🔸《داستان مرغ کنتاکی》
🔖آیا تاکنون نام (سرهنگ ساندرس) را شنیده اید؟ میدانید او چگونه یک امپراطوری بزرگ که او را میلیونر ساخت بنا کرد و عادات غذائی ملتی را تغییر داد؟
موقعی که شروع به فعالیت کرد، مرد بازنشستهای بود که طرز سرخ کردن مرغ را می دانست، همین و بس. نه سازمانی داشت و نه چیز دیگر. او مالک رستوران کوچکی بود و چون مسیر بزرگراه اصلی را تغییر داده بودند، داشت ورشکست می شد. اولین چک تأمین اجتماعی را که گرفت به فکر افتاد که شاید بتواند از طریق فروش دستورالعمل سرخ کردن مرغ، پول به دست آورد.
خیلی از مردم هستند که فکرهای جالبی دارند، اما سرهنگ ساندرس با دیگران فرق داشت. او مردی بود که فقط درباره انجام کارها فکر نمی کرد. بلکه دست به عمل میزد. او به راه افتاد و هر دری را زد، به هر صاحب رستورانی داستان را گفت:( من یک دستورالعمل عالی برای طبخ جوجه در اختیار دارم و فکر میکنم که اگر از آن استفاده کنید؛ میزان فروش شما بالاتر خواهد رفت و میخواهم که درصدی از آن افزایش فروش را به من بدهید.)
البته خیلیها به او خندیدند .گفتند:( ببین پیرمرد، راهت را بگیر و برو. این لباس سفید مسخره را برای چه پوشیده ای؟) آیا سرهنگ ساندرس مأیوس شد؟ به هیچ وجه، هر بار که صاحبان رستوران دست رد به سینهاش میگذاشتند، به جای اینکه دلسرد و بدحال شود، بلافاصله به این فکر می افتاد که دفعه بعد چگونه داستان خود را بیان کند که مؤثر واقع شود و نتیجه بهتری به دست آورد.
به نظر شما سرهنگ ساندرس، پیش از اینکه پاسخ مساعد بشنود چند بار جواب منفی گرفت؟ او ۱۰۰۹ بار جواب رد شنید تا سرانجام یک نفر به او پاسخ مثبت داد. وی ۲ سال وقت صرف کرد و با اتومبیل قراضه خود، شهرهای آمریکا را گشت. با همان لباس سفید آشپزی شبها روی صندلی عقب اتومبیل خود میخوابید و هر روز صبح بااین امید بیدار میشد که فکر خود را با شخص تازه ای در میان بگذارد.
به نظر شما چند نفر ممکن است به مدت ۲ سال آزگار ۱۰۰۹ بار پاسخ منفی بشنوند و بازهم دست از تلاش برندارند؟ خیلی کم به این دلیل که در دنیا، فقط یک سرهنگ ساندرس وجود دارد. بیشتر مردم طاقت ۲۰ بار جواب منفی را هم ندارند چه رسد به ۱۰۰ یا ۱۰۰۰ بار ! با این وجود گاهی تنها عامل موفقیت همین است.
🔸اگر به موفق ترین مردان تاریخ بنگرید یک چیز مشترک در میان همه آنها پیدا میکنید: آنها از جواب رد نمیهراسند. پاسخ منفی را نمی پذیرند و اجازه نمیدهند هیچ عاملی آنها را از عملی کردن نظرها و هدفها باز دارد.
📙مشکلات راشکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
🔖آیا تاکنون نام (سرهنگ ساندرس) را شنیده اید؟ میدانید او چگونه یک امپراطوری بزرگ که او را میلیونر ساخت بنا کرد و عادات غذائی ملتی را تغییر داد؟
موقعی که شروع به فعالیت کرد، مرد بازنشستهای بود که طرز سرخ کردن مرغ را می دانست، همین و بس. نه سازمانی داشت و نه چیز دیگر. او مالک رستوران کوچکی بود و چون مسیر بزرگراه اصلی را تغییر داده بودند، داشت ورشکست می شد. اولین چک تأمین اجتماعی را که گرفت به فکر افتاد که شاید بتواند از طریق فروش دستورالعمل سرخ کردن مرغ، پول به دست آورد.
خیلی از مردم هستند که فکرهای جالبی دارند، اما سرهنگ ساندرس با دیگران فرق داشت. او مردی بود که فقط درباره انجام کارها فکر نمی کرد. بلکه دست به عمل میزد. او به راه افتاد و هر دری را زد، به هر صاحب رستورانی داستان را گفت:( من یک دستورالعمل عالی برای طبخ جوجه در اختیار دارم و فکر میکنم که اگر از آن استفاده کنید؛ میزان فروش شما بالاتر خواهد رفت و میخواهم که درصدی از آن افزایش فروش را به من بدهید.)
البته خیلیها به او خندیدند .گفتند:( ببین پیرمرد، راهت را بگیر و برو. این لباس سفید مسخره را برای چه پوشیده ای؟) آیا سرهنگ ساندرس مأیوس شد؟ به هیچ وجه، هر بار که صاحبان رستوران دست رد به سینهاش میگذاشتند، به جای اینکه دلسرد و بدحال شود، بلافاصله به این فکر می افتاد که دفعه بعد چگونه داستان خود را بیان کند که مؤثر واقع شود و نتیجه بهتری به دست آورد.
به نظر شما سرهنگ ساندرس، پیش از اینکه پاسخ مساعد بشنود چند بار جواب منفی گرفت؟ او ۱۰۰۹ بار جواب رد شنید تا سرانجام یک نفر به او پاسخ مثبت داد. وی ۲ سال وقت صرف کرد و با اتومبیل قراضه خود، شهرهای آمریکا را گشت. با همان لباس سفید آشپزی شبها روی صندلی عقب اتومبیل خود میخوابید و هر روز صبح بااین امید بیدار میشد که فکر خود را با شخص تازه ای در میان بگذارد.
به نظر شما چند نفر ممکن است به مدت ۲ سال آزگار ۱۰۰۹ بار پاسخ منفی بشنوند و بازهم دست از تلاش برندارند؟ خیلی کم به این دلیل که در دنیا، فقط یک سرهنگ ساندرس وجود دارد. بیشتر مردم طاقت ۲۰ بار جواب منفی را هم ندارند چه رسد به ۱۰۰ یا ۱۰۰۰ بار ! با این وجود گاهی تنها عامل موفقیت همین است.
🔸اگر به موفق ترین مردان تاریخ بنگرید یک چیز مشترک در میان همه آنها پیدا میکنید: آنها از جواب رد نمیهراسند. پاسخ منفی را نمی پذیرند و اجازه نمیدهند هیچ عاملی آنها را از عملی کردن نظرها و هدفها باز دارد.
📙مشکلات راشکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
🖌《پرسش کلید پاسخ است》
🔸بهترین طریق تنظیم مرکز توجه استفاده از نیروی (پرسش) است. آیا میدانید که طرح یک سؤال صحیح میتواند عملاً جان انسان را نجات دهد؟
پرسش، جان (استانیسلاوکی - لخ) را نجات داد. یک شب نازیها به خانه او ریختند و او و خانوده اش را به اردوگاه مرگ بردند و اعضاء خانوادهاش را در جلوی چشمان او به قتل رساندند. او در کنار سایر زندانیان اردوگاه با ضعف، اندوه و گرسنگی، از صبح تا شب کار میکرد. چگونه ممکن است انسان در چنین شرایط سختی، زنده بماند؟ اما او هر طور که بود به زندگی ادامه داد. یک روز به جهنمی که در آن زندگی میکرد نگاه کرد و دانست که حتی اگر یک روز دیگر در آنجا زندگی کند از بین خواهد رفت. تصمیم به فرار گرفت. هیچ کس قبلاً نتوانسته است از آنجا بگریزد، با وجود این با خود اندیشید که حتماً راهی برای فرار هست.
او مرکز توجه خود را از این مساله که چگونه میتواند شرایط موجود را تحمل کند، تغییر داد و به جای آن:(پرسید چگونه میتوان از این جای وحشتناک گریخت؟) و هر بار جواب قبلی به نظرش رسید:( احمق مباش! راهی برای فرار
نیست. با این پرسشها فقط روح خودت را شکنجه میکنی.)
اما این پرسش برایش قابل قبول نبود. او مرتباً از خود میپرسید:(چگونه میتوانم این کار را انجام دهم؟ چگونه میتوانم از این محل خارج شوم؟)
یک روز پاسخ خود را گرفت: بوی گوشت فاسد شده را در نزدیک محل کار خود احساس کرد. مردان، زنان و کودکان را از اتاق گاز می آوردند و اجساد عریان آنان را در یک کامیون میریختند. لخ به جای اینکه به این سؤال توجه کند که( چرا خداوند دلش راضی میشود که در روی زمین این همه جنایت اتفاق بیفتد؟)
از خود پرسید:(چگونه میتوانم از این موضوع برای فرار استفاده کنم؟)
چون غروب آفتاب فرا رسید و زندانیان به استراحتگاه خود رفتند، او تمام لباس هایش را درآورد و دور از چشم دیگران با بدن برهنه، خود را در میان اجساد مردگان پنهان ساخت. او در حالی که خود را به مردن زده بود و بوی تعفن و سنگینی لاشه های دیگر را بر روی خود احساس میکرد، مدتها منتظر ماند. سرانجام صدای روشن شدن موتور کامیون را شنید. پس از سفری کوتاه، انبوه اجساد مردگان را در یک قبر دسته جمعی تخلیه کردند. در آنجا نیز آن قدر منتظر شد تا اطمینان یافت که کسی در آن حوالی نیست و پس از آن با بدن عریان حدود ۴۰ کیلومتر مسافت را دوید تا به آزادی دست یافت.
چه عاملی باعث شد تا (استانیسلاوسکی - لخ) سرنوشتی غیر از میلیونها نفری که در اردوگاههای مرگ مردند، داشته باشد؟ او سوالات بی شماری از خود پرسیده بود. او این پرسش را بارها تکرار کرد، انتظار کشید و اطمینان داشت که
بالاخره پاسخ را خواهد یافت.
📙مشکلات راشکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
🔸بهترین طریق تنظیم مرکز توجه استفاده از نیروی (پرسش) است. آیا میدانید که طرح یک سؤال صحیح میتواند عملاً جان انسان را نجات دهد؟
پرسش، جان (استانیسلاوکی - لخ) را نجات داد. یک شب نازیها به خانه او ریختند و او و خانوده اش را به اردوگاه مرگ بردند و اعضاء خانوادهاش را در جلوی چشمان او به قتل رساندند. او در کنار سایر زندانیان اردوگاه با ضعف، اندوه و گرسنگی، از صبح تا شب کار میکرد. چگونه ممکن است انسان در چنین شرایط سختی، زنده بماند؟ اما او هر طور که بود به زندگی ادامه داد. یک روز به جهنمی که در آن زندگی میکرد نگاه کرد و دانست که حتی اگر یک روز دیگر در آنجا زندگی کند از بین خواهد رفت. تصمیم به فرار گرفت. هیچ کس قبلاً نتوانسته است از آنجا بگریزد، با وجود این با خود اندیشید که حتماً راهی برای فرار هست.
او مرکز توجه خود را از این مساله که چگونه میتواند شرایط موجود را تحمل کند، تغییر داد و به جای آن:(پرسید چگونه میتوان از این جای وحشتناک گریخت؟) و هر بار جواب قبلی به نظرش رسید:( احمق مباش! راهی برای فرار
نیست. با این پرسشها فقط روح خودت را شکنجه میکنی.)
اما این پرسش برایش قابل قبول نبود. او مرتباً از خود میپرسید:(چگونه میتوانم این کار را انجام دهم؟ چگونه میتوانم از این محل خارج شوم؟)
یک روز پاسخ خود را گرفت: بوی گوشت فاسد شده را در نزدیک محل کار خود احساس کرد. مردان، زنان و کودکان را از اتاق گاز می آوردند و اجساد عریان آنان را در یک کامیون میریختند. لخ به جای اینکه به این سؤال توجه کند که( چرا خداوند دلش راضی میشود که در روی زمین این همه جنایت اتفاق بیفتد؟)
از خود پرسید:(چگونه میتوانم از این موضوع برای فرار استفاده کنم؟)
چون غروب آفتاب فرا رسید و زندانیان به استراحتگاه خود رفتند، او تمام لباس هایش را درآورد و دور از چشم دیگران با بدن برهنه، خود را در میان اجساد مردگان پنهان ساخت. او در حالی که خود را به مردن زده بود و بوی تعفن و سنگینی لاشه های دیگر را بر روی خود احساس میکرد، مدتها منتظر ماند. سرانجام صدای روشن شدن موتور کامیون را شنید. پس از سفری کوتاه، انبوه اجساد مردگان را در یک قبر دسته جمعی تخلیه کردند. در آنجا نیز آن قدر منتظر شد تا اطمینان یافت که کسی در آن حوالی نیست و پس از آن با بدن عریان حدود ۴۰ کیلومتر مسافت را دوید تا به آزادی دست یافت.
چه عاملی باعث شد تا (استانیسلاوسکی - لخ) سرنوشتی غیر از میلیونها نفری که در اردوگاههای مرگ مردند، داشته باشد؟ او سوالات بی شماری از خود پرسیده بود. او این پرسش را بارها تکرار کرد، انتظار کشید و اطمینان داشت که
بالاخره پاسخ را خواهد یافت.
📙مشکلات راشکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
Audio
📖🎧#کتاب_صوتی
💢کاری از کانون قرآن و عترت دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
◻️◽️▫️
📓ستاره ها چیدنی نیستند
📖#برش_کتاب
🔳بخش نهم
📝در نشریات غربی نوشته شده که:مردها آنقدر که از مرگ سگ شان ناراحت میشوند از مرگ همسر زیبارویشان غمگین نمیشوند.کشوندن زن به اینجا کار راحتی نبوده.من معتقدم در هر دو پرده تاریخ، چه زمانی که توی سر زن میزدن و او را نحس میشمردن ،چه امروز که به اسم آزادی و حقوق زن،او را به این منجلاب و بدبختی کشیده اند، بازیگر اصلی سرمایه داران منفعت طلب هستن...
✍🏻نویسنده:محمدعلی حبیب اللهیان
📖ناشر:دفتر نشر معارف
🗒تعداد صفحات:۳۷۶
📚#کتابخانه
🔻برای دنبال کردن برش های کتاب از هشتگ ها استفاده کنید.
▫️◽️◻️
#کتابخوانی📚
•|@Quet_kums|•
💢کاری از کانون قرآن و عترت دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
◻️◽️▫️
📓ستاره ها چیدنی نیستند
📖#برش_کتاب
🔳بخش نهم
📝در نشریات غربی نوشته شده که:مردها آنقدر که از مرگ سگ شان ناراحت میشوند از مرگ همسر زیبارویشان غمگین نمیشوند.کشوندن زن به اینجا کار راحتی نبوده.من معتقدم در هر دو پرده تاریخ، چه زمانی که توی سر زن میزدن و او را نحس میشمردن ،چه امروز که به اسم آزادی و حقوق زن،او را به این منجلاب و بدبختی کشیده اند، بازیگر اصلی سرمایه داران منفعت طلب هستن...
✍🏻نویسنده:محمدعلی حبیب اللهیان
📖ناشر:دفتر نشر معارف
🗒تعداد صفحات:۳۷۶
📚#کتابخانه
🔻برای دنبال کردن برش های کتاب از هشتگ ها استفاده کنید.
▫️◽️◻️
#کتابخوانی📚
•|@Quet_kums|•
«جادوی سؤال»
🔸نخستین فرق میان افراد موفق و ناموفق چیست؟ موضوع بسیار ساده است: افراد موفق سؤالات بهتری از خود پرسیده اند و در نتیجه پاسخهای بهتری نیز گرفته اند.
هنگامی که اتومبیل متولد شد، صدها نفر دست به ساختن آن زدند. اما (هنری فورد) با دیگران فرق داشت و از خود پرسید:( چگونه میتوانم این ماشین را به تولید انبوه برسانم؟)
پس اگر میخواهیم کیفیت زندگانی خود را تغییر دهیم، باید تغییری را در سؤالاتی که از خود یا دیگران میپرسیم بوجود آوریم.
سؤالاتی از این دست: چرا این مشکل برای من به وجود آمده؟ چرا این همه مشکل دارم؟ چرا چنین شد؟ از همان سؤالات بی انتهایی هستند که هیچ جوابی ندارند و هرگز کمکی به شما نخواهند کرد، بلکه فقط احساسات منفی را در شمارشد میدهند.
کامپیوتر مغز همیشه آماده خدمتگذاری به شماست و هر سؤالی را که به آن بدهید مطمئناً پاسخی برایش خواهد یافت. اگر سؤال شما یاوه باشد (مثلاً چرا من همیشه بدبخت و گرفتارم؟) طبعاً جوابی یاوه هم خواهید گرفت.
از سوی دیگر، اگر سؤال بسیار خوب و ثمربخشی بکنید ( مثلاً چگونه میتوانم از این موقعیت استفاده کنم؟) خود به خود، خود را به راه حلهای مناسب هدایت خواهید کرد.
تمرکز یعنی واقعیت و رمزش این است: اگر میخواهی واقعیت را عوض کنی تمركزت را عوض کن و اگر میخواهی تمرکزت عوض شود، سؤالی را که از خودت میکنی تغییر بده. پس اگر میخواهیم زندگیمان را کنترل کنیم باید سؤالاتمان را کنترل کنیم.
اگر میخواهی آدم بزرگی باشی، سؤالات بزرگ کن، تفاوت میان اشخاص مربوط به پرسشهای متفاوتی است که دائماً از خود میکنند.
پرسشها بلافاصله باعث انحراف فکر و در نتیجه موجب تغییر احساسات ما میشوند. در زندگی هر کسی لحظات و خاطرات زیبایی وجود دارد که یادآوری آنها احساسی دلپذیر به وجود می آورد.
مثلاً اولین روزی که به تنهایی از منزل خارج شدید، یا تولد اولین فرزندتان، یا صحبت با دوستی که باعث تقویت اعتماد به نفس در شما شده است. پرسشهایی از این قبیل که 《در حال حاضر چه چیزهای عالی در زندگی دارم؟》باعث میشود که این لحظات را به خاطر بسپاریم.
این که چه کاری را ممکن و چه کاری را غیر ممکن بدانیم بسته به سؤالاتی است که از خود میکنیم. مثلاً وقتی میپرسید چرا من همیشه کارها را خراب میکنم؟ به طور ناخواسته فرضیه ای را قبول کرده اید و آن این است که واقعاً کارها
را خراب میکنید، در حالیکه که ممکن است واقعاً چنین نباشد.
📙مشکلات راشکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
🔸نخستین فرق میان افراد موفق و ناموفق چیست؟ موضوع بسیار ساده است: افراد موفق سؤالات بهتری از خود پرسیده اند و در نتیجه پاسخهای بهتری نیز گرفته اند.
هنگامی که اتومبیل متولد شد، صدها نفر دست به ساختن آن زدند. اما (هنری فورد) با دیگران فرق داشت و از خود پرسید:( چگونه میتوانم این ماشین را به تولید انبوه برسانم؟)
پس اگر میخواهیم کیفیت زندگانی خود را تغییر دهیم، باید تغییری را در سؤالاتی که از خود یا دیگران میپرسیم بوجود آوریم.
سؤالاتی از این دست: چرا این مشکل برای من به وجود آمده؟ چرا این همه مشکل دارم؟ چرا چنین شد؟ از همان سؤالات بی انتهایی هستند که هیچ جوابی ندارند و هرگز کمکی به شما نخواهند کرد، بلکه فقط احساسات منفی را در شمارشد میدهند.
کامپیوتر مغز همیشه آماده خدمتگذاری به شماست و هر سؤالی را که به آن بدهید مطمئناً پاسخی برایش خواهد یافت. اگر سؤال شما یاوه باشد (مثلاً چرا من همیشه بدبخت و گرفتارم؟) طبعاً جوابی یاوه هم خواهید گرفت.
از سوی دیگر، اگر سؤال بسیار خوب و ثمربخشی بکنید ( مثلاً چگونه میتوانم از این موقعیت استفاده کنم؟) خود به خود، خود را به راه حلهای مناسب هدایت خواهید کرد.
تمرکز یعنی واقعیت و رمزش این است: اگر میخواهی واقعیت را عوض کنی تمركزت را عوض کن و اگر میخواهی تمرکزت عوض شود، سؤالی را که از خودت میکنی تغییر بده. پس اگر میخواهیم زندگیمان را کنترل کنیم باید سؤالاتمان را کنترل کنیم.
اگر میخواهی آدم بزرگی باشی، سؤالات بزرگ کن، تفاوت میان اشخاص مربوط به پرسشهای متفاوتی است که دائماً از خود میکنند.
پرسشها بلافاصله باعث انحراف فکر و در نتیجه موجب تغییر احساسات ما میشوند. در زندگی هر کسی لحظات و خاطرات زیبایی وجود دارد که یادآوری آنها احساسی دلپذیر به وجود می آورد.
مثلاً اولین روزی که به تنهایی از منزل خارج شدید، یا تولد اولین فرزندتان، یا صحبت با دوستی که باعث تقویت اعتماد به نفس در شما شده است. پرسشهایی از این قبیل که 《در حال حاضر چه چیزهای عالی در زندگی دارم؟》باعث میشود که این لحظات را به خاطر بسپاریم.
این که چه کاری را ممکن و چه کاری را غیر ممکن بدانیم بسته به سؤالاتی است که از خود میکنیم. مثلاً وقتی میپرسید چرا من همیشه کارها را خراب میکنم؟ به طور ناخواسته فرضیه ای را قبول کرده اید و آن این است که واقعاً کارها
را خراب میکنید، در حالیکه که ممکن است واقعاً چنین نباشد.
📙مشکلات راشکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
🔸مشکلی که خوب تشریح و حلاجی شده
باشد نصفش حل شده است.
(دیل کارنگی)
《صورت مسأله تان را دقیقاً مشخص نمایید.》
🖌استادی وارد کلاس شد. سه رقم ۸ و ۴ و ۲ را روی تخته سیاه نوشت و سپس رو به شاگردان کرد و پرسید:( خوب، پاسخ چیست؟)
برخی از شاگردان گفتند: «جمعش میشود ۱۴.»
استاد سرش را به علامت منفی تکان داد.
برخی دیگر گفتند: «یه تصاعد عددی است و عدد بعد هم میشود ۱۶.»
استاد سرش را به علامت منفی تکان داد.
عده ای که در ته کلاس نشسته بودند:( گفتند جوابش میشود ۶۴.)
باز سرش را به علامت منفی تکان داد و گفت:( نه) همه شما در دادن پاسخ عجله کردید. هیچکدام نپرسیدید:( مسأله چیست؟)
مادامی که این سوال کلیدی را نپرسیده باشید نه تنها قادر به تشخیص مسأله نخواهید بود بلکه پاسخ آن را هم نخواهید یافت.
حق با استاد است این امر به قدری ساده و پیش پا افتاده است که اغلب به فراموشی سپرده میشود. اکثریت قریب به اتفاق ما در غالب موارد بدون آنکه اطلاع درستی از صورت مسأله ای داشته باشیم پاسخ فوری به آن میدهیم.
نکته: درک مشکل مساوی با حل آن نیست اما چنانچه مشکلی را خوب درک نکنید هرگز راه حلی را نیز برای آن نخواهید یافت.
📙مشکلات را شکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
باشد نصفش حل شده است.
(دیل کارنگی)
《صورت مسأله تان را دقیقاً مشخص نمایید.》
🖌استادی وارد کلاس شد. سه رقم ۸ و ۴ و ۲ را روی تخته سیاه نوشت و سپس رو به شاگردان کرد و پرسید:( خوب، پاسخ چیست؟)
برخی از شاگردان گفتند: «جمعش میشود ۱۴.»
استاد سرش را به علامت منفی تکان داد.
برخی دیگر گفتند: «یه تصاعد عددی است و عدد بعد هم میشود ۱۶.»
استاد سرش را به علامت منفی تکان داد.
عده ای که در ته کلاس نشسته بودند:( گفتند جوابش میشود ۶۴.)
باز سرش را به علامت منفی تکان داد و گفت:( نه) همه شما در دادن پاسخ عجله کردید. هیچکدام نپرسیدید:( مسأله چیست؟)
مادامی که این سوال کلیدی را نپرسیده باشید نه تنها قادر به تشخیص مسأله نخواهید بود بلکه پاسخ آن را هم نخواهید یافت.
حق با استاد است این امر به قدری ساده و پیش پا افتاده است که اغلب به فراموشی سپرده میشود. اکثریت قریب به اتفاق ما در غالب موارد بدون آنکه اطلاع درستی از صورت مسأله ای داشته باشیم پاسخ فوری به آن میدهیم.
نکته: درک مشکل مساوی با حل آن نیست اما چنانچه مشکلی را خوب درک نکنید هرگز راه حلی را نیز برای آن نخواهید یافت.
📙مشکلات را شکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
《تا اراده ای هست راهی نیز هست》
🖌سه نفر در مطب یک دکتر با هم گفتگو می کردند. هر سه نفر جواب آزمایشهایشان را در دست داشتند. به هر سه، دکتر گفته براساس آزمایشات انجام شده به بیماریهای لاعلاجی مبتلا شده اند به صورتی که دیگر امیدی به ادامه زندگی برای آنها وجود ندارد. در آینده ای نزدیک عمرشان به پایان میرسد.
در واقع آنها داشتند در این باره صحبت میکردند که میخواهند باقیمانده عمرشان را چه کار کنند.
نفر اول :( گفت من در زندگیام همیشه مشغول کسب و تجارت بوده ام و حالا که نگاه میکنم حتی یک روز از زندگی ام را به تفریح و استراحت نپرداخته ام اما حالا که متوجه شده ام بیش از چند روزی از عمرم باقی نمانده میخواهم تمام ثروتم را در این چند روز خرج کامجویی و لذت از دنیا کنم.
میخواهم جاهایی بروم که یک عمر خیال رفتنش را داشتم. چیزهایی را بپوشم که دلم میخواسته اما نپوشیده ام، کارهایی انجام دهم که به علت مشغله زیاد انجام نداده ام و چیزهایی بخورم که تا به حال نخورده ام.)
نفر دوم میگوید:( من نیز یک عمر درگیر تجارت بوده ام و از اطرافیانم غافل بوده ام. اولین کاری که میکنم اینست که میروم سراغ پدر و مادرم و آنها را به خانه ام میآورم تا این چند روز را در کنار آنها و همراه با همسر و فرزندانم سپری کنم. در این چند روز میخواهم به تمام دوستان و فامیلم سر بزنم و از بودن با آنها لذت ببرم. در این چند روز باقیمانده میخواهم نصف ثروتم را صرف کارهای خیرخواهانه و عام المنفعه بکنم. و نیمی دیگر را برای خانواده ام بگذارم تا پس از مرگ من دچار مشکل مالی نشوند.)
نفر سوم با شنیدن سخنان دو نفر اول لحظه ای ساکت ماند و اندیشید و سپس گفت:( من مثل شما هنوز ناامید نشده ام و امیدم را از زندگی از دست نداده ام. من میخواهم سالهای سال عمر کنم و از زنده بودنم لذت ببرم اولین کاری که من می خواهم انجام بدهم اینست که دکترم را عوض کنم میخواهم سراغ دکترهای با تجربه تر بروم. من میخواهم زنده بمانم و زنده میمانم.)
🔸نکته: «ناامیدی» نقطه مرگ است. آن هنگام که انسان امیدش را از دست میدهد مرگ را به سوی خود فرا خوانده است. مهمترین چیز در زندگی این است که هنگام تنگناها امیدمان را از دست ندهیم و با این اندیشه به آینده نگاه کنیم که همیشه راهی هست اگر اراده و ایمانی برای پیدا کردن راه حل باشد.
📙مشکلات راشکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
🖌سه نفر در مطب یک دکتر با هم گفتگو می کردند. هر سه نفر جواب آزمایشهایشان را در دست داشتند. به هر سه، دکتر گفته براساس آزمایشات انجام شده به بیماریهای لاعلاجی مبتلا شده اند به صورتی که دیگر امیدی به ادامه زندگی برای آنها وجود ندارد. در آینده ای نزدیک عمرشان به پایان میرسد.
در واقع آنها داشتند در این باره صحبت میکردند که میخواهند باقیمانده عمرشان را چه کار کنند.
نفر اول :( گفت من در زندگیام همیشه مشغول کسب و تجارت بوده ام و حالا که نگاه میکنم حتی یک روز از زندگی ام را به تفریح و استراحت نپرداخته ام اما حالا که متوجه شده ام بیش از چند روزی از عمرم باقی نمانده میخواهم تمام ثروتم را در این چند روز خرج کامجویی و لذت از دنیا کنم.
میخواهم جاهایی بروم که یک عمر خیال رفتنش را داشتم. چیزهایی را بپوشم که دلم میخواسته اما نپوشیده ام، کارهایی انجام دهم که به علت مشغله زیاد انجام نداده ام و چیزهایی بخورم که تا به حال نخورده ام.)
نفر دوم میگوید:( من نیز یک عمر درگیر تجارت بوده ام و از اطرافیانم غافل بوده ام. اولین کاری که میکنم اینست که میروم سراغ پدر و مادرم و آنها را به خانه ام میآورم تا این چند روز را در کنار آنها و همراه با همسر و فرزندانم سپری کنم. در این چند روز میخواهم به تمام دوستان و فامیلم سر بزنم و از بودن با آنها لذت ببرم. در این چند روز باقیمانده میخواهم نصف ثروتم را صرف کارهای خیرخواهانه و عام المنفعه بکنم. و نیمی دیگر را برای خانواده ام بگذارم تا پس از مرگ من دچار مشکل مالی نشوند.)
نفر سوم با شنیدن سخنان دو نفر اول لحظه ای ساکت ماند و اندیشید و سپس گفت:( من مثل شما هنوز ناامید نشده ام و امیدم را از زندگی از دست نداده ام. من میخواهم سالهای سال عمر کنم و از زنده بودنم لذت ببرم اولین کاری که من می خواهم انجام بدهم اینست که دکترم را عوض کنم میخواهم سراغ دکترهای با تجربه تر بروم. من میخواهم زنده بمانم و زنده میمانم.)
🔸نکته: «ناامیدی» نقطه مرگ است. آن هنگام که انسان امیدش را از دست میدهد مرگ را به سوی خود فرا خوانده است. مهمترین چیز در زندگی این است که هنگام تنگناها امیدمان را از دست ندهیم و با این اندیشه به آینده نگاه کنیم که همیشه راهی هست اگر اراده و ایمانی برای پیدا کردن راه حل باشد.
📙مشکلات راشکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
《دارکوب، قهرمان تمرکز》
🖌آیا تا بحال دارکوب را دیده اید! این پرنده نسبتاً کوچک چنان سوراخهای عمیقی در بعضی از درختان ایجاد میکند که اگر شما بخواهید مانند آن را با ابزار ابتدائی آغاز کنید کار بسیار سختی خواهد بود. حال آنکه نیروی بدنی شما کجا، قدرت و جثه دارکوب کجا؟
عملکرد سؤال در حیطه تفکر را میتوان به نوک دارکوب تشبیه کرد.
🔸سخت ترین مسائل و پیچیده ترین مشکلات را میتوان با سئوالات راهبردی، تجزیه و ترکیب کرد.
اگر مسأله را چه پیچیده و چه ساده همانند یک شی سخت در نظر بگیریم، سوالات همانند نوک دار کوبند که راهی را برای ورود به مسأله یا تنه درخت باز میکنند. وقتی شما وارد مسأله میشوید، گویی از درون آن باخبرید، مثل اینست که شما تا قبل از این، یک اتاق تاریک داشتید که به هیچ عنوان نمیدانستید درون آن چیست و صرفاً از آن میترسیدید.
اما الان وقتی راههای ورود به آن باز شدهاند گویی شمعهای کوچکی در چند جای اتاق روشن است. پس شناخت شما از داخل اتاق بیشتر شده است و درست به اندازه ای که نور در اتاق هست، ترس شما هم از آن کمتر میشود. ترس ما از ناشناختههاست، از چیزی که شناخت داشتهباشید هرگز نمیترسید.
دارکوب را فراموش نکنید. این الگویی مناسب برای پیدا کردن راه های ورود به مسأله است. دارکوب یک بار برای همیشه به نقطه مورد نظر نوک نمیزند بلکه مدام نوک میزند و حرکت تدریجی دارد.
📙مشکلات را شکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📚#کتابخوانی
📖#برش_کتاب
•|@Quet_kums|•
🖌آیا تا بحال دارکوب را دیده اید! این پرنده نسبتاً کوچک چنان سوراخهای عمیقی در بعضی از درختان ایجاد میکند که اگر شما بخواهید مانند آن را با ابزار ابتدائی آغاز کنید کار بسیار سختی خواهد بود. حال آنکه نیروی بدنی شما کجا، قدرت و جثه دارکوب کجا؟
عملکرد سؤال در حیطه تفکر را میتوان به نوک دارکوب تشبیه کرد.
🔸سخت ترین مسائل و پیچیده ترین مشکلات را میتوان با سئوالات راهبردی، تجزیه و ترکیب کرد.
اگر مسأله را چه پیچیده و چه ساده همانند یک شی سخت در نظر بگیریم، سوالات همانند نوک دار کوبند که راهی را برای ورود به مسأله یا تنه درخت باز میکنند. وقتی شما وارد مسأله میشوید، گویی از درون آن باخبرید، مثل اینست که شما تا قبل از این، یک اتاق تاریک داشتید که به هیچ عنوان نمیدانستید درون آن چیست و صرفاً از آن میترسیدید.
اما الان وقتی راههای ورود به آن باز شدهاند گویی شمعهای کوچکی در چند جای اتاق روشن است. پس شناخت شما از داخل اتاق بیشتر شده است و درست به اندازه ای که نور در اتاق هست، ترس شما هم از آن کمتر میشود. ترس ما از ناشناختههاست، از چیزی که شناخت داشتهباشید هرگز نمیترسید.
دارکوب را فراموش نکنید. این الگویی مناسب برای پیدا کردن راه های ورود به مسأله است. دارکوب یک بار برای همیشه به نقطه مورد نظر نوک نمیزند بلکه مدام نوک میزند و حرکت تدریجی دارد.
📙مشکلات را شکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📚#کتابخوانی
📖#برش_کتاب
•|@Quet_kums|•
Audio
📖🎧#کتاب_صوتی
💢کاری از کانون قرآن و عترت دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
◻️◽️▫️
📓ستاره ها چیدنی نیستند
📖#برش_کتاب
🔳بخش دهم
📝وجاهت توام با وقار و عفت، به زن قدرتی میدهد که قویترین مردان توان مقاومت در برابر او را ندارند. جان آدامز دومین رئیس جمهور ایالت متحده آمریکا در تاثیر شگفت زنان میگه:با مطالعه تاریخ دولت ها و زندگی و رفتار آدم ها به این نتیجه رسیده ایم که ...
✍🏻نویسنده:محمدعلی حبیب اللهیان
📖ناشر:دفتر نشر معارف
🗒تعداد صفحات:۳۷۶
📚#کتابخانه
🔻برای دنبال کردن برش های کتاب از هشتگ ها استفاده کنید.
▫️◽️◻️
#کتابخوانی📚
•|@Quet_kums|•
💢کاری از کانون قرآن و عترت دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
◻️◽️▫️
📓ستاره ها چیدنی نیستند
📖#برش_کتاب
🔳بخش دهم
📝وجاهت توام با وقار و عفت، به زن قدرتی میدهد که قویترین مردان توان مقاومت در برابر او را ندارند. جان آدامز دومین رئیس جمهور ایالت متحده آمریکا در تاثیر شگفت زنان میگه:با مطالعه تاریخ دولت ها و زندگی و رفتار آدم ها به این نتیجه رسیده ایم که ...
✍🏻نویسنده:محمدعلی حبیب اللهیان
📖ناشر:دفتر نشر معارف
🗒تعداد صفحات:۳۷۶
📚#کتابخانه
🔻برای دنبال کردن برش های کتاب از هشتگ ها استفاده کنید.
▫️◽️◻️
#کتابخوانی📚
•|@Quet_kums|•
Audio
📖🎧#کتاب_صوتی
💢کاری از کانون قرآن و عترت دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
◻️◽️▫️
📓ستاره ها چیدنی نیستند
📖#برش_کتاب
🔳بخش یازدهم
📝امام باقر(ع) لبخندی زد و فرمودند: فکر می کنی نمیدانم چرا میخندی؟بخاطر لباسی که بر تن دارم! اما بدان که همسرم از من تقاضا کرد این لباس را بپوشم؛ من با اینکه میلی به این لباس نداشتم اما چون همسرم را دوست دارم آن را پوشیدم...
✍🏻نویسنده:محمدعلی حبیب اللهیان
📖ناشر:دفتر نشر معارف
🗒تعداد صفحات:۳۷۶
📚#کتابخانه
🔻برای دنبال کردن برش های کتاب از هشتگ ها استفاده کنید.
▫️◽️◻️
#کتابخوانی📚
•|@Quet_kums|•
💢کاری از کانون قرآن و عترت دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
◻️◽️▫️
📓ستاره ها چیدنی نیستند
📖#برش_کتاب
🔳بخش یازدهم
📝امام باقر(ع) لبخندی زد و فرمودند: فکر می کنی نمیدانم چرا میخندی؟بخاطر لباسی که بر تن دارم! اما بدان که همسرم از من تقاضا کرد این لباس را بپوشم؛ من با اینکه میلی به این لباس نداشتم اما چون همسرم را دوست دارم آن را پوشیدم...
✍🏻نویسنده:محمدعلی حبیب اللهیان
📖ناشر:دفتر نشر معارف
🗒تعداد صفحات:۳۷۶
📚#کتابخانه
🔻برای دنبال کردن برش های کتاب از هشتگ ها استفاده کنید.
▫️◽️◻️
#کتابخوانی📚
•|@Quet_kums|•
🔸هر روز در اطراف ما هزاران سیب از
درخت به زمین میافتد اما آنچه وجود
ندارد دیدگاه نیوتنی است.
(استراتژی اثر بخش)
《 خودکارهای ناسا 》
🖌هنگامی که ناسا برنامه فرستادن فضانورد به فضا را آغاز کرد، با مشکل کوچکی روبرو شد.
آنها دریافتند که خودکارهای موجود در فضا بدون جاذبه کار نمیکنند.
در واقع جوهر خودکار به سمت پایین جریان نمی یابد و روی سطح کاغذ نمیریزد. برای حل این مشکل آنها شرکت مشاورین اندرسون را انتخاب کردند.
تحقیقات بیش از یک دهه طول کشید. ۱۲ میلیون دلار صرف شد و در نهایت آنها خودکاری طراحی کردند که در محیط بدون جاذبه مینوشت. زیر آب کار می کرد. روی هر سطحی حتی کریستال مینوشت و از دمای زیر صفر تا ۳۰۰ درجه سانتیگراد کار میکرد.
...... روسها راه حل سادهتری داشتند آنها از مداد استفاده کردند.
📙مشکلات راشکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
درخت به زمین میافتد اما آنچه وجود
ندارد دیدگاه نیوتنی است.
(استراتژی اثر بخش)
《 خودکارهای ناسا 》
🖌هنگامی که ناسا برنامه فرستادن فضانورد به فضا را آغاز کرد، با مشکل کوچکی روبرو شد.
آنها دریافتند که خودکارهای موجود در فضا بدون جاذبه کار نمیکنند.
در واقع جوهر خودکار به سمت پایین جریان نمی یابد و روی سطح کاغذ نمیریزد. برای حل این مشکل آنها شرکت مشاورین اندرسون را انتخاب کردند.
تحقیقات بیش از یک دهه طول کشید. ۱۲ میلیون دلار صرف شد و در نهایت آنها خودکاری طراحی کردند که در محیط بدون جاذبه مینوشت. زیر آب کار می کرد. روی هر سطحی حتی کریستال مینوشت و از دمای زیر صفر تا ۳۰۰ درجه سانتیگراد کار میکرد.
...... روسها راه حل سادهتری داشتند آنها از مداد استفاده کردند.
📙مشکلات راشکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
Audio
📖🎧#کتاب_صوتی
💢کاری از کانون قرآن و عترت دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
◻️◽️▫️
📓ستاره ها چیدنی نیستند
📖#برش_کتاب
🔳بخش دوازدهم
📝در قرآن کریم برای بیان کیفیت رابطه زن و شوهر، هفده مرتبه از واژه معروف به معنای شایسته استفاده شد.مثلا در سوره نساء میفرماید..
✍🏻نویسنده:محمدعلی حبیب اللهیان
📖ناشر:دفتر نشر معارف
🗒تعداد صفحات:۳۷۶
📚#کتابخانه
🔻برای دنبال کردن برش های کتاب از هشتگ ها استفاده کنید.
▫️◽️◻️
#کتابخوانی📚
•|@Quet_kums|•
💢کاری از کانون قرآن و عترت دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
◻️◽️▫️
📓ستاره ها چیدنی نیستند
📖#برش_کتاب
🔳بخش دوازدهم
📝در قرآن کریم برای بیان کیفیت رابطه زن و شوهر، هفده مرتبه از واژه معروف به معنای شایسته استفاده شد.مثلا در سوره نساء میفرماید..
✍🏻نویسنده:محمدعلی حبیب اللهیان
📖ناشر:دفتر نشر معارف
🗒تعداد صفحات:۳۷۶
📚#کتابخانه
🔻برای دنبال کردن برش های کتاب از هشتگ ها استفاده کنید.
▫️◽️◻️
#کتابخوانی📚
•|@Quet_kums|•
🔸همیشه بهترین راه را برای پیمودن
میبینیم اما فقط راهی را میپیمائیم
که به آن عادت کرده ایم.
(پائولو کوئیلو)
《دکمه》
🖌میگویند سالها قبل در یک روز سرد وقتی ملکه انگلیس از پنجره قصرش به بیرون نگاه میکرد، مشاهده کرد که برخی از سربازان محافظ قصر، آب بینی خود را که از سرما جاری شده است با آستین خود پاک میکنند.
او از این عمل ناراحت شد و دستور داد روی آستین سربازان یک سری دکمه بدوزند تا سربازان نتوانند از آستین خود برای پاک کردن آب بینی استفاده کنند. به تدریج وجود دکمه روی آستین جزء لاینفک لباسهای نظامی درآمد.
سالها بعد وقتی ارتش آمریکا اعلام کرد که هر کسی کاهشی در هزینه های نظامی ایجاد کند پاداش مناسبی دریافت خواهد کرد. یک خیاط با پیشنهاد حذف دکمههای اضافی توانست پاداش خوبی دریافت کند. زیرا با توجه به تعداد سربازان، لباسها و دکمههای هر لباس، صرفه جویی قابل توجهی حاصل شده بود !
🔸نکته: بسیاری راهکارها و امکانات در گذشته بنا به علتی ایجاد شده ولی پس از گذشت زمان با اینکه علت اصلی بوجود آورندۀ آن راهکارها از بین رفته ولی آنها همچنان به موجودیت خود ادامه میدهند، زیرا استفاده از آن امکانات و راه حلها بر اثر تکرار تبدیل به عادت شدهاند.
عادت دشمن خلاقیت است. مؤثرترین راه آفرینش و خلاقیت، رهایی از دام عادات و شالوده شکنی است.
📙مشکلات راشکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
میبینیم اما فقط راهی را میپیمائیم
که به آن عادت کرده ایم.
(پائولو کوئیلو)
《دکمه》
🖌میگویند سالها قبل در یک روز سرد وقتی ملکه انگلیس از پنجره قصرش به بیرون نگاه میکرد، مشاهده کرد که برخی از سربازان محافظ قصر، آب بینی خود را که از سرما جاری شده است با آستین خود پاک میکنند.
او از این عمل ناراحت شد و دستور داد روی آستین سربازان یک سری دکمه بدوزند تا سربازان نتوانند از آستین خود برای پاک کردن آب بینی استفاده کنند. به تدریج وجود دکمه روی آستین جزء لاینفک لباسهای نظامی درآمد.
سالها بعد وقتی ارتش آمریکا اعلام کرد که هر کسی کاهشی در هزینه های نظامی ایجاد کند پاداش مناسبی دریافت خواهد کرد. یک خیاط با پیشنهاد حذف دکمههای اضافی توانست پاداش خوبی دریافت کند. زیرا با توجه به تعداد سربازان، لباسها و دکمههای هر لباس، صرفه جویی قابل توجهی حاصل شده بود !
🔸نکته: بسیاری راهکارها و امکانات در گذشته بنا به علتی ایجاد شده ولی پس از گذشت زمان با اینکه علت اصلی بوجود آورندۀ آن راهکارها از بین رفته ولی آنها همچنان به موجودیت خود ادامه میدهند، زیرا استفاده از آن امکانات و راه حلها بر اثر تکرار تبدیل به عادت شدهاند.
عادت دشمن خلاقیت است. مؤثرترین راه آفرینش و خلاقیت، رهایی از دام عادات و شالوده شکنی است.
📙مشکلات راشکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
🔸وقتی چیزی بسیار به چشمانمان
نزدیک باشد نمیتوانیم آن را ببینیم
برای دیدن به فاصله ای نیازمندیم.
《من قاچاقچی هستم》
🖌ملا نصر الدين غالباً سوار بر چهارپای خود در بخشهای مرزی ایران و عراق در رفت وآمد بود و هر بار که از مرز میگذشت، با خود کیسه ای از سنگهای قیمتی و داروهای پزشکی را که برای آنها مجوز قانونی داشت به همراه میبرد.
روزی از روزها، وقتی که یکی از نگهبانان مرزی از او در مورد شغلش پرسید، ملا پاسخ داد:( من قاچاقچی هستم.) نگهبان هر بار به تفتیش ملا می پرداخت ولی موفق به یافتن کالایی در میان وسایل او نمیشد.
ملانصرالدین در هر سفر ثروتمندتر از قبل میشد و نگهبان هر بار بدگمانتر، ولی او هرگز موفق به یافتن چیزی نشد. سرانجام روزی فرا رسید که ملا از کارش باز نشسته بود. روزی از روزها که نگهبان ملا را دید، از او پرسید:( ملا، امروز دیگر تو بازنشسته ای و بنابراین من نمیتوانم تو را بازداشت کنم. لطفاً به من بگو که تو چه قاچاق میکردی که این قدر ثروتمند شدی و ما نتوانستیم آن را بیابیم؟)
ملانصرالدین پاسخ داد:( چیزی که من قاچاق میکردم چهار پا بود.)
📙مشکلات راشکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
نزدیک باشد نمیتوانیم آن را ببینیم
برای دیدن به فاصله ای نیازمندیم.
《من قاچاقچی هستم》
🖌ملا نصر الدين غالباً سوار بر چهارپای خود در بخشهای مرزی ایران و عراق در رفت وآمد بود و هر بار که از مرز میگذشت، با خود کیسه ای از سنگهای قیمتی و داروهای پزشکی را که برای آنها مجوز قانونی داشت به همراه میبرد.
روزی از روزها، وقتی که یکی از نگهبانان مرزی از او در مورد شغلش پرسید، ملا پاسخ داد:( من قاچاقچی هستم.) نگهبان هر بار به تفتیش ملا می پرداخت ولی موفق به یافتن کالایی در میان وسایل او نمیشد.
ملانصرالدین در هر سفر ثروتمندتر از قبل میشد و نگهبان هر بار بدگمانتر، ولی او هرگز موفق به یافتن چیزی نشد. سرانجام روزی فرا رسید که ملا از کارش باز نشسته بود. روزی از روزها که نگهبان ملا را دید، از او پرسید:( ملا، امروز دیگر تو بازنشسته ای و بنابراین من نمیتوانم تو را بازداشت کنم. لطفاً به من بگو که تو چه قاچاق میکردی که این قدر ثروتمند شدی و ما نتوانستیم آن را بیابیم؟)
ملانصرالدین پاسخ داد:( چیزی که من قاچاق میکردم چهار پا بود.)
📙مشکلات راشکلات کنید
✍🏻مسعود لعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
Audio
📖🎧#کتاب_صوتی
💢کاری از کانون قرآن و عترت دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
◻️◽️▫️
📓ستاره ها چیدنی نیستند
📖#برش_کتاب
🔳بخش سیزدهم
📝جبرئیل آن قدر دربارهی زنان سفارش کرد که من گمان کردم برای مرد جایز نیست به همسرش حتی اُف بگوید...
✍🏻نویسنده:محمدعلی حبیب اللهیان
📖ناشر:دفتر نشر معارف
🗒تعداد صفحات:۳۷۶
📚#کتابخانه
🔻برای دنبال کردن برش های کتاب از هشتگ ها استفاده کنید.
▫️◽️◻️
#کتابخوانی📚
•|@Quet_kums|•
💢کاری از کانون قرآن و عترت دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
◻️◽️▫️
📓ستاره ها چیدنی نیستند
📖#برش_کتاب
🔳بخش سیزدهم
📝جبرئیل آن قدر دربارهی زنان سفارش کرد که من گمان کردم برای مرد جایز نیست به همسرش حتی اُف بگوید...
✍🏻نویسنده:محمدعلی حبیب اللهیان
📖ناشر:دفتر نشر معارف
🗒تعداد صفحات:۳۷۶
📚#کتابخانه
🔻برای دنبال کردن برش های کتاب از هشتگ ها استفاده کنید.
▫️◽️◻️
#کتابخوانی📚
•|@Quet_kums|•
🔸تا به کسی همچون طفیل جغد در ویرانه ها
ما که از سنگ حوادث میتوانیم خانه ساخت
« مانع »
🖌در زمانهای قدیم، پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای اینکه عکس العمل مردم را ببیند خودش را جایی مخفی کرد.
بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند، بسیاری هم غرولند میکردند که این چه شهری است که نظم ندارد، حاکم شهر عجب مرد بی عرضهای است. با وجود این هیچکس تخته سنگ را از وسط بر نمیداشت.
نزدیک غروب یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود، به سنگ نزدیک شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد. ناگهان کیسه ای را دید که وسط جاده و زیر تخته سنگ قرار داده شده بود. کیسه را باز کرد و داخل آن سکه های طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه در آن یادداشت نوشته بود:(
هر سد و مانعی میتواند یک شانس برای تغییر زندگی باشد.)
▫️نکته: در جایی خوانده ام:( که قطعه سنگی که مانع راه اشخاص ضعیف و درمانده است در راه انسانهای توانمند و صاحبان اراده به منزله پله ای میشود که آنها را به طرف ترقی و تعالی سوق میدهد.)
📙مشکلاتراشکلاتکنید
✍🏻مسعودلعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
ما که از سنگ حوادث میتوانیم خانه ساخت
« مانع »
🖌در زمانهای قدیم، پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای اینکه عکس العمل مردم را ببیند خودش را جایی مخفی کرد.
بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند، بسیاری هم غرولند میکردند که این چه شهری است که نظم ندارد، حاکم شهر عجب مرد بی عرضهای است. با وجود این هیچکس تخته سنگ را از وسط بر نمیداشت.
نزدیک غروب یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود، به سنگ نزدیک شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد. ناگهان کیسه ای را دید که وسط جاده و زیر تخته سنگ قرار داده شده بود. کیسه را باز کرد و داخل آن سکه های طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه در آن یادداشت نوشته بود:(
هر سد و مانعی میتواند یک شانس برای تغییر زندگی باشد.)
▫️نکته: در جایی خوانده ام:( که قطعه سنگی که مانع راه اشخاص ضعیف و درمانده است در راه انسانهای توانمند و صاحبان اراده به منزله پله ای میشود که آنها را به طرف ترقی و تعالی سوق میدهد.)
📙مشکلاتراشکلاتکنید
✍🏻مسعودلعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
Audio
📖🎧#کتاب_صوتی
💢کاری از کانون قرآن و عترت دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
◻️◽️▫️
📓ستاره ها چیدنی نیستند
📖#برش_کتاب
🔳بخش چهاردهم
📝توی کتاب صحیفه امام نوشته:
نامه به خانم خدیجه ثقفی،تصدقت شوم!الهی قربانت بروم!در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلب گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آیینه ی قلبم منقوش است...
✍🏻نویسنده:محمدعلی حبیب اللهیان
📖ناشر:دفتر نشر معارف
🗒تعداد صفحات:۳۷۶
📚#کتابخانه
🔻برای دنبال کردن برش های کتاب از هشتگ ها استفاده کنید.
▫️◽️◻️
#کتابخوانی📚
•|@Quet_kums|•
💢کاری از کانون قرآن و عترت دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
◻️◽️▫️
📓ستاره ها چیدنی نیستند
📖#برش_کتاب
🔳بخش چهاردهم
📝توی کتاب صحیفه امام نوشته:
نامه به خانم خدیجه ثقفی،تصدقت شوم!الهی قربانت بروم!در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلب گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آیینه ی قلبم منقوش است...
✍🏻نویسنده:محمدعلی حبیب اللهیان
📖ناشر:دفتر نشر معارف
🗒تعداد صفحات:۳۷۶
📚#کتابخانه
🔻برای دنبال کردن برش های کتاب از هشتگ ها استفاده کنید.
▫️◽️◻️
#کتابخوانی📚
•|@Quet_kums|•
Audio
📖🎧#کتاب_صوتی
💢کاری از کانون قرآن و عترت دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
◻️◽️▫️
📓ستاره ها چیدنی نیستند
📖#برش_کتاب
🔳بخش پانزدهم
📝توی کتاب صحیفه امام نوشته:
عزیزم!...تصویر شما توی سایتها بدون حجابه!...اما با پوشش سر توی برنامه ما ظاهر شدی.میتونم بپرسم دلیلش چیه؟از کسی ترسی داری یا...چی؟
✍🏻نویسنده:محمدعلی حبیب اللهیان
📖ناشر:دفتر نشر معارف
🗒تعداد صفحات:۳۷۶
📚#کتابخانه
🔻برای دنبال کردن برش های کتاب از هشتگ ها استفاده کنید.
▫️◽️◻️
#کتابخوانی📚
•|@Quet_kums|•
💢کاری از کانون قرآن و عترت دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
◻️◽️▫️
📓ستاره ها چیدنی نیستند
📖#برش_کتاب
🔳بخش پانزدهم
📝توی کتاب صحیفه امام نوشته:
عزیزم!...تصویر شما توی سایتها بدون حجابه!...اما با پوشش سر توی برنامه ما ظاهر شدی.میتونم بپرسم دلیلش چیه؟از کسی ترسی داری یا...چی؟
✍🏻نویسنده:محمدعلی حبیب اللهیان
📖ناشر:دفتر نشر معارف
🗒تعداد صفحات:۳۷۶
📚#کتابخانه
🔻برای دنبال کردن برش های کتاب از هشتگ ها استفاده کنید.
▫️◽️◻️
#کتابخوانی📚
•|@Quet_kums|•
✨شعله های بزرگ ناشی از جرقه های
کوچک است.
(دانته)
《چیزی بیشتر از هیچ چیز》
🖌روزی یک موش صحرایی از یک جغد پیر درباره وزن دانه برف سؤال میکند. جغد جواب میدهد:( وزنش چیزی بیشتر از هیچ چیز است!)
جعد در ادامه میگوید:( روزی به هنگام بارش برف روی شاخه ای از صنوبرشاخه نشسته بودم و در حال استراحت، دانههای برف را که یک به یک مینشستند، میشمردم. به رقم دقیق ۳ میلیون و ۴۷۱ هزار و ۹۵۲ که رسیدم دانه برف دیگری روی شاخه نشست و ..... ترق... شاخۀ درخت ناگهان شکست و من و برفهایی که روی شاخه بودیم در هوا معلق شدیم و بر زمین افتادیم... آره عزیزم، وزن یک دانه برف چیزی بیشتر از هیچ چیز است.)
نکته:
🔸به یک سنگ تراش نگاه کنید که روی سنگ ضربه میزند. شاید صدبار ضربه ها روی سنگ فرود بیاید، بدون اینکه حاصلی داشته باشد، اما در ضربه صدویکمی سنگ نصف میشود و من میدانم که این آخرین ضربه نیست که سنگ را دو نیم میکند، بلکه این امر نتیجه تلاشی است که از ابتدا صورت میگیرد.
(ژاکوب ای ریس)
📙مشکلاتراشکلاتکنید
✍🏻مسعودلعلی
📚#کتابخوانی
📖#برش_کتاب
•|@Quet_kums|•
کوچک است.
(دانته)
《چیزی بیشتر از هیچ چیز》
🖌روزی یک موش صحرایی از یک جغد پیر درباره وزن دانه برف سؤال میکند. جغد جواب میدهد:( وزنش چیزی بیشتر از هیچ چیز است!)
جعد در ادامه میگوید:( روزی به هنگام بارش برف روی شاخه ای از صنوبرشاخه نشسته بودم و در حال استراحت، دانههای برف را که یک به یک مینشستند، میشمردم. به رقم دقیق ۳ میلیون و ۴۷۱ هزار و ۹۵۲ که رسیدم دانه برف دیگری روی شاخه نشست و ..... ترق... شاخۀ درخت ناگهان شکست و من و برفهایی که روی شاخه بودیم در هوا معلق شدیم و بر زمین افتادیم... آره عزیزم، وزن یک دانه برف چیزی بیشتر از هیچ چیز است.)
نکته:
🔸به یک سنگ تراش نگاه کنید که روی سنگ ضربه میزند. شاید صدبار ضربه ها روی سنگ فرود بیاید، بدون اینکه حاصلی داشته باشد، اما در ضربه صدویکمی سنگ نصف میشود و من میدانم که این آخرین ضربه نیست که سنگ را دو نیم میکند، بلکه این امر نتیجه تلاشی است که از ابتدا صورت میگیرد.
(ژاکوب ای ریس)
📙مشکلاتراشکلاتکنید
✍🏻مسعودلعلی
📚#کتابخوانی
📖#برش_کتاب
•|@Quet_kums|•
🔸شخصی که شجاعت داشته باشد
در حکم یک {اکثریت} است.
«افتخار»
🖌نه انتقاد کننده مهم تلقی میگردد و نه فردی که خاطرنشان میسازد مردی قوی چه اشتباهی میکند، یا انجام دهنده عملی چگونه میتوانست آن را بهتر به انجام رساند.
افتخار از آن کسی است که عملاً در عرصه مبارزه حضور دارد و صورتش خاک آلوده، عرق کرده و خونی است.
کسی که شجاعانه کوشش میکند. کسی که به اشتباه میرود و بارها شکست میخورد - زیرا هیچ کوششی بدون اشتباه و نقاط منفی نیست - کسی که فداکاری را میشناسد، کسی که خود را وقف کاری با ارزش میکند، کسی که به خوبی میداند سرانجام کار، پیروزی در انتظار اوست...
و کسی که میداند در بدترین اوضاع، اقدام خطیرش به شکست میانجامد، با زبونان و سست عنصرانی که نه پیروزی برایشان مفهوم دارد و نه شکست، جایگاهی یکسان نخواهد داشت.
(تئودور روزولت)
📙مشکلات را شکلات کنید
✍🏻مسعودلعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
در حکم یک {اکثریت} است.
«افتخار»
🖌نه انتقاد کننده مهم تلقی میگردد و نه فردی که خاطرنشان میسازد مردی قوی چه اشتباهی میکند، یا انجام دهنده عملی چگونه میتوانست آن را بهتر به انجام رساند.
افتخار از آن کسی است که عملاً در عرصه مبارزه حضور دارد و صورتش خاک آلوده، عرق کرده و خونی است.
کسی که شجاعانه کوشش میکند. کسی که به اشتباه میرود و بارها شکست میخورد - زیرا هیچ کوششی بدون اشتباه و نقاط منفی نیست - کسی که فداکاری را میشناسد، کسی که خود را وقف کاری با ارزش میکند، کسی که به خوبی میداند سرانجام کار، پیروزی در انتظار اوست...
و کسی که میداند در بدترین اوضاع، اقدام خطیرش به شکست میانجامد، با زبونان و سست عنصرانی که نه پیروزی برایشان مفهوم دارد و نه شکست، جایگاهی یکسان نخواهد داشت.
(تئودور روزولت)
📙مشکلات را شکلات کنید
✍🏻مسعودلعلی
📖#برش_کتاب
📚#کتابخوانی
•|@Quet_kums|•
Audio
📖🎧#کتاب_صوتی
💢کاری از کانون قرآن و عترت دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
◻️◽️▫️
📓ستاره ها چیدنی نیستند
📖#برش_کتاب
🔳بخش شانزدهم
📝توی کتاب صحیفه امام نوشته:
ما در ادبیات مون پهلوانی نام آور به نام اسفندیار داریم که مدافع سرزمینش و حامی آزادی بوده. ویژگی بدن اسفندیار این بوده که اگر در هنگام جنگ با دشمن آسیب میدید...
✍🏻نویسنده:محمدعلی حبیب اللهیان
📖ناشر:دفتر نشر معارف
🗒تعداد صفحات:۳۷۶
📚#کتابخانه
🔻برای دنبال کردن برش های کتاب از هشتگ ها استفاده کنید.
▫️◽️◻️
#کتابخوانی📚
•|@Quet_kums|•
💢کاری از کانون قرآن و عترت دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
◻️◽️▫️
📓ستاره ها چیدنی نیستند
📖#برش_کتاب
🔳بخش شانزدهم
📝توی کتاب صحیفه امام نوشته:
ما در ادبیات مون پهلوانی نام آور به نام اسفندیار داریم که مدافع سرزمینش و حامی آزادی بوده. ویژگی بدن اسفندیار این بوده که اگر در هنگام جنگ با دشمن آسیب میدید...
✍🏻نویسنده:محمدعلی حبیب اللهیان
📖ناشر:دفتر نشر معارف
🗒تعداد صفحات:۳۷۶
📚#کتابخانه
🔻برای دنبال کردن برش های کتاب از هشتگ ها استفاده کنید.
▫️◽️◻️
#کتابخوانی📚
•|@Quet_kums|•