Forwarded from اتچ بات
◽️
گلستان ژاپنی
(تسوره زورهگوسا)
سخنِ آغاز
بهتر از اینم چه کار که روز همه روز سبکبال و بیخیال کنار سنگ دواتم یله دادهام و پراکندههایی را که در سرم میگذرد گهگاه بر برگِ کاغذ میآورم، با این احساس غریب که هشیار نباشم. (...)
عجب است با وجودت که وجود من بماند
8. در زندگی هیچ چیز چون عشق دلِ آدمی را شیدا نسازد، و چه سبکسر است این دل! عطر چیزی است ناپایدار؛ امّا یک عطر دلانگیز، هر چند که بوی خوشش تنها ساعتی بیشتر نماند، باز با همۀ جان خود بر مشامها نشیند.
مگر نه آنکه کومۀ قدیس کرامات و مقاماتش را به بهای نگاهی به پاهای سفید دخترکی که بر لبِ جوی رخت میشست، از دست داد؟ هم شگفت نبود که او به دیدن پوست شاداب و برهنۀ آن پای زیبا و ساقِ خوشتراش دل از کف بدهد.
آن که نبات عارضش آب حیات میخورد
9. آنچه بیش از هر چیز زن، چشم مرد را میگیرد گیسوی دلربای اوست؛ امّا اگر هم زن در پس پردهای نهان از چشم باشد، منش او را از سخنش توان فهمید. کوچکترین رفتارِ زن، همان خرامیدن و نشستن او، مگر که دل از مرد برباید. بهراستیکه چون زن پروا را کنار گذارد، مرد را دیگر خواب و آرام نباشد؛ چندانکه از سرِ جان نیز بگذرد. مرد در شیدایی کوه را بشکافد و کارهایی کند که هیچگاه از او برنیامده، و این کارها به شوق عشق از او ساخته است.
همانا عشق را بنیاد بس ژرف است و سرچشمه بس دور. لذات شش حسّ بسیار باشد، و شایسته است که همه را ناچیز انگاریم؛ امّا چیره شدن بر فریب و فسون عشق دشوار باشد. چنین پیداست که بلای عشق پیر و جوان و فرزانه و نادان نمیشناسد.
گُفتهاند که زن به تار مویی فیل گران را هم آسان از پی خود میکشانَد، و گوزنهای نر به هنگام پاییز چون خشخش کفش چوبی دختری را در راه بشنوند، به زبان آیند.
پس باید که بهوش بود و مهار دل را نگه داشت.
قارون هلاک شد که چهل خانه گنج داشت
10. هر چند که سرا و خانۀ ما در این جهان کاروانسرایی است یکروزه، باز آراسته و دلپذیر بودنش خوشی و شادی آورَد.
آنجا که نیکمردی در آرامش خانه دارد، مهتاب هم گیراتر نماید؛ و هر چند که این سرا نوساخته و باشکوه نباشد، باز انبوهِ درختان و گل و گیاه باغ که به تصنّع بار نیامده و به راه طبیعت پرورده شده است، نیمکت نئین در ایوان، پرچین کوتاه و خوشنمای باغچه و هر چیز درون خانه که با ذوق سلیم آراسته شده، یادآورِ پسند و ارزشهای کهن است و ما را آرامشی دلپذیر میبخشد؛ امّا چه اندوهبار است آنجا که اثاث گرانبها از چین و ژاپن و ساختۀ دست بسی استادان هنر را ناهمساز چیده و انباشته، و گیاه و بوته و درخت باغچه را ناهنجار آراسته باشند. بهراستیکه هیچ چیز پایدار نباشد و در چشم برهم زدنی ببینیم که هرچه بود، چون انبوهی دود از میان رفته است، کوتاه آنکه سیرت و سریرت خانهخدای را از خانۀ او توان سنجید.
وقتی در کاخ گوتوکودایجی وزیر امر شد که دیگر نگذارند که زغنها آنجا آشیانه کنند. سایگیو به دیدن فَرّاشان، که گرداگرد کاخ را ریسمان و تور میکشیدند تا زاغ و زغن را دور نگاه دارند، گفت: «اگر زغنها آنجا آشیانه کنند به او چه شود؟ این کار نشانۀ دلسنگی شاهزاده است؛» و ازآنپس هرگز به سلام او نرفت. چندی پیش که بر بام کاخ کوساکا ، جایگاه شاهزاده آیانوکوجی ریسمان و تور میکشیدند، از آن داستان یاد آوردم؛ امّا در اینجا مردم گفتند که این کار برای آن است که شاهزاده به دیدن انبوه کلاغان که قورباغههای استخر را میگیرند دلآزرده میشود. این را احساسی مهرآمیز یافتم؛ حال نمیدانم آیا گوتوکودایجی نیز در راندن کلاغان همین اندیشه را داشته است؟
| گلستان ژاپنی (تسوره زورهگوسا) | یوشیدا کِنکو| ترجمۀ هاشم رجبزاده | رقعی. 276 صفحه. 110000 تومان | چاپ اول |
#گلستان_ژاپنی
#ادبیات_کهن_ژاپن
#هاشم_رجبزاده
⭕️ خرید از سایت: www.jahaneketab.ir
@jahaneketabpub
گلستان ژاپنی
(تسوره زورهگوسا)
سخنِ آغاز
بهتر از اینم چه کار که روز همه روز سبکبال و بیخیال کنار سنگ دواتم یله دادهام و پراکندههایی را که در سرم میگذرد گهگاه بر برگِ کاغذ میآورم، با این احساس غریب که هشیار نباشم. (...)
عجب است با وجودت که وجود من بماند
8. در زندگی هیچ چیز چون عشق دلِ آدمی را شیدا نسازد، و چه سبکسر است این دل! عطر چیزی است ناپایدار؛ امّا یک عطر دلانگیز، هر چند که بوی خوشش تنها ساعتی بیشتر نماند، باز با همۀ جان خود بر مشامها نشیند.
مگر نه آنکه کومۀ قدیس کرامات و مقاماتش را به بهای نگاهی به پاهای سفید دخترکی که بر لبِ جوی رخت میشست، از دست داد؟ هم شگفت نبود که او به دیدن پوست شاداب و برهنۀ آن پای زیبا و ساقِ خوشتراش دل از کف بدهد.
آن که نبات عارضش آب حیات میخورد
9. آنچه بیش از هر چیز زن، چشم مرد را میگیرد گیسوی دلربای اوست؛ امّا اگر هم زن در پس پردهای نهان از چشم باشد، منش او را از سخنش توان فهمید. کوچکترین رفتارِ زن، همان خرامیدن و نشستن او، مگر که دل از مرد برباید. بهراستیکه چون زن پروا را کنار گذارد، مرد را دیگر خواب و آرام نباشد؛ چندانکه از سرِ جان نیز بگذرد. مرد در شیدایی کوه را بشکافد و کارهایی کند که هیچگاه از او برنیامده، و این کارها به شوق عشق از او ساخته است.
همانا عشق را بنیاد بس ژرف است و سرچشمه بس دور. لذات شش حسّ بسیار باشد، و شایسته است که همه را ناچیز انگاریم؛ امّا چیره شدن بر فریب و فسون عشق دشوار باشد. چنین پیداست که بلای عشق پیر و جوان و فرزانه و نادان نمیشناسد.
گُفتهاند که زن به تار مویی فیل گران را هم آسان از پی خود میکشانَد، و گوزنهای نر به هنگام پاییز چون خشخش کفش چوبی دختری را در راه بشنوند، به زبان آیند.
پس باید که بهوش بود و مهار دل را نگه داشت.
قارون هلاک شد که چهل خانه گنج داشت
10. هر چند که سرا و خانۀ ما در این جهان کاروانسرایی است یکروزه، باز آراسته و دلپذیر بودنش خوشی و شادی آورَد.
آنجا که نیکمردی در آرامش خانه دارد، مهتاب هم گیراتر نماید؛ و هر چند که این سرا نوساخته و باشکوه نباشد، باز انبوهِ درختان و گل و گیاه باغ که به تصنّع بار نیامده و به راه طبیعت پرورده شده است، نیمکت نئین در ایوان، پرچین کوتاه و خوشنمای باغچه و هر چیز درون خانه که با ذوق سلیم آراسته شده، یادآورِ پسند و ارزشهای کهن است و ما را آرامشی دلپذیر میبخشد؛ امّا چه اندوهبار است آنجا که اثاث گرانبها از چین و ژاپن و ساختۀ دست بسی استادان هنر را ناهمساز چیده و انباشته، و گیاه و بوته و درخت باغچه را ناهنجار آراسته باشند. بهراستیکه هیچ چیز پایدار نباشد و در چشم برهم زدنی ببینیم که هرچه بود، چون انبوهی دود از میان رفته است، کوتاه آنکه سیرت و سریرت خانهخدای را از خانۀ او توان سنجید.
وقتی در کاخ گوتوکودایجی وزیر امر شد که دیگر نگذارند که زغنها آنجا آشیانه کنند. سایگیو به دیدن فَرّاشان، که گرداگرد کاخ را ریسمان و تور میکشیدند تا زاغ و زغن را دور نگاه دارند، گفت: «اگر زغنها آنجا آشیانه کنند به او چه شود؟ این کار نشانۀ دلسنگی شاهزاده است؛» و ازآنپس هرگز به سلام او نرفت. چندی پیش که بر بام کاخ کوساکا ، جایگاه شاهزاده آیانوکوجی ریسمان و تور میکشیدند، از آن داستان یاد آوردم؛ امّا در اینجا مردم گفتند که این کار برای آن است که شاهزاده به دیدن انبوه کلاغان که قورباغههای استخر را میگیرند دلآزرده میشود. این را احساسی مهرآمیز یافتم؛ حال نمیدانم آیا گوتوکودایجی نیز در راندن کلاغان همین اندیشه را داشته است؟
| گلستان ژاپنی (تسوره زورهگوسا) | یوشیدا کِنکو| ترجمۀ هاشم رجبزاده | رقعی. 276 صفحه. 110000 تومان | چاپ اول |
#گلستان_ژاپنی
#ادبیات_کهن_ژاپن
#هاشم_رجبزاده
⭕️ خرید از سایت: www.jahaneketab.ir
@jahaneketabpub
Telegram
attach 📎