پیشه درلباس مذهبی قدرت را در چنگ گرفتند و بصورت متحد آشکار و غیر آشکار امپریالیسم عمل کردند که حاصل آن همین جمهوری اسلامی کنونی است.
فرقه حجتیه که امروز با نام جبهه پایداری در قدرت قرار گرفته حاصل این واقعیت است. بدین ترتیب، ارتجاع اقتصادی که سرمایه داری دلال و تاجر پیشه است و ارتجاع مذهبی که پوشش آنست، در نقش ایدئولوژی این سرمایه داری توانست با همان مکاری و حیله انقلاب را ببلعد که در ابتدای این نوشته و از قول مارکس آوردیم.
امروز، آنچه بعنوان هدف در برابر ما قرار دارد، به زیر کشیدن ان ارتجاع دوقلوئی است که کشور را با بحران عمیق اقتصادی و اجتماعی روبرو کرده است. طبیعی است که کار بسیار دشواری در پیش است و با ساده اندیشی نمی توان انتظار داشت به آسانی به نتیجه برسد. بزرگترین رسانه خبری کشور (تلویزیون) دراختیار آنهاست، بزرگترین شرکت های وارد کننده در قبضه آنها، فرودگاه ها و بنادر زیر سلطه آنهاست، اتاق بازرگانی مرکز تجمع آنهاست و آنها برای دفاع از این گنجی که بدست آورده اند، از هیچ توطئه و نیرنگ و خشونتی کوتاهی نخواهند کرد. چنان که مارکس پیش بینی کرده بود.
البته، نقطه امید بزرگی در این مبارزه وجود دارد و آن ظرفیت های انقلاب 57 است، نه تنها در جامعه، نه تنها در میان سیاسیون مذهبی و غیر مذهبی، بلکه، بصورت تعیین کننده و مثبت در درون نیروی نظامی و سپاهی.
در حقیقت بخشی از نیروی مقاومت در برابر ادامه سلطه چنین ارتجاع دو قلوئی، در خود حکومت نهفته و شکل همزاد به خود گرفته است. به این دلیل است که نمی توان سپاه پاسداران و بسیج و یا هر ارگان نظامی دیگری را یکدست به حساب آورده و از جنبش تغییرات کنار گذاشت.
ما اگر با این نگرش به تحولات و اوضاع امروز ایران نگاه کنیم، آنگاه به این نتیجه می توانیم برسیم که برای تحمیل کوچکترین عقب نشینی و تغییر در صف حاکمه، نباید فرصت را از دست بدهیم. چنان که در انتخابات اخیر ریاست جمهوری چنین شد.
این که موفق شویم یا نشویم، بستگی به سنگینی ضربه ای دارد که به ضعیف ترین حلقه حاکمیت چنگ انداخته به انقلاب دارد. انتظارهای بزرگ همانند سنگ بزرگی است که شاید بتوان برداشت؛ اما نمی توان پرتاب کرد و یا آهسته بر زمین گذاشت و این احتمال که روی پای خودمان سقوط کند بیشتر است.
فلسفه تشکیل جبهه، یعنی همین. یعنی حداقل دستآورد، با حداکثر توان و نیرو.
از انقلاب مشروطه تا کنون، جنبش های اجتماعی و انقلابی ایران درگیر درک این واقع بینی بوده اند. یعنی درک لحظه، توان خویش، ضعف نیروی مقابل و آنچه که می توان برای برداشتن گام بعدی بدست آورد.
تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh
تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh
راه توده 946 منتشر شد
هفته نامه راه توده - شماره 946 (چهارشنبه 16 آبان 1403)- منتشر شد و مطالب آن علاوه بر سایت این نشریه، روی فیسبوک و تلگرام راه توده نیز قرار گرفت. گزارش ویژه این شماره گزیده ای از کتابهای خاطرات دوران شاه است. سرمقاله این شماره نیز اختصاص به ضرورت جبهه بر محور آرمان های به روز شده انقلاب 57 است. در همین شماره مطالب دیگری نیز می خوانید با عناوین زیر:
اشتباه بزرگ تبدیل مردم به نیروهای مذهبی و غیر مذهبی، امید به تحولات هنوز بر ناامیدی غلبه دارد، جمهوری اسلامی گام به گام در باتلاق انحراف فرو رفت، مصاحبه با رهبر حزب کمونیست لبنان درباره وقایع جاری، تایوان قربانی بعدی پس از اوکراین، پریماکوف شخصیتی دوراندیش که روسیه مدیون اوست، 3 کشور افریقائی دستهای فرانسه را قطع کردند، طرفداران بریکس از تحولات نرم بجای انقلاب، بریکس در برابر سازمان ملل نیست، سندیکاهای فاشیستی مهم ترین سازمانهای فاشیسم شدند، فاجعه انحراف از اواخر عمر آقای خمینی آغاز شد و بالاخره صفحه اول راه توده 21 سال پیش که در آن موضع راه توده در باره فعالیت اتمی در جمهوری اسلامی بیان شده بود.
تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh
هفته نامه راه توده - شماره 946 (چهارشنبه 16 آبان 1403)- منتشر شد و مطالب آن علاوه بر سایت این نشریه، روی فیسبوک و تلگرام راه توده نیز قرار گرفت. گزارش ویژه این شماره گزیده ای از کتابهای خاطرات دوران شاه است. سرمقاله این شماره نیز اختصاص به ضرورت جبهه بر محور آرمان های به روز شده انقلاب 57 است. در همین شماره مطالب دیگری نیز می خوانید با عناوین زیر:
اشتباه بزرگ تبدیل مردم به نیروهای مذهبی و غیر مذهبی، امید به تحولات هنوز بر ناامیدی غلبه دارد، جمهوری اسلامی گام به گام در باتلاق انحراف فرو رفت، مصاحبه با رهبر حزب کمونیست لبنان درباره وقایع جاری، تایوان قربانی بعدی پس از اوکراین، پریماکوف شخصیتی دوراندیش که روسیه مدیون اوست، 3 کشور افریقائی دستهای فرانسه را قطع کردند، طرفداران بریکس از تحولات نرم بجای انقلاب، بریکس در برابر سازمان ملل نیست، سندیکاهای فاشیستی مهم ترین سازمانهای فاشیسم شدند، فاجعه انحراف از اواخر عمر آقای خمینی آغاز شد و بالاخره صفحه اول راه توده 21 سال پیش که در آن موضع راه توده در باره فعالیت اتمی در جمهوری اسلامی بیان شده بود.
تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh