Radio Narmak
Message
امروز چهارم امرداد ماه دو هزار و پانصد و هشتاد می باشد.
به یاد پدر و پسری که ایران زمین را از غار نشینی قجرها به پنجمین قدرت نوین جهان مبدل ساختند، آنهم در مدت فقط پنجاه و سه سال.(۱۳۰۴ تا ۱۳۵۷ خورشیدی)
پادشاهان ایرانسازی از جنس اردشیر و کوروش بزرگ.
پادشاهان ایرانسازی با گفتاری از جنبس فردوسی بزرگ.
پادشاهان ایرانسازی با اندیشه اشوزرتشت اسپنتمان.
پادشاهان ایرانسازی از نسل آریاییان.
آری، ما از رضاشاه بزرگ و شاهنشاه آریامهر سخن می گوییم. شاهانی که در یک پرانتز طلایی در تاریخ چهارصد ساله گذشته ایران زمین بی مانند بودند.
این سلسله پادشاهی با (حکم میکنم) رضاشاه بزرگ آغاز و پس از توطئه ننگین جهانی پنجاه و هفت با سپارش نامه شاهنشاه آریامهر در مصر که از پرچم شیروخورشید، قانون اساسی و ولیعهد ایران زمین سخن گفتند باز ایستاد،
و اما امروز با یک بیداری تاریخی و تمدنی ملت بزرگ ایران، با فریاد جاویدشاه، با فریاد رضاشاه روحت شاد، با فریاد ایران دیار شاهان/جانم فدای ایران، با فریاد کوروش پدر ماست/ایران وطن ماست، با فریاد ایران که شاه نداره/حساب کتاب نداره، با فریاد ای شاه ایران/برگرد به ایران، دوباره احیا میشود و این سرزمین اهورایی را به اوج می رساند.
به فروهر این دو بزرگ مرد آریایی درود می فرستیم و سوگند میخوریم که راهشان ادامه دارد.
(امرداد نام یکی از امشاسپندان بنام امرتات و نام یک ماه از سال به چم جاودانگی و بی مردگی است. در عالم مینوی نماینده ی دوام و بقای اهورمزداست و در عالم مادی پرستاری گیاهان با اوست. مرداد به چم مرگ و مردگی است، بر همین پایه نیکوست که نام درست این ماه را بنویسیم و از آن بهره ببریم).
پاینده ایران
#بگو_برگرد_شاه
#خوزستان_تنها_نیست
#اعتراضات_سراسری
#نه_به_جمهوری_اسلامی
به یاد پدر و پسری که ایران زمین را از غار نشینی قجرها به پنجمین قدرت نوین جهان مبدل ساختند، آنهم در مدت فقط پنجاه و سه سال.(۱۳۰۴ تا ۱۳۵۷ خورشیدی)
پادشاهان ایرانسازی از جنس اردشیر و کوروش بزرگ.
پادشاهان ایرانسازی با گفتاری از جنبس فردوسی بزرگ.
پادشاهان ایرانسازی با اندیشه اشوزرتشت اسپنتمان.
پادشاهان ایرانسازی از نسل آریاییان.
آری، ما از رضاشاه بزرگ و شاهنشاه آریامهر سخن می گوییم. شاهانی که در یک پرانتز طلایی در تاریخ چهارصد ساله گذشته ایران زمین بی مانند بودند.
این سلسله پادشاهی با (حکم میکنم) رضاشاه بزرگ آغاز و پس از توطئه ننگین جهانی پنجاه و هفت با سپارش نامه شاهنشاه آریامهر در مصر که از پرچم شیروخورشید، قانون اساسی و ولیعهد ایران زمین سخن گفتند باز ایستاد،
و اما امروز با یک بیداری تاریخی و تمدنی ملت بزرگ ایران، با فریاد جاویدشاه، با فریاد رضاشاه روحت شاد، با فریاد ایران دیار شاهان/جانم فدای ایران، با فریاد کوروش پدر ماست/ایران وطن ماست، با فریاد ایران که شاه نداره/حساب کتاب نداره، با فریاد ای شاه ایران/برگرد به ایران، دوباره احیا میشود و این سرزمین اهورایی را به اوج می رساند.
به فروهر این دو بزرگ مرد آریایی درود می فرستیم و سوگند میخوریم که راهشان ادامه دارد.
(امرداد نام یکی از امشاسپندان بنام امرتات و نام یک ماه از سال به چم جاودانگی و بی مردگی است. در عالم مینوی نماینده ی دوام و بقای اهورمزداست و در عالم مادی پرستاری گیاهان با اوست. مرداد به چم مرگ و مردگی است، بر همین پایه نیکوست که نام درست این ماه را بنویسیم و از آن بهره ببریم).
پاینده ایران
#بگو_برگرد_شاه
#خوزستان_تنها_نیست
#اعتراضات_سراسری
#نه_به_جمهوری_اسلامی
🔘گزارشی از تظاهرات شب گذشته در مقابل تئاتر شهر#تهران از زبان یک هموطن حاضر درصحنه
شنبه ۹مرداد ۱۴۰۰
✍️ساعت ۷ تجمع در تئاتر شهر تهران با حضور هنرمندان و جوانان تهرانی برگزار شد.
سرود آفتابکاران جنگل و بعد هم سرود یار دبستانی در آغاز اعتراض خوانده شد.
کم کم جمعیت ۱۰۰ نفری بیشتر و بیشتر شد.
کودکان کار و کارتنخوابها هم به جمعیت اضافه شدند و شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر جمهوری اسلامی را یکصدا همراه با معترضان در حمایت از خوزستان سر دادند.
در آغاز شعار از خوزستان تا تهران جانم فدای ایران بود که برخی معترضان شعار را تبدیل به از خوزستان تا تهران اتحاد اتحاد کردند.
کم کم صدای زنان بلندتر شد و اکثر شعاردهندگان زنان بودند.
زنی میان جمعیت فریاد زد اگر همه یکی نشیم، یکی یکی کم میشیم و جمعیت تکرار کرد.
دوباره زنی فریاد زد مرگ بر ستمگر درود بر کارگر که عمومی شد.
آوارگانی که جایی جز پارک نداشتند به معترضان پبوستند و فریاد میزدند «خوزستان آب ندارد آبان ادامه دارد»
اگرچه شعار غالب این بود که خوزستان آب ندارد آبان فرزند ندارد.
نیمساعت از اعتراض گذشت که نیروهای امنیتی حمله کردند. جمعیت به هم نزدیک شدند و شعار مرگ بر دیکتاتور دادند.
یکی از معترضین را دستگیر کردند که با شعار بیشرف ولش کن روبرو شدند.
نیروهای سرکوبگر مثل دیوانهها به چپ و راست میدویدند. یاد فیلم حکومت نظامی افتادم، آنجا که صدا از یک بخش درمیآمد حمله میکردند صدا را خفه کنند، بخشی دیگری شروع میکردند و این دور در اطراف تئاتر شهر ادامه داشت.
به شرق میدویدند دنبال آوارگانی که داد میزدند و فحش میدادند. سمت غرب پارک صدا میآمد مرگ بر جمهوری اسلامی، به آن طرف میرفتند و مجبور میشدند در نیمهراه به سنگهایی که به آنان برخورد میکند پاسخ بدهند و دوباره از جنوب پارک صدا میآمد و میدویدند سمت جنوب.
شوکر به دست هر معترضی را در حال دویدن میدیدند دنبال میکردند.
در ضلع جنوبی پارک که معترضان به خیابان و کوچه ریخته بودند صدای گاز اشکآور و گلوله آمد که معترضان پراکنده شدند و دوباره از سمت غرب پارک وارد پارک شدند.
مثل دیوانهها میزدند و در هر گوشه از پارک مردم میگفتند مرگ بر جمهوری اسلامی، زنی معتاد با دیدن کشیده شدن یک جوان بر کف پارک داد زد جوونی ما رو حروم کردید چیکار به این جوونا دارید.
یکی از نیروهای سرکوبگر بعد از تذکر به دختری که حجاب نداشت با مشت به کمر او کوبید که نفسش در سینه حبس شد.
جوانها را از پلههای تئاتر شهر پرت میکردند و کودکان کار در این میان میخندیدند و داد میزدند مرگ بر دیکتاتور.
چند نفر از کودکان کار را بردند که متاسفانه با مشت و لگد مانع ما و آنها شدند.
پیرزنی وسط تئاتر شهر دستش را روی قلبش گرفته بود، خواستیم زنگ بزنیم اورژانس که نیروی سرکوبگر مانع شد.
اعتراضات امروز اگرچه با نام هنرمندان آغاز شد اما تقریبا تمامی طیفهای ستمدیده در آن حضور پیدا کردند.
کودکان کار، معتادان، بیچیزها... همه و همه رنگی در اعتراضات بود.
حضور زیاد نیروی امنیتی در تئاتر شهر نشان از آن بود که امنیتیها از اتحاد مردم میترسند.
چنانکه مردم هم فریاد میزدند بترسید بترسید ما همه با هم هستیم. اما در کل خندهی مردم بر دویدن پلیس زیاد بود. همه میگفتند چقدر اینها میترسند.
#خوزستان_تنها_نیست
#اعتراضات_سراسری
#قیام_تا_سرنگونی
💥به پاخیزیم زمان برخاستن است
#نه_به_جمهوری_اسلامی
شنبه ۹مرداد ۱۴۰۰
✍️ساعت ۷ تجمع در تئاتر شهر تهران با حضور هنرمندان و جوانان تهرانی برگزار شد.
سرود آفتابکاران جنگل و بعد هم سرود یار دبستانی در آغاز اعتراض خوانده شد.
کم کم جمعیت ۱۰۰ نفری بیشتر و بیشتر شد.
کودکان کار و کارتنخوابها هم به جمعیت اضافه شدند و شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر جمهوری اسلامی را یکصدا همراه با معترضان در حمایت از خوزستان سر دادند.
در آغاز شعار از خوزستان تا تهران جانم فدای ایران بود که برخی معترضان شعار را تبدیل به از خوزستان تا تهران اتحاد اتحاد کردند.
کم کم صدای زنان بلندتر شد و اکثر شعاردهندگان زنان بودند.
زنی میان جمعیت فریاد زد اگر همه یکی نشیم، یکی یکی کم میشیم و جمعیت تکرار کرد.
دوباره زنی فریاد زد مرگ بر ستمگر درود بر کارگر که عمومی شد.
آوارگانی که جایی جز پارک نداشتند به معترضان پبوستند و فریاد میزدند «خوزستان آب ندارد آبان ادامه دارد»
اگرچه شعار غالب این بود که خوزستان آب ندارد آبان فرزند ندارد.
نیمساعت از اعتراض گذشت که نیروهای امنیتی حمله کردند. جمعیت به هم نزدیک شدند و شعار مرگ بر دیکتاتور دادند.
یکی از معترضین را دستگیر کردند که با شعار بیشرف ولش کن روبرو شدند.
نیروهای سرکوبگر مثل دیوانهها به چپ و راست میدویدند. یاد فیلم حکومت نظامی افتادم، آنجا که صدا از یک بخش درمیآمد حمله میکردند صدا را خفه کنند، بخشی دیگری شروع میکردند و این دور در اطراف تئاتر شهر ادامه داشت.
به شرق میدویدند دنبال آوارگانی که داد میزدند و فحش میدادند. سمت غرب پارک صدا میآمد مرگ بر جمهوری اسلامی، به آن طرف میرفتند و مجبور میشدند در نیمهراه به سنگهایی که به آنان برخورد میکند پاسخ بدهند و دوباره از جنوب پارک صدا میآمد و میدویدند سمت جنوب.
شوکر به دست هر معترضی را در حال دویدن میدیدند دنبال میکردند.
در ضلع جنوبی پارک که معترضان به خیابان و کوچه ریخته بودند صدای گاز اشکآور و گلوله آمد که معترضان پراکنده شدند و دوباره از سمت غرب پارک وارد پارک شدند.
مثل دیوانهها میزدند و در هر گوشه از پارک مردم میگفتند مرگ بر جمهوری اسلامی، زنی معتاد با دیدن کشیده شدن یک جوان بر کف پارک داد زد جوونی ما رو حروم کردید چیکار به این جوونا دارید.
یکی از نیروهای سرکوبگر بعد از تذکر به دختری که حجاب نداشت با مشت به کمر او کوبید که نفسش در سینه حبس شد.
جوانها را از پلههای تئاتر شهر پرت میکردند و کودکان کار در این میان میخندیدند و داد میزدند مرگ بر دیکتاتور.
چند نفر از کودکان کار را بردند که متاسفانه با مشت و لگد مانع ما و آنها شدند.
پیرزنی وسط تئاتر شهر دستش را روی قلبش گرفته بود، خواستیم زنگ بزنیم اورژانس که نیروی سرکوبگر مانع شد.
اعتراضات امروز اگرچه با نام هنرمندان آغاز شد اما تقریبا تمامی طیفهای ستمدیده در آن حضور پیدا کردند.
کودکان کار، معتادان، بیچیزها... همه و همه رنگی در اعتراضات بود.
حضور زیاد نیروی امنیتی در تئاتر شهر نشان از آن بود که امنیتیها از اتحاد مردم میترسند.
چنانکه مردم هم فریاد میزدند بترسید بترسید ما همه با هم هستیم. اما در کل خندهی مردم بر دویدن پلیس زیاد بود. همه میگفتند چقدر اینها میترسند.
#خوزستان_تنها_نیست
#اعتراضات_سراسری
#قیام_تا_سرنگونی
💥به پاخیزیم زمان برخاستن است
#نه_به_جمهوری_اسلامی
🔴 رودخانه بزرگ و باستانی سپید رود «قزل اوزن» همانند رودخانه های #خوزستان بدست جمهوری اسلامی خشکانده شد.
نابودی ایران و ایرانی در دستور کارشان قرار دارد
#نه_به_جمهوری_اسلامی
نابودی ایران و ایرانی در دستور کارشان قرار دارد
#نه_به_جمهوری_اسلامی
فرتورهایی از باشندگی ساعاتی پیش شاهزاده رضا پهلوی در دفتر خبرگزاری فرانسه در واشینگتن دیسی و گفتگو با خبرنگاران این خبرگزاری مهم بینالمللی
شاهزاده در این گفتگو نسبت به حضور نمایندگان خارجی به ویژه نماینده اتحادیه اروپا در مراسم تحلیف ابراهیم رییسی به عنوان یک فرد جنایتکار به شدت انتقاد کرد و با اشاره به سرکوب اعتراضات مسالمتآمیز مردم از سوی جمهوری اسلامی، خواهان توقف مذاکرات وین، و آغاز گفتگوی غرب با اپوزیسیون سکولار دموکرات ایران شد.
#رضا_شاه_دوم در پیامی توییتری نوشتند
«در زمانی که مردم ایران در خیابانها خواهان سقوط جمهوری اسلامی هستند، در گفتگو با خبرگزاری فرانسه از رهبران غربی خواستم تا مذاکرات در وین را متوقف کنند و وارد دیالوگ مستقیم و تعامل با اپوزیسیون سکولار دموکرات بشوند. این خواست مردم ایران است.»
پاینده ایران
#پیمان_نوین
#خوزستان_تنها_نیست
#اعتراضات_سراسری
#نه_به_جمهوری_اسلامی
شاهزاده در این گفتگو نسبت به حضور نمایندگان خارجی به ویژه نماینده اتحادیه اروپا در مراسم تحلیف ابراهیم رییسی به عنوان یک فرد جنایتکار به شدت انتقاد کرد و با اشاره به سرکوب اعتراضات مسالمتآمیز مردم از سوی جمهوری اسلامی، خواهان توقف مذاکرات وین، و آغاز گفتگوی غرب با اپوزیسیون سکولار دموکرات ایران شد.
#رضا_شاه_دوم در پیامی توییتری نوشتند
«در زمانی که مردم ایران در خیابانها خواهان سقوط جمهوری اسلامی هستند، در گفتگو با خبرگزاری فرانسه از رهبران غربی خواستم تا مذاکرات در وین را متوقف کنند و وارد دیالوگ مستقیم و تعامل با اپوزیسیون سکولار دموکرات بشوند. این خواست مردم ایران است.»
پاینده ایران
#پیمان_نوین
#خوزستان_تنها_نیست
#اعتراضات_سراسری
#نه_به_جمهوری_اسلامی
Radio Narmak
Photo
❌سالروز پارلمانی (مشروطه) شدن حکومت ایران و محدود شدن آن در 1948
ایران دردوره باستان پارلمان داشت..
14 اَمُرداد 1285 (پنجم آگوست 1906)، مظفرالدين شاه قاجار سرانجام فرمان مشروطيت را که روز پیش از آن با مشروطه شدن (پارلمانی شدن) حکومت و صدور اعلامیه مربوط موافقت کرده بود امضاء كرد و دو روز بعد دستور گزینش نمایندگان و تشکیل مجلس را داد و در همین روز کسانی که خواهان «پارلمان» بودند و برای رسیدن به این هدف در سفارتخانه انگلستان!! در تهران بست نشین شده بودند آنجا را ترک کردند و سفارت روسیه در تهران که مشروطه خواهی را زیر سر دولت لندن می دانست بست نشینی به آن صورت را سند مخالفت قرارداد و به افشاگری و انتقاد دست زد. بايست توجه داشت که مشروطيت ايران (پارلمانی شدن حکومت) از رقابت های استعماری قدرتهای اروپايی برکنار نبود.
12 روز بعد (26 امُرداد) پنج تن از معاریف آندوره [همگی الدوله و السلطنه!] نظامنامه انتخابات را تدوین و انتخاب نمایندگان انجام گرفت و نخستين جلسه مجلس شورای ملّی 14 مهرماه [به مناسبت جشن های مِهرگان] در كاخ گلستان و با حضور مظفرالدین شاه تشكيل شد.
پس از صدور اعلامیه مشروطیت، ظرف پنج ماه قانون اساسی شامل 51 اصل تدوين، هشتم دی ماه به تصویب مجلس و سپس به امضای مظفرالدین شاه رسید و مظفرالدین شاه كه به بيماری سِل دچار بود هجدهم دی ماه در 54 سالگی درگذشت و پسر او محمدعلی میرزا برجایش نشست.
دل جهان است ایران
پاینده ایران
#خوزستان_تنها_نیست
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#اعتصابات_سراسری
ایران دردوره باستان پارلمان داشت..
14 اَمُرداد 1285 (پنجم آگوست 1906)، مظفرالدين شاه قاجار سرانجام فرمان مشروطيت را که روز پیش از آن با مشروطه شدن (پارلمانی شدن) حکومت و صدور اعلامیه مربوط موافقت کرده بود امضاء كرد و دو روز بعد دستور گزینش نمایندگان و تشکیل مجلس را داد و در همین روز کسانی که خواهان «پارلمان» بودند و برای رسیدن به این هدف در سفارتخانه انگلستان!! در تهران بست نشین شده بودند آنجا را ترک کردند و سفارت روسیه در تهران که مشروطه خواهی را زیر سر دولت لندن می دانست بست نشینی به آن صورت را سند مخالفت قرارداد و به افشاگری و انتقاد دست زد. بايست توجه داشت که مشروطيت ايران (پارلمانی شدن حکومت) از رقابت های استعماری قدرتهای اروپايی برکنار نبود.
12 روز بعد (26 امُرداد) پنج تن از معاریف آندوره [همگی الدوله و السلطنه!] نظامنامه انتخابات را تدوین و انتخاب نمایندگان انجام گرفت و نخستين جلسه مجلس شورای ملّی 14 مهرماه [به مناسبت جشن های مِهرگان] در كاخ گلستان و با حضور مظفرالدین شاه تشكيل شد.
پس از صدور اعلامیه مشروطیت، ظرف پنج ماه قانون اساسی شامل 51 اصل تدوين، هشتم دی ماه به تصویب مجلس و سپس به امضای مظفرالدین شاه رسید و مظفرالدین شاه كه به بيماری سِل دچار بود هجدهم دی ماه در 54 سالگی درگذشت و پسر او محمدعلی میرزا برجایش نشست.
دل جهان است ایران
پاینده ایران
#خوزستان_تنها_نیست
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#اعتصابات_سراسری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پخش صدها تراکت از فرتور شاهان ایرانساز پهلوی و #رضا_شاه_دوم بوسیله مهربانوان مبارز و ایرانگرا در درون مرز در بزرگداشت چهاردهم امرداد ماه سالروز #مشروطه
اگر امروز خواست حقیقی مان را فریاد نزنیم بدون شک دنیای عاری از شرافت و اخلاق یا همان #دموکراسی برای دست درازی بیشتر و نابودی و #سومالیزه کردن ایران نقشه ها و پیرنگ های اهریمنی خود را عملی خواهند کرد .
در قیام #خوزستان و خیزش سراسری پس از آن در همبستگی با این قیام فریاد های #رضا_شاه_روحت_شاد و #رضا_شاه_شرمنده_ایم و #شاهزاده_کجایی_به_داد_ما_بیایی خواب اهریمنان و مافیای جهانی را برآشفته کرد .
تداوم #اعتراضات_سراسری میبایست با فریاد ایرانگرایانه " جاویدشاه " پیوند بخورد تا خواست مان را روشن تر و محکم تر و رسا تر به گوش جهان بی شرافت برسانیم .
دل جهان است ایران
پاینده ایران
#بگو_برگرد_شاه
#نه_به_جمهوری_اسلامی
اگر امروز خواست حقیقی مان را فریاد نزنیم بدون شک دنیای عاری از شرافت و اخلاق یا همان #دموکراسی برای دست درازی بیشتر و نابودی و #سومالیزه کردن ایران نقشه ها و پیرنگ های اهریمنی خود را عملی خواهند کرد .
در قیام #خوزستان و خیزش سراسری پس از آن در همبستگی با این قیام فریاد های #رضا_شاه_روحت_شاد و #رضا_شاه_شرمنده_ایم و #شاهزاده_کجایی_به_داد_ما_بیایی خواب اهریمنان و مافیای جهانی را برآشفته کرد .
تداوم #اعتراضات_سراسری میبایست با فریاد ایرانگرایانه " جاویدشاه " پیوند بخورد تا خواست مان را روشن تر و محکم تر و رسا تر به گوش جهان بی شرافت برسانیم .
دل جهان است ایران
پاینده ایران
#بگو_برگرد_شاه
#نه_به_جمهوری_اسلامی
این داستان را ما مثل یک رویا و آرزو میبینیم !😔ولی کسانی که پنجاه ساله یا بالاتر هستند خوب درک می کنند
اما بقیه هم بدونن روزگاری اینطور بود
یکی بود یکی نبود…
اون قدیما که تو شهر ما انتخاباتی در کار نبود و شاه خائن، هنوز خائن بود،
خیابونا خلوت بودن و آسمونا آبی...
اون قدیما که هنوز آدما زندگی یادشون نرفته بود،
یه روزایی می رفتیم چهارراه پهلوی فروشگاه بتهوون دنبال صفحه ی جدید
بعدشم می رفتیم آندره ساندویچ می خوردیم
یا اگه پول داشتیم، می رفتیم کارتیه لاتن تو خیابون کاخ و اسپاگتی می خوردیم.
اون قدیما، یه روزایی که هنوز انقلاب نشده بود، بعدازظهرا می رفتیم کافه قنادی بامداد که یه کم پایین تر از آندره بود.
گاهی هم پیراشکی خسروی و بعدشم کافه نادری.
یه عصرایی که همه چیز آزاد بود و تو خیابونا پُر از وَن نبود، پیاده از خیابون جم توی تخت طاووس، می رفتیم تا سینما شهر فرنگ یا شهر قصه.
ساعتها تو صف می ایستادیم تا فیلم ایزی رایدر رو ببینیم یا مردی از لامانچا یا راننده تاکسی …
بعدشم از خیابون وزرا که هنوز اسمش ترسناک نبود، قدم زنان و گپ زنان برمی گشتیم خونه.
یه روزایی که هنوز در آغوش اسلام نبودیم، جلوی سینما امپایر یا آتلانتیک قرارهای یواشکی می ذاشتیم و کسی تو گوشمون نمی خوند که تو جهنم قراره از موهامون آویزونمون کنن!
یه شبایی بود که رستورانا مجبور نبودن سر ساعت دوازده تعطیل کنن، اونوقت شام می رفتیم ریویِرا یا سورنتو، یا بالکن اون رستورانه نبش میدون ونک که کنارش زمین مینی گلف داشت و سهراب اندیشه گیتار می زد و می خوند...
یا یکتا و پیتزا پنتری …
از جلوی خوشنود هم رد می شدیم٫ ولی چرا نمی رفتیم داخل؟
بعد از شام هم می رفتیم خیابون فرشته پیاده روی، نسبتهامونم برای کسی جالب نبود!
یه غروبایی می رفتیم انجمن ایران و شوروی فیلمای روشنفکری می دیدیم… رزمناو پوتمکین، مادرِ گورکی، داستان یک انسان واقعی…
یه وقتایی هم می رفتیم کوچینی سر خیابون کاخ یا لابیرنت و کیج…
تابستونا متل قو، گرام تُپاز تو ماشین با صفحه های کج و کوله شده روی داشبورد از آفتاب،
دریا و سالن نپتون و فریدون فروغی و فرخزاد و جمع شدن دور آتیش توی ساحل … نوشهر و اسب سفید ... یا دهکده غازیان بندر پهلوی ….
اون سالها حتی تصور طرح جداسازی دریا احمقانه و خنده دار بود.
یه شبایی بود که می رفتیم تئاتر، کارگاه نمایش اسماعیل خلج ...
ترس و نکبت رایش سوم، صندلی کنار پنجره بگذاریم و به شب تاریک و سرد بیابان خیره شویم ِ آربی آوانسیان ….
یا تئاتر ۲۵ شهریور و نمایش شهر قصه ی بیژن مفید.
اونوقتا که موسیقی حرام نبود و ساز، هیزم جهنم، می رفتیم تالار رودکی کنسرت و رسیتال و منم اغلب چرت می زدم.
اونوقتایی که هنوز گشت نیروی انتظامی و کمیته نبود، یه جمعه هایی می رفتیم دربند، بی روسری و مانتو، گرما و سرما می پیچید لای موهامون.
گاهی با تله سی یِژ و گاهی هم پیاده، تا می رسیدیم به قهوه خونه های اون بالا و آش و اُملت می خوردیم و گل یا پوچ بازی می کردیم و دَبِلنا...
روبروی دانشگاه و کتاب فروشیاش … طبقه پایین کتابفروشی گوتنبرگ … کتابای انتشارات پروگرس مسکو … نون خامه ای های میدون ۲۴ اسفند …
نه که خیلی بیکار بودیما،
نه که خیلی پولدار بودیما،
نه که همه چی عالی باشه و آزادی کف دستمون … نه ... !
اما اون روزا زندگی خیلی سبک بود.
هنوز اینجوری ننشسته بود رو کول آدم!
هنوز نه شرقی و نه غربی نشده بودیم!
زود صبح می شد، دیر شب می شد!
خوش بودیم به همه چی، به همه جا.
اگه پول نداشتیم، پیاده می رفتیم. از این سر تا اون سر تهرون...
بیشتر وقتا همه چی ساده بود و آروم.
همه سر جای خودشون بودن.
مذهبی ها، غیر مذهبی ها، مشروب فروشا، قرتی ها، روشنفکرا، ساواکی ها، فاحشه ها، دزدا، پُلیسا…
کسی نمی خواست از ایران فرار کنه تا خوش باشه!
خوشی ها کم نبودن، ناخوشی ها هم کم نبودن، اما انگار طاقتا زیاد بود!
آدما خداحافظی کردن سختشون بود، آدما مسیر فرودگاه رو چشم بسته نمی رفتن برای بدرقه!
دغدغه هامون کم بود و دلخوشیامون بس.
الان ما آدمای اون روزا، هزار سالمونه!
هر کدوممون یه گوشه ی دنیا بقچه ی زندگی و خاطراتمونو بغل کردیم و هِی نگرانِ سیاست و انتخابات هستیم و فردای بچه هامون!
ذهنمون پر از مقایسه ست و بُهت!
راستی ما آدمای هزار ساله، چندسالمونه؟!
دل جهان است ایران
پاینده ایران
#رنسانس_ایرانی
#بگو_برگرد_شاه
#خوزستان_تنها_نیست
#نه_به_جمهوری_اسلامی
با نسل ما چه کردید !!!!!
اما بقیه هم بدونن روزگاری اینطور بود
یکی بود یکی نبود…
اون قدیما که تو شهر ما انتخاباتی در کار نبود و شاه خائن، هنوز خائن بود،
خیابونا خلوت بودن و آسمونا آبی...
اون قدیما که هنوز آدما زندگی یادشون نرفته بود،
یه روزایی می رفتیم چهارراه پهلوی فروشگاه بتهوون دنبال صفحه ی جدید
بعدشم می رفتیم آندره ساندویچ می خوردیم
یا اگه پول داشتیم، می رفتیم کارتیه لاتن تو خیابون کاخ و اسپاگتی می خوردیم.
اون قدیما، یه روزایی که هنوز انقلاب نشده بود، بعدازظهرا می رفتیم کافه قنادی بامداد که یه کم پایین تر از آندره بود.
گاهی هم پیراشکی خسروی و بعدشم کافه نادری.
یه عصرایی که همه چیز آزاد بود و تو خیابونا پُر از وَن نبود، پیاده از خیابون جم توی تخت طاووس، می رفتیم تا سینما شهر فرنگ یا شهر قصه.
ساعتها تو صف می ایستادیم تا فیلم ایزی رایدر رو ببینیم یا مردی از لامانچا یا راننده تاکسی …
بعدشم از خیابون وزرا که هنوز اسمش ترسناک نبود، قدم زنان و گپ زنان برمی گشتیم خونه.
یه روزایی که هنوز در آغوش اسلام نبودیم، جلوی سینما امپایر یا آتلانتیک قرارهای یواشکی می ذاشتیم و کسی تو گوشمون نمی خوند که تو جهنم قراره از موهامون آویزونمون کنن!
یه شبایی بود که رستورانا مجبور نبودن سر ساعت دوازده تعطیل کنن، اونوقت شام می رفتیم ریویِرا یا سورنتو، یا بالکن اون رستورانه نبش میدون ونک که کنارش زمین مینی گلف داشت و سهراب اندیشه گیتار می زد و می خوند...
یا یکتا و پیتزا پنتری …
از جلوی خوشنود هم رد می شدیم٫ ولی چرا نمی رفتیم داخل؟
بعد از شام هم می رفتیم خیابون فرشته پیاده روی، نسبتهامونم برای کسی جالب نبود!
یه غروبایی می رفتیم انجمن ایران و شوروی فیلمای روشنفکری می دیدیم… رزمناو پوتمکین، مادرِ گورکی، داستان یک انسان واقعی…
یه وقتایی هم می رفتیم کوچینی سر خیابون کاخ یا لابیرنت و کیج…
تابستونا متل قو، گرام تُپاز تو ماشین با صفحه های کج و کوله شده روی داشبورد از آفتاب،
دریا و سالن نپتون و فریدون فروغی و فرخزاد و جمع شدن دور آتیش توی ساحل … نوشهر و اسب سفید ... یا دهکده غازیان بندر پهلوی ….
اون سالها حتی تصور طرح جداسازی دریا احمقانه و خنده دار بود.
یه شبایی بود که می رفتیم تئاتر، کارگاه نمایش اسماعیل خلج ...
ترس و نکبت رایش سوم، صندلی کنار پنجره بگذاریم و به شب تاریک و سرد بیابان خیره شویم ِ آربی آوانسیان ….
یا تئاتر ۲۵ شهریور و نمایش شهر قصه ی بیژن مفید.
اونوقتا که موسیقی حرام نبود و ساز، هیزم جهنم، می رفتیم تالار رودکی کنسرت و رسیتال و منم اغلب چرت می زدم.
اونوقتایی که هنوز گشت نیروی انتظامی و کمیته نبود، یه جمعه هایی می رفتیم دربند، بی روسری و مانتو، گرما و سرما می پیچید لای موهامون.
گاهی با تله سی یِژ و گاهی هم پیاده، تا می رسیدیم به قهوه خونه های اون بالا و آش و اُملت می خوردیم و گل یا پوچ بازی می کردیم و دَبِلنا...
روبروی دانشگاه و کتاب فروشیاش … طبقه پایین کتابفروشی گوتنبرگ … کتابای انتشارات پروگرس مسکو … نون خامه ای های میدون ۲۴ اسفند …
نه که خیلی بیکار بودیما،
نه که خیلی پولدار بودیما،
نه که همه چی عالی باشه و آزادی کف دستمون … نه ... !
اما اون روزا زندگی خیلی سبک بود.
هنوز اینجوری ننشسته بود رو کول آدم!
هنوز نه شرقی و نه غربی نشده بودیم!
زود صبح می شد، دیر شب می شد!
خوش بودیم به همه چی، به همه جا.
اگه پول نداشتیم، پیاده می رفتیم. از این سر تا اون سر تهرون...
بیشتر وقتا همه چی ساده بود و آروم.
همه سر جای خودشون بودن.
مذهبی ها، غیر مذهبی ها، مشروب فروشا، قرتی ها، روشنفکرا، ساواکی ها، فاحشه ها، دزدا، پُلیسا…
کسی نمی خواست از ایران فرار کنه تا خوش باشه!
خوشی ها کم نبودن، ناخوشی ها هم کم نبودن، اما انگار طاقتا زیاد بود!
آدما خداحافظی کردن سختشون بود، آدما مسیر فرودگاه رو چشم بسته نمی رفتن برای بدرقه!
دغدغه هامون کم بود و دلخوشیامون بس.
الان ما آدمای اون روزا، هزار سالمونه!
هر کدوممون یه گوشه ی دنیا بقچه ی زندگی و خاطراتمونو بغل کردیم و هِی نگرانِ سیاست و انتخابات هستیم و فردای بچه هامون!
ذهنمون پر از مقایسه ست و بُهت!
راستی ما آدمای هزار ساله، چندسالمونه؟!
دل جهان است ایران
پاینده ایران
#رنسانس_ایرانی
#بگو_برگرد_شاه
#خوزستان_تنها_نیست
#نه_به_جمهوری_اسلامی
با نسل ما چه کردید !!!!!