نوشته اند که یک شب حضرت(أمیرالمؤمنین علیه السلام) در میان کوچه و بازار با یکی از اصحاب عبور میکرد. یک وقت زمزمه سوزناک دلربایی از قرآن شنیدند که این آیه را می خواند: «اَمَّن هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيلِ سَاجِداً» ... کسی که همراه حضرت بود پاهایش خشک شد، گفت: این چه مرد سعادتمندی است! خوشا به حال او؟ حضرت فرمود: خیر، غبطه به حال او نخور. قصه گذشت. بعد از مدتی که جریان #خوارج پیش آمد، اتفاقا همان شخص خدمت حضرت بود. در میان کشتگان عبور می کردند. به جنازه مردی رسیدند. حضرت به آن شخص صحابی فرمود: این همان مردی است که آن شب #تلاوت_قرآن میکرد!
📚اسلام و نیازهای زمان، شهید مطهری، ج۱،صفحه هفتاد و شش
@rahe_aseman
📚اسلام و نیازهای زمان، شهید مطهری، ج۱،صفحه هفتاد و شش
@rahe_aseman
نوشته اند که یک شب حضرت(أمیرالمؤمنین علیه السلام) در میان کوچه و بازار با یکی از اصحاب عبور میکرد. یک وقت زمزمه سوزناک دلربایی از قرآن شنیدند که این آیه را می خواند: «اَمَّن هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيلِ سَاجِداً» ... کسی که همراه حضرت بود پاهایش خشک شد، گفت: این چه مرد سعادتمندی است! خوشا به حال او؟ حضرت فرمود: خیر، غبطه به حال او نخور. قصه گذشت. بعد از مدتی که جریان #خوارج پیش آمد، اتفاقا همان شخص خدمت حضرت بود. در میان کشتگان عبور می کردند. به جنازه مردی رسیدند. حضرت به آن شخص صحابی فرمود: این همان مردی است که آن شب #تلاوت_قرآن میکرد!
📚اسلام و نیازهای زمان، شهید مطهری، ج۱،صفحه هفتاد و شش
@rahe_aseman
📚اسلام و نیازهای زمان، شهید مطهری، ج۱،صفحه هفتاد و شش
@rahe_aseman