#فصلنامه_تخصصي_بوم
#سفرنامه_و_بوم
اورامان تا هجیج - روستاگردی
تصویر: روستای بلبر،منطقه اورامان، استان کردستان
متن: شیرین نجوان، رامین نوری
عکس: رامین نوری
#بوم_1
@BOOMCONCEPT
WWW.BOOMCON
#سفرنامه_و_بوم
اورامان تا هجیج - روستاگردی
تصویر: روستای بلبر،منطقه اورامان، استان کردستان
متن: شیرین نجوان، رامین نوری
عکس: رامین نوری
#بوم_1
@BOOMCONCEPT
WWW.BOOMCON
Forwarded from نگارستان شروین وکیلی
سفرنامهی هند-۶.pdf
843 KB
Forwarded from نگارستان شروین وکیلی
▫️چند بند از فصلی از کتاب «سفرنامهی هند شمالی»:
✅ «...تقدس این شهر در واقع از اواخر عصر ساسانی و قرون اول و دوم هجری آغاز شده است. نکتهی طنزآمیز آن که استیلای فرمانروایان مسلمان بر شمال هند یکی از دلایل شکوفایی دینی این شهر بوده است. چون شهرهای غربیتر و شمالیتر مثل دهلی و لکنهو به مراکز دینی مسلمانان تبدیل شد و گرانیگاه دین هندویی به سمت بنارس چرخش کرد. حاکمان مسلمان این شهر در ضمن تشویق کنندهی تجارت و زیارت بودند و از ساخت معبدهای هندو و رونق گرفتن مناسک دینی هندیان پشتیبانی میکردند. هرچند امروز تنها تک و توکی که مثل سلطان محمود غزنوی معبدها را غارت کردند در کتابهای تاریخی به یاد آورده میشوند.
شهر چندان بزرگ نیست، اما تراکم جمعیت خفقانآوری دارد و زمانی که من واردش شدم بیش از یک میلیون نفر در آن زندگی میکردند. همیشه هزاران نفر زایر هم در این شهر حضور دارند، و این طبیعی است چون بنارس بیست و سه هزار معبد دارد که عددی چشمگیر است. حدود صد و چهل هزار نفر هم در این شهر بیخانمان هستند و با کارتنخوابی روزگار میگذرانند. من هم در مدت اقامتم در این شهر دو شب را در معبدهایی کنار همین بیخانمانها خوابیدم و دیدم اوضاعشان آنقدرها هم بد نیست!
ستون فقرات شهر بازار بزرگی است که مثل ماری عظیم در اندرون شهر چرخ میزند و هر از چندی دهانههایی به سمت رود گنگ باز میکند. خیابانی که مغازههای این بازار دو طرفش قرار دارند، به قدری باریک است که در واقع باید کوچه خوانده شود. همیشه هم انبوهی از جمعیت در آن میروند و میآیند و بسیاری از دکانهایش هم شبانهروز باز هستند. هر چیز قابل تصوری هم آنجا میفروشند، از یادگاریهای بنجل و اشیای تزیینی نه چندان زیبا که در واقع عروسک خدایان هندوست، تا شال و ادویه و خرت و پرتهایی که ادعا میشود مقدس و جادویی هستند و برای دوشیدن توریستهای فرنگی سادهلوح ابداع شدهاند. جایی که من منزل گزیده بودم، در کوچهای در کنارهی یکی از شلوغترین و پررونقترین بخشهای این بازار قرار داشت. با این حال به محض آن که چند قدم از بازار دور میشدی و در کوچهمان پیش میآمدی، همه جا سوت و کور میشد و بنیآدمی به چشم نمیخورد.
بنارس با آن که بسیار قدیمی است، اما شهری به نسبت عمودی است. بیشتر ساختمانها چند طبقهاند و بسیاریشان نزدیک به یک قرن یا بیشتر سن دارند. معمولا در هر ساختمانی دست کم یک معبد هست و اغلبشان در پشتبام جای دارند. فقط معبدهای خیلی مهم و بزرگند که از طبقهی همکف ساختمانها شروع میشوند و دروازههایی گشوده به کوچه و خیابان دارند.
معبد در این شهر در ضمن کانون نوعی چرخهی اقتصادی هم هست، که در بهترین حالت مرکز بازتوزیع نذورات است و در بدترین حالت اسباب گدایی. آن وسطها اگر بگردی مرتاضهای پشمالوی سیاه از آلودگی و راهبان سرتراشیدهی بودایی و جوکیهای لاغر و استخوانی و راهبان لخت و عور جاین را هم میتوانی ببینی، و جالب آن که با همهي اینها بخش مهمی از جمعیت شهر مسلمان هستند. در بین این جماعت رنگارنگ روحانی، صوفیها و درویشهای ایرانیتبار هم زیاد هستند، ولی اینها اغلب مثل بقیه شکل و ظاهری غیرعادی به خود نمیگیرند و در کسوت مردم عادی شهر رفت و آمد میکنند و جامههایی پاکیزه و شیک میپوشند...»
#سفرنامه
#هند
@SherwinVakiliArt
✅ «...تقدس این شهر در واقع از اواخر عصر ساسانی و قرون اول و دوم هجری آغاز شده است. نکتهی طنزآمیز آن که استیلای فرمانروایان مسلمان بر شمال هند یکی از دلایل شکوفایی دینی این شهر بوده است. چون شهرهای غربیتر و شمالیتر مثل دهلی و لکنهو به مراکز دینی مسلمانان تبدیل شد و گرانیگاه دین هندویی به سمت بنارس چرخش کرد. حاکمان مسلمان این شهر در ضمن تشویق کنندهی تجارت و زیارت بودند و از ساخت معبدهای هندو و رونق گرفتن مناسک دینی هندیان پشتیبانی میکردند. هرچند امروز تنها تک و توکی که مثل سلطان محمود غزنوی معبدها را غارت کردند در کتابهای تاریخی به یاد آورده میشوند.
شهر چندان بزرگ نیست، اما تراکم جمعیت خفقانآوری دارد و زمانی که من واردش شدم بیش از یک میلیون نفر در آن زندگی میکردند. همیشه هزاران نفر زایر هم در این شهر حضور دارند، و این طبیعی است چون بنارس بیست و سه هزار معبد دارد که عددی چشمگیر است. حدود صد و چهل هزار نفر هم در این شهر بیخانمان هستند و با کارتنخوابی روزگار میگذرانند. من هم در مدت اقامتم در این شهر دو شب را در معبدهایی کنار همین بیخانمانها خوابیدم و دیدم اوضاعشان آنقدرها هم بد نیست!
ستون فقرات شهر بازار بزرگی است که مثل ماری عظیم در اندرون شهر چرخ میزند و هر از چندی دهانههایی به سمت رود گنگ باز میکند. خیابانی که مغازههای این بازار دو طرفش قرار دارند، به قدری باریک است که در واقع باید کوچه خوانده شود. همیشه هم انبوهی از جمعیت در آن میروند و میآیند و بسیاری از دکانهایش هم شبانهروز باز هستند. هر چیز قابل تصوری هم آنجا میفروشند، از یادگاریهای بنجل و اشیای تزیینی نه چندان زیبا که در واقع عروسک خدایان هندوست، تا شال و ادویه و خرت و پرتهایی که ادعا میشود مقدس و جادویی هستند و برای دوشیدن توریستهای فرنگی سادهلوح ابداع شدهاند. جایی که من منزل گزیده بودم، در کوچهای در کنارهی یکی از شلوغترین و پررونقترین بخشهای این بازار قرار داشت. با این حال به محض آن که چند قدم از بازار دور میشدی و در کوچهمان پیش میآمدی، همه جا سوت و کور میشد و بنیآدمی به چشم نمیخورد.
بنارس با آن که بسیار قدیمی است، اما شهری به نسبت عمودی است. بیشتر ساختمانها چند طبقهاند و بسیاریشان نزدیک به یک قرن یا بیشتر سن دارند. معمولا در هر ساختمانی دست کم یک معبد هست و اغلبشان در پشتبام جای دارند. فقط معبدهای خیلی مهم و بزرگند که از طبقهی همکف ساختمانها شروع میشوند و دروازههایی گشوده به کوچه و خیابان دارند.
معبد در این شهر در ضمن کانون نوعی چرخهی اقتصادی هم هست، که در بهترین حالت مرکز بازتوزیع نذورات است و در بدترین حالت اسباب گدایی. آن وسطها اگر بگردی مرتاضهای پشمالوی سیاه از آلودگی و راهبان سرتراشیدهی بودایی و جوکیهای لاغر و استخوانی و راهبان لخت و عور جاین را هم میتوانی ببینی، و جالب آن که با همهي اینها بخش مهمی از جمعیت شهر مسلمان هستند. در بین این جماعت رنگارنگ روحانی، صوفیها و درویشهای ایرانیتبار هم زیاد هستند، ولی اینها اغلب مثل بقیه شکل و ظاهری غیرعادی به خود نمیگیرند و در کسوت مردم عادی شهر رفت و آمد میکنند و جامههایی پاکیزه و شیک میپوشند...»
#سفرنامه
#هند
@SherwinVakiliArt
Forwarded from نگارستان شروین وکیلی
Sherwin Vakili- Soghd o Kharazm.pdf
29.9 MB
▫️عیدی ۱۴۰۱: ۱۱۱ کتاب:
✅ کتاب «سفرنامهی سغد و خوارزم»
✅ کتاب نخست از مجموعهی سفرنامهها
#۱۱۱کتاب
#سفرنامه
@SherwinVakiliArt
✅ کتاب «سفرنامهی سغد و خوارزم»
✅ کتاب نخست از مجموعهی سفرنامهها
#۱۱۱کتاب
#سفرنامه
@SherwinVakiliArt
Forwarded from نگارستان شروین وکیلی
Sherwin Vakili-chin o ma chin.pdf
9.8 MB
▫️عیدی ۱۴۰۱: ۱۱۱ کتاب:
✅ کتاب «سفرنامهی چین و ماچین»
✅ کتاب دوم از مجموعهی سفرنامهها
#۱۱۱کتاب
#سفرنامه
@SherwinVakiliArt
✅ کتاب «سفرنامهی چین و ماچین»
✅ کتاب دوم از مجموعهی سفرنامهها
#۱۱۱کتاب
#سفرنامه
@SherwinVakiliArt
Forwarded from نگارستان شروین وکیلی
Sherwin Vakili- Indica.pdf
9 MB
▫️عیدی ۱۴۰۱: ۱۱۱ کتاب:
✅ کتاب «سفرنامهی هند شمالی»
✅ کتاب سوم از مجموعهی سفرنامهها
#۱۱۱کتاب
#سفرنامه
@SherwinVakiliArt
✅ کتاب «سفرنامهی هند شمالی»
✅ کتاب سوم از مجموعهی سفرنامهها
#۱۱۱کتاب
#سفرنامه
@SherwinVakiliArt
Forwarded from نگارستان شروین وکیلی
Sherwin Vakili- Khatay and Khotin.pdf
17.8 MB
▫️عیدی ۱۴۰۱: ۱۱۱ کتاب:
✅ کتاب «سفرنامهی ختای و ختن»
✅ کتاب چهارم از مجموعهی سفرنامهها
#۱۱۱کتاب
#سفرنامه
@SherwinVakiliArt
✅ کتاب «سفرنامهی ختای و ختن»
✅ کتاب چهارم از مجموعهی سفرنامهها
#۱۱۱کتاب
#سفرنامه
@SherwinVakiliArt
Sherwin Vakili- Russia.pdf
13.2 MB
▫️عیدی ۱۴۰۱: ۱۱۱ کتاب:
✅ کتاب «سفرنامهی مسکو و سنپترزبورگ»
✅ کتاب پنجم از مجموعهی سفرنامهها
#۱۱۱کتاب
#سفرنامه
@SherwinVakiliArt
✅ کتاب «سفرنامهی مسکو و سنپترزبورگ»
✅ کتاب پنجم از مجموعهی سفرنامهها
#۱۱۱کتاب
#سفرنامه
@SherwinVakiliArt
Forwarded from Nostalgia (Hesam Forouzan)
مسافرنامه_شاهرخ_مسکوب_کتابخانه_مهرآیین@.pdf
2.1 MB
📚 کتاب جمعه: مسافرنامه / نوشته شاهرخ مسکوب
✍🏼 خواندن کتاب الکترونیک هنوز برای همه راحت نیست. راستش من هم هنوز دوست دارم کتاب را در دست بگیرم و بوی کاغذش به مشامم برسد... اما از برخی کتابهای ممنوعه یا کمیاب و دیریاب گاه فقط نسخهای الکترونیک هست و بس. پس تا اطلاع ثانوی همین مواهب تکنولوژی را غنیمت میشمریم و حظ می بریم. قصد دارم هرازگاهی یکی از کتابهای قدرنادیده یا کمتر دیده شده را با همراهان کانال نوستالژی به اشتراک بگذارم.
💠 شاهرخ مسکوب بنظرم جواهر قدرنادیده نیم قرن اخیر فرهنگ و ادبیات ماست؛ هرچه از او بخوانیم غنیمت است. صد حیف که روزگار به کامش نبود و قدر ندید و زود رفت ...
ح س ا م
#سفرنامه
#کتاب_جمعه
📗 @nostalgiq
✍🏼 خواندن کتاب الکترونیک هنوز برای همه راحت نیست. راستش من هم هنوز دوست دارم کتاب را در دست بگیرم و بوی کاغذش به مشامم برسد... اما از برخی کتابهای ممنوعه یا کمیاب و دیریاب گاه فقط نسخهای الکترونیک هست و بس. پس تا اطلاع ثانوی همین مواهب تکنولوژی را غنیمت میشمریم و حظ می بریم. قصد دارم هرازگاهی یکی از کتابهای قدرنادیده یا کمتر دیده شده را با همراهان کانال نوستالژی به اشتراک بگذارم.
💠 شاهرخ مسکوب بنظرم جواهر قدرنادیده نیم قرن اخیر فرهنگ و ادبیات ماست؛ هرچه از او بخوانیم غنیمت است. صد حیف که روزگار به کامش نبود و قدر ندید و زود رفت ...
ح س ا م
#سفرنامه
#کتاب_جمعه
📗 @nostalgiq