Forwarded from Khabgard | خوابگرد
yon.ir/9Wgp
📝 باز جای شکرش باقی است،
آقای هاینریش بل!
#هاینریش_بل حدود ۶۷ سال پیش، یعنی اوائل دههی ۵۰ میلادی، به ایرلند سفر کرد و چند ماه در آنجا ماند. برآیند این سفر مجموعهای از یادداشتها بود که با عنوان «یادداشتهای روزانهی ایرلند» منتشر شد. بخشی کوتاه از یکی از این یادداشتهای هاینریش بل در این کتاب را (صفحهی ۱۱۵) اینجا میآورم. دلیل انتخاب این بخش را بعد از خواندنِ آن خودتان متوجه خواهید شد.
اگر برای ما آلمانیها مشکلی پیش بیاید، مثلاً دیر به قطار برسیم یا پایمان بشکند و یا ورشکست شویم، میگوییم: دیگر بدتر از این نمیشد؛ همیشه واقعهای که پیش میآید، بدترین واقعهی ممکن است. اما ایرلندیها درست عکس ما فکر میکنند. اینجا اگر کسی پایش بشکند یا دیر به قطار برسد یا ورشکست شود، میگوید باز هم جای شکرش باقی است، ممکن بود به جای پا گردن آدم بشکند، به جای قطار بهشت از دست برود و به جای ورشکست شدن آرامشِ درون مختل گردد. آرامشی که هیچ ورشکستگیای قادر به نابودیاش نیست.
آنچه اتفاق میافتد به هیچ رو بدترین حادثه نیست. بدترین حادثه هرگز پیش نمیآید. اگر مادربزرگ کسی بمیرد، باز جای شکرش باقی است که پدربزرگ عزیز هنوز زنده است. اگر خانه یا مزرعه آتش بگیرد اما مرغ و خروسها نجات یابند، باز هم جای شکرش باقی است، چون ممکن بود آنها هم از بین بروند. و اگر مرغ و خروسها هم آتش بگیرند، باز هم جای شکرش باقی است که خود آدم هنوز زنده است. و بالأخره اگر آدم هم بمیرد، از تمام نگرانیهای زندگی خلاص میشود، چون درِ بهشت ـ در این غایتِ سفرِ زائرانِ بلاکشِ کرهی خاکی ـ به روی گناهکارانی که توبه کنند باز است. پس جان سالم به در بردند از آن همه پا شکستنها و نرسیدن به قطارها و ورشکستگیها.
ما آلمانیها ـ دستکم من اینطور فکر میکنم ـ وقتی اتفاقی برایمان میافتد شوق طنز و قوهی تخیلمان را از دست میدهیم در حالی که ایرلندیها، درست در همان لحظه، شوق طنز و قوهی تخیلشان جان میگیرد. توجیهِ این نکته، که هنوز جای شکرش باقی است، برای کسی که پایش شکسته و درد میکشد و یا با پای گچگرفته میلنگد، نه تنها دلداری است بلکه در عین حال کاری است مستلزم استعداد شاعری و در بسیاری موارد آمیخته با سادیسمی ملایم: توصیف درد ناشی از شکستن گردن، بیان حالت جمجمهی شکسته یا کتفی که در رفته ـ و آنوقت کسی که پایش شکسته با خاطری آسوده لنگلنگان به راهش ادامه میدهد و خوشحال است که چنین بلای کوچکی سرش آمده.
به این ترتیب سرنوشت از اعتبارات نامحدودی برخوردار است و آدم با رضایت خاطر و فروتنی حاضر است بهرهی آن را بپردازد. اگر بچهها به گونهای اسفناک در بستر بیماری سیاهسرفه افتاده باشند و احتیاج به حضور پرستاری دلسوز باشد، آنوقت باید خدا را شکر کنی که هنوز سلامتی و میتوانی بچهها را تیمار کنی و به کارها برسی. اینجا دیگر برای خیالبافی مرزی وجود ندارد.
در ایرلند اصطلاح «جای شکرش باقی است» یکی از متداولترین مسئله هاست، زیرا اینجا مصیبت پشت مصیبت نازل میشود و شکرگزاری از اینکه به مصیبت بدتری گرفتار نشدهای، خودْ نوعی دلداری است.
@KhabGard
در خوابگرد بیشتر بخوانید:
http://khabgard.com/?p=1330
📝 باز جای شکرش باقی است،
آقای هاینریش بل!
#هاینریش_بل حدود ۶۷ سال پیش، یعنی اوائل دههی ۵۰ میلادی، به ایرلند سفر کرد و چند ماه در آنجا ماند. برآیند این سفر مجموعهای از یادداشتها بود که با عنوان «یادداشتهای روزانهی ایرلند» منتشر شد. بخشی کوتاه از یکی از این یادداشتهای هاینریش بل در این کتاب را (صفحهی ۱۱۵) اینجا میآورم. دلیل انتخاب این بخش را بعد از خواندنِ آن خودتان متوجه خواهید شد.
اگر برای ما آلمانیها مشکلی پیش بیاید، مثلاً دیر به قطار برسیم یا پایمان بشکند و یا ورشکست شویم، میگوییم: دیگر بدتر از این نمیشد؛ همیشه واقعهای که پیش میآید، بدترین واقعهی ممکن است. اما ایرلندیها درست عکس ما فکر میکنند. اینجا اگر کسی پایش بشکند یا دیر به قطار برسد یا ورشکست شود، میگوید باز هم جای شکرش باقی است، ممکن بود به جای پا گردن آدم بشکند، به جای قطار بهشت از دست برود و به جای ورشکست شدن آرامشِ درون مختل گردد. آرامشی که هیچ ورشکستگیای قادر به نابودیاش نیست.
آنچه اتفاق میافتد به هیچ رو بدترین حادثه نیست. بدترین حادثه هرگز پیش نمیآید. اگر مادربزرگ کسی بمیرد، باز جای شکرش باقی است که پدربزرگ عزیز هنوز زنده است. اگر خانه یا مزرعه آتش بگیرد اما مرغ و خروسها نجات یابند، باز هم جای شکرش باقی است، چون ممکن بود آنها هم از بین بروند. و اگر مرغ و خروسها هم آتش بگیرند، باز هم جای شکرش باقی است که خود آدم هنوز زنده است. و بالأخره اگر آدم هم بمیرد، از تمام نگرانیهای زندگی خلاص میشود، چون درِ بهشت ـ در این غایتِ سفرِ زائرانِ بلاکشِ کرهی خاکی ـ به روی گناهکارانی که توبه کنند باز است. پس جان سالم به در بردند از آن همه پا شکستنها و نرسیدن به قطارها و ورشکستگیها.
ما آلمانیها ـ دستکم من اینطور فکر میکنم ـ وقتی اتفاقی برایمان میافتد شوق طنز و قوهی تخیلمان را از دست میدهیم در حالی که ایرلندیها، درست در همان لحظه، شوق طنز و قوهی تخیلشان جان میگیرد. توجیهِ این نکته، که هنوز جای شکرش باقی است، برای کسی که پایش شکسته و درد میکشد و یا با پای گچگرفته میلنگد، نه تنها دلداری است بلکه در عین حال کاری است مستلزم استعداد شاعری و در بسیاری موارد آمیخته با سادیسمی ملایم: توصیف درد ناشی از شکستن گردن، بیان حالت جمجمهی شکسته یا کتفی که در رفته ـ و آنوقت کسی که پایش شکسته با خاطری آسوده لنگلنگان به راهش ادامه میدهد و خوشحال است که چنین بلای کوچکی سرش آمده.
به این ترتیب سرنوشت از اعتبارات نامحدودی برخوردار است و آدم با رضایت خاطر و فروتنی حاضر است بهرهی آن را بپردازد. اگر بچهها به گونهای اسفناک در بستر بیماری سیاهسرفه افتاده باشند و احتیاج به حضور پرستاری دلسوز باشد، آنوقت باید خدا را شکر کنی که هنوز سلامتی و میتوانی بچهها را تیمار کنی و به کارها برسی. اینجا دیگر برای خیالبافی مرزی وجود ندارد.
در ایرلند اصطلاح «جای شکرش باقی است» یکی از متداولترین مسئله هاست، زیرا اینجا مصیبت پشت مصیبت نازل میشود و شکرگزاری از اینکه به مصیبت بدتری گرفتار نشدهای، خودْ نوعی دلداری است.
@KhabGard
در خوابگرد بیشتر بخوانید:
http://khabgard.com/?p=1330
Forwarded from کتاب شهر (Kavan ebrahimi)
📻 #داستان_شهر 🎧
داستان امشب :
📕داستان کوتاه: #اقدام_خواهد_شد
✍ نویسنده: #هاینریش_بل
⭕ @ketabeshahr
📢 داستان شهر را هر شب بشنوید.
داستان امشب :
📕داستان کوتاه: #اقدام_خواهد_شد
✍ نویسنده: #هاینریش_بل
⭕ @ketabeshahr
📢 داستان شهر را هر شب بشنوید.
اقدام خواهد شد_هاینریش بل
@KetabeShahr
📻 #داستان_شهر 🎧
داستان امشب :
📕داستان کوتاه: #اقدام_خواهد_شد
✍ نویسنده: #هاینریش_بل
✍🏻 ترجمه: #حسن_افشار
🎤 با صدای: #بهروز_رضوی
⭕ @ketabeshahr
📢 داستان شهر را هر شب بشنوید.
داستان امشب :
📕داستان کوتاه: #اقدام_خواهد_شد
✍ نویسنده: #هاینریش_بل
✍🏻 ترجمه: #حسن_افشار
🎤 با صدای: #بهروز_رضوی
⭕ @ketabeshahr
📢 داستان شهر را هر شب بشنوید.