🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#پري_از_بال_ققنوس
گيسيا ناخنش را فشار داد: «مشاوره و حرف عموش و تهديدهاي شما همه فقط ممكنه ظاهر ماجرا رو درست كنه. اون ديگه نميخواد با من بمونه.»
ناخنش را بيشتر فشار داد: « نميشه كسي رو به زور نگه داشت. قبول دارين؟»
گيسيا داشت حرف دلش را به مامان مهين مي زد و دليلش را نميدانست.
گفت: «من ميدونم. اگه كسي ميخواد بره، بايد گذاشت بره، ممكنه پشيمون شه و برگرده، ولي اگه بمونه، دايم به فكر رفتنه و بالاخره يه روزي ميره.»
#گيسيا
#غنچه_وزيري
#هيلا
دوشنبه اول ديماه نقد داستان #گيسيا در گفتگوي زنده با #الهام_فلاح در صفحه اينستاگرام ققنوس
@qoqnoospub
اطلاعات كامل كتاب در لينك زير
👇👇👇👇👇👇
https://b2n.ir/543528
#پري_از_بال_ققنوس
گيسيا ناخنش را فشار داد: «مشاوره و حرف عموش و تهديدهاي شما همه فقط ممكنه ظاهر ماجرا رو درست كنه. اون ديگه نميخواد با من بمونه.»
ناخنش را بيشتر فشار داد: « نميشه كسي رو به زور نگه داشت. قبول دارين؟»
گيسيا داشت حرف دلش را به مامان مهين مي زد و دليلش را نميدانست.
گفت: «من ميدونم. اگه كسي ميخواد بره، بايد گذاشت بره، ممكنه پشيمون شه و برگرده، ولي اگه بمونه، دايم به فكر رفتنه و بالاخره يه روزي ميره.»
#گيسيا
#غنچه_وزيري
#هيلا
دوشنبه اول ديماه نقد داستان #گيسيا در گفتگوي زنده با #الهام_فلاح در صفحه اينستاگرام ققنوس
@qoqnoospub
اطلاعات كامل كتاب در لينك زير
👇👇👇👇👇👇
https://b2n.ir/543528
گروه انتشاراتی ققنوس
گیسیا
غنچه وزیری , 232 , شومیز , بالکی , داستانهای فارسی , , گیسیا