انتشارات ققنوس
4.9K subscribers
1.58K photos
569 videos
108 files
1.13K links
کانال رسمی گروه انتشاراتی ققنوس
آدرس اینستاگرام:
http://instagram.com/qoqnoospub
آدرس فروشگاه:
انقلاب-خیابان اردیبهشت-بازارچه کتاب
آدرس سایت:
www.qoqnoos.ir
ارتباط با ما:
@qoqnoospublication
Download Telegram
کتاب سايه باد
داستان اين رمان در شهر بارسلون اسپانيا اتفاق مي‌افتد. نويسنده در اين باره نيز مي‌گويد: «بارسلون يك دلربايي، راز و حالت رمانتيك در داستان ايجاد مي‌كند. چيزهاي زيادي اين مكان، خيابان‌ها تاريخ و مردمش را بي‌همتا مي‌كند. گذشته از اين، آنجا زادگاه من است: جايي كه من آن را مثل كف دستم مي‌شناسم. مي‌خواستم از اين پس‌زمينة خارق‌العاده، به عنوان يك عنصر اساسي استفاده كنم، خيلي شبيه كارهايي كه رمان‌نويس‌هاي بزرگ قرن نوزدهم، همچون لندني كه ديكنز خلق كرده است يا پاريسي كه ويكتور هوگو و بالزاك و غيره خلق كرده‌اند.
وقتي رمان سايه باد نوشته شد استقبال گسترده جهاني از آن نظر بسياري از منتقدان را به اين موضوع جلب كرد و همة اين‌ها به داستان مهيج آن باز مي‌گردد. به شخصيت‌ها، خوشايند بودن زبان و تصويرسازي و تجربه‌اي كه از خواندن آن حاصل مي‌شود: «هنوز روزي را كه پدرم براي نخستين بار مرا به گورستان كتاب‌هاي فراموش شده برد به ياد دارم. اوايل تابستان 1945 بود... ما در خيابان‌هاي مدفون زير آسمان خاكستريِ بارسلونا راه مي‌رفتيم. پدرم هشدار داد كه در مورد چيزي كه امروز مي‌بيني، نبايد به احدي حرفي بزني، حتي به دوستت... هيچكس.» كتاب ساية باد بيش از يك سال در اسپانيا پرفروش‌ترين كتاب بود و پس از ترجمه به ساير زبان‌ها، به كتابي پرفروش در جهان تبديل شد.

مشاهده اطلاعات این کتاب
http://qoqnoos.ir/bookdetails.aspx?BookId=1312
#درباره #سايه_باد
#سايه_باد #كا رلوس_روئيس_سافون #سهيل_سمي در داستان «سایه باد» مردی، پسر ده ساله خود را در صبحی سرد، به گورستان کتاب‌های فراموش شده می‌آورد. پسر اجازه دارد یک کتاب انتخاب کند و او از میان قفسه‌های غبار گرفته، کتاب «سایه باد» اثر خولیان کاراکس را انتخاب می‌کند. این پسر بزرگ می‌شود و چند نفر به دلایلی مرموز و رعب انگیز به کتاب او به شدت علاقه نشان می‌دهند. به این ترتیب است که رمانی سراسر تعلیق و تامل به وجود می آید.

این کتاب ترکیبی از رمان‌های «صد سال تنهایی»، «جن زدگی»، «داستان های کوتاه بورخس»، «آنک نام گل»، «سه گانه نیویورک» و «گوژپشت نتردام» است.

در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:

معلم که داشت زیرلبی زمزمه می‌کرد، گفت: «می‌دونی، به جزر و مد می‌مونه! منظورم خشونته. وقتی پس می‌شینه، احساس امنیت می‌کنی، اما همیشه برمی‌گرده، همیشه بر می‌گرده... و خفه‌مون می‌کنه. هر روز توی مدرسه می‌بینمش. خدای من... میمون‌ها، موجوداتی که ما توی کلاسامون داریم، میمون هستی. داروین هپروتی بود، بهتون اطمینان می‌دم. نه تکاملی در کار بوده، نه چیزی از این قبیل. در برابر هر بچه‌ای که بشه باهاش با منطق حرف زد، نُه تا شاگرد اورانگوتان دارم.»

فقط می‌توانستیم با نرمی و ملایمت سر تکان دهیم. دون آناکلتو دست بلند کرد تا خداحافظی کند و رفت، با سر فروافتاده و خموده. از زمان ورودش به کتاب فروشی، به نظر پنج سال پیرتر شده بود. پدرم آه کشید. خیلی کوتاه و سریع برای همدیگر سر تکان دادیم و نمی‌دانستیم چه بگوییم. نمی دانستم باید ماجرای آمدن بازرس فومرو را به کتاب فروشی به او بگویم یا نه. با خودم گفتم، این یک هشدار بوده. هشداری برای احتیاط. فومرو از دون فدریکو برای ارسال پیامی تلگراف وار استفاده کرده بود.

«چیزی شده، دنیل؟ رنگت پریده.»

آه کشیدم و سر به زیر انداختم. شروع کردم به تعریف کردن ماجرای آمدن بازرس فومرو و تهدیدهایش. پدرم گوش داد. سعی می‌کرد خشمی را که آتشش از چشمانش زبانه می کشید فرو بخورد.

گفتم: «تقصیر منه. باید یه چیزی می گفتم...»
💥💥💥💥

مي‌دانم كه عشقم جز رنج و عذاب چيزي برايم در پي نخواهد داشت،
شايد به همين دليل بود كه پيش از پيش محوش مي‌شدم؛

به دليل حماقت جاودانه انسان در دل بستن به كساني كه بيش از پيش آزارش مي‌دهند..

#سايه_باد
#كارلوس_روئيس_سافون
#سهيل_سمي

@qoqnoospub
💥💥💥💥

آن سال تابستان، هر روز باران مي‌باريد، و گرچه خيلي‌ها مي‌گفتند اين بارش باران هر روزه ناشي از غضب پروردگار به دليل راه‌انداختن يك كازينو در كنار كليسا توسط روستاييان است، اما من مي دانستم كه تقصير من و فقط من است، چون دروغ‌گفتن را ياد گرفته بودم و واپسين كلمات مادرم در بستر احتضارش هنوز نوك زبانم بودند؛ «من هرگز عاشق مردي كه با اون ازدواج كرده بودم نبودم، بلكه عاشق مرد ديگه‌اي بودم كه به من گفتن در جنگ كشته
شده؛ دنبالش بگرد و بهش بگو كه در آخرين لحظات به فكر اون بودم، چون او پدر واقعي توست.»

#سايه_باد
#كارلوس_روئيس_سافون
#سهيل_سمي

@qoqnoospub
💥💥💥💥💥💥

#پری_از_بال_ققنوس

- گاهی حرف زدن با غريبه‌ها آسون‌تره.
+ چرا اين طوريه؟
- احتمالا چون غريبه‌ها ما رو همون‌طور كه هستيم می‌بينن نه اون‌طور كه دلشون می‌خواد باشيم.

#سايه_باد
#كارلوس_لوئيس_سافون
#ققنوس

@qoqnoospub