انتشارات ققنوس
#آدمکش_کور #مارگارت_آتوود #ققنوس @qoqnoospub
#برشی_از_یک_کتاب
جنگ سیاه و سفید است. البته در نظر کسانی که در حاشیه هستند. برای کسانی که واقعا در صحنه جنگ هستند، رنگ های زیادی وجود دارد، رنگ های تند، خیلی زننده، خیلی سرخ، خیلی نارنجی، خیلی آبکی و ملتهب؛ اما برای دیگران جنگ مانند اخبار فیلم های کوتاه خبری است.
دارای نقش، آلوده، با رگبار صداهای منقطع و تعداد زیادی آدم های خاکستری که حمله می کنند، یا گامهای سنگین برمی دارند یا به زمین می افتند. همه اینها در جای دیگر اتفاق می افتد.
#آدمکش_کور #مارگارت_اتوود
@farhanghsara
@qoqnoospub
جنگ سیاه و سفید است. البته در نظر کسانی که در حاشیه هستند. برای کسانی که واقعا در صحنه جنگ هستند، رنگ های زیادی وجود دارد، رنگ های تند، خیلی زننده، خیلی سرخ، خیلی نارنجی، خیلی آبکی و ملتهب؛ اما برای دیگران جنگ مانند اخبار فیلم های کوتاه خبری است.
دارای نقش، آلوده، با رگبار صداهای منقطع و تعداد زیادی آدم های خاکستری که حمله می کنند، یا گامهای سنگین برمی دارند یا به زمین می افتند. همه اینها در جای دیگر اتفاق می افتد.
#آدمکش_کور #مارگارت_اتوود
@farhanghsara
@qoqnoospub
خداحافظی ها ممکن است بسیار ناراحت کننده باشد. اما مطمئنا بازگشت ها بدترند..
#آدمکش_کور
#مارگارت_آتوود
@qoqnoospub
#آدمکش_کور
#مارگارت_آتوود
@qoqnoospub
چرا اینقدر به نوشتن خاطراتمان علاقهمندیم؟ حتی وقتی که هنوز زندهایم، میخواهیم وجودمان را، مانند سگهایی که به شیر آتشنشانی می شاشند اثبات کنیم. عکسهای قاب کردهمان را، دیپلمهایمان را، کاپهای روکش نقرهشدهمان را به نمایش میگذاریم؛ حروف اول ناممان را روی ملافههایمان میدوزیم، ناممان را روی تنه درختان حک میکنیم، یا با خط بد روی دیوارهای دستشویی مینویسیم. همه اینها زاییده یک احساس است: امید! یا به کلام سادهتر جلب توجه! حداقل در پی شاهدی هستیم. نمیتوانیم تحمل کنیم صدایمان، مانند رادیویی که از کار میافتد، سرانجام ساکت شود.
#آدمکش_کور
#مارگارت_اتوود
#شهین_آسایش
@qoqnoospub
#آدمکش_کور
#مارگارت_اتوود
#شهین_آسایش
@qoqnoospub
💢چاپ دوازدهم منتشر شد؛
تنها راه نوشتن حقیقت تصور هیچ وقت خوانده نشدن نوشتههایت است. نه توسط کسی، و نه حتی، مدتی بعد توسط خودت. در غیر این صورت بهانه تراشی را شروع میکنی.
#آدمکش_کور
#مارگارت_اتوود
#شهین_آسایش
@qoqnoospub
تنها راه نوشتن حقیقت تصور هیچ وقت خوانده نشدن نوشتههایت است. نه توسط کسی، و نه حتی، مدتی بعد توسط خودت. در غیر این صورت بهانه تراشی را شروع میکنی.
#آدمکش_کور
#مارگارت_اتوود
#شهین_آسایش
@qoqnoospub
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#پری_از_بال_ققنوس
بعضی از بهترین کارها را کسانی انجام دادهاند
که راه برگشتی نداشتهاند،
کسانی که وقتی برایشان نمانده،
کسانی که به راستی معنای کلمهی بیچاره را میدانند. آنها خطر و فایده را کنار میگذارند،
به فکر آینده نیستند، با زور سرنیزه مجبورند به زمان حال فکر کنند. وقتی از بالای پرتگاهی پرتت کنند، یا سقوط میکنی یا پرواز.
به هر امیدی هر قدر غیرمحتمل، میچسبی.
#آدمکش_کور
#مارگارت_اتوود
#ققنوس
@qoqnoospub
#پری_از_بال_ققنوس
بعضی از بهترین کارها را کسانی انجام دادهاند
که راه برگشتی نداشتهاند،
کسانی که وقتی برایشان نمانده،
کسانی که به راستی معنای کلمهی بیچاره را میدانند. آنها خطر و فایده را کنار میگذارند،
به فکر آینده نیستند، با زور سرنیزه مجبورند به زمان حال فکر کنند. وقتی از بالای پرتگاهی پرتت کنند، یا سقوط میکنی یا پرواز.
به هر امیدی هر قدر غیرمحتمل، میچسبی.
#آدمکش_کور
#مارگارت_اتوود
#ققنوس
@qoqnoospub
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#پری_از_بال_ققنوس
خداحافظیها ممکن است بسیار ناراحتکننده باشند،
اما مطمئنا بازگشتها بدترند.
حضور عینی انسان نمیتواند با سایه ی درخشانی که در نبودش ایجادشده برابری کند.
#آدمکش_کور
#مارگارت_اتوود
@qoqnoospub
#پری_از_بال_ققنوس
خداحافظیها ممکن است بسیار ناراحتکننده باشند،
اما مطمئنا بازگشتها بدترند.
حضور عینی انسان نمیتواند با سایه ی درخشانی که در نبودش ایجادشده برابری کند.
#آدمکش_کور
#مارگارت_اتوود
@qoqnoospub
اشکهای نریخته
ممکن است انسان را فاسد کند ...
از کتابِ #آدمکش_کور
#مارگارت_اتوود
ترجمهٔ #شهین_آسایش
@qoqnoospub
ممکن است انسان را فاسد کند ...
از کتابِ #آدمکش_کور
#مارگارت_اتوود
ترجمهٔ #شهین_آسایش
@qoqnoospub
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#پری_از_بال_ققنوس
اگر دوست بد نداشته باشی به دوستان زیاد احتیاج نداری.
#آدمکش_کور
#مارگارت_اتوود
#شهین_آسایش
@qoqnoospub
#پری_از_بال_ققنوس
اگر دوست بد نداشته باشی به دوستان زیاد احتیاج نداری.
#آدمکش_کور
#مارگارت_اتوود
#شهین_آسایش
@qoqnoospub
🕸🕸🕸🕸🕸
#پري_از_بال_ققنوس
چند سال بعد روزی که فکرش را هم نمی کنیم توی خیابان با هم روبرو می شویم.
تو از روبرو می آیی. هنوز با همان پرستیژ مخصوص به خودت قدم بر می داری فقط کمی جا افتاده تر شده ای...
قدم هایم آهسته تر می شود...
به یک قدمی ام می رسی و با چشمان نافذت مرا کامل برانداز می کنی!
درد کهنه ای از اعماق قلبم تیر می کشد...
و رعشه ای می اندازد بر استخوان فقراتم.
هنوز بوی عطر فرانسوی ات را کامل استنشاق نکرده ام که از کنارم رد شده ای...
تمام خطوط چهره ات را در یک لحظه کوتاه در ذهنم ثبت می کنم...
می ایستم و برمی گردم و می بینم تو هم ایستاده ای!
می دانم به چه فکر می کنی!
من اما به این فکر می کنم که چقدر دیر ایستاده ای!
چقدر دیر کرده ای!
چقدر دیر ایستاده ام!
چقدر به این ایستادن ها سال ها پیش نیاز داشتم،
قدم های سستم را دوباره از سر می گیرم...
تو اما هنوز ایستاده ای...
خداحافظیها ممکن است بسیار ناراحت کننده باشند اما مطمئناً بازگشتها بدترند.
حضور عینی انسان نمیتواند با سایه درخشانی که در نبودش ایجاد شده برابری کند!
#آدمکش_کور
#مارگارت_آتوود
#ققنوس
@qoqnoospub
اطلاعات كامل كتاب در لينك زير
👇👇👇👇👇
https://b2n.ir/f66544
#پري_از_بال_ققنوس
چند سال بعد روزی که فکرش را هم نمی کنیم توی خیابان با هم روبرو می شویم.
تو از روبرو می آیی. هنوز با همان پرستیژ مخصوص به خودت قدم بر می داری فقط کمی جا افتاده تر شده ای...
قدم هایم آهسته تر می شود...
به یک قدمی ام می رسی و با چشمان نافذت مرا کامل برانداز می کنی!
درد کهنه ای از اعماق قلبم تیر می کشد...
و رعشه ای می اندازد بر استخوان فقراتم.
هنوز بوی عطر فرانسوی ات را کامل استنشاق نکرده ام که از کنارم رد شده ای...
تمام خطوط چهره ات را در یک لحظه کوتاه در ذهنم ثبت می کنم...
می ایستم و برمی گردم و می بینم تو هم ایستاده ای!
می دانم به چه فکر می کنی!
من اما به این فکر می کنم که چقدر دیر ایستاده ای!
چقدر دیر کرده ای!
چقدر دیر ایستاده ام!
چقدر به این ایستادن ها سال ها پیش نیاز داشتم،
قدم های سستم را دوباره از سر می گیرم...
تو اما هنوز ایستاده ای...
خداحافظیها ممکن است بسیار ناراحت کننده باشند اما مطمئناً بازگشتها بدترند.
حضور عینی انسان نمیتواند با سایه درخشانی که در نبودش ایجاد شده برابری کند!
#آدمکش_کور
#مارگارت_آتوود
#ققنوس
@qoqnoospub
اطلاعات كامل كتاب در لينك زير
👇👇👇👇👇
https://b2n.ir/f66544
🌿🌿🌿🌿🌿
#پری_از_بال_ققنوس
چند سال بعد روزی که فکرش را هم نمی کنیم توی خیابان با هم روبرو می شویم.
تو از روبرو می آیی. هنوز با همان پرستیژ مخصوص به خودت قدم بر می داری فقط کمی جا افتاده تر شده ای...
قدم هایم آهسته تر می شود...
به یک قدمی ام می رسی و با چشمان نافذت مرا کامل برانداز می کنی!
درد کهنه ای از اعماق قلبم تیر می کشد...
و رعشه ای می اندازد بر استخوان فقراتم.
هنوز بوی عطر فرانسوی ات را کامل استنشاق نکرده ام که از کنارم رد شده ای...
تمام خطوط چهره ات را در یک لحظه کوتاه در ذهنم ثبت می کنم...
می ایستم و برمی گردم و می بینم تو هم ایستاده ای!
می دانم به چه فکر می کنی!
من اما به این فکر می کنم که چقدر دیر ایستاده ای!
چقدر دیر کرده ای!
چقدر دیر ایستاده ام!
چقدر به این ایستادن ها سال ها پیش نیاز داشتم،
قدم های سستم را دوباره از سر می گیرم...
تو اما هنوز ایستاده ای...
خداحافظیها ممکن است بسیار ناراحت کننده باشند، اما مطمئناً بازگشتها بدترند.
حضور عینی انسان نمیتواند با سایه ی درخشانی که در نبودش ایجاد شده برابری کند!
#آدمکش_کور
#مارگارت_آتوود
@qoqnoospub
#پری_از_بال_ققنوس
چند سال بعد روزی که فکرش را هم نمی کنیم توی خیابان با هم روبرو می شویم.
تو از روبرو می آیی. هنوز با همان پرستیژ مخصوص به خودت قدم بر می داری فقط کمی جا افتاده تر شده ای...
قدم هایم آهسته تر می شود...
به یک قدمی ام می رسی و با چشمان نافذت مرا کامل برانداز می کنی!
درد کهنه ای از اعماق قلبم تیر می کشد...
و رعشه ای می اندازد بر استخوان فقراتم.
هنوز بوی عطر فرانسوی ات را کامل استنشاق نکرده ام که از کنارم رد شده ای...
تمام خطوط چهره ات را در یک لحظه کوتاه در ذهنم ثبت می کنم...
می ایستم و برمی گردم و می بینم تو هم ایستاده ای!
می دانم به چه فکر می کنی!
من اما به این فکر می کنم که چقدر دیر ایستاده ای!
چقدر دیر کرده ای!
چقدر دیر ایستاده ام!
چقدر به این ایستادن ها سال ها پیش نیاز داشتم،
قدم های سستم را دوباره از سر می گیرم...
تو اما هنوز ایستاده ای...
خداحافظیها ممکن است بسیار ناراحت کننده باشند، اما مطمئناً بازگشتها بدترند.
حضور عینی انسان نمیتواند با سایه ی درخشانی که در نبودش ایجاد شده برابری کند!
#آدمکش_کور
#مارگارت_آتوود
@qoqnoospub
🌿🌿🌿🌿
مادرم به پرستارهايی که در بيمارستانهای مختلف از پدرم مراقبت کرده بودند حسادت میکرد.
دلش میخواست پدرم سلامتیاش را فقط مديون او بداند؛
میخواست پدرم به وفاداری خستگی ناپذير او اهميت دهد،
ديکتاتوری، روی ديگر فداکاری است.
#آدمکش_کور
مارگارت اتوود
@qoqnoospub
مادرم به پرستارهايی که در بيمارستانهای مختلف از پدرم مراقبت کرده بودند حسادت میکرد.
دلش میخواست پدرم سلامتیاش را فقط مديون او بداند؛
میخواست پدرم به وفاداری خستگی ناپذير او اهميت دهد،
ديکتاتوری، روی ديگر فداکاری است.
#آدمکش_کور
مارگارت اتوود
@qoqnoospub