Ghobar
619 subscribers
8.73K photos
8.76K videos
627 files
1.55K links
https://t.me/+A7NAKURfcKswOWE0
غبار از
دل بشوی و باز بنگر جهان را
ببین یکبار دیگر در درون راز نهان را
شدن راه رهایی است گر نام توانسان شد
ز اعماقت برون آی و برو راه بهان را
رها
https://t.me/+A7NAKURfcKswOWE0
@rahaghobar
Download Telegram
Forwarded from کولی / مظفر امینی (Mozafar Amini)
پست پنجم
استرس می تواند توانایی اجرا و انجام راهکارهای پیشنهادی مناسب دوران خانه نشینی (به دلیل آلوده نشدن و آلوده نکردن) را کم می کند.
استرس فشار روانی ایست که فرد در مواجه با یک محرک تجربه می کند.
شرایطی که الان دنیا با آن درگیر است و وضعیتی که ویروس کرونا ایجاد کرده محرکی قلمداد میشود که باعث نمود پیدا کردن استرس های فردی شده که به خودی خود نتایج ناخوشایندی برای فرد و جامعه بوجود می آورد.
این امری ایست طبیعی و قابل فهم که افراد وقتی دچار استرس می شوند دچار احساس ترس، نگرانی، خلق تنگی، زود رنجی و تحریک شدن و به جوش آمدن و عصبانی شدن، ضعف تمرکز حواس، و همچنین به هم ریختن وضعییت خواب و خوراک خود شوند. اما بایستی مراقبت روان بهداشتی از خود بکنند که این علایم ماندگار نشوند.
وقتی افراد مجبور به ماندن در خانه میشوند سیستم زندگی روزانه شان دگرگون می گردد و این دگرگونی شامل حال همه ی اعضای خانواده میشود. فرد نمی تواند برود سرکار و یا نمی تواند آن کارهایی را که معمولی انجام می داد انجام بدهد، فرزندان که معمولا به مدرسه و مهد می رفتند نمی توانند بروند،و فرم و شکل ارتباطاتی که افراد داشتند با دوستان و در کل فعالیت هایشان دگرگون می گردد. این امر باعث می گردد که:
- کم شدن، فعالیت ها و تلاش و دوندگی ها تحرک افراد و بکارگیری فعال از بدن
- سیستم و وعده های غذایی به هم می خورد. در بعضی کم خوری و در بعضی دیگر پرخوری ایجاد می شود.
- برنامه و روتین خواب به هم می ریزد یا کم خوابی و یا زیاد خوابی را می توان مشاهده کرد.
- عصبانیت ها ، کم شدن درجه تحمل همدیگر، و نق و غُر زدن ها بالا می رود. در بدترین نوع درگیری هایی ایجاد می گردد
- در کل تمام سیستم زندگی روزانه و معمولی از ریل خود خارج میشود.

راهکارهای پیشنهادی برای پربار کردن و بهتر کردن این دوره ی گذرا:
1- اخبار روز جامعه را پیگیری کنید اما اجازه ندهید در این خبر های ضد و نقیض غرق گردد و کنترل افکار خود را از دست بدهید.
2-برای شبانه روزتان برنامه ریزی کرده سیستمی مناسب ایجاد کنید.
3- مراقبت کنید که همگی روزانه از هوای آزاد استفاده کرده و از نور طبیعی خورشید بهره ببرید.
4- ارتباطات اجتماعیتان را توسعه داده و با دوستان و فامیل از طریق تلفن و دیگر امکانات دیجیتال استفاده کنید برای این نیاز و از احوال هم با خبر شوید.
5- بچه ها و نوجوانان را از یاد نبرید. با بچه و جوانان صحبت کنید و برایشان وقت بگذارید به سوالاتشان جواب مناسب بدهید.
6- قوانین و برنامه هایی را که به توافق برای زندگی روزانتان در خانه نشینی تنظیم کرده اید با مسئولیت کامل انجام دهید بدینگونه که آموزش اخلاقی و وظیفه مداری را به دیگران منتقل دهد.
7- شیوه ای را پیش بگیرید که مناسب جمع خانواده شما باشد. هر فردی ، هر خانواده ای وضعییت خودش را بهتر می شناسد.
8- احساس امنیت و آرامش مثل دیگر احساس ها مانند غم ، شادی و لبخند مسری و واگیر هستند. تلاش کنید که این امنیت فکری را به هم انتقال دهید. به همدیگر کمک کنید تا این دوران ناخوشایند بهتر بگذرد.
9- در مورد نیاز با دیگران که فکر می کنید دانش دیگری دارند و یا مشاورینی که می شناسید تماس بگیرید و در مورد شرایط روحی تان مشورت کرده مشاوره بگیرید .

مظفر امینی
مشاور مشکلات روحی روانی
17.مارس 2020
https://telegram.me/joinchat/BF48Kz2NFgUpMIDdYV1vbg
شعر ، نقاشی و داستان کوتاه
#شعرمعاصر #شعر_نو #منزوی #شاملو #مصدق #شعرگفتار #موج_نو #صادق_هدایت #فرهنگخانه #کتاب #هنرمندان_گالری #مشاور #مظفر_امینی_بروجنی #روانشناس #کانون_نویسندگان_ایران #ادبیات #نقاشی #داستان #کلاسیک #Art #herfeh_honarmand #کرونا #korona #corrina
Forwarded from کولی / مظفر امینی (Mozafar Amini)
فریاد در گلو

تب کرده
تابوت ها می دوند قطعه به قطعه خاموش
چشم ها به هیچ مقصدی نمی رسند و
پاها تنها شاهدانِ کش آمدنِ راه اند
تنها مرده شورها می دانند
حافظه ی تابوت ها
کدامین موسیقی را زمزمه می کنند
انارگونه خونین، زخم بر جگر...

آری از حرف های درگوشی
تا دویدنِ پاها از ترس
دیوار کشیده اند
جایی حوالیِ همین شهر تن به تن
پُشت به پُشتِ یک سلامِ بی جواب
انگار حالمان خوب است
اگر چه باورش سخت...
چون غریبِ زنگار خورده دری ست
لولاهایش مرده و
کوبه هایش مسکوت
و باد دیوانه وار ویارِ قاصدک ها را
قاشق به کاسه و
زبان به پنجره می لیسد...
خانه به خانه را هیچ آوازی نیست
در این شبِ بی شب رو
آه ای آسمانِ دل گرفته
کی، کی روشن میشود دلت؟
وقت از چموشیِ قاطرها گذشت
بی آنکه معجزه ای حادث شود
ناقوس ها مدام زنگ می زند
روی تابوتهای شهر و
زره پوشان
شمشیرهایشان را به سنگ می کشند
انگار کلمه ها آلوده اند
روی سبزی علف و حوصله ی کُنار
بیچارگان انسانند که زار می زنند
آویزان از صلیب و
هی بی چراغان سرگردان
مردگانِ بهار
هی بی هوا بلعیدنِ سکوت
آری شعر ها هم آلوده اند
به دستانم نگاه کن...

به دستانم نگاه کن
چیزی پنهان نکرده ام
جز همین چند خطِ ترک خورده ی ناخوانا
که آن دختر گیسوکمند کولی
برای دلخوشیِ ابرهای بهار و دل من
زیر گوش فروردین زمزمه میکرد
نجابت چلچله ها را...
نمی دانم اقرار بود یا تفسیر
دریغا و دریغا حاشا نمی کنم
چشمانش پر شعر بود و زندگی
پر از بیقراری
انگار هزار سال انتظار و امید
تا خون به قدمگاهِ دل بریزد
در آسمانِ واتیکان
مردنِ بی شکوهِ پدر خوانده را وهم آلود...
وقتی که قبر کن و مرده شور هر دو از مرده می ترسند
آه ...ای وطن، واژه ی سرگردان
داغِ درد در گلو
بگو با کدامین ترانه و بهار
کدامین بوسه و شکوفه
با کدام لبخند تو را زمزمه کنم
اکنون که از لبان دنیا خون می چکد بر خاک
در این هزاره ی تیغِ پُر بلا
بگو
بگو این آوازِ مسخ شده در گلو را
چگونه فریاد کنم
آنگونه که فردا دوباره باز
تو لبخند خواهی زد...

کولی
سوم فروردین 99
22.03.20
https://telegram.me/joinchat/BF48Kz2NFgUpMIDdYV1vbg
شعر ، نقاشی و داستان کوتاه
#شعرمعاصر #شعر_نو #منزوی #شاملو #مصدق #شعرگفتار #موج_نو #صادق_هدایت #فرهنگخانه #کتاب #هنرمندان_گالری #مشاور #مظفر_امینی_بروجنی #روانشناس #کانون_نویسندگان_ایران #ادبیات #نقاشی #داستان #کلاسیک #Art #herfeh_honarmand #کرونا #korona #corrina
Forwarded from کولی / مظفر امینی (Mozafar Amini)
« دِقِ انتظار- طعمِ ستاره »

دیر زمانی ست مرده ام.
به مادرم بگویید
به گلوله بسته اند بوسه هایت را
در چشمانِ بی رمقِ غُروب
روی شانه ی تمام پُل های عابر پیاده ی دنیا.

به مادرم بگویید
شکارچیان نهنگ
نیزه های خورشید را به سینه دریا فرو کردند
خونابه می چکد از چشمانم...

آری
به مادرم بگویید
دیرزمانی ست
دُرناها سینه ی دنا را عبور کرده اند...
توفیری نمی کند
شنبه باشد یا چهارشنبه،
اسلو یا پاریس...
یا نه همین تهرانِ رنجور خودمان
دلتنگ بوسه هایت که می شوم
زخم های گلویم می سوزند.

مرا ببوس ... ببوس و بگو
کجای جهان شوری دریا خون آلود است
کجای جهان ، سنگ گلنگدن را به اشک کشید
من که هنوز چند شاپرکِ رنگی در چشمانم
چشم براه بهار پرپر می زند،
چگونه باور کنم مرگ را
در حنابندان بوسه های داغ گلوله بر تن
وقتی حاصلضرب چشمانم
لبخند دختران کولی جنوب است.
¤
¤
چراغ را به آینه می ریزم
روی نقطه های کور
می پیچم چون کرم ابریشم به تابیدن نخ
آسمان را به زمین می بافم
می بافم تا به بوسه های تو برگردم
فعلِ زمان را روی گُرده ی زمان به کُشتن می دهم
خط میشوم... به جایی نمی رسم
سقوط می کنم روی نصف النهار زمین
روی تجاوز گرازها به آینه، به نور، امید
دود از آشویتس به آسمان می دِوَد
نعش ماه در چشمه می لرزد
زنان کولی شقه شقه های ماه را
در مشک هایشان به دوش می برند،
در پیچ و تاب این شب پُر هراس
که ستاره هایش طعم زندگی دارند.

به مادرم بگویید
از میان حلقه حلقه های دود سیگار
خیابانهای سُرخ
برای تو می نویسم،
بوسه هایت را به گلوله بسته اند
روی شانه ی تمام پُل های عابر پیاده دنیا...

کولی
مظفر امینی بروجنی
مشاور مشکلات روحی/ روانی
https://telegram.me/joinchat/BF48Kz2NFgUpMIDdYV1vbg
شعر ، نقاشی و داستان کوتاه
#شعرمعاصر #شعر_نو #منزوی #شاملو #مصدق #شعرگفتار #موج_نو #صادق_هدایت #فرهنگخانه #کتاب #هنرمندان_گالری #مشاور #مظفر_امینی_بروجنی #روانشناس #کانون_نویسندگان_ایران #ادبیات #نقاشی #داستان #کلاسیک #Art #herfeh_honarmand #کرونا #korona #corrina
Forwarded from Alla Moghadam
ای غوک‌ها که موج برآشفته خوابتان
تیر ۲۵, ۱۳۹۹
ثبت ‌رایگان ‌اگهی
#شعر_اندوه

ای غوک‌ها که موج برآشفته خوابتان
وافکنده در تلاطم شط شتابتان

خوش یافتید این خزه سبز را پناه
روزی دو، گر امان بدهد آفتابتان

دم از زلال خضر زنید و مسل م است
کز این لجن‌کده‌ست همه نان و آبتان

بی‌شرم‌تر ز جمع شمایان نیافرید
ایزد که آفرید برای عذابتان

از بیخ گوش نعره‌زنانید و گوش خلق
کر شد ازین مُکابره بی‌حسابتان

یک شب نشد کز این همه بی‌داد بس کنید
وین سیم بگسلد ز چُگور و ر بابتان

بسیار ازین نفیر نفسگیرتان گذشت
کو افعی‌ای که نعره زند در جوابتان

هنگام قول، آمر معروف و در عمل
از هیچ منکری نبود اجتنابتان

تکرار یک ترانه و یک شوم‌ نوحه است
سر تا به سر تمام سطور کتابتان

ای مشت چ نگلوک زمین‌گیر پش ه‌خوار
شرم‌آور است دعوی اوج عقابتان

مانا گمان برید که ایزد به فضل خویش
کرده‌ست بهر فتح جهان انتخابتان

جز این حقیقتی که یکی ابر جادُوی
آورد و برف شاند بر این خاک و آبتان

این آبگیر عرصه این جنگ و دار و گیر
گردد بخار و سر دهد اندر سرابتان

وز یال دیو باد درافتی و‌ در زمان
بینم خموش و خسته و خرد و خرابتان

وین غوکجامه‌های چو دستار تازیان
یک یک شود به گردن نازک طنابتان

سیلی دمنده بود ز کهسار خشم خلق
کاین‌گونه گشته بستر آرام و خوابتان

چون است و چون که از دل گندابه قرون
ناگه گرفته است تب انقلابتان؟

چون صبح روشن است که خواهد ز دست رفت
فردا، عنان دولت پا در رکابتان

چندان که آفتاب تموزی شود پدید
این جلبکان سبز نگردد حجابتان

نک خوابتان به پهنه مرداب نیمشب
خوش باد تا سحر بدمد آفتابتان

با این همه گزند که دیدیم دلخوشیم
تا بو که خلق درنگرد بی‌نقابتان.
.
غوک‌نامه
از کتاب «طفلی به نام شادی
تازه‌ترین مجموعه شعری محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: ۱۳۹۹
#معرفی_کتاب
🍂نعره های شفیعی کدکنی در سوگ مصدق

محمدرضا شفیعی‌کدکنی خاطره خود را در مورد روز مرگ مصدق اینگونه روایت می‌کند:
کیهان در گوشه صفحه اول خبر مرگ مصدق را چاپ کرده بود. مدتی به روزنامه خیره شدم و خطاب به مصدق عباراتی گفتم، که خب، پیرمرد بالاخره... یک‌باره زدم زیر گریه؛ از آن گریه‌های عجیب‌و‌غریب که کمتر در عمرم بر من مسلط شده است. رضا سیدحسینی دست مرا گرفته بود و می‌کشید که بی‌صدا، الان می‌آیند و ما را می‌گیرند و من همان‌طور نعره می‌زدم. بالاخره از او جدا شدم و خودم را رساندم به خانه‌مان. منزلی بود در خیابان شیخ هادی... با یکی از هم‌کلاسی‌های هم‌شهری‌ام اجاره کرده بودم. گریه‌کنان رفتم به خانه و در آنجا شعر «مرثیه درخت» را سرودم:

#شعر

دیگر کدام روزنه، دیگر کدام صبح
خواب بلند و تیره دریا را
آشفته و عبوس تعبیر می‌کند؟
من می‌شنیدم از لب برگ
این زبان سبز
در خواب نیم‌شب که سرودش را
در آب جویبار، بدین گونه شسته بود: در سوگت‌ ای درخت تناور!
‌ای آیت خجسته در خویش زیستن!
ما را/ حتی امان گریه ندادند....
گیرم، بیرون ازین حصار کسی نیست
گیرم در آن کرانه نگویند
کاین موج روشنایی مشرق
بر نخل‌های تشنه صحرا، یمن، عدن...
یا آب‌های ساحلی نیل از بخششِ کدام سپیده‌ست
اما، من از نگاه آینه
هرچند تیره، تار
شرمنده‌ام که: آه
در سکوت‌ ای درخت تناور،
ای آیت خجسته در خویش زیستن،
بالیدن و شکفتن،
در خویش بارورشدن از خویش،
در خاک خویش ریشه ‌دواندن
ما را
حتی امان گریه ندادند.


#محمدرضاشفیعیکدکنی
Forwarded from Gray heart of the sea (S.a.m.a)
#شعر_خوب

تو که تنها امید ِانقلابی های تاریخی
تو که صد یاغی ِدلداده در کوه و کمر داری!
تو که سربازهای عاشقت در جنگ ها مُردند
ولی در لشکرت سربازهایی بیشتر داری
تو که در انتظار فتح یک آینده ی خوبی
بگو از حال ِمن در روزهای بد خبر داری؟
.

خبر داری که ماهی- قرمز ِغمگین مان دق کرد؟
خبر داری که سرما زد، درخت سیب مان افتاد؟
خبر داری تنم مثل اجاق مرده ای یخ کرد؟
تمام بوسه هایم، بی تو سُرخورد از دهان افتاد
خبر داری که بعد از رفتنت پرواز یادم رفت؟
دلم گنجشک ترسویی شد و از آشیان افتاد
.

نگاهم کن! منم! تنها درخت ِ"باغ بی برگی"
که با لطف تبرها دوستان ِمُرده ای دارم
منم سرباز پیر ِ"پادشاه فصل ها پاییز"
که در جنگ زمستان، "گوش سرما بُرده" ای دارم!
صدایت می کنم با "پوستینی کهنه بر دوشم"
دل اندوهناکی، "سنگ ِتیپاخورده"ای دارم!
.

نمی خواهم ببینم زخم های سرزمینم را
دلم خون است زیر چکمه های روس و عثمانی
زمستان می رسد با لشکری از برف، از طوفان
کجا مخفی شوم در این جهان ِرو به ویرانی؟
کجای سینه ام پنهان کنم عشق بزرگت را
که قلب کوچکی دارند شاعرهای آبانی!
.

برای من بگو خواب کسی را باز می بینی؟
کسی آیا کنارت هست در رویای بعد از من؟
بگو آیا برای کشف یک لبخند می میرند؟
چگونه دوستت دارند آدم های بعد از من؟
چگونه گریه ی دیروز را از یاد خواهی برد؟
به آغوش که عادت می کنی فردای بعد از من؟
.

کلاغ ِفربه از شاخ هزارم یادمان انداخت
که بالای درختان جای گنجشکان لاغر نیست
کف پاهایمان در ردّپای ترکه ها گم بود
بدون مشق فهمیدیم یک با یک برابر نیست
ازین تکرار در تکرار در تکرار غمگینم
اگرچه زندگی خوب است، اما مرگ بهتر نیست؟

.
.
.
.
.
.
حامد ابراهیم پور

پ.ن ها:
بند سوم ارجاع تان می دهد به مرحوم اخوان و شعرهای "زمستان" و "باغ من" از کتاب "زمستان" و شعر "میراث" از کتاب "آخر شاهنامه"

@Gray_heart_SA