🌾🌿🌾
🔰چرا خداوند در پایان آیه ۲۱ سورۀ مبارکۀ بقره میفرماید: پروردگارتان را پرستش کنید، شاید که به تقوا برسید: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَّ». این «تردید و شاید» برای چیست؟
در پاسخ باید گفت غرور و یأس دو آفت عمدهای هستند که سلامت نفس بسیاری از انسانها را تهدید میكنند. بعضی از افراد چنان خودباورند که گاه سر به افراط میكشند و غروری کاذبانه در جانشان مینشیند و ازسویدیگر، جمعی چنان به نومیدی گرفتارند که یأس در وجودشان خانه میکند و از اعتمادبهنفس تهی میشوند.
واژۀ «لَعَّلَّ»در اصل لغت، حالت تشکیک را در ذهن تداعی میکند. این واژه در قرآن کارکردی دوسویه دارد و در كلام عرب معرّف شك و امید است: از بُعدی، عامل اِشفاق است و از بُعدی عامل اِطماع؛ ازاینرو، دو آفت غرور و ناامیدی را درمان میکند.
با گفتن کلمۀ «لَعَلَّ» خداوند ازسویی انسانهای مغرور را از قلۀ خودخواهی بهزیر میکشد و تعدیلشان میكند و ازسویی به فرورفتگان در درّۀ یأس تقویت خاطر میدهد و بدانها امید میبخشد.
برای نمونه در كریمۀ مباركۀ زیر کلمۀ «لَعَلَّ» چنین نقش دوگانهای دارد:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَیْكُمُ الصِّیامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون»
ای كسانى كه ایمان آوردهاید، روزه بر شما مقرّر شده است؛ همانگونه كه بر كسانى كه پیش از شما بودند مقرّر شده بود. باشد كه تقوا پیشه كنید.
عدهای از انسانها ممکن است پس از پایان رمضان بهاندازهای رضایتمند باشند که تصور کنند با انجام فریضۀ روزه، بر بال ملائک نشسته و بهسوی ملکوت درحال حرکتاند و دیگر دغدغهای ندارند. خداوند با گفتن «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَّ» غرور احتمالی این جماعت را که از برکت روزهداری حاشیۀ امنی احساس میکنند، میشکند و گویا میفرماید: مراقب باشید و بنگرید كه آیا آنقدر توانایی بهدست آوردهاید که از رمضانی تا رمضان دیگر با طهارت رمضان طیّ طریق کنید و حالات خوشِ این ایام را نگاه دارید؟
ازسویدیگر، خداوند گروهی را که مأیوسانه امیدی برای نجات خویش نمیبینند، فرا میخواند که شما هم میتوانید بر سر خوان گستردۀ رمضان بنشینید و با روزهداری به توفیق تقوا نائل شوید.
در نهایت، از عبارت «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» چنین استفاده میشود که با پشتوانۀ همۀ مطالب پیشین، مقام فاخر تقوا همان قلۀ رفیع عبادت و بندگیِ خداوند است.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، ص۲۴۰-۲۳۹.
#پرسشازمشکاة
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🔰چرا خداوند در پایان آیه ۲۱ سورۀ مبارکۀ بقره میفرماید: پروردگارتان را پرستش کنید، شاید که به تقوا برسید: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَّ». این «تردید و شاید» برای چیست؟
در پاسخ باید گفت غرور و یأس دو آفت عمدهای هستند که سلامت نفس بسیاری از انسانها را تهدید میكنند. بعضی از افراد چنان خودباورند که گاه سر به افراط میكشند و غروری کاذبانه در جانشان مینشیند و ازسویدیگر، جمعی چنان به نومیدی گرفتارند که یأس در وجودشان خانه میکند و از اعتمادبهنفس تهی میشوند.
واژۀ «لَعَّلَّ»در اصل لغت، حالت تشکیک را در ذهن تداعی میکند. این واژه در قرآن کارکردی دوسویه دارد و در كلام عرب معرّف شك و امید است: از بُعدی، عامل اِشفاق است و از بُعدی عامل اِطماع؛ ازاینرو، دو آفت غرور و ناامیدی را درمان میکند.
با گفتن کلمۀ «لَعَلَّ» خداوند ازسویی انسانهای مغرور را از قلۀ خودخواهی بهزیر میکشد و تعدیلشان میكند و ازسویی به فرورفتگان در درّۀ یأس تقویت خاطر میدهد و بدانها امید میبخشد.
برای نمونه در كریمۀ مباركۀ زیر کلمۀ «لَعَلَّ» چنین نقش دوگانهای دارد:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَیْكُمُ الصِّیامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون»
ای كسانى كه ایمان آوردهاید، روزه بر شما مقرّر شده است؛ همانگونه كه بر كسانى كه پیش از شما بودند مقرّر شده بود. باشد كه تقوا پیشه كنید.
عدهای از انسانها ممکن است پس از پایان رمضان بهاندازهای رضایتمند باشند که تصور کنند با انجام فریضۀ روزه، بر بال ملائک نشسته و بهسوی ملکوت درحال حرکتاند و دیگر دغدغهای ندارند. خداوند با گفتن «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَّ» غرور احتمالی این جماعت را که از برکت روزهداری حاشیۀ امنی احساس میکنند، میشکند و گویا میفرماید: مراقب باشید و بنگرید كه آیا آنقدر توانایی بهدست آوردهاید که از رمضانی تا رمضان دیگر با طهارت رمضان طیّ طریق کنید و حالات خوشِ این ایام را نگاه دارید؟
ازسویدیگر، خداوند گروهی را که مأیوسانه امیدی برای نجات خویش نمیبینند، فرا میخواند که شما هم میتوانید بر سر خوان گستردۀ رمضان بنشینید و با روزهداری به توفیق تقوا نائل شوید.
در نهایت، از عبارت «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» چنین استفاده میشود که با پشتوانۀ همۀ مطالب پیشین، مقام فاخر تقوا همان قلۀ رفیع عبادت و بندگیِ خداوند است.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، ص۲۴۰-۲۳۹.
#پرسشازمشکاة
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌾🌿🌾
در آیۀ شانزدهم سورۀ مبارکۀ بقره بیان میشود که منافقان در بدهبستانهای زندگی، نورانیت هدایت را از کف میدهند و ظلمت کفر را خریدار میشوند.
سؤالی که در اینجا مطرح میشود آن است که مگر این گروه، صاحبِ هدایت هستند که بتوانند آن را بفروشند و از دست بدهند؟
در پاسخ باید گفت که خداوند سبحان به مقتضای رحمت و حکمت خود، زمینۀ برخورداری از هدایت خویش را برای همۀ انسانها فراهم فرموده و توانمندی بالقوۀ آن را در جان آدمیان نهادینه کرده است.
پیامبران الهی با آموزههای وحیانی به جان و فطرت انسان شعله میزنند و ذخایر الهی را از درون وجود او بهدر میآورند.
انسانهایی که به این دعوت، پاسخ موافق میدهند، درواقع، از امکاناتِ مهیّا در جان و وجودشان بهره میگیرند و هدایت مییابند؛ اما آن دسته که به پیام دعوت حق اعتنا نکرده و از آن روی برمیتابند، سرمایۀ ارزشمند وجودی خود را از دست داده و در تیرگی ضلالت گرفتار میآیند و مایۀ گمراهی را در جان خود جایگزین میکنند. این حالوروز منافقان و قصۀ دادوستد ایشان است.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۲۰۳-۲۰۲.
#پرسشازمشکاة
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌾🌿🌾
در آیۀ شانزدهم سورۀ مبارکۀ بقره بیان میشود که منافقان در بدهبستانهای زندگی، نورانیت هدایت را از کف میدهند و ظلمت کفر را خریدار میشوند.
سؤالی که در اینجا مطرح میشود آن است که مگر این گروه، صاحبِ هدایت هستند که بتوانند آن را بفروشند و از دست بدهند؟
در پاسخ باید گفت که خداوند سبحان به مقتضای رحمت و حکمت خود، زمینۀ برخورداری از هدایت خویش را برای همۀ انسانها فراهم فرموده و توانمندی بالقوۀ آن را در جان آدمیان نهادینه کرده است.
پیامبران الهی با آموزههای وحیانی به جان و فطرت انسان شعله میزنند و ذخایر الهی را از درون وجود او بهدر میآورند.
انسانهایی که به این دعوت، پاسخ موافق میدهند، درواقع، از امکاناتِ مهیّا در جان و وجودشان بهره میگیرند و هدایت مییابند؛ اما آن دسته که به پیام دعوت حق اعتنا نکرده و از آن روی برمیتابند، سرمایۀ ارزشمند وجودی خود را از دست داده و در تیرگی ضلالت گرفتار میآیند و مایۀ گمراهی را در جان خود جایگزین میکنند. این حالوروز منافقان و قصۀ دادوستد ایشان است.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۲۰۳-۲۰۲.
#پرسشازمشکاة
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌾🌿🌾
🌾🌿🌾
خداوند در ابتدای آیۀ ۲۲ سورۀ مبارکۀ بقره میفرماید: «الَّذی جَعَلَ لَكُمُ الْأََرْضَ فِراشاً» یعنی؛ همان [خدایی] که زمین را برای شما بستری قرار داد.
واژههای «مِهاد» و «بِساط» و «فِراش» معانیِ نزدیکی با هم دارند و بهمعنای جایگاه آسایش و آسودگی هستند.
واژۀ «فِراش» بهمعنای «ما یُفْرَشُ» است؛ یعنی آنچه میگسترانند و بر آن میآسایند. این کلمه با همین معنا در زبان فارسی هم وجود دارد و اصطلاحاتی مانند «فرّاش» و «فرّاشباشی» از این ماده متداول شده است. حتی مَنصب فرّاش و مهمتر از آن فرّاشباشی در دربار بزرگان و سلاطین بهعنوان شغل نیز مطرح بوده است.
فرّاش به کسی میگویند که بساط آسودگی را بگستراند و مهیّا کند. ترکیب زیبای «فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدین بگسترد» در دیباچۀ گلستان سعدی نیز بههمین معناست.
بنابراین کلمۀ فراش بهمعنای جایگاه آرامش و آسایش انسان است. بههمین دلیل، در کلام عرب و در قرآن به همسران، «فَراش» و «فُرُش» گفته شده است؛ زیرا حقیقت زوجیت و همسری بنابر آرامشبخشی و ایجاد آسودگی است.
در سورۀ مبارکۀ واقعه دربارۀ همسران بهشتی نیز تعبیر «وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ» (و همسرانى بلندمرتبه) چشمنوازی میکند که مراد از آن همسرانی است كه دل به مسائل كماهمیت نسپاردهاند و با بلندنظری، توقعات برتری از حیات و زندگی دارند.
با توجه به آنچه گفته شد، خداوند در این آیۀ شریفه میفرماید پروردگار شما كسی است که زمین را اسباب آسودگیتان قرارداده و هرآنچه موجب آرامش شما در زمین است، از هر نوع و جنس در آن نهاده است.
(مشکاة، ج۲، صص۲۴۳-۲۴۲)
#واژه_کاوی
#متن_مکتوب
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌾🌿🌾
خداوند در ابتدای آیۀ ۲۲ سورۀ مبارکۀ بقره میفرماید: «الَّذی جَعَلَ لَكُمُ الْأََرْضَ فِراشاً» یعنی؛ همان [خدایی] که زمین را برای شما بستری قرار داد.
واژههای «مِهاد» و «بِساط» و «فِراش» معانیِ نزدیکی با هم دارند و بهمعنای جایگاه آسایش و آسودگی هستند.
واژۀ «فِراش» بهمعنای «ما یُفْرَشُ» است؛ یعنی آنچه میگسترانند و بر آن میآسایند. این کلمه با همین معنا در زبان فارسی هم وجود دارد و اصطلاحاتی مانند «فرّاش» و «فرّاشباشی» از این ماده متداول شده است. حتی مَنصب فرّاش و مهمتر از آن فرّاشباشی در دربار بزرگان و سلاطین بهعنوان شغل نیز مطرح بوده است.
فرّاش به کسی میگویند که بساط آسودگی را بگستراند و مهیّا کند. ترکیب زیبای «فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدین بگسترد» در دیباچۀ گلستان سعدی نیز بههمین معناست.
بنابراین کلمۀ فراش بهمعنای جایگاه آرامش و آسایش انسان است. بههمین دلیل، در کلام عرب و در قرآن به همسران، «فَراش» و «فُرُش» گفته شده است؛ زیرا حقیقت زوجیت و همسری بنابر آرامشبخشی و ایجاد آسودگی است.
در سورۀ مبارکۀ واقعه دربارۀ همسران بهشتی نیز تعبیر «وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ» (و همسرانى بلندمرتبه) چشمنوازی میکند که مراد از آن همسرانی است كه دل به مسائل كماهمیت نسپاردهاند و با بلندنظری، توقعات برتری از حیات و زندگی دارند.
با توجه به آنچه گفته شد، خداوند در این آیۀ شریفه میفرماید پروردگار شما كسی است که زمین را اسباب آسودگیتان قرارداده و هرآنچه موجب آرامش شما در زمین است، از هر نوع و جنس در آن نهاده است.
(مشکاة، ج۲، صص۲۴۳-۲۴۲)
#واژه_کاوی
#متن_مکتوب
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌾🌿🌾
🌾🌿🌾
🔰 در آیۀ ۲۳ سورۀ مبارکۀ بقره «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ»؛ مرجع ضمیر در «مِثْلِهِ» چیست؟
در پاسخ به دو نظر عمده میتوان اشاره كرد:
گروهی معتقدند مرجع این ضمیر، همان «ما نَزَّلْنا» است كه مقصود از آن قرآن است؛ یعنی «مِن مِثْلِ القُرآن» كه دراینصورت معنای جمله چنین میشود كه خداوند به مخالفان میفرماید: اگر صادقید، سورهای مثل این قرآن با همان ویژگیهای لفظی و معنایی بیاورید.
گروه دیگری برآناند كه مرجع ضمیر فوق به «عَبدِنا» یعنی پیامبر مكرم اسلام صلیاللهعلیهوآله باز میگردد كه دراینصورت معنا چنین میشود كه: اگر صادقید، سورهای با ویژگیهای آورندۀ آن بیاورید.
با توجه به محیط جغرافیایی سرزمین حجاز و عصر جاهلی و بدویت عربی و نیز حاكمیت اوضاع اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادیِ آن زمان و همچنین پیشینۀ زندگی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله كه اثری از تعلیم و تعلّم در آن دیده نمیشود، آنچه بر زبان او جاری شده، جز با اعتقاد به اعجاز الهی قابلتصور و ادراك نیست.
بنابراین علاوهبر اینكه خودِ آیات قرآن بهتنهایی معجزۀ الهی است، بازگو شدن این وحی از زبان چنین شخصی در آن عصر و زمان و آن سرزمین و مكان، بیش از پیش، اعجاز این كلام را آشكار میسازد.
ازاینرو هم قرآن معجزۀ الهی است و هم گویندۀ آن كه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله است.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، ص۲۵۹-۲۵۸.
#پرسشازمشکاة
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌾🌿🌾
🔰 در آیۀ ۲۳ سورۀ مبارکۀ بقره «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ»؛ مرجع ضمیر در «مِثْلِهِ» چیست؟
در پاسخ به دو نظر عمده میتوان اشاره كرد:
گروهی معتقدند مرجع این ضمیر، همان «ما نَزَّلْنا» است كه مقصود از آن قرآن است؛ یعنی «مِن مِثْلِ القُرآن» كه دراینصورت معنای جمله چنین میشود كه خداوند به مخالفان میفرماید: اگر صادقید، سورهای مثل این قرآن با همان ویژگیهای لفظی و معنایی بیاورید.
گروه دیگری برآناند كه مرجع ضمیر فوق به «عَبدِنا» یعنی پیامبر مكرم اسلام صلیاللهعلیهوآله باز میگردد كه دراینصورت معنا چنین میشود كه: اگر صادقید، سورهای با ویژگیهای آورندۀ آن بیاورید.
با توجه به محیط جغرافیایی سرزمین حجاز و عصر جاهلی و بدویت عربی و نیز حاكمیت اوضاع اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادیِ آن زمان و همچنین پیشینۀ زندگی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله كه اثری از تعلیم و تعلّم در آن دیده نمیشود، آنچه بر زبان او جاری شده، جز با اعتقاد به اعجاز الهی قابلتصور و ادراك نیست.
بنابراین علاوهبر اینكه خودِ آیات قرآن بهتنهایی معجزۀ الهی است، بازگو شدن این وحی از زبان چنین شخصی در آن عصر و زمان و آن سرزمین و مكان، بیش از پیش، اعجاز این كلام را آشكار میسازد.
ازاینرو هم قرآن معجزۀ الهی است و هم گویندۀ آن كه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله است.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، ص۲۵۹-۲۵۸.
#پرسشازمشکاة
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌾🌿🌾
🌾🌿🌾
✨ ماهیت آتش جهنم چیست؟
در آیه ۲۳ سوره مبارکه بقره، خداوند میفرماید: «فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرین»
از آتشی بپرهیزید که سوختش مردمان و سنگها هستند و برای کافران آماده شده است.
كلمۀ «وَقود» از «تَوَقُّدْ» بهمعنای افروختن آتش است و «وَقُودُ» یعنی آنچه با آن آتش افروخته میشود. در این كلمه نكتۀ ادبی ظریفی وجود دارد. برای افروختن آتش ابتدا نیاز به شاخههای كوچكی است كه آتش بهوسیلۀ آنها پابگیرد. به این شاخههای خُرد «آتشگیره» و در پارسیِ سره «فروزینه» میگویند. «وَقود» نیز به همین معناست؛ یعنی آنچه با آن، آتش جان میگیرد و گویا مراد از آن خودِ انسانها هستند كه بهسبب اَعمالشان عامل افروختن آتش قهر الهیاند.
اما مراد از «حجاره» چیست؟
میتوان به كمك این آیۀ ۹۸ سوره مبارکه انبیاء منظور را دریافت:
«إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ»
درحقیقت، شما و آنچه غیر از خدا
میپرستید، هیزم دوزخید. شما واردشدگان آن هستید.
در این آیه مراد از «حجاره» بت و امثال آن است كه انسانها با رویآوردن به آن از خداوند غافل میشوند. خداوند این عابد و معبود و این بت و بتپرست را «حَصَب» یعنی سنگریزۀ جهنم معرفی میكند.
بنابراین آتش گداختۀ جهنم از وجود انسانها و معبودهای غیرالهی است كه در طول زندگی بدان مشغول بودهاند. این آتش مایۀ سوختی چون آتش دنیا ندارد؛ بلكه هیزم آن وجود انسانهاست.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، ص۲۶۴.
#پرسشازمشکاة
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌾🌿🌾
✨ ماهیت آتش جهنم چیست؟
در آیه ۲۳ سوره مبارکه بقره، خداوند میفرماید: «فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرین»
از آتشی بپرهیزید که سوختش مردمان و سنگها هستند و برای کافران آماده شده است.
كلمۀ «وَقود» از «تَوَقُّدْ» بهمعنای افروختن آتش است و «وَقُودُ» یعنی آنچه با آن آتش افروخته میشود. در این كلمه نكتۀ ادبی ظریفی وجود دارد. برای افروختن آتش ابتدا نیاز به شاخههای كوچكی است كه آتش بهوسیلۀ آنها پابگیرد. به این شاخههای خُرد «آتشگیره» و در پارسیِ سره «فروزینه» میگویند. «وَقود» نیز به همین معناست؛ یعنی آنچه با آن، آتش جان میگیرد و گویا مراد از آن خودِ انسانها هستند كه بهسبب اَعمالشان عامل افروختن آتش قهر الهیاند.
اما مراد از «حجاره» چیست؟
میتوان به كمك این آیۀ ۹۸ سوره مبارکه انبیاء منظور را دریافت:
«إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ»
درحقیقت، شما و آنچه غیر از خدا
میپرستید، هیزم دوزخید. شما واردشدگان آن هستید.
در این آیه مراد از «حجاره» بت و امثال آن است كه انسانها با رویآوردن به آن از خداوند غافل میشوند. خداوند این عابد و معبود و این بت و بتپرست را «حَصَب» یعنی سنگریزۀ جهنم معرفی میكند.
بنابراین آتش گداختۀ جهنم از وجود انسانها و معبودهای غیرالهی است كه در طول زندگی بدان مشغول بودهاند. این آتش مایۀ سوختی چون آتش دنیا ندارد؛ بلكه هیزم آن وجود انسانهاست.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، ص۲۶۴.
#پرسشازمشکاة
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌾🌿🌾
🌾🌿🌾
🔰 منظور از «مِن قَبْلُ» در آیۀ ۲۵ سورۀ مبارکۀ بقره چیست؟
«قَالُوا هَٰذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا»؛ میگویند: «این همان است كه پیش از این نیز روزى داده شدیم» و مانند آن نعمتها براى آنها آورده شود.
بین مفسران در این باره نظریات مختلفی وجود دارد كه از آنجمله میتوان به نمونههای زیر اشاره كرد:
اول، «مِنْ قَبْلُ» همان فضای بهشت است؛ یعنی هر میوهای به ایشان داده میشود، با میوۀ پیشین یكی نیست؛ زیرا در بهشت همه چیز همواره نو میشود.
اما باید توجه کرد که اگر مراد از «مِنْ قَبْلُ» همان فضای بهشت باشد، این آیۀ شریفه مشمول نخستینباری که اهل بهشت متنعّم به رزق الهی میشوند، نخواهد بود؛ زیرا در مرتبۀ نخست، آن تصور قبلی و حالت سابقهای وجود ندارد.
دوم، «مِنْ قَبْلُ» دنیاست. دراینصورت بهشتیان میگویند ما در دنیا مشابه نعمتها و میوههای بهشتی و نه عین آنها را دیده و خوردهایم؛ زیرا تفاوتی اساسی بین میوههای دنیا و بهشت وجود دارد. میوههای دنیا آفات و عوارضی دارند كه در میوههای بهشتی وجود ندارد.
سوم، «مِنْ قَبْلُ» یعنی قبل از بهشت و در دنیا، با این تفاوت كه گویا بهشتیان میگویند این روزی و نعمتی كه اكنون در بهشت از آن برخورداریم، از قبل و در دنیا برای ما رقم زده شده است؛ یعنی بهعنایت حق و هدایت اولیایش، بذر و نهال این میوهها را در دنیا كِشتیم و امروز برداشت میكنیم.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۳۰۱-۳۰۰.
#پرسشازمشکاة
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌾🌿🌾
🔰 منظور از «مِن قَبْلُ» در آیۀ ۲۵ سورۀ مبارکۀ بقره چیست؟
«قَالُوا هَٰذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا»؛ میگویند: «این همان است كه پیش از این نیز روزى داده شدیم» و مانند آن نعمتها براى آنها آورده شود.
بین مفسران در این باره نظریات مختلفی وجود دارد كه از آنجمله میتوان به نمونههای زیر اشاره كرد:
اول، «مِنْ قَبْلُ» همان فضای بهشت است؛ یعنی هر میوهای به ایشان داده میشود، با میوۀ پیشین یكی نیست؛ زیرا در بهشت همه چیز همواره نو میشود.
اما باید توجه کرد که اگر مراد از «مِنْ قَبْلُ» همان فضای بهشت باشد، این آیۀ شریفه مشمول نخستینباری که اهل بهشت متنعّم به رزق الهی میشوند، نخواهد بود؛ زیرا در مرتبۀ نخست، آن تصور قبلی و حالت سابقهای وجود ندارد.
دوم، «مِنْ قَبْلُ» دنیاست. دراینصورت بهشتیان میگویند ما در دنیا مشابه نعمتها و میوههای بهشتی و نه عین آنها را دیده و خوردهایم؛ زیرا تفاوتی اساسی بین میوههای دنیا و بهشت وجود دارد. میوههای دنیا آفات و عوارضی دارند كه در میوههای بهشتی وجود ندارد.
سوم، «مِنْ قَبْلُ» یعنی قبل از بهشت و در دنیا، با این تفاوت كه گویا بهشتیان میگویند این روزی و نعمتی كه اكنون در بهشت از آن برخورداریم، از قبل و در دنیا برای ما رقم زده شده است؛ یعنی بهعنایت حق و هدایت اولیایش، بذر و نهال این میوهها را در دنیا كِشتیم و امروز برداشت میكنیم.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۳۰۱-۳۰۰.
#پرسشازمشکاة
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌾🌿🌾
🌾🌿🌾
خداوند در آیه ۳۱ سورهٔ مبارکهٔ بقره میفرماید:
«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هَْؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ»
و به آدم تمامی نامها را آموخت. سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: اگر راستگویانید، نامهای ایشان را خبر دهید.
در این قسمت واژههای «انسان»، «بشر» و «آدم» بررسی میشود.
در قرآن سه واژۀ مشابه وجود دارد که نیازمند بررسی است: «انسان» و «بشر» و «آدم».
واژگان «انسان» و «بشر» هر دو اسم جنس هستند و بر فرد خاصی اطلاق نمیشوند، بلکه دربارۀ تمامی انسانها صادقاند؛ البته با این تفاوت که هرگاه بُعد ظاهری وجود انسان بیشتر مدّنظر باشد، از واژۀ «بشر» استفاده میشود؛ چون این واژه از «بَشَرَۀ» بهمعنای پوست گرفته شده است و به انسان «بشر» گفته میشود؛ بدین دلیل که ظاهر او همچون حیوانات، پوشیده به پشم و کرک و مو نیست و پوست او نمایان و آشکار است.
اما هرگاه بر بُعد روحی انسان بیشتر تأکید شده باشد، از واژۀ «انسان» استفاده میشود.
اما کلمۀ «آدم»، برخلاف دو واژۀ پیشین، اسم جنس نیست؛ بلکه اسم خاص و بهاصطلاح ادبی عَلَم شخص است؛ یعنی بهعنوان نام برای فرد معیّنی وضع شده است.
البته در شناخت این واژه بین ادیبان اختلافنظر است: برخی لغویون عرب این کلمه را عربی میدانند و چند ریشه برای آن قائل شدهاند. گروهی میگویند این کلمه از «أدیمُ الأرض» گرفته شده که بهمعنای خاک ظاهر روی زمین است.
گروهی دیگر معتقدند که آدم از «اُدْمَة» گرفته شده که بهمعنای «گندمگونی» یاهمان اَسمربودن است؛ یعنی فردی که نه سیاه است و نه سفید، بلکه رنگی میانه دارد. پس آدم رنگی معتدل و گندمگون داشته است.
حتی جمعی آدم را از «إِدام» بهمعنای نانخورش دانستهاند. «إِدام» خورشی است که موجب خوشطعمی غذا میشود. با توجه به این معنا آدم موجودی است که باوجود او، حیات، خوش و زیبا میشود، یا اینکه وجود آدم با روح و عقل زینت یافته است.
اما درمقابل، گروهی از لغویون معتقدند آدم واژهای غیرعربی است که قبل از قرآن در تورات نیز به شکل «آداما» به کار رفته است و اکنون نیز در زبانهای لاتین کلمۀ «آدام» اسمی متداول است.
با توجه به آنچه گفته شد، ملاحظه میشود که خداوند در قرآن هیچگاه انسانها را با نام «آدم» خطاب نمیکند، بلکه بهجای آن از «بنیآدم» استفاده میفرماید؛ مانند:
«یا بَنی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِکُمْ وَ ریشاً»
یعنی اینکه عموم انسانها فرزندان آدماند؛ اما آدم فرد معیّن و مشخصی است که نسل انسانهای روی زمین به او باز میگردد و او سرسلسلۀ نسل بشر موجود برروی زمین است.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۳۶۵-۳۶۲.
#واژه_کاوی
#متن_مکتوب
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌾🌿🌾
خداوند در آیه ۳۱ سورهٔ مبارکهٔ بقره میفرماید:
«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هَْؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ»
و به آدم تمامی نامها را آموخت. سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: اگر راستگویانید، نامهای ایشان را خبر دهید.
در این قسمت واژههای «انسان»، «بشر» و «آدم» بررسی میشود.
در قرآن سه واژۀ مشابه وجود دارد که نیازمند بررسی است: «انسان» و «بشر» و «آدم».
واژگان «انسان» و «بشر» هر دو اسم جنس هستند و بر فرد خاصی اطلاق نمیشوند، بلکه دربارۀ تمامی انسانها صادقاند؛ البته با این تفاوت که هرگاه بُعد ظاهری وجود انسان بیشتر مدّنظر باشد، از واژۀ «بشر» استفاده میشود؛ چون این واژه از «بَشَرَۀ» بهمعنای پوست گرفته شده است و به انسان «بشر» گفته میشود؛ بدین دلیل که ظاهر او همچون حیوانات، پوشیده به پشم و کرک و مو نیست و پوست او نمایان و آشکار است.
اما هرگاه بر بُعد روحی انسان بیشتر تأکید شده باشد، از واژۀ «انسان» استفاده میشود.
اما کلمۀ «آدم»، برخلاف دو واژۀ پیشین، اسم جنس نیست؛ بلکه اسم خاص و بهاصطلاح ادبی عَلَم شخص است؛ یعنی بهعنوان نام برای فرد معیّنی وضع شده است.
البته در شناخت این واژه بین ادیبان اختلافنظر است: برخی لغویون عرب این کلمه را عربی میدانند و چند ریشه برای آن قائل شدهاند. گروهی میگویند این کلمه از «أدیمُ الأرض» گرفته شده که بهمعنای خاک ظاهر روی زمین است.
گروهی دیگر معتقدند که آدم از «اُدْمَة» گرفته شده که بهمعنای «گندمگونی» یاهمان اَسمربودن است؛ یعنی فردی که نه سیاه است و نه سفید، بلکه رنگی میانه دارد. پس آدم رنگی معتدل و گندمگون داشته است.
حتی جمعی آدم را از «إِدام» بهمعنای نانخورش دانستهاند. «إِدام» خورشی است که موجب خوشطعمی غذا میشود. با توجه به این معنا آدم موجودی است که باوجود او، حیات، خوش و زیبا میشود، یا اینکه وجود آدم با روح و عقل زینت یافته است.
اما درمقابل، گروهی از لغویون معتقدند آدم واژهای غیرعربی است که قبل از قرآن در تورات نیز به شکل «آداما» به کار رفته است و اکنون نیز در زبانهای لاتین کلمۀ «آدام» اسمی متداول است.
با توجه به آنچه گفته شد، ملاحظه میشود که خداوند در قرآن هیچگاه انسانها را با نام «آدم» خطاب نمیکند، بلکه بهجای آن از «بنیآدم» استفاده میفرماید؛ مانند:
«یا بَنی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِکُمْ وَ ریشاً»
یعنی اینکه عموم انسانها فرزندان آدماند؛ اما آدم فرد معیّن و مشخصی است که نسل انسانهای روی زمین به او باز میگردد و او سرسلسلۀ نسل بشر موجود برروی زمین است.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۳۶۵-۳۶۲.
#واژه_کاوی
#متن_مکتوب
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌾🌿🌾
🌾🌿🌾
خداوند در آیه ۳۱ سورهٔ مبارکهٔ بقره میفرماید:
«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هَْؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ»
و به آدم تمامی نامها را آموخت. سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: اگر راستگویانید، نامهای ایشان را خبر دهید.
در این قسمت واژههای «انسان»، «بشر» و «آدم» بررسی میشود.
در قرآن سه واژۀ مشابه وجود دارد که نیازمند بررسی است: «انسان» و «بشر» و «آدم».
واژگان «انسان» و «بشر» هر دو اسم جنس هستند و بر فرد خاصی اطلاق نمیشوند، بلکه دربارۀ تمامی انسانها صادقاند؛ البته با این تفاوت که هرگاه بُعد ظاهری وجود انسان بیشتر مدّنظر باشد، از واژۀ «بشر» استفاده میشود؛ چون این واژه از «بَشَرَۀ» بهمعنای پوست گرفته شده است و به انسان «بشر» گفته میشود؛ بدین دلیل که ظاهر او همچون حیوانات، پوشیده به پشم و کرک و مو نیست و پوست او نمایان و آشکار است.
اما هرگاه بر بُعد روحی انسان بیشتر تأکید شده باشد، از واژۀ «انسان» استفاده میشود.
اما کلمۀ «آدم»، برخلاف دو واژۀ پیشین، اسم جنس نیست؛ بلکه اسم خاص و بهاصطلاح ادبی عَلَم شخص است؛ یعنی بهعنوان نام برای فرد معیّنی وضع شده است.
البته در شناخت این واژه بین ادیبان اختلافنظر است: برخی لغویون عرب این کلمه را عربی میدانند و چند ریشه برای آن قائل شدهاند. گروهی میگویند این کلمه از «أدیمُ الأرض» گرفته شده که بهمعنای خاک ظاهر روی زمین است.
گروهی دیگر معتقدند که آدم از «اُدْمَة» گرفته شده که بهمعنای «گندمگونی» یاهمان اَسمربودن است؛ یعنی فردی که نه سیاه است و نه سفید، بلکه رنگی میانه دارد. پس آدم رنگی معتدل و گندمگون داشته است.
حتی جمعی آدم را از «إِدام» بهمعنای نانخورش دانستهاند. «إِدام» خورشی است که موجب خوشطعمی غذا میشود. با توجه به این معنا آدم موجودی است که باوجود او، حیات، خوش و زیبا میشود، یا اینکه وجود آدم با روح و عقل زینت یافته است.
اما درمقابل، گروهی از لغویون معتقدند آدم واژهای غیرعربی است که قبل از قرآن در تورات نیز به شکل «آداما» به کار رفته است و اکنون نیز در زبانهای لاتین کلمۀ «آدام» اسمی متداول است.
با توجه به آنچه گفته شد، ملاحظه میشود که خداوند در قرآن هیچگاه انسانها را با نام «آدم» خطاب نمیکند، بلکه بهجای آن از «بنیآدم» استفاده میفرماید؛ مانند:
«یا بَنی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِکُمْ وَ ریشاً»
یعنی اینکه عموم انسانها فرزندان آدماند؛ اما آدم فرد معیّن و مشخصی است که نسل انسانهای روی زمین به او باز میگردد و او سرسلسلۀ نسل بشر موجود برروی زمین است.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۳۶۵-۳۶۲.
#واژه_کاوی
#متن_مکتوب
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌾🌿🌾
خداوند در آیه ۳۱ سورهٔ مبارکهٔ بقره میفرماید:
«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هَْؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ»
و به آدم تمامی نامها را آموخت. سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: اگر راستگویانید، نامهای ایشان را خبر دهید.
در این قسمت واژههای «انسان»، «بشر» و «آدم» بررسی میشود.
در قرآن سه واژۀ مشابه وجود دارد که نیازمند بررسی است: «انسان» و «بشر» و «آدم».
واژگان «انسان» و «بشر» هر دو اسم جنس هستند و بر فرد خاصی اطلاق نمیشوند، بلکه دربارۀ تمامی انسانها صادقاند؛ البته با این تفاوت که هرگاه بُعد ظاهری وجود انسان بیشتر مدّنظر باشد، از واژۀ «بشر» استفاده میشود؛ چون این واژه از «بَشَرَۀ» بهمعنای پوست گرفته شده است و به انسان «بشر» گفته میشود؛ بدین دلیل که ظاهر او همچون حیوانات، پوشیده به پشم و کرک و مو نیست و پوست او نمایان و آشکار است.
اما هرگاه بر بُعد روحی انسان بیشتر تأکید شده باشد، از واژۀ «انسان» استفاده میشود.
اما کلمۀ «آدم»، برخلاف دو واژۀ پیشین، اسم جنس نیست؛ بلکه اسم خاص و بهاصطلاح ادبی عَلَم شخص است؛ یعنی بهعنوان نام برای فرد معیّنی وضع شده است.
البته در شناخت این واژه بین ادیبان اختلافنظر است: برخی لغویون عرب این کلمه را عربی میدانند و چند ریشه برای آن قائل شدهاند. گروهی میگویند این کلمه از «أدیمُ الأرض» گرفته شده که بهمعنای خاک ظاهر روی زمین است.
گروهی دیگر معتقدند که آدم از «اُدْمَة» گرفته شده که بهمعنای «گندمگونی» یاهمان اَسمربودن است؛ یعنی فردی که نه سیاه است و نه سفید، بلکه رنگی میانه دارد. پس آدم رنگی معتدل و گندمگون داشته است.
حتی جمعی آدم را از «إِدام» بهمعنای نانخورش دانستهاند. «إِدام» خورشی است که موجب خوشطعمی غذا میشود. با توجه به این معنا آدم موجودی است که باوجود او، حیات، خوش و زیبا میشود، یا اینکه وجود آدم با روح و عقل زینت یافته است.
اما درمقابل، گروهی از لغویون معتقدند آدم واژهای غیرعربی است که قبل از قرآن در تورات نیز به شکل «آداما» به کار رفته است و اکنون نیز در زبانهای لاتین کلمۀ «آدام» اسمی متداول است.
با توجه به آنچه گفته شد، ملاحظه میشود که خداوند در قرآن هیچگاه انسانها را با نام «آدم» خطاب نمیکند، بلکه بهجای آن از «بنیآدم» استفاده میفرماید؛ مانند:
«یا بَنی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِکُمْ وَ ریشاً»
یعنی اینکه عموم انسانها فرزندان آدماند؛ اما آدم فرد معیّن و مشخصی است که نسل انسانهای روی زمین به او باز میگردد و او سرسلسلۀ نسل بشر موجود برروی زمین است.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۳۶۵-۳۶۲.
#واژه_کاوی
#متن_مکتوب
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌾🌿🌾
🌾🌿🌾
🔰عمل صالح چیست؟
در بسیاری از آیات قرآن، عمل، متّصف به وصف صلاحیت میشود و «عمل صالح» و «اعمال صالحات» معرفی میشود.
در بررسی عمل صالح، اولین نكتۀ مهم آن است كه عمل صالح، عملی است كه مبتنی بر ایمان است.
نكتۀ دوم آنكه اساساً صلاح و صلاحیت نقطۀ مقابل فساد است. هرگاه شیئی فایدۀ خود را ازدست بدهد، به آن فاسد میگویند؛ مانند غذای فاسد یا داروی فاسد كه درمقابل آنها غذا و داروی اثربخش و مفید قرار دارد.
ازهمینرو، عمل صالح یعنی عملی كه اثربخش و مفید است و روشن است كه اثرگذاری از خصوصیات كِیفی عمل است و ربطی به كمیت آن ندارد.
بنابراین عمل صالح، عملی دارای كیفیت مطلوب و اثربخش است، نه عملی كه مشمول كمیت و عدد باشد.
ویژگی دیگر عمل صالح آن است كه درحین انجامگرفتن، خداپسندانه و مقبول حضرت حق باشد؛ زیرا بعضی از كارها گاه بجا و پسندیدهاند و گاه نابجا و غیرمقبول.
مثلاً در مطلوببودن روزه تردیدی نیست، اما بیماری كه به دستور پزشك از روزهداری نهی شده است، روزه گرفتنش عمل صالح نیست.
یا اگر كسی در بیابان گرفتار شود و چارهای جز خوردن گوشتِ مردار نداشته باشد، خوردن این حرام الهی در چنین وضعیتی عمل صالح است.
یا چنانچه هنگام اذان، مؤذن ندای كبریایی الهی و گلبانگ وحدت سردهد و مسلمانی صحیفۀ وحی بگشاید و به قرائت قرآن بپردازد، چنین کاری گرچه عمل شایستهای است و حَسَنه محسوب میشود، عمل صالح نیست؛ بلکه عمل صالح پس از شنیدن نغمۀ «حَیَّ عَلَی الفَلاحِ»، روی به قبلهنهادن و به نمازایستادن است.
بنابراین میتوان گفت عمل صالح عملی است که در بهترین زمان و مكان شکل میگیرد؛ به عبارتِدیگر، اولویت زمان و مکان در آن دخالت دارد.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۲۹۶-۲۹۵.
#پرسشازمشکاة
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌾🌿🌾
🔰عمل صالح چیست؟
در بسیاری از آیات قرآن، عمل، متّصف به وصف صلاحیت میشود و «عمل صالح» و «اعمال صالحات» معرفی میشود.
در بررسی عمل صالح، اولین نكتۀ مهم آن است كه عمل صالح، عملی است كه مبتنی بر ایمان است.
نكتۀ دوم آنكه اساساً صلاح و صلاحیت نقطۀ مقابل فساد است. هرگاه شیئی فایدۀ خود را ازدست بدهد، به آن فاسد میگویند؛ مانند غذای فاسد یا داروی فاسد كه درمقابل آنها غذا و داروی اثربخش و مفید قرار دارد.
ازهمینرو، عمل صالح یعنی عملی كه اثربخش و مفید است و روشن است كه اثرگذاری از خصوصیات كِیفی عمل است و ربطی به كمیت آن ندارد.
بنابراین عمل صالح، عملی دارای كیفیت مطلوب و اثربخش است، نه عملی كه مشمول كمیت و عدد باشد.
ویژگی دیگر عمل صالح آن است كه درحین انجامگرفتن، خداپسندانه و مقبول حضرت حق باشد؛ زیرا بعضی از كارها گاه بجا و پسندیدهاند و گاه نابجا و غیرمقبول.
مثلاً در مطلوببودن روزه تردیدی نیست، اما بیماری كه به دستور پزشك از روزهداری نهی شده است، روزه گرفتنش عمل صالح نیست.
یا اگر كسی در بیابان گرفتار شود و چارهای جز خوردن گوشتِ مردار نداشته باشد، خوردن این حرام الهی در چنین وضعیتی عمل صالح است.
یا چنانچه هنگام اذان، مؤذن ندای كبریایی الهی و گلبانگ وحدت سردهد و مسلمانی صحیفۀ وحی بگشاید و به قرائت قرآن بپردازد، چنین کاری گرچه عمل شایستهای است و حَسَنه محسوب میشود، عمل صالح نیست؛ بلکه عمل صالح پس از شنیدن نغمۀ «حَیَّ عَلَی الفَلاحِ»، روی به قبلهنهادن و به نمازایستادن است.
بنابراین میتوان گفت عمل صالح عملی است که در بهترین زمان و مكان شکل میگیرد؛ به عبارتِدیگر، اولویت زمان و مکان در آن دخالت دارد.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۲۹۶-۲۹۵.
#پرسشازمشکاة
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌾🌿🌾
🌿🌾🌿
🔰- با توجه به آیۀ ۳۱ سوره مبارکۀ بقره، اهمیت تعلیم الهی در شخصیت انسان چیست؟
«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هَْؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ »
و به آدم تمامی نامها را آموخت. سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: اگر راستگویانید، نامهای ایشان را خبر دهید.
تصور فرشتگان الهی از انسان چنین بود که او موجودی مفسد خواهد بود. اما همین موجود که بهفرمودۀ حضرت حق شایستۀ احراز مقام «خلیفۀاللّهی» شده است، پس از تعلیم و آموزش الهی با ملائکه روبهرو میشود و فرشتگان به وسعت علمی او پی میبرند و دم از اعتذار و پوزش میزنند؛ یعنی درحقیقت، هنگامیکه جان و روح آدمی مَطلعالانوار علم الهی میشود و نقش متعلّم را در مکتب حق مییابد، از فساد و تباهی بهدر آمده و به جایگاه مطلوب میرسد.
شاید این نکته، رازگشای حکایت دوگانۀ شخصیت انسان در قرآن باشد؛ زیرا با نگاهی به آیات قرآن مشاهده میشود که خداوند ازیکسو انسان را آماج مذمتهای شدید قرار میدهد و او را موجودی «ظَلُوماً» ، «جَهُولاً» ، «عَجُولاً» و «هَلُوعاً» معرفی میکند و ازسویدیگر، با زیباترین تعابیر به ستایش او میپردازد که:
«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ»بهراستی انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم»
یا:
«وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ» و بهراستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و در آفرینش او زمزمۀ تبارکالله را سر میدهد:
«فَتَبارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ» آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است.
خداوند ازطرفی انسان را تا قلۀ رفیع کرامت بالا میبرد و ازطرفیدیگر او را تا حضیض ذلت بهزیر میکشد.
راز مطلب در همین نکتهای است که در ماجرای حضرت آدم علیهالسلام مشاهده شد. انسانی که بهدور از تعلیم الهی باشد و از مکتب نورانی وحی و تنزیل خداوندی و پیامبران او جدا شود، جز به فساد و تباهی و خونریزی راه دیگری نمیپیماید. اما اگر جان او با معارف و تعلیمات الهی و مکتب انبیای عظام دمساز شود و به دانشآموزی در این وادی اهتمام ورزد، بهدور از هر کژی و کاستی به اوج شکوهمندی و مقام والای انسانی پای مینهد و به مقام «خلیفۀاللّهی» مفتخر میشود.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۳۶۱-۳۶۰.
#پرسشازمشکاة
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌿🌾🌿
🔰- با توجه به آیۀ ۳۱ سوره مبارکۀ بقره، اهمیت تعلیم الهی در شخصیت انسان چیست؟
«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هَْؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ »
و به آدم تمامی نامها را آموخت. سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: اگر راستگویانید، نامهای ایشان را خبر دهید.
تصور فرشتگان الهی از انسان چنین بود که او موجودی مفسد خواهد بود. اما همین موجود که بهفرمودۀ حضرت حق شایستۀ احراز مقام «خلیفۀاللّهی» شده است، پس از تعلیم و آموزش الهی با ملائکه روبهرو میشود و فرشتگان به وسعت علمی او پی میبرند و دم از اعتذار و پوزش میزنند؛ یعنی درحقیقت، هنگامیکه جان و روح آدمی مَطلعالانوار علم الهی میشود و نقش متعلّم را در مکتب حق مییابد، از فساد و تباهی بهدر آمده و به جایگاه مطلوب میرسد.
شاید این نکته، رازگشای حکایت دوگانۀ شخصیت انسان در قرآن باشد؛ زیرا با نگاهی به آیات قرآن مشاهده میشود که خداوند ازیکسو انسان را آماج مذمتهای شدید قرار میدهد و او را موجودی «ظَلُوماً» ، «جَهُولاً» ، «عَجُولاً» و «هَلُوعاً» معرفی میکند و ازسویدیگر، با زیباترین تعابیر به ستایش او میپردازد که:
«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ»بهراستی انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم»
یا:
«وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ» و بهراستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و در آفرینش او زمزمۀ تبارکالله را سر میدهد:
«فَتَبارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ» آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است.
خداوند ازطرفی انسان را تا قلۀ رفیع کرامت بالا میبرد و ازطرفیدیگر او را تا حضیض ذلت بهزیر میکشد.
راز مطلب در همین نکتهای است که در ماجرای حضرت آدم علیهالسلام مشاهده شد. انسانی که بهدور از تعلیم الهی باشد و از مکتب نورانی وحی و تنزیل خداوندی و پیامبران او جدا شود، جز به فساد و تباهی و خونریزی راه دیگری نمیپیماید. اما اگر جان او با معارف و تعلیمات الهی و مکتب انبیای عظام دمساز شود و به دانشآموزی در این وادی اهتمام ورزد، بهدور از هر کژی و کاستی به اوج شکوهمندی و مقام والای انسانی پای مینهد و به مقام «خلیفۀاللّهی» مفتخر میشود.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۳۶۱-۳۶۰.
#پرسشازمشکاة
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌿🌾🌿
🌿🌾🌿
🔰 با توجه به آیۀ ۳۱ سوره مبارکۀ بقره، این سؤال مطرح میشود که مگر ملائکه قصوری داشتند که در مقام عذرخواهی، واژۀ «سبحان» را بهکار بردند؟
«وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَتَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»
و هنگامیکه پروردگار تو به فرشتگان گفت: «من در زمین جانشینی قرار خواهم داد»، فرشتگان گفتند: «آیا در آن کسی را قرار میدهی که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد؟ و حال آن که ما با ستایش تو، تو را تنزیه میکنیم و به تقدیست میپردازیم». فرمود: «من چیزی میدانم که شما نمیدانید».
شاید بتوان گفت ملائکه تصور میکردند که چون به مقام تسبیح و تقدیس و عبودیت نائل آمدهاند، شایستۀ مقام خلافت و جانشینی پروردگار نیز هستند؛ غافل از آنکه در پس پردۀ آفرینش، سازهای دیگری است که با چنگ الهی به نوا در میآید و قصههای دیگری است که ملائکه از آنها اطلاعی ندارند. ملائکه از آن سوزوسازی که خداوند در این خلیفه قرار داده است، آگاه نیستند و تعلیماتی را که او فراگرفته است، ندیدهاند؛ لذا از اینکه چنین تصوری کردهاند، درصدد عذرخواهی برآمدند که:
«سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا»
منزّهی؛ ما دانشی جز آنچه به ما آموختهای نداریم.
بهعبارتی، وقتی متوجه کاستی و نقصان در وجود خود شدند، به انابه و پناهجویی و تضرّع به پیشگاه حضرت باریتعالی برخاستند و گفتند: پروردگارا، عذرخواهیم و اعتراف میکنیم که هیچ علمی نداریم؛ مگر مقداری که تو به ما آموختهای. پروردگارا، حقایقی را که به ما نشان دادی، در دایرۀ علم ما نبود و ما از آنها اطلاعی نداریم. علم از آنِ تو و حکمت از ذات مبارک توست:
«إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ»
همانا تو دانای حکیمی.
نکتهای که در اینجا وجود دارد و زیبایی کار این موجودات قدسی را دوچندان میکند این است که به هر دلیلی که ملائکه از خداوند پرسیده بودند: «آیا کسی را در زمین قرار میدهی که فساد و خونریزی میکند؟»، پس از آنکه دریافتند طرح این سؤال سزاوار نبود یا اینکه باید سؤال خود را به شکل شایستهتری میپرسیدند، با نهایت ادب درصدد جبران کار خود برآمدند و گفتند:
«سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا»
این عمل ملائکه، زیباترین شکل پوزش و عذرخواهی است که انسانها نیز باید آنرا فرا بگیرند و اینگونه عمل کنند.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۳۷۰-۳۶۹.
#پرسشازمشکاة
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌿🌾🌿
🔰 با توجه به آیۀ ۳۱ سوره مبارکۀ بقره، این سؤال مطرح میشود که مگر ملائکه قصوری داشتند که در مقام عذرخواهی، واژۀ «سبحان» را بهکار بردند؟
«وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَتَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»
و هنگامیکه پروردگار تو به فرشتگان گفت: «من در زمین جانشینی قرار خواهم داد»، فرشتگان گفتند: «آیا در آن کسی را قرار میدهی که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد؟ و حال آن که ما با ستایش تو، تو را تنزیه میکنیم و به تقدیست میپردازیم». فرمود: «من چیزی میدانم که شما نمیدانید».
شاید بتوان گفت ملائکه تصور میکردند که چون به مقام تسبیح و تقدیس و عبودیت نائل آمدهاند، شایستۀ مقام خلافت و جانشینی پروردگار نیز هستند؛ غافل از آنکه در پس پردۀ آفرینش، سازهای دیگری است که با چنگ الهی به نوا در میآید و قصههای دیگری است که ملائکه از آنها اطلاعی ندارند. ملائکه از آن سوزوسازی که خداوند در این خلیفه قرار داده است، آگاه نیستند و تعلیماتی را که او فراگرفته است، ندیدهاند؛ لذا از اینکه چنین تصوری کردهاند، درصدد عذرخواهی برآمدند که:
«سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا»
منزّهی؛ ما دانشی جز آنچه به ما آموختهای نداریم.
بهعبارتی، وقتی متوجه کاستی و نقصان در وجود خود شدند، به انابه و پناهجویی و تضرّع به پیشگاه حضرت باریتعالی برخاستند و گفتند: پروردگارا، عذرخواهیم و اعتراف میکنیم که هیچ علمی نداریم؛ مگر مقداری که تو به ما آموختهای. پروردگارا، حقایقی را که به ما نشان دادی، در دایرۀ علم ما نبود و ما از آنها اطلاعی نداریم. علم از آنِ تو و حکمت از ذات مبارک توست:
«إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ»
همانا تو دانای حکیمی.
نکتهای که در اینجا وجود دارد و زیبایی کار این موجودات قدسی را دوچندان میکند این است که به هر دلیلی که ملائکه از خداوند پرسیده بودند: «آیا کسی را در زمین قرار میدهی که فساد و خونریزی میکند؟»، پس از آنکه دریافتند طرح این سؤال سزاوار نبود یا اینکه باید سؤال خود را به شکل شایستهتری میپرسیدند، با نهایت ادب درصدد جبران کار خود برآمدند و گفتند:
«سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا»
این عمل ملائکه، زیباترین شکل پوزش و عذرخواهی است که انسانها نیز باید آنرا فرا بگیرند و اینگونه عمل کنند.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۳۷۰-۳۶۹.
#پرسشازمشکاة
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌿🌾🌿
🌾🌿🌾
خداوند در آیه ۳۴ سورهٔ مبارکهٔ بقره میفرماید:
«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبیَْ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ »
و هنگامیکه به فرشتگان فرمودیم: «برای آدم سجده کنید» و سجده کردند، جز ابلیس که
سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران شد.
استکبار از ریشۀ «کِبْر» مشتق شده است و بهمعنای آشکارکردن و نمایاندن بزرگیِ شأن و جایگاه است و دربارۀ انسان بدین معناست
که خود را بزرگتر از آنچه شایستگی آن را دارد؛ بداند. راغب در مفردات میگوید:
«کبر حالت خاصی در وجود آدمیان است و خاستگاه آن همان اِعجاب است».
انسان در استکبار دید متوازن را از دست
میدهد و در وجود خود، فقط حُسن میبیند.
بهبیاندیگر، هنگامیکه انسان دید جامع و واقعگرایانه را از کف بدهد، چشم بر نقایص و ضعفهای وجود خویش بسته و صرفاً توانمندیهای خویش را میبیند؛ لذا پدیدۀ
شومی به نام «کبر» در جان او متولد میشود. در این حالت انسان محاسن و کمالات وجودیِ خویش را دو چندان میبیند و کاستیها و آسیبهای درونی از نظر او میافتد و خود را در مقامی بسیار فراتر از موقعیت حقیقی خویش میپندارد.
هنگامیکه این احساس درونی، تظاهر بیرونی یابد و این تمایل از درون به بیرون سرایت کند، نام آن «تکبر» است؛ بهعبارتدیگر، ابراز و احساس بیرونی کبر، «تکبر» نام دارد.
«استکبار» نیز تلاش انسان برای نشاندادن چیزی است که در او وجود ندارد.
تکبر را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: تکبر در قبال خداوند، تکبر در برابر رسولان الهی و اربابان فضیلت و معرفت و درنهایت، تکبر در قبال عموم انسانها.
بدترین جلوۀ کبر، در قبال حضرت باریتعالی است و به تعبیر امام علی علیهالسلام، ابلیس که «پیشوای غیرتورزان است و پیشرو مستکبران»، آن را پایهگذاری کرده و با این میراث شوم، انسانهای بسیاری را از گذشته تا به امروز قربانی راه خود ساخته است.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۳۹۰-۳۸۸.
#واژه_کاوی
#متن_مکتوب
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌾🌿🌾
خداوند در آیه ۳۴ سورهٔ مبارکهٔ بقره میفرماید:
«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبیَْ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ »
و هنگامیکه به فرشتگان فرمودیم: «برای آدم سجده کنید» و سجده کردند، جز ابلیس که
سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران شد.
استکبار از ریشۀ «کِبْر» مشتق شده است و بهمعنای آشکارکردن و نمایاندن بزرگیِ شأن و جایگاه است و دربارۀ انسان بدین معناست
که خود را بزرگتر از آنچه شایستگی آن را دارد؛ بداند. راغب در مفردات میگوید:
«کبر حالت خاصی در وجود آدمیان است و خاستگاه آن همان اِعجاب است».
انسان در استکبار دید متوازن را از دست
میدهد و در وجود خود، فقط حُسن میبیند.
بهبیاندیگر، هنگامیکه انسان دید جامع و واقعگرایانه را از کف بدهد، چشم بر نقایص و ضعفهای وجود خویش بسته و صرفاً توانمندیهای خویش را میبیند؛ لذا پدیدۀ
شومی به نام «کبر» در جان او متولد میشود. در این حالت انسان محاسن و کمالات وجودیِ خویش را دو چندان میبیند و کاستیها و آسیبهای درونی از نظر او میافتد و خود را در مقامی بسیار فراتر از موقعیت حقیقی خویش میپندارد.
هنگامیکه این احساس درونی، تظاهر بیرونی یابد و این تمایل از درون به بیرون سرایت کند، نام آن «تکبر» است؛ بهعبارتدیگر، ابراز و احساس بیرونی کبر، «تکبر» نام دارد.
«استکبار» نیز تلاش انسان برای نشاندادن چیزی است که در او وجود ندارد.
تکبر را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: تکبر در قبال خداوند، تکبر در برابر رسولان الهی و اربابان فضیلت و معرفت و درنهایت، تکبر در قبال عموم انسانها.
بدترین جلوۀ کبر، در قبال حضرت باریتعالی است و به تعبیر امام علی علیهالسلام، ابلیس که «پیشوای غیرتورزان است و پیشرو مستکبران»، آن را پایهگذاری کرده و با این میراث شوم، انسانهای بسیاری را از گذشته تا به امروز قربانی راه خود ساخته است.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۳۹۰-۳۸۸.
#واژه_کاوی
#متن_مکتوب
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌾🌿🌾
🌿🌾🌿
خداوند در آیه ۳۴ سورهٔ مبارکهٔ بقره میفرماید:
«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبیَْ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ »
و هنگامیکه به فرشتگان فرمودیم: «برای آدم سجده کنید» و سجده کردند، جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران شد.
با توجه به کاربرد کلمۀ «ابلیس» در قرآن، روشن است که این واژه همچون واژۀ «آدم» جنبۀ عَلمیت دارد، یعنی نام فرد خاصی است؛ برخلاف کلمۀ «شیطان» که مانند انسان اسم جنس است و افراد فراوانی را شامل میشود.
البته همانگونه که آدم، پدر و سرسلسلۀ انسانهاست، ابلیس نیز سرسلسلۀ شیاطین است.
در اشتقاق و چگونگی این واژه دیدگاههای متفاوتی وجود دارد.
بعضی از لغویون ابلیس را از ریشۀ «إِبلاس» دانستهاند که بهمعنای یأس و ناامیدی است و کلمۀ «مُبْلِسُونَ» در قرآن را نیز از همین ریشه برشمردهاند. برایناساس، ابلیس یعنی موجود مأیوس و ناامید.
البته این احتمال قوّت چندانی ندارد و مشخص نیست که آیا «ابلیس» بهطور مستقیم از واژۀ «إِبلاس» گرفته شده یا مانند واژۀ «تَفَرْعُن» که برساخته از کلمۀ «فرعون» است، بهتدریج از این اسم افعالی ساختهاند.
گروهی از محققان نیز میکوشند اثبات کنند که «ابلیس» عربی نیست؛ بلکه واژهای یونانی است که ریشۀ آن «دیابلس» بهمعنای نمّام و مُفتری است و کلمات مشابه در زبان فرانسه و انگلیسی نیز از همین لفظ گرفته شده است.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۳۸۱-۳۸۰.
#واژه_کاوی
#متن_مکتوب
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌿🌾🌿
خداوند در آیه ۳۴ سورهٔ مبارکهٔ بقره میفرماید:
«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبیَْ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ »
و هنگامیکه به فرشتگان فرمودیم: «برای آدم سجده کنید» و سجده کردند، جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران شد.
با توجه به کاربرد کلمۀ «ابلیس» در قرآن، روشن است که این واژه همچون واژۀ «آدم» جنبۀ عَلمیت دارد، یعنی نام فرد خاصی است؛ برخلاف کلمۀ «شیطان» که مانند انسان اسم جنس است و افراد فراوانی را شامل میشود.
البته همانگونه که آدم، پدر و سرسلسلۀ انسانهاست، ابلیس نیز سرسلسلۀ شیاطین است.
در اشتقاق و چگونگی این واژه دیدگاههای متفاوتی وجود دارد.
بعضی از لغویون ابلیس را از ریشۀ «إِبلاس» دانستهاند که بهمعنای یأس و ناامیدی است و کلمۀ «مُبْلِسُونَ» در قرآن را نیز از همین ریشه برشمردهاند. برایناساس، ابلیس یعنی موجود مأیوس و ناامید.
البته این احتمال قوّت چندانی ندارد و مشخص نیست که آیا «ابلیس» بهطور مستقیم از واژۀ «إِبلاس» گرفته شده یا مانند واژۀ «تَفَرْعُن» که برساخته از کلمۀ «فرعون» است، بهتدریج از این اسم افعالی ساختهاند.
گروهی از محققان نیز میکوشند اثبات کنند که «ابلیس» عربی نیست؛ بلکه واژهای یونانی است که ریشۀ آن «دیابلس» بهمعنای نمّام و مُفتری است و کلمات مشابه در زبان فرانسه و انگلیسی نیز از همین لفظ گرفته شده است.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۳۸۱-۳۸۰.
#واژه_کاوی
#متن_مکتوب
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌿🌾🌿
🌾🌿🌾
🔰- با توجه به آیۀ ۳۳سوره مبارکۀ بقره، مراد از علم خداوند به احوال فرشتگان چیست ؟
«قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»
فرمود: ای آدم نامهای آنان را به ایشان خبر ده. پس چون نامهای آنان را به ایشان خبر داد، فرمود: آیا به شما نگفتم که من نهان آسمانها و زمین را میدانم و آنچه شما آشکار و پنهان کنید میدانم؟
مراد از علمی که در پاسخ به ملائکه مطرح شد، علم حضرت حق به اسرار نهانی آفرینش است که خداوند شمّهای از آن را به آدم علیهالسلام آموخت و او را بدین مرتبت رفیع نائل کرد. اما خداوند در ادامه فرمود:
«وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»
و آنچه شما آشکار و پنهان کنید، میدانم.
آنچه فرشتگان آشکار کردند همان مطالبی بود که در قالب سؤال از وضعیت آدم علیهالسلام و خلافت او در زمین پرسیدند و آنچه کتمان شد، انگیزۀ این پرسش بود که براساس آن، فرشتگان خود را شایستۀ مقام خلافت میدانستند و تسبیح و تقدیس خداوند را برای احراز این جایگاه کافی میشمردند؛ غافل از آنکه مقام خلافت الهی نیازمند علم و آگاهی ویژه و سوزوگدازی است که فرشتگان از آن بیبهرهاند:
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی
بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۳۷۲-۳۷۱.
#پرسشازمشکاة
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌾🌿🌾
🔰- با توجه به آیۀ ۳۳سوره مبارکۀ بقره، مراد از علم خداوند به احوال فرشتگان چیست ؟
«قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»
فرمود: ای آدم نامهای آنان را به ایشان خبر ده. پس چون نامهای آنان را به ایشان خبر داد، فرمود: آیا به شما نگفتم که من نهان آسمانها و زمین را میدانم و آنچه شما آشکار و پنهان کنید میدانم؟
مراد از علمی که در پاسخ به ملائکه مطرح شد، علم حضرت حق به اسرار نهانی آفرینش است که خداوند شمّهای از آن را به آدم علیهالسلام آموخت و او را بدین مرتبت رفیع نائل کرد. اما خداوند در ادامه فرمود:
«وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»
و آنچه شما آشکار و پنهان کنید، میدانم.
آنچه فرشتگان آشکار کردند همان مطالبی بود که در قالب سؤال از وضعیت آدم علیهالسلام و خلافت او در زمین پرسیدند و آنچه کتمان شد، انگیزۀ این پرسش بود که براساس آن، فرشتگان خود را شایستۀ مقام خلافت میدانستند و تسبیح و تقدیس خداوند را برای احراز این جایگاه کافی میشمردند؛ غافل از آنکه مقام خلافت الهی نیازمند علم و آگاهی ویژه و سوزوگدازی است که فرشتگان از آن بیبهرهاند:
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی
بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۳۷۲-۳۷۱.
#پرسشازمشکاة
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌾🌿🌾
🌾🌿🌾
خداوند در آیه ۳۵ سورهٔ مبارکهٔ بقره میفرماید:
«وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ»
و گفتیم: ای آدم، تو و همسرت در این باغ سکونت گیرید و از هر کجای آن خواستید، فراوان بخورید؛ ولی به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود.
هرگاه در قرآن خداوند بنا دارد انسان را بهشدت از ارتکاب عمل ناروایی باز دارد، همین ترکیبِ
«لا تَقْرَبا» را بهکار میبرد؛ مانند اینکه میفرماید:
«وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ »
و به مال یتیم، جز بهنحوی که نیکوتر است، نزدیک مشوید.
با توجه به میل فزونخواهی و آزمندی سیریناپذیری که در انسان وجود دارد، روش صحیح آن است که آدمی به خطا و اشتباه
نزدیک نشود. چهبسا اگر انسان به مقدمات گناهی
مشغول شود، توان دلبریدن از آنرا نداشته باشد
و عنان نفس از کف بدهد و در دامن فتنه و گناه فرو افتد.در گذشته، سلاطین، مناطق خاصی را برای اغنام و احشام خود و برای شکار در اختیار میگرفتند که دیگران اجازۀ ورود به آنجا نداشتند.
به این مکانها در پارسی «قُرُقگاه» و در عربی «حِمیَْ» میگفتند. اگر کسانی نزدیک این قُرُقگاه و نخجیرگاهِ سلطانی میشدند، ممکن بود که ناآگاهانه پا به اندرون آن گذارند و به غضب مَلِک و عوامل او مبتلا شوند. ازاینرو توصیه میشد که حتی نزدیک چنین محدودههایی نیز نشوند تا مشکلی برایشان بهوجود نیاید.
فعل «لا تَقْرَبُوا» چنین کارکردی دارد و در مواقع حساسی بهکار میرود که خطر ورود در مهالک مهیب پیش روی انسان است؛ پس همان بهتر که انسان نزدیک چنین رفتارهایی نشود و فکر چنین اعمالی نکند و مقدمات آنرا در سر نپروراند.
امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز میفرماید:
«الْمَعَاصِی حِمَی اللهِ عَزَّوَجَلَّ فَمَنْ یَرْتَعْ حَوْلَهَا یُوشِکْ أَنْ یَدْخُلَهَا»
گناهان، منطقۀ ممنوعۀ خداوند است؛ پس کسی که اطراف این منطقه بگردد در معرض افتادن در آن قرار میگیرد.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۴۰۳-۴۰۰.
#واژه_کاوی
#متن_مکتوب
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌾🌿🌾
خداوند در آیه ۳۵ سورهٔ مبارکهٔ بقره میفرماید:
«وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ»
و گفتیم: ای آدم، تو و همسرت در این باغ سکونت گیرید و از هر کجای آن خواستید، فراوان بخورید؛ ولی به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود.
هرگاه در قرآن خداوند بنا دارد انسان را بهشدت از ارتکاب عمل ناروایی باز دارد، همین ترکیبِ
«لا تَقْرَبا» را بهکار میبرد؛ مانند اینکه میفرماید:
«وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ »
و به مال یتیم، جز بهنحوی که نیکوتر است، نزدیک مشوید.
با توجه به میل فزونخواهی و آزمندی سیریناپذیری که در انسان وجود دارد، روش صحیح آن است که آدمی به خطا و اشتباه
نزدیک نشود. چهبسا اگر انسان به مقدمات گناهی
مشغول شود، توان دلبریدن از آنرا نداشته باشد
و عنان نفس از کف بدهد و در دامن فتنه و گناه فرو افتد.در گذشته، سلاطین، مناطق خاصی را برای اغنام و احشام خود و برای شکار در اختیار میگرفتند که دیگران اجازۀ ورود به آنجا نداشتند.
به این مکانها در پارسی «قُرُقگاه» و در عربی «حِمیَْ» میگفتند. اگر کسانی نزدیک این قُرُقگاه و نخجیرگاهِ سلطانی میشدند، ممکن بود که ناآگاهانه پا به اندرون آن گذارند و به غضب مَلِک و عوامل او مبتلا شوند. ازاینرو توصیه میشد که حتی نزدیک چنین محدودههایی نیز نشوند تا مشکلی برایشان بهوجود نیاید.
فعل «لا تَقْرَبُوا» چنین کارکردی دارد و در مواقع حساسی بهکار میرود که خطر ورود در مهالک مهیب پیش روی انسان است؛ پس همان بهتر که انسان نزدیک چنین رفتارهایی نشود و فکر چنین اعمالی نکند و مقدمات آنرا در سر نپروراند.
امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز میفرماید:
«الْمَعَاصِی حِمَی اللهِ عَزَّوَجَلَّ فَمَنْ یَرْتَعْ حَوْلَهَا یُوشِکْ أَنْ یَدْخُلَهَا»
گناهان، منطقۀ ممنوعۀ خداوند است؛ پس کسی که اطراف این منطقه بگردد در معرض افتادن در آن قرار میگیرد.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۴۰۳-۴۰۰.
#واژه_کاوی
#متن_مکتوب
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌾🌿🌾
🌿🌾🌿
خداوند در آیه ۳۵ سورهٔ مبارکهٔ بقره میفرماید:
«وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ»
و گفتیم: ای آدم، تو و همسرت در این باغ سکونت گیرید و از هر کجای آن خواستید، فراوان بخورید؛ ولی به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود.
پس از آنکه خداوند آدم علیهالسلام و همسرش را از نزدیکی به آن درخت نهی کرد، فرمود:
«فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ»؛ یعنی چنانچه از میوۀ این درخت بچشید، از ظالمان خواهید شد.
در اینکه مراد از این ظلم چیست، مطالب مختلفی گفتهاند. واژۀ «ظلم» در لغت بهمعنای «قراردادن چیزی در غیر جایگاه اصلی خویش» است که میتواند با نقصان و کاستی یا به زیادت و فزونی همراه باشد.
واژهای که در کنار ظلم مطرح میشود، «جور» است که بیشتر برای قدرتمندان و سلاطینِ ظالم استفاده میشود، مثل سلطان جائر؛ زیرا جور، خاص است و بهمعنای ظلم به دیگران است؛ اما ظلم عام است که هم شامل ظلم به دیگران و هم شامل ظلم به خویشتن میشود. بههمین دلیل، خداوند در آیۀ دیگری فرمود:
«قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ»
گفتند: پروردگارا، ما بر خویشتن ستم کردیم، و اگر بر ما نبخشی و به ما رحم نکنی، قطعاً از زیانکاران خواهیم بود.
از این تعبیر چنین استفاده میشود که آدم علیهالسلام و همسرش مرتکب ظلم در حقّ کسی نشده و تعدّی روا نداشتند؛ بلکه ظلم ایشان کوتاهی و قصور در حقّ خودشان بوده است. البته با بررسی مصادیق کاربرد ظلم در قرآن میتوان مراتب چهارگانهای برای آن تصور کرد:
۱. ظلمی که برخاسته از انجامدادن گناهانی همچون قتل نفس و دیگر معاصی است؛
۲. ظلمی که بهمعنای انجامدادن گناهان غیرکبیره است که هرچند ارتکاب آن موجب خلود در دوزخ نمیشود، دارای عقوبت است و انسان را به ورطۀ تاریکی میکشاند؛
۳. ظلمی که در نتیجۀ ترک اولیَْ دست میدهد؛ یعنی ترک کاری که انجامدادن آن بهتر است، هرچند بر ترک چنین اَعمال مقبولی عقابی وجود ندارد؛
۴. ظلمی که درنتیجۀ غفلت از خداوند عارض میشود. هنگامیکه انسان برای مدتی کوتاه به غیر حضرت حق مشغول شود و در هوای غیر او بهسر بَرد، نقصان و تاریکی در جان او پدیدار میشود که این خود، ظلم به نفس است.
دربارۀ حضرت آدم علیهالسلام و همسرش با توجه به اینکه در زمانِ خوردن از شجرۀ ممنوعه، هنوز موضوع رسالت و شریعت مطرح نبود، ظلم به سه معنای نخستین، یعنی ارتکاب کبیره و صغیره و حتی ترک اولیَْ نیست؛ بلکه ظلم ایشان برخاسته از غفلتی است که نتیجۀ آن محرومیت نفس خودشان است.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۴۰۸-۴۰۶.
#واژه_کاوی
#متن_مکتوب
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌿🌾🌿
خداوند در آیه ۳۵ سورهٔ مبارکهٔ بقره میفرماید:
«وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ»
و گفتیم: ای آدم، تو و همسرت در این باغ سکونت گیرید و از هر کجای آن خواستید، فراوان بخورید؛ ولی به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود.
پس از آنکه خداوند آدم علیهالسلام و همسرش را از نزدیکی به آن درخت نهی کرد، فرمود:
«فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ»؛ یعنی چنانچه از میوۀ این درخت بچشید، از ظالمان خواهید شد.
در اینکه مراد از این ظلم چیست، مطالب مختلفی گفتهاند. واژۀ «ظلم» در لغت بهمعنای «قراردادن چیزی در غیر جایگاه اصلی خویش» است که میتواند با نقصان و کاستی یا به زیادت و فزونی همراه باشد.
واژهای که در کنار ظلم مطرح میشود، «جور» است که بیشتر برای قدرتمندان و سلاطینِ ظالم استفاده میشود، مثل سلطان جائر؛ زیرا جور، خاص است و بهمعنای ظلم به دیگران است؛ اما ظلم عام است که هم شامل ظلم به دیگران و هم شامل ظلم به خویشتن میشود. بههمین دلیل، خداوند در آیۀ دیگری فرمود:
«قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ»
گفتند: پروردگارا، ما بر خویشتن ستم کردیم، و اگر بر ما نبخشی و به ما رحم نکنی، قطعاً از زیانکاران خواهیم بود.
از این تعبیر چنین استفاده میشود که آدم علیهالسلام و همسرش مرتکب ظلم در حقّ کسی نشده و تعدّی روا نداشتند؛ بلکه ظلم ایشان کوتاهی و قصور در حقّ خودشان بوده است. البته با بررسی مصادیق کاربرد ظلم در قرآن میتوان مراتب چهارگانهای برای آن تصور کرد:
۱. ظلمی که برخاسته از انجامدادن گناهانی همچون قتل نفس و دیگر معاصی است؛
۲. ظلمی که بهمعنای انجامدادن گناهان غیرکبیره است که هرچند ارتکاب آن موجب خلود در دوزخ نمیشود، دارای عقوبت است و انسان را به ورطۀ تاریکی میکشاند؛
۳. ظلمی که در نتیجۀ ترک اولیَْ دست میدهد؛ یعنی ترک کاری که انجامدادن آن بهتر است، هرچند بر ترک چنین اَعمال مقبولی عقابی وجود ندارد؛
۴. ظلمی که درنتیجۀ غفلت از خداوند عارض میشود. هنگامیکه انسان برای مدتی کوتاه به غیر حضرت حق مشغول شود و در هوای غیر او بهسر بَرد، نقصان و تاریکی در جان او پدیدار میشود که این خود، ظلم به نفس است.
دربارۀ حضرت آدم علیهالسلام و همسرش با توجه به اینکه در زمانِ خوردن از شجرۀ ممنوعه، هنوز موضوع رسالت و شریعت مطرح نبود، ظلم به سه معنای نخستین، یعنی ارتکاب کبیره و صغیره و حتی ترک اولیَْ نیست؛ بلکه ظلم ایشان برخاسته از غفلتی است که نتیجۀ آن محرومیت نفس خودشان است.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۴۰۸-۴۰۶.
#واژه_کاوی
#متن_مکتوب
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌿🌾🌿
🌿🌾🌿
🔰- با توجه به آیۀ ۳۴سوره مبارکۀ بقره، در تحلیل سجدۀ فرشتگان بر آدم علیهالسلام چه مطالبی مطرح شده است؟
«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبیَْ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ »
و هنگامیکه به فرشتگان فرمودیم: «برای آدم سجده کنید» و سجده کردند، جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران شد.
در تحلیل سجدۀ فرشتگان بر آدم علیهالسلام میتوان به اختصار به سه نکته اشاره کرد:
۱. گروهی معتقدند که سجده، عبادتی ذاتی است و بههمین دلیل هرگز برای غیرخداوند جایز نیست. بنابراین سجدۀ فرشتگان به آدم علیهالسلام سجده به خودِ آدم نیست؛ بلکه سجده و تعظیم برای حضرت پروردگار است و آدم علیهالسلام فقط جهت و سمت این سجود است.
حضرت حق با صراحت به فرشتگان فرمود: «اُسْجُدُوا لِآدَمَ»؛ یعنی سجده به آدم علیهالسلام فرمان صریح الهی است و دستور الهی مطلق و بدون قید آمده است و ازسویی همانگونه که گفته شد، نکتۀ اساسی در این سجده، تکریم شأن و منزلت آدم است که با چنین توجیهی چندان سازگار نیست؛ زیرا صِرف قبلهبودن آدم علیهالسلام دلالت بر فضیلت و رجحان شأن او بر ملائکۀالله نخواهد داشت.
۲. جمعی با تأکید بر همان مطلب پیشین پذیرفتهاند که سجده عبادتی ذاتی است و هر امر و فرمانی که از خداوند صادر شود، باید انجام گیرد و جای چونوچرا ندارد. هنگامیکه خداوند دستور مستقیم سجده به آدم علیهالسلام را صادر فرمود، بر فرشتگان واجب است که از آن اطاعت کنند؛ زیرا آنچه در پیشگاه حضرت حق اهمیت دارد، اطاعت حضرت اوست، نه صِرف عبادت.
بطلان این شیوۀ نگاه بر موحّدان حقیقی مشخص است؛ زیرا آنچه شیطان نشان داد فقط عبادت خداوند بود، نه اطاعت الهی. بنابراین سجدۀ فرشتگان سجدۀ مستقیم به آدم علیهالسلام است و دلیل آن اطاعت از فرمان و امر خداوند است.
۳. گروهی در تحلیل این فرمان معتقدند که بهطور کلی سجده دوگونه است: اول، سجدهای که جنبۀ عبادی دارد و انگیزۀ آن ابراز بندگی و پرستش است و این سجده فقط برای خداوند است.
دوم، سجدهای است که با انگیزۀ عبادت صورت نمیگیرد، بلکه به قصد تعظیم و تکریم محقق میشود و در میان فارسیزبانان از آن به «آستان ادب بوسیدن» تعبیر میشود.
این سجده اختصاص به خداوند ندارد؛ بلکه به فرمان و رضای او دربارۀ غیر ذات باریتعالی نیز رواست. نمونۀ آن همان ماجرای سجدۀ یعقوب علیهالسلام و همسر و فرزندانش به یوسف علیهالسلام است.
دربارۀ آدم علیهالسلام نیز قصه همین است؛ پس از آنکه آدم علیهالسلام به امر خداوند براساس آنچه از حضرت حق آموخته بود، لب گشود و حقایقی را که فرشتگان در شناخت آنها فرو مانده بودند، تبیین کرد و به ملائکۀ الهی آموزش داد، به جایی رسید که باید فرشتگان او را تعظیم و تکریم میکردند. ازاینرو خداوند دستور سجده به آدم علیهالسلام را صادر فرمود و ملائکۀ الهی موظف به این احترام و کرامت شدند.
پس این سجده درحقیقت، به انگیزۀ تکریم آدم علیهالسلام است و متفاوت با سجدۀ عبادی است که اختصاص به خداوند دارد.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۳۸۰-۳۷۳.
#پرسشازمشکاة
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌿🌾🌿
🔰- با توجه به آیۀ ۳۴سوره مبارکۀ بقره، در تحلیل سجدۀ فرشتگان بر آدم علیهالسلام چه مطالبی مطرح شده است؟
«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبیَْ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ »
و هنگامیکه به فرشتگان فرمودیم: «برای آدم سجده کنید» و سجده کردند، جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران شد.
در تحلیل سجدۀ فرشتگان بر آدم علیهالسلام میتوان به اختصار به سه نکته اشاره کرد:
۱. گروهی معتقدند که سجده، عبادتی ذاتی است و بههمین دلیل هرگز برای غیرخداوند جایز نیست. بنابراین سجدۀ فرشتگان به آدم علیهالسلام سجده به خودِ آدم نیست؛ بلکه سجده و تعظیم برای حضرت پروردگار است و آدم علیهالسلام فقط جهت و سمت این سجود است.
حضرت حق با صراحت به فرشتگان فرمود: «اُسْجُدُوا لِآدَمَ»؛ یعنی سجده به آدم علیهالسلام فرمان صریح الهی است و دستور الهی مطلق و بدون قید آمده است و ازسویی همانگونه که گفته شد، نکتۀ اساسی در این سجده، تکریم شأن و منزلت آدم است که با چنین توجیهی چندان سازگار نیست؛ زیرا صِرف قبلهبودن آدم علیهالسلام دلالت بر فضیلت و رجحان شأن او بر ملائکۀالله نخواهد داشت.
۲. جمعی با تأکید بر همان مطلب پیشین پذیرفتهاند که سجده عبادتی ذاتی است و هر امر و فرمانی که از خداوند صادر شود، باید انجام گیرد و جای چونوچرا ندارد. هنگامیکه خداوند دستور مستقیم سجده به آدم علیهالسلام را صادر فرمود، بر فرشتگان واجب است که از آن اطاعت کنند؛ زیرا آنچه در پیشگاه حضرت حق اهمیت دارد، اطاعت حضرت اوست، نه صِرف عبادت.
بطلان این شیوۀ نگاه بر موحّدان حقیقی مشخص است؛ زیرا آنچه شیطان نشان داد فقط عبادت خداوند بود، نه اطاعت الهی. بنابراین سجدۀ فرشتگان سجدۀ مستقیم به آدم علیهالسلام است و دلیل آن اطاعت از فرمان و امر خداوند است.
۳. گروهی در تحلیل این فرمان معتقدند که بهطور کلی سجده دوگونه است: اول، سجدهای که جنبۀ عبادی دارد و انگیزۀ آن ابراز بندگی و پرستش است و این سجده فقط برای خداوند است.
دوم، سجدهای است که با انگیزۀ عبادت صورت نمیگیرد، بلکه به قصد تعظیم و تکریم محقق میشود و در میان فارسیزبانان از آن به «آستان ادب بوسیدن» تعبیر میشود.
این سجده اختصاص به خداوند ندارد؛ بلکه به فرمان و رضای او دربارۀ غیر ذات باریتعالی نیز رواست. نمونۀ آن همان ماجرای سجدۀ یعقوب علیهالسلام و همسر و فرزندانش به یوسف علیهالسلام است.
دربارۀ آدم علیهالسلام نیز قصه همین است؛ پس از آنکه آدم علیهالسلام به امر خداوند براساس آنچه از حضرت حق آموخته بود، لب گشود و حقایقی را که فرشتگان در شناخت آنها فرو مانده بودند، تبیین کرد و به ملائکۀ الهی آموزش داد، به جایی رسید که باید فرشتگان او را تعظیم و تکریم میکردند. ازاینرو خداوند دستور سجده به آدم علیهالسلام را صادر فرمود و ملائکۀ الهی موظف به این احترام و کرامت شدند.
پس این سجده درحقیقت، به انگیزۀ تکریم آدم علیهالسلام است و متفاوت با سجدۀ عبادی است که اختصاص به خداوند دارد.
▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲، صص۳۸۰-۳۷۳.
#پرسشازمشکاة
#کتاب_مشکاة_جلد2
@rahe_aseman
🌿🌾🌿